eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
50 عکس
96 ویدیو
7 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 داستان کوتاه گدای مسکین 🌟 یک روز یکی از بزرگان ، 🌟 شعر مرحوم شهریار را مطرح کرد 🌟 و سپس گفت :‌ 🌸 شهریار در وصف امیرالمومنین 🌸 علی بن ابی طالب علیه السلام 🌸 شعری سروده ، 🌸 اما افسوس که یک بیتش ، 🌸 ناقص است و کم رنگ . 🌟 گفتم : کدام بیتش نقص دارد ؟ 🌸 گفت : همان جا که می گوید 🌸 برو ای گدای مسکین 🌸 در خانه‌ی علی زن 🌸 که نگین پادشاهی 🌸 دهد از کرم گدار را ... 🌟 و بعد ادامه داد : 🌸 این بسیار بد است ! 🌸 علی که گدا پرور نیست 🌸 او کریم پرور است . 🌸 ای کاش شهریار می گفت : 🌸 مرو ای گدای مسکین 🌸 تو در سرای مولا 🌸 که علی همیشه می زد 🌸 در خانه‌ی گدار را 🌸 بله اگر علم می‌خواهی ، 🌸 شفاعت می‌خواهی ، 🌸 کرامت و مغفرت گناه می‌ خواهی ؛ 🌸 برو در خانه علی علیه السلام . 🌸 اما اگر دنیا می‌خواهی ، 🌸 مولا خودش عنایت می کند . 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📗 داستان کوتاه حاجب ☀️ آقایی به نام حاجب بروجردی ، ☀️ قصیده ای زیبا ، ☀️ در مدح امیر المومنین ، ☀️ امام علی علیه السلام سرودند . ☀️ که یک بیت آن ، این بود : 🌴 حاجب ! اگر محاسبه حشر با علیست 🌴 من ضامنم که هر چه خواهی گناه کن ☀️ همان شب در عالم رویا ، ☀️ مولا علی بن ابیطالب ، ☀️ به خواب ایشان آمدند و فرمودند : 🕋 اگر چه محاسبه در دست ماست 🕋 اما اگر اجازه بدهی 🕋 من می خواهم 🕋 بیت آخر شعرت را اصلاح کنم ؟! ☀️ حاجب عرض کرد : 🌴 یا مولا ! 🌴 شعر برای شما و در مدح شماست 🌴 هر خواهید ، انجام دهید . ☀️ حضرت علی علیه السلام فرمودند : 🕋 پس بیت آخرت را این گونه بنویس : 🕋 به یقین محاسبه حشر با علیست 🕋 شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان کوتاه آخرین سفر 🌸 حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، 🌸 در آخرین سفر خود به خانه خدا ، 🌸 در محلی به نام غدیر خم ، 🌸 از مردمی که همراه ایشان بودند ، 🌸 خواستند 🌸 تا از شتران و اسب ها پیاده شوند 🌸 و در گودال خم جمع شوند . 🌸 «غدیر» در زبان عربی ، 🌸 به معنی گودال است . 🌸 و «خم» نام آن محل بود . 🌸 که در آن روزگار ، 🌸 چشمه‌ای روان ، 🌸 و درختانی کهنسال داشت . 🌸 همه با هم زمزمه می کردند 🌸 که حتماً پیامبر اکرم ، 🌸 خبر و حرف مهمی دارد 🌸 که در این مکان و هوای گرم ، 🌸 فرمان داده جمع شویم ! 🌸 سپس حضرت محمد ، 🌸 دست علی را گرفتند 🌸 و از مردم پرسیدند : 🕋 ای مردم آیا من را قبول دارید؟ 🌸 همه گفتند : 🔸 بله یا رسول الله ، 🔸 شما محمد امین هستید 🔸 شما پیامبر ما هستید 🌸 سپس دست حضرت علی را ، 🌸 بالا گرفتند و فرمودند : 🕋 هرکس من مولای او هستم ، 🕋 از این به بعد ، علی مولای اوست… 🌸 مردم نیز ، 🌸 پس از شنیدن سخنان پیامبر ، 🌸 مردم جانشینی ایشان را قبول کردند 🌸 و به حضرت علی علیه السلام ، 🌸 تبریک گفتند . 