📙 داستان آدم و شیطان
قسمت نهم
🇮🇷 حضرت آدم ، کامل و شمرده ،
🇮🇷 همه آن اسماء و علومی که ،
🇮🇷 خداوند به او آموخته بود را بازگو کرد .
🇮🇷 فرشتگان نیز که نتوانستند ،
🇮🇷 آنها را یاد بگیرند
🇮🇷 از دیدن آن همه هوش و زکاوت
🇮🇷 و استعداد فوق العاده آدم
🇮🇷 تعجب کردند .
🇮🇷 و شگفت زده به همدیگر می گفتند :
✨ مگر می شود که با یک بار شنیدن ،
✨ آن همه دانش را حفظ کند ؟!!
✨ این آدم ، خیلی زرنگ و باهوش است
✨ و قابل مقایسه با نسناس ها نیست
✨ استعدادش ، از شیاطین و جن ها ،
✨ و حتی از ما فرشته ها هم ،
✨ بالاتر است .
🇮🇷 خداوند ، به فرشتگان گفت :
🕋 نگفتم من چیزهایی می دانم ،
🕋 که شما نمی دانید ؟!
🇮🇷 سپس خداوند دستور داد
🇮🇷 تا همه فرشتگان بر آدم سجده کنند .
🇮🇷 همه فرشتگان ،
🇮🇷 روبروی حضرت آدم ایستادند
🇮🇷 و برایش سجده نمودند .
🇮🇷 و از اینکه زود قضاوت کردند
🇮🇷 و به خداوند اعتراض نمودند
🇮🇷 به گریه افتادند
🇮🇷 و از خداوند طلب بخشش کردند .
🇮🇷 اما حارث شیطان ،
🇮🇷 نه ابراز پشیمانی کرد
🇮🇷 و نه بر آدم سجده نمود .
🇮🇷 فرشتگان ، وقتی که دیدند
🇮🇷 شیطان بر آدم سجده نکرد
🇮🇷 و خدا را نافرمانی می کند ،
🇮🇷 به او اعتراض کردند .
🇮🇷 اما او توجهی به آنان نکرد .
🇮🇷 در اینجا بود که فرشتگان ،
🇮🇷 ذات شیطانی و خباثت او را دیدند .
🇮🇷 و به یقین رسیدند
🇮🇷 که حارث ، فرشته نیست .
🇮🇷 بلکه او یک شیطان است .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت دهم
🇮🇷 پس از اتمام مراسم خضوع و خشوع
🇮🇷 و سجده بر آدم ،
🇮🇷 فرشتگان و آدم پراکنده شدند .
🇮🇷 و هر کدام به طرفی رفتند .
🇮🇷 عده ای از فرشتگان نیز ،
🇮🇷 به همراه آدم رفتند
🇮🇷 تا همه جای بهشت را ،
🇮🇷 به او نشان دهند .
🇮🇷 اما شیطان ،
🇮🇷 نتوانست از جایش حرکت کند
🇮🇷 و غرورش اجازه نداد
🇮🇷 تا از کسی کمک بخواهد .
🇮🇷 ناگهان خداوند به او فرمود :
🕋 هنگامی كه به تو دستور دادم
🕋 که بر آدم سجده کنی
🕋 چرا سجده نکردی ؟
🕋 چه چيز مانع سجده كردنت شد ؟
🇮🇷 شیطان با غرور و تکبر گفت :
🔥 سجده نکردم چون من از او بهترم
🔥 تو مرا از آتش آفريدى
🔥 ولی او از خاک است
🇮🇷 خداوند فرمود :
🕋 ای بدبخت ،
🕋 ای مغرور و متکبر ،
🕋 من به تو مقام و مرتبت دادم
🕋 من تو را همزاد فرشتگان کردم
🕋 من تو را در بهشت خودم جای دادم
🕋 ولی اکنون داری تکبر می ورزی
🕋 آیا نمی دانی کسی که تکبر بورزد
🕋 به لقای من نمی رسد .
