eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سفارش به با 👈پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. 🌷اين گذشت 👈 پس از چندی از دنیا رفت و گذشت و پسر هم به سن رسید روزی به گفت: مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. 🎂 نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با به شستن پدر پرداخت. 👈پیرمرد خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. ☺️پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ که چرخ فلک گرد است و میچرخد ☺️کاربرد اين حکايت طنزگونه: مدرسه تعليم و تربيت. https://eitaa.com/dastan_latifeh