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان کوتاه عذاب واقع 💎 بعد از آنکه پیامبر ، 💎 امام على عليه السلام را ، 💎 در روز غدير خم ، 💎 به خلافت و امامت منصوب نمود 💎 و فرمود : 🕋 مَن کُنتُ مولاه فهذا علی مولاه 🕋 هر كه من مولاى اويم 🕋 پس على مولاى اوست . 💎 ناگهان ، شخصی به نام نعمان 💎 با صورتی غمگین و حیران ، 💎 بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله 💎 وارد شد و گفت : 🔥 ما را امر نمودى 🔥 كه بر توحيد و يكتايى خدا ، 🔥 شهادت بدهیم 🔥 و بگویيم لا اله الّا اللَّه 🔥 و اين كه تو پيامبرى 🔥 ما هم اطاعت كرديم ؛ 🔥 سپس به ما ، 🔥 جهاد و حج و روزه و نماز و زكات را 🔥 فرمان دادی ، ما نیز پذيرفتيم ؛ 🔥 اکنون هم اين جوان ( علی ) را ، 🔥 به خلافت و وصايت خود ، 🔥 تعیین نمودى و گفتى : 🔥 من كنت مولاه فعلّى مولاه ؛ 🔥 آیا اين كار از ناحيه تو است ؟! 🔥 يا از طرف خداست ؟! 💎 پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ، 💎 فرمودند : 🕋 قسم به خدايى كه 🕋 جز او خدايى نيست ، 🕋 اين كار از طرف خدا و امر اوست . 💎 پس نعمان بن حرث ، 💎 پشت بر پیامبر كرد و گفت : 🔥 بار خدايا ! 🔥 اگر اين كار حق و از طرف تو است 🔥 پس سنگی از آسمان بر ما ببار 💎 سپس خداوند ، 💎 سنگى بر سر او زد و او را كشت 💎 و این آیه بر پیامبر نازل شد : 📖 سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏ 📖 لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ‏ 📖 تقاضاكننده ‏اى تقاضاى عذاب كرد 📖 كه واقع شد . 📖 اين عذاب مخصوص كافران است 📖 و هيچ كس نمى ‏تواند آن را دفع كند 📙 سوره مبارکه معارج ، آیات ۱ و ۲ 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📙 داستان کوتاه عظمت علم ✍ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم 🌟 روزى امیرالمومنین على علیه السلام 🌟 در زمان خلافتش ، 🌟 بالاى منبر رفت و فرمود : 🔮 قبل از آنكه از ميان شما بروم 🔮 هر سؤالی داريد بپرسيد ، 🔮 چرا كه من به راه هاى آسمانها ، 🔮 آگاهتر از راههاى زمين هستم . 🌟 يک نفر از حاضران برخاست و گفت : 🍃 جبرئيل در كجاست ؟ 🌟 امیرالمومنین علیه السلام 🌟 به آسمان و مشرق و مغرب نگاه كرد 🌟 و بعد از چند لحظه به او فرمود : 🔮 همه جا را ديدم ، 🔮 ولى جبرئيل را نديدم ، 🔮 پس جبرئيل تو هستى . 🔮 سوال کننده گفت : 🍃 حقّا كه تو در سخن خود راستگویی 🌟 ناگهان آن سؤال كننده غیب شد 🌟 و مردم با ترس و تعجب ، 🌟 به امیرالمومنین نگاه می کردند . 📚 ناسخ التواريخ على علیه السلام 📖 ج ۵ ، ص ۵۷ 📚 @dastan_o_roman