🕋 تو حق ندارى
🕋 در این مقامی که هستی
🕋 غرور و تكبّر كنى
🕋 یا از این مقام و مرتبه ات پایین بیا
🕋 یا بر آدم ،
🕋 سجده و خضوع و خشوع کن
🇮🇷 شیطان گفت :
🔥 من بر آدمی که
🔥 از گِل و خاک آفریده شده
🔥 سجده نمی کنم
🔥 چون گِل از آتش پست تره
🇮🇷 خداوند گفت :
🕋 تو تکبر ورزیدی
🕋 و با این تکبر ، کافر شدی
🕋 پس از درگاه من بيرون برو
🕋 كه تو از افراد خوار و پست هستى .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت یازدهم
🇮🇷 شیطان ، با یک نافرمانی ،
🇮🇷 عبادت هزاران سال خود را
🇮🇷 به راحتی از دست داد
🇮🇷 و از كافران شد .
🇮🇷 حارث شیطان ، از آدم متنفر گشت
🇮🇷 و به خاطر اینکه
🇮🇷 موقعیت خود را از دست داد .
🇮🇷 از او کینه به دل گرفت .
🇮🇷 و هر لحظه در پی فرصتی بود
🇮🇷 تا از او انتقام بگیرد .
🇮🇷 شیطان تصمیم گرفت
🇮🇷 تا از خداوند درخواست کند
🇮🇷 که او را تا قیامت، زنده نگه دارد .
🇮🇷 تا بتواند در این مدت ،
🇮🇷 برای انتقام از آدم و فرزندانش ،
🇮🇷 و رسیدن به هدف خود تلاش کند .
🇮🇷 ابلیس به خداوند گفت :
🔥 حالا که مرا از مقامم بیرون کردی
🔥 یک درخواست از تو دارم
🔥 و آن هم این است که
🔥 تا روز برپا شدن قیامت ،
🔥 مرگ مرا نرسان و به عزرائیل بگو
🔥 که جان مرا نگیرد .
🇮🇷 خداوند فرمود :
🕋 حتماً، خیالت راحت باشد
🕋 تو از گروه مهلت یافتگان هستی
🕋 من ملک الموت را ،
🕋 به سراغت نمی فرستم
🕋 و تا روز معلوم ، زنده خواهی بود .
🇮🇷 شیطان مغرور و متکبر ،
🇮🇷 به جای تشکر ، به خداوند گفت :
🔥 چرا مرا گمراه کردی ؟!
🇮🇷 خداوند گفت :
🕋 تو خودت موجبات گمراهی خودت را
🕋 فراهم کردی
🕋 تو بودی که دنیا را انتخاب کردی
🕋 یادت هست که در آسمان اول ،
🕋 لوحه ای با نوشته هایی از نور ،
🕋 پیدا کردی ؟
🕋 و یادت هست که در آن ،
🕋 وعده بهشت و عاقبت به خیری
🕋 داده بودم
🕋 اما تو چی انتخاب کردی ؟!
🕋 دنیا را ...
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت دوازدهم
🇮🇷 شیطان ، بدون اینکه عذرخواهی کند
🇮🇷 و یا طلب بخشش و استغفار نماید ،
🇮🇷 با بددهنی و پررویی ، به خدا گفت :
🔥 تو بودی که مرا منحرف کردی
🔥 تو بودی که مرا گمراه کردی
🔥 تو بدبختم کردی
🇮🇷 خداوند گفت :
🕋 یادت هست که گفتی
🕋 قیامت نسیه است و دنیا نقد
🕋 و مصمم شدی
🕋 تا دنیا را به دست آوری ؟!
🕋 خوب من هم به تو دنیا را دادم
🕋 تو را سرور فرشتگانم کردم
🕋 تو را طاووس اهل بهشت کردم
🕋 پس مرا ملامت نکن ،
🕋 برو خودت را ملامت و سرزنش کن
🔥 شیطان گفت :
🔥 به عزّت و جلالت قسم می خورم
🔥 که آدم و بچه هایش را گمراه کنم
🔥 همه قدرتم را می گذارم
🔥 تا انسانها را جهنمی کنم .
🔥 البته غیر از آنهایی که ،
🔥 مخلصانه تو را عبادت می کنند .
🔥 و با اخلاص برای تو کار کنند
🔥 و از خوردن حرام و ربا ، دوری کنند .
🔥 و اهل گناه و خیانت نباشند .
🇮🇷 خبر ملعون شدن شیطان
🇮🇷 و اخراجش از درگاه خدا ،
🇮🇷 در همه بهشت پیچید .
