شوهر من تریاکی و ضد انقلابه
ولی خدا را شکر پسر ۳۰ ساله ام و دختر ۲۳ ساله ام هم عقیده من که خواهر شهیدم هستن و طرفدار من
اولین روزایی که مهسا امینی کشته شده بود
شوهرم داشت روزگار ما را سیاه میکرد
هی میگفت دختر بی گناه مردم را کشتن
خدا لعنتت کنه زن تو رفتی رای دادی برای این نظام 😳
من میگفتم من یه رای دادم جناب رییسی بالای ۳۰ میلیون رای آورده
خلاصه هر روز فحش و داد و بیداد راه مینداخت که گرونیه فلانه
میگفتم اگه راست میگی تو تریاک نکش
مواد غذایی هرچی هم گرون باشه تریاک گرونتره
هر روز مهسا امینی را پیراهن عثمان میکرد
گفتم پس این همه پلیس که کشته شدن چی ؟؟
میگفت پلیسا به جهنم ! اونا وظیفه شون بوده کشته بشن
یه روز زدم به سیم آخرو گفتم حالا دختر مردم کشته شده به ما چه ؟
برادر من که نکشته منم نکشتمش
اگه تو هم راست میگی و عرضه داری پاشو برو تو خیابون گلوی پلیسا را ببر مثل اون وحشیایی که رفتن
گفتم با اذیت کردن ما کاری که میخوای نمیشه
جوانهایی مثل داداش من که انقلاب کردن مرد بودن . نه مثل شما تریاکی و شل و وارفته
فقط میشینید تو خونه و غر می زنید سر زن و بچه تون😅😅
جاتون خالی دیگه خفه خون گرفت دیگه از اون روز فقط زیر لبش غر می زنه دیگه صداش نمی شنویم 😂😂
🗣 کاربر کانال
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتباه نکنید این کلیپ [متاسفانه] طنز نیست!!
تا آخر ببینید
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یادواره شهدا دبیرستان دخترانه.mp3
8.47M
فتنه ترکیبی (۱۴٠۱) و نقش_فضای_مجازی
#خاطره_درس_جبهه
#خاطره_مدرسه_سوریه
#خاطرات_دانش_آموزی
عبدالمحمود محمودی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟
پوستر، بخشی از بیانات امروز رهبر انقلاب
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅ رفع شبهات، ماموریت مهم امام حسن عسکری علیهالسلام (۱)
#اختصاصی_داناب | @dastanak_ir
على بن حسن بن سابور نقل کرده است: «در زمان امام حسن عسکری(ع) قحطی سختی پیدا شد، به همین جهت خلیفه وقت دستور داد که مردم از شهر بیرون روند و نماز استسقا (نماز باران) بخوانند. پس مردم سه روز بیرون رفتند و دعا خواندند و نماز گزاردند، اما باران نیامد، در روز چهارم جاثلیق بزرگ مسیحیان به همراه تعدادی از مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در میان اینان راهبى بود که چون دست به دعا برداشت، از آسمان باران بارید. مسیحیان، در روز دوم نیز بیرون رفتند و پس از دعای آن راهب، باران بارید. در نتیجه این واقعه، بسیاری از مردم دچار شک و تردید شده و تعجب کردند و حتی برخی به دین مسیحیت میل پیدا کردند.
خلیفه به نزد امام حسن عسکرى(ع) فرستاد در حالیکه او زندانی بود. او را بیرون آوردند و به او گفتند: به فریاد امت جدّت برس که بیم از هلاک آنها است. امام(ع) فرمود: من فردا بیرون میروم و انشاء اللَّه شک را از میان مردم زایل میکنم. جاثلیق در روز سوم و در حالیکه راهبان با وى بودند، بیرون رفت. امام حسن عسکرى(ع) نیز با تعدادی از اصحاب خود به بیرون رفتند، پس چون امام آن راهب را در حالی دید که دست خود را بلند کرده بود، دستور داد که دست راست آن