📙 داستان کوتاه معلم جبرئيل ✍ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم 🌟 روزی جبرييل ، 🌟 نزد پيامبر صلی الله عليه و آله ، 🌟 مشغول صحبت بود 🌟 كه امیرالمومنین علی عليه السلام 🌟 وارد مجلس شد . 🌟 جبرييل چون آن حضرت را ديد 🌟 به احترام ایشان از جا برخاست 🌟 و به ایشان تعظيم نمود ‌. 🌟 پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود : 🦋 يا جبرييل ! 🦋 چرا به اين جوان تعظيم می كنی ؟ 🌟 جبرئیل عرض كرد : 🦢 چگونه تعظيمش نكنم ؟! 🦢 او بر گرد من ، حق تعليم دارد 🦋 پیامبر فرمود : چه تعليمی ؟ 🌟 جبرئیل گفت : 🦢 زمانی كه حق تعالی مرا خلق كرد 🦢 از من پرسيد : 🕋 تو كيستی و من كيستم ؟ 🦢 من در جواب متحير ماندم ، 🦢 و مدتی ساكت بودم 🦢 كه اين جوان در عالم نور ، 🦢 به من ظاهر گرديد ، 🦢 و جواب را به من تعليم داد 🦢 و گفت : 💎 تو پروردگار جليل و جميلی 💎 و من بنده ذليل و جبرييلم 🦢 از اين جهت وقتی او را ديدم 🦢 تعظيمش كردم . 🌟 پيامبر صلی الله عليه و آله پرسيد : 🦋 مدت عمر تو چند سال است ؟ 🌟 جبرئیل عرض كرد : 🦢 يا رسول الله ! 🦢 در آسمان ستاره ای هست 🦢 كه هر سی هزار سال ، 🦢 يک بار طلوع می كند ، 🦢 من او را سی هزار بار ديده ام 📚 تحفه المجالس ، ص ۸۰ 📚 @dastan_o_roman
📙 علم امام در فرق سگ و گوسفند 🌟 مردی اعرابی 🌟 از امیرالمومنین علیه السلام پرسید 🌴 سگ و گوسفندی با هم ازدواج کردند 🌴 بچه ای از آنها به دنیا آمد 🌴 آن بچه جزو سگان خواهد بود 🌴 یا جزو گوسفندان ؟! 🌟 امیرالمومنین علیه السلام فرمود : 🕋 او را در خوراكش ‍ آزمایش كن ، 🕋 اگر گوشتخوار بود سگ است 🕋 و اگر علف خوار بود ، گوسفند . 🌟 اعرابی گفت : 🌴 او را دیده ام گاهی گوشت خورده 🌴 و گاهی هم علف . 🌟 علی علیه السلام فرمود : 🕋 او را در آب آشامیدن آزمایش كن ، 🕋 اگر با دهان آب می خورد 🕋 گوسفند است 🕋 و اگر با زبان می خورد سگ است . 🌟 اعرابی گفت : 🌴 هر دو جور آب می خورد . 🌟 علی علیه السلام فرمود : 🕋 او را در راه رفتن آزمایش كن ، 🕋 اگر دنبال گله می رود سگ است 🕋 و اگر وسط یا جلوی گله می رود 🕋 گوسفند است . 🌟 اعرابی گفت : 🌴 گاهی چنین است و گاهی چنان . 🌟 امام علی علیه السلام گفت : 🕋 او را در كیفیت نشستن ملاحظه كن 🕋 اگر بر شكم می خوابد گوسفند است 🕋 و اگر بر دم می نشیند سگ است . 🌟 اعرابی گفت : 🌴 گاهی به این ترتیب می نشیند 🌴 و زمانی به آن ترتیب . 🌟 امام فرمودند : 🕋 او را ذبح كن ، و اگر در شكمش ، 🕋 شكنبه دیدی گوسفند است 🕋 و اگر روده وامعاء دیدی سگ است. 🌟 اعرابی از شنیدن این نكات دقیق 🌟 و علم والای امیرالمومنین 🌟 متحیر و مات و مبهوت شد . 📚 قضاوتهای امير المومنين(ع) / محمد تستری 📚 @dastan_o_roman
📙 داستان کوتاه او را با سکوت تحقیر کن 🌟 روزی مردی 🌟 به قنبر ، غلام امام علی علیه السلام 🌟 فحش و ناسزا گفت 🌟 قنبر خیلی ناراحت شد 🌟 و خواست به او پاسخ دهد . 🌟 اما امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🌟 به قنبر فرمودند : 💎 ای قنبر ! 💎 این کسی که به تو ناسزا گفت را ، 💎 با خواری و زبونی رها کن 💎 که در این صورت؛ 💎 رضایت خداوند را به دست آورده‌ای 💎 شیطان را خشمگین ساخته‌ 💎 و دشمنت را مجازات کرده‌ای ، 💎 قسم به خدایی که دانه را شکافت 💎 و جانداران را آفرید؛ 💎 مؤمن نمی‌تواند خداوند را راضی کند 💎 مگر به چیزی مانند صبر و بردباری 💎 مؤمن نمی‌تواند 💎 شیطان را خشمگین سازد 💎 مگر با چیزی مثل سکوت . 💎 مؤمن نمی‌تواند احمق را مجازات کند 💎 مگر با پاسخ ندادن به سخنش . 📚 مفید، محمد، الامالی، ص ۱۱۸ 📚 @dastan_o_roman