🇮🇷 جبرئیل و میکائیل در بهشت زمین ،
🇮🇷 کنار آدم ، در حال گفتگو بودند .
🇮🇷 که عزرائیل به جمع آنها پیوست
🇮🇷 و با ترس و نگرانی گفت :
✨ آهای آدم ! مواظب خودت باش
☀️ جبرئیل گفت : چی شده ؟!
🇮🇷 عزرائیل گفت :
✨ حارثِ ابلیس ،
✨ مورد غَضَب و لعنت خدا قرار گرفت
✨ و او هم قسم خورد
✨ که آدم و بچه هایش را وسوسه کند
🇮🇷 میکائیل گفت :
🌟 نترس چیزی نمی شود
🌟 با این نافرمانی ها
🌟 و بدی هایی که مرتکب شده
🌟 حتماً خدا ، مجازاتش می کند
🌟 و یا او را ،
🌟 به جزیره ویل تبعید خواهد کرد
🇮🇷 عزرائیل گفت :
✨ آره حتما این کار را می کند
✨ اما نه الآن ، در روز قیامت
✨ خدا به او مهلت داد
✨ تا وقتِ معلوم زنده بماند
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت سیزدهم
🇮🇷 آدم گفت :
🌷 وقت معلوم ، یعنی چه وقت ؟!
🇮🇷 عزرائیل گفت :
✨ منم نمی دانم ، یعنی متوجه نشدم
✨ چون شیطان از خدا خواست
✨ که تا روز قیامت زنده باشد
✨ اما خداوند عزوجل به او گفت
✨ تا وقت معلوم مهلت داری
✨ حالا منظورش خود قیامت است
✨ یا پایان جهان و اتمام دوران تکلیف
✨ و یا زمان معیّن دیگه ای هست
✨ راستش نمی دانم
✨ و تنها خداست که داناست
✨ و جز او ،
✨ هیچ کس از آن روز خبر ندارد
🇮🇷 آدم گفت :
🌷 چرا روز پایان عمر ابلیس
🌷 معلوم و مشخص نیست ؟!
🇮🇷 جبرئیل گفت :
✨ اگر آن زمان ، معلوم بود
✨ ابلیس ، بیشتر به گناه و سرکشى ،
✨ تشویق مى شد .
🇮🇷 آدم گفت :
🌷 یک سوال دیگر
🌷 اگر او دشمن من است
🌷 و برای من و فرزندانم خطر دارد
🌷 اگر وسوسه هایش ، فریبنده است
🌷 پس چرا خداوند به او مهلت داد ؟!
🇮🇷 عزرائیل گفت :
✨ شاید دلیلش این باشد
✨ که خدا به او مهلت داد تا توبه کند
✨ یا اینکه گناه و اشتباهات خود را
✨ بیشتر کند
✨ تا در نهایت
✨ عقوبت و مجازات بیشتری ببیند
✨ و شاید دلیل این مهلت
✨ این است که شما را امتحان کند
✨ شما انسان ها باید بدانید
✨ که علاوه بر عوامل درونی مثل نفس
✨ شیطان هم در مقابل شماست .
✨ و برای گمراهی شما ،
✨ شب و روز تلاش می کند .
✨ و انسان طبیعتاً
✨ می تواند با گذشتن از این موانع ،
✨ به آنچه شایسته مقام اوست برسد .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت چهاردهم
🇮🇷 آدم گفت :
🌷 آخر من نفهمیدم
🌷 چرا خداوند به شیطان مهلت داد ؟
🇮🇷 جبرئیل گفت :
☀️ شیطان از جمله افرادی بود
☀️ که مدت زمان طولانی ،
☀️ خدا را عبادت می کرد .
☀️ خدا هم با دادن این مهلت ،
☀️ خواسته تا عبادت طولانی او را ،
☀️ قبل از روز قیامت ، جبران کند
☀️ تا در روز قیامت ،
☀️ دیگر جزای خیری برایش باقی نماند
🇮🇷 آدم گفت :
🌷 خب به چه قیمتی ؟!
🌷 به قیمت گمراهی من و بچه هایم ؟!
🌷 یا به قیمت به گناه افتادن ما ؟!
🇮🇷 عزرائیل گفت :
🌟 خدا همانطور که به ابلیس مهلت داد
🌟 به انسانها هم ،
🌟 عقل و فطرت و علم داد .