📙 داستان کوتاه زن و شوهر 🌹 در یکی از روزهای بسیار گرم، 🌹 امام علی علیه السلام ، 🌹 خسته و عرق کرده ، 🌹 به مقرّ حکومت مراجعت کرد. 🌹 زنی ستمدیده نیز ، 🌹 جلوی مقرّ حکومتی سرگردان بود 🌹 وقتی چشم زن به امام افتاد. 🌹 جلو آمد و گفت : 🦋 آقا شکایتی دارم 🦋 شوهرم مرا از خانه بیرون کرده 🦋 و تهدید کرده است 🦋 اگر به خانه بروم مرا کتک می زند 🦋 اکنون به دادخواهی نزد شما آمدم 🌹 امیرالمومنین علیه السلام فرمود: 🕋 بنده خدا ! الآن هوا خیلی گرم است 🕋 صبر کن هنگام عصر 🕋 وقتی هوا قدری بهتر شد 🕋 آن گاه خودم به خواست خدا ، 🕋 با تو خواهم آمد . 🌹 زن گفت : 🦋 اگر توقف من در بیرون خانه، 🦋 طول بکشد ، 🦋 خشم او افزون می شود 🦋 و بیشتر مرا اذیت می کند . 🌹 امام علی علیه السلام 🌹 لحظه ای سر خود را پایین انداخت 🌹 سپس سر را بلند کرد ؛ 🌹 در حالی که با خود زمزمه می کرد 🌹 و می گفت : 🕋 نه، به خدا قسم 🕋 نباید رسیدگی به دادخواهی مظلوم را 🕋 تأخیر انداخت. حقّ مظلوم را ، 🕋 حتماً باید از ظالم ستاند 🕋 و رعب ظالم را 🕋 باید از دل مظلوم بیرون کرد 🕋 تا با شهامت و بدون ترس 🕋 در مقابل ظالم بایستد 🕋 و حقّ خویش را مطالبه کند . 🌹 امیرالمومنین همراه زن حرکت کرد 🌹 تا به خانه اش رسید؛ 🌹 سپس پشت در ایستاد و فریاد کرد: 🕋 سلام بر اهل خانه 🌹 جوانی بیرون آمد 🌹 که شوهر همین زن بود.جوان 🌹 دید مردی که حدود شصت سال دارد 🌹 به اتفاق زنش آمده است. 🌹 فهمید که زنش این مرد را ، 🌹 برای حمایت و شفاعت آورده است 🌹 امّا هیچ حرفی نزد . 🌹 جوان ، امیرالمومنین را نشناخت. 🌹 امام علی علیه السلام فرمود : 🕋 این بانو که زن تو است 🕋 از تو شکایت دارد و می گوید 🕋 تو به او ظلم کرده ای 🕋 و او را از خانه بیرون رانده ای 🕋 همچنین تهدید کرده ای 🕋 که او را کتک خواهی زد . 🕋 آمده ام بگویم از خدا بترس 🕋 و با زن خویش نیکی و مهربانی کن 🌹 آن مرد با گستاخی گفت: 🔥 به تو چه مربوط است که من 🔥 با زنم خوب رفتار کرده ام یا بد؟! 🔥 آری، من او را تهدید کرده ام 🔥 که کتک خواهم زد؛ 🔥 امّا حالا که تو را آورده 🔥 و تو از جانبش حرف می زنی 🔥 او را زنده زنده آتش خواهم زد. 🌹 حضرت از گستاخی جوان برآشفت 🌹 دست به قبضه شمشیر برد 🌹 و از غلاف بیرون کشید. 🌹 آن گاه گفت: 🕋 من تو را اندرز می دهم 🕋 امر به معروف می کنم 🕋 و نهی از منکر می کنم 🕋 تو این طور، جواب مرا می دهی؟! 🕋 و صریحاً می گویی 🕋 من این زن را خواهم سوزاند؟! 🕋 خیال کرده ای دنیا ، 🕋 این قدر بی حساب است؟! 