🌟 شیطان ، قدرت زیادی ندارد
🌟 فقط می تواند
🌟 شما را به گناه دعوت نماید
🌟 شما هم می توانید قبول نکنید
🌟 و به دعوتش ، نه بگوئید
🇮🇷 مدتها گذشت ،
🇮🇷 آدم همیشه دلش می خواست
🇮🇷 که با موجودی مثل خودش ،
🇮🇷 هم صحبت شود .
🇮🇷 خداوند نیز ، آرزوی او را برآورده کرد .
🇮🇷 ابتدا آدم را ،
🇮🇷 به خواب عمیقی فرو برد .
🇮🇷 سپس از همان گِلی که ،
🇮🇷 با آن ، آدم را آفریده بود ،
🇮🇷 زنی را خلق کرد .
🇮🇷 و نام او را حوا گذاشت .
🇮🇷 سپس به او فرمود
🇮🇷 که آدم را تکان دهد و بیدار کند
🇮🇷 حوا ، به نرمی ، آدم را بیدار کرد .
🇮🇷 آدم از جایش بلند شد .
🇮🇷 چشمان سنگینش را آرام باز کرد .
🇮🇷 و ناگهان ، موجودی زیبا و خوشرو را ،
🇮🇷 در برابر دیدگان خود دید .
🇮🇷 مات و مبهوت به او خیره شد
🇮🇷 و با تعجب از او پرسید :
🌷 تو کی هستی ؟!
🌷 از کجا آمدی ؟!
🌷 اینجا چکار می کنی ؟!
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت پانزدهم
🇮🇷 حوا گفت :
🌹 همانطور که می بینی
🌹 من مخلوقی هستم که خدا مرا آفرید
🇮🇷 حوا با لبخند و ناز و کرشمه ،
🇮🇷 به آدم نگاه می کرد .
🇮🇷 آدم هم ، گاهی به او لبخند می زد ؛
🇮🇷 و گاهی از شرم و حیا ،
🇮🇷 سربه زیر می شد .
🇮🇷 آدم ، رویش را از حوا برگرداند
🇮🇷 و به خدا گفت :
🌷 خدایا ! این کیست ؟!
🌷 دارد دلم را می لرزاند
🌷 خدایا ! از این موجود زیبا
🌷 خوشم می آید ،
🌷 او کیست
🌷 که دوست دارم نگاهش کنم
🌷 و با او صحبت کنم ؟!
🇮🇷 خداوند فرمود :
🕋 ای آدم ! این کنیز من است
🕋 معلوم است که خیلی از او
🕋 خوشت آمد
🕋 آیا دوست داری مال تو بشود ؟!
🕋 دوست داری همیشه با تو باشد ؟!
🕋 آیا دوست داری
🕋 انیس و هم سخن تو باشد ؟!
🇮🇷 آدم لبخندی زد و گفت :
🌷 بله ! خیلی دوست دارم .
🇮🇷 خدا گفت :
🕋 خب منم قبول می کنم
🕋 ولی یک شرط دارد
🇮🇷 آدم گفت : چه شرطی ؟!
🇮🇷 خدا گفت :
🕋 به شرط اینکه ، همه علوم کائنات ،
🕋 و علوم دینی را ، به او بیاموزی .
🇮🇷 آدم ، شرط خداوند را قبول کرد ؛
🇮🇷 و با حوا ازدواج نمود .
🇮🇷 فرشته ها ، به شادی پرداختند .
🇮🇷 و جشن زیبایی برای آنها گرفتند .
🇮🇷 جشن تمام شد
🇮🇷 بعد از جشن همه متفرق شدند .
🇮🇷 و آدم و حوا ، تنها ماندند .
🇮🇷 سپس آدم به حوا گفت :
🌷 بیا پیش من
.
🇮🇷 حوا گفت : نه ، خودت بیا
🇮🇷 آدم از شنیدن این حرف ،
🇮🇷 کمی جا خورد
🇮🇷 و به غرورش برخورد و ناراحت شد
🇮🇷 خدا به آدم گفت :
🕋 ناراحتی ندارد
🕋 تو خودت باید پیش حوا بروی
🕋 چون تو یک مردی
🕋 و مرد همیشه به زن نیاز دارد
🕋 و کار زن ، ناز کردن است
🕋 تا عاشقش بشوی .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت شانزدهم
🇮🇷 خداوند عزوجل ،
🇮🇷 بعد از ازدواج آدم و حوا ،
🇮🇷 آنها را وارد بهشت زمین کرد .
🇮🇷 بهشت زمین ، باغ بسیار زیبایی بود
🇮🇷 که بین زمین و آسمان قرار داشت .
🇮🇷 و با آن بهشتی که خداوند ،
🇮🇷 وعده اش را به صالحان داد ،
🇮🇷 فرق می کند .
🇮🇷 خداوند ، به آدم و حوا اجازه داد .
🇮🇷 تا از نعمت های بهشتی
🇮🇷 بخورند و بیاشامند .
🇮🇷 سپس درختی را به آنها نشان داد
🇮🇷 و فرمود :
🕋 همه بهشت مال شماست .
🕋 هر چه می خواهید ، بخورید
🕋 اما به این درخت نزدیک نشوید .
🕋 اگر از این درخت بخورید ،
🕋 شما از ظالمان خواهید بود .
🇮🇷 شیطان ، تصمیم گرفت
🇮🇷 وارد بهشت شود ؛
🇮🇷 تا آدم و حوا را فریب دهد .
🇮🇷 اما فرشته های نگهبان ،
🇮🇷 جلوی او را گرفتند .
🇮🇷 و نگذاشتند
🇮🇷 که داخل باغ بهشت شود .
🇮🇷 شیطان ، از بیرون بهشت زمین ،
🇮🇷 شروع به وسوسه آنها نمود .
🇮🇷 اما صدای شیطان ،
🇮🇷 به آنان نمی رسید .
🇮🇷 یک روز اطراف درب باغ ، پرسه می زد
🇮🇷 که آدم و حوا را دید
🇮🇷 که به سمت درب بهشت می آمدند
🇮🇷 شیطان نیز ، از نزدیک درب ،
🇮🇷 آنها را وسوسه کرد .
🇮🇷 اما آدم و حوا ،
🇮🇷 شیطان را می شناختند
🇮🇷 و از دشمنی و حسادت او آگاه بودند
🇮🇷 پس حرف او را قبول نکردند .
🇮🇷 شیطان ، ماری را مامور کرد
🇮🇷 تا او را ببلعد
🇮🇷 و به داخل بهشت ببرد .
🇮🇷 اما نگهبانان فهمیدند
🇮🇷 و شیطان را ، دوباره بیرون کردند .
🇮🇷 و مار نیز به خاطر نافرمانی اش ،
🇮🇷 لعن و نفرین شد .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت هفدهم
🇮🇷 خداوند بارها به آدم و حوا گفت :
🕋 مواظب مکر و حیله شیطان باشید
🕋 که او برای شما دشمنی آشکار است
🇮🇷 شیطان نیز بعد از نفرین شدن مار ،
🇮🇷 خودش به صورت یک حیوان در آمد .
🇮🇷 و دور از چشم نگهبان ،
🇮🇷 داخل بهشت شد .
🇮🇷 و به دروغ به آدم و حوا گفت :
🔥 می دانید چرا خدا ، به شما گفته
🔥 که از میوه های این درخت نخورید ؟!
🔥 چون خدا ،
🔥 خیر و مصلحت شما را نمی خواهد
🔥 اگر از میوه این درخت بخورید ،
🔥 به دو فرشته تبدیل می شوید .
🔥 با عمری جاویدان
🔥 اما خدا نمی خواهد
🔥 که شما فرشته بشوید .
🇮🇷 آدم و حوا ،
🇮🇷 چون از دشمنی شیطان خبر داشتند
🇮🇷 باز هم به حرف او گوش ندادند .
🇮🇷 شیطان ، وقتی دید که آدم و حوا ،
🇮🇷 به حرفش گوش نمی دهند .
🇮🇷 دوستانش را مامور کرد ؛
🇮🇷 تا آنها را ، وسوسه کنند .
🇮🇷 دوستان شیطان ، یکی یکی ،
🇮🇷 پیش آدم و حوا رفتند .
🇮🇷 و در ذهن و دلشان ،
🇮🇷 وسوسه های شیطانی کردند
🇮🇷 یکی از آن شیاطین
🇮🇷 به آدم و حوا گفت :
🔥 اگر از میوه آن درخت بخورید ،
🔥 علم غیب پیدا می کنید .
🇮🇷 یکی دیگر گفت :
🔥 از آن درخت بخورید
🔥 تا قدرتی نامحدود پیدا کنید .
🇮🇷 شیطان دیگری گفت :
🔥 خدا گفت همه میوه ها را نخورید
🔥 و این یعنی ؛
🔥 اگر یکی از آن میوه ها را بخورید
🔥 اشکالی ندارد .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت هجدهم
🇮🇷 خناس ، مکارترین مشاور شیطان ،
🇮🇷 به طرف آدم و حوا آمد و گفت :
🔥 می دونین چرا خدا راضی نیست ،
🔥 که شما از این درخت بخورید ؟!
🔥 چون اگر بخورید
🔥 کارتان به جایی می رسد
🔥 که تا ابد در بهشت می مانید .
🔥 من نمی گویم که به حرف خدا
🔥 گوش ندهید ،
🔥 نه حتما باید گوش بدهید .
🔥 ولی به نظر من می توانید
🔥 یک بار از آن درخت بخورید
🔥 بعد توبه کنید ،
🔥 و از خدا معذرت خواهی کنید
🔥 ولی در عوضش ،
🔥 همیشه بهشتی خواهید بود
🔥 مطمئن باشید تا ابد زنده می مانید
🔥 و دیگر هیچ وقت ،
🔥 مرگ به سراغتان نخواهد آمد
🔥 حرف مرا باور کنید .
🔥 قسم می خورم ؛
🔥 که ناصح و خیر خواه شما هستم
🇮🇷 آدم و حوا ، با هم ، وسوسه شدند .
🇮🇷 و آنقدر از آن درخت خوردند .
🇮🇷 که لباس بهشتی آنها
🇮🇷 از تنشان خارج شد
🇮🇷 و هر دو ، برهنه شدند .
🇮🇷 هر دو از این وضع خجالت کشیدند .
🇮🇷 برگهای درختان بهشتی را چیدند
🇮🇷 و با آنها ، خود را پوشاندند .
🇮🇷 پس از این اشتباه ،
🇮🇷 خداوند هر دو را توبیخ کرد
🇮🇷 و آنها را از بهشت ، بیرون راند
🇮🇷 و فرمود :
🕋 آیا شما را از آن درخت نهی نکردم ؟
🕋 آیا از نزدیک شدن به آن درخت ،
🕋 منعتان نکردم ؟!
🕋 و آیا مگر به شما نگفتم که شیطان ،
🕋 برای شما دشمنی آشکار است ؟!
🕋 پس چرا به گفتار او مغرور شدید ؟
🇮🇷 آدم و حوا به جرم خود اعتراف کردند
🇮🇷 و از خداوند طلب بخشش نمودند .
🇮🇷 ولی خداوند عزوجل قبول نکرد
🇮🇷 و به فرشتگان گفت که آنها را ،
🇮🇷 از درگاه خود بیرون کنند .
🇮🇷 آدم و حوا ، بُغضشان گرفت .
🇮🇷 و هر دو به گریه افتادند .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت نوزدهم
🇮🇷 آدم ، با چشمانی اشکبار ،
🇮🇷 به خدای عزوجل گفت :
🍎 خدایا !
🍎 توبه مرا بپذیر و از گناهم بگذر .
🇮🇷 خداوند به آدم فرمود :
🕋 برو به سوی زمین ؛
🕋 تا توبهٔ تو را قبول کنم .
🇮🇷 هنگامی که آدم ،
🇮🇷 قصد خارج شدن از بهشت را داشت ،
🇮🇷 با گریه گفت :
🍎 بسم الله الرحمن الرحیم
🇮🇷 جبرئیل گفت :
☀️ ای آدم ! کلام بزرگی به زبون آوردی
☀️ صبر کن ،
☀️ شاید خداوند حَیّ و سبحان ،
☀️ به برکت این کلام عظیم ،
☀️ از تقصیراتت بگذرد .
🇮🇷 اسرافیل ، به جبرئیل گفت :
🌷 ای برادر !
🌷 بگذار به زمین بروند
🌷 تا نسلشان زیاد بشود .
🌷 بله درست است که خدای عزوجل
🌷 به برکت همین بسم الله
🌷 گروه گروه ، گنه کار می بخشد .
🌷 و برای همین بسم الله ،
🌷 خواص و نتائج و فوائد بسیاری
🌷 گذاشته است .
🌷 امّا آدم ، باید به زمین برود .
🌷 چون از همان ابتدای خلقت ،
🌷 برای سکونت در زمین ، آفریده شد
🌷 و همچنین باید در زمین بمیرد
🌷 منتها راه زمینی شدن آدم ،
🌷 همین بوده است
🌷 که اول ، در بهشت منزل بگیرد ،
🌷 و برتریش بر ملائکه ،
🌷 و لیاقتش برای خلافت خدا ،
🌷 اثبات بشود
🌷 و بعد ملائکه هم ،
🌷 مأمور به سجده برای او بشوند
🌷 سپس او را در بهشت ، راه دهند
🌷 و از نزدیک شدن به آن درخت
🌷 او را نهی کردند
🌷 که با تحریک ابلیس ،
🌷 از آن درخت ممنوعه خوردند
🌷 و در نتیجه عورتشان ظاهر شد
🌷 که همین بهونه ای شد ،
🌷 برای اینکه به زمین ، هبوط کنند .
🇮🇷 جبرئیل گفت :
☀️ یعنی عامل و علتی که ،
☀️ باعث زمینی شدن آدم و حوا شد ،
☀️ ظاهر شدن عیب و عورت آنها بود ؟!
☀️ درست می گویم
☀️ یا اینکه چون نزدیک درخت شدند
☀️ باید هبوط کنند ؟!
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...
📙 داستان آدم و شیطان
قسمت بیستم
🇮🇷 اسرافیل گفت :
🌷 علت زمینی شدن آنها ،
🌷 ظاهر شدن عیب و عورت آنهاست
🌷 چون همه هدف شیطان این بود ،
🌷 که به هر وسیله ای که شده ،
🌷 عیب و عورت این دوتا رو ظاهر کند
🌷 که موفق هم شد .
🇮🇷 حضرت آدم و حوا ،
🇮🇷 از بهشت به زمین هبوط کردند ،
🇮🇷 و هر دو در مکه فرود آمدند .
🇮🇷 حضرت آدم ، بر کوه صفا ،
🇮🇷 و حضرت حوا ، بر کوه مروه
🇮🇷 فرود آمدند .
🇮🇷 همان دو کوهی که حاجیان ،
🇮🇷 هفت بار بین آن ها می دوند .
🇮🇷 آدم و حوا ،
🇮🇷 روزها ، هفته ها و ماه ها ،
🇮🇷 با چشمی گریان و قلبی محزون ،
🇮🇷 از خداوند غیور ،
🇮🇷 طلب بخشش و توبه کردند .
🇮🇷 سپس جبرئیل به طرف آدم آمد
🇮🇷 و به او گفت :
🌷 سلام بر آدم برگزیده خدا !
🌷 پروردگارت به تو سلام می رساند
🌷 و کلماتى به من داد
🌷 تا به دست تو برسانم
🌷 و گفت که باید با استفاده از آنها
🌷 توبه کنید .
🇮🇷 آدم و حوا ،
🇮🇷 ابتدا به خطا و تقصیر خود ،
🇮🇷 در پیشگاه خداوند اعتراف کردند
🇮🇷 و با اشک و بُغض گفتند :
🌷 پروردگارا !
🌷 ما به خودمان ستم کردیم
🌷 و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نکنى
🌷 از زیانکاران خواهیم بود .
🌷 خدایا ! توبه ما را بپذیر
🌷 و عذر ما را قبول کن
🌷 ما به آثار بد گناهمان ،
🌷 و به خوارى و زشتی آن گناه ،
🌷 با تمام وجودمان ، پى بردم .
🇮🇷 حضرت آدم ،
🇮🇷 در حال خواندن دعاها بود
🇮🇷 که ناگهان به کلماتی برخورد کرد
🇮🇷 که قبلا نیز شنیده بود .
✍ ادامه دارد ...
📚 @dastan_o_roman
#داستان_پیامبران #حضرت_آدم #داستان_بلند
لطفا نشر دهید ...