🌹 فریاد علی که بلند شد، 🌹 عابران از گوشه و کنار جمع شدند 🌹 هر کس که می آمد، 🌹 در مقابل امام علی تعظیم می کرد 🌹 و می گفت: 👈 السلام علیک یا امیر المؤمنین 🌹 جوان مغرور که تازه متوجه شد 🌹 با چه کسی روبه رو است، 🌹 خود را باخت و به التماس افتاد 🌹 و سپس گفت: 🔥 یا امیر المؤمنین! مرا عفو کن، 🔥 به خطای خود اعتراف می کنم 🔥 از این ساعت قول می دهم 🔥 مطیع زنم باشم 🔥 و هر چه فرمان دهد اطاعت کنم 🌹 امام علی به آن زن رو کرد و فرمود: 🕋 اکنون به خانه خود برو 🕋 امّا مواظب باش طوری رفتار نکنی 🕋 که وی را به چنین اعمالی وادار کنی 📚 @dastan_o_roman
📚 داستان کوتاه فاتح خیبر 🌟 خیبر ، منطقه‌ای حاصل‌ خیز ، 🌟 در شمال مدینه بود 🌟 که به دلیل موقعیت استراتژیک 🌟 و قلعه های مستحکم ، 🌟 با دیوارهای بلند ، 🌟 به یکی از کانون‌های قدرت یهودیان 🌟 تبدیل شده بود . 🌟 و یک تهدید جدی 🌟 برای امنیت مسلمانان ، 🌟 به شمار می‌رفت . 🌟 یهودیان خیبر ، 🌟 هم در پی توطئه بودند 🌟 هم بارها پیمان شکنی کردند 🌟 هم با تحریک قبایل همسایه 🌟 علیه مسلمانان ، 🌟 و جمع‌آوری سلاح و تدارکات نظامی 🌟 برای مقابله با مسلمانان ، 🌟 آماده می‌شدند . 🌟 پیامبر اکرم نیز ، 🌟 وقتی خطر خیبریان را دیدند ، 🌟 ابتدا تذکر دادند 🌟 و سپس به جنگ آنها رفتند 🌟 و قلعه قموص را محاصره کردند . 🌟 ابتدا دو نفر از سپاهیان را ، 🌟 مأمور حمله به آنها کردند ، 🌟 اما آنها موفق نشدند 🌟 تا قلعه را فتح کنند . 🌟 پس از شکست آن دو نفر 🌟 پیامبر اکرم فرمودند : 🌹 فردا پرچم را به مردى می‌دهم 🌹 که حمله‌هایش را تکرار کند ، 🌹 نه اینکه فرار کند 🌹 کسى که خدا و پیامبرش را 🌹 دوست دارد 🌹 و خدا و پیامبرش نیز ، 🌹 او را دوست دارند 🌹 و خداوند خیبر را ، 🌹 به دست او فتح می‌ نماید . 🌟 فرداى آن روز ، 🌟 همه اصحاب آرزو کردند ، 🌟 که پیامبر اکرم ، پرچم را ، 🌟 به آنان بدهد . 🌟 و به این مقام و منزلتی که ، 🌟 پیامبر فرمودند ، برسند . 🌟 اما ناگهان پیامبر ، 🌟 سراغ على بن ابیطالب را گرفتند 🌟 اصحاب گفتند : 💎 ایشان چشم دردى دارد 💎 که حرکت کردن براى آن حضرت را 💎 مشکل می کند . 🌹 پیامبر فرمودند : او را حاضر کنید . 🌟 سلمه رفت و آن حضرت را آورد . 🌟 پیامبر نیز ، 🌟 سر آن حضرت را در بر گرفتند 🌟 و از آب دهان مبارکشان ، 🌟 به چشمان نورانى حضرت مالیدند 🌟 و فرمودند : 🌹 بار الها ! زحمت گرما و سرما را ، 🌹 از او بردار . 🌟 پس از این دعا ، 🌟 چشمان امیرالمؤمنین خوب شد . 🌟 و سپس پیامبر ، 🌟 پرچم را به ایشان دادند . 🌟 امام علی علیه السلام نیز ، 🌟 با شجاعتی وصف‌ناپذیر ، 🌟 به سوی قلعه‌های خیبر حرکت کردند 🌟 و با دلاوری بی‌نظیر 🌟 و با تکیه بر ایمان و توکل الهی 🌟 صفوف یهودیان را در هم شکستند . 🌟 پس از نبردی سخت و طاقت‌فرسا، 🌟 قلعه خیبر به دست امیرالمؤمنین 🌟 فتح شد. 🌟 فتح خیبر ، 🌟 هم به قدرت نظامی یهودیان 🌟 پایان داد ، 🌟 و هم باعث تقویت مسلمانان 🌟 و گسترش اسلام شد . 📚 @dastan_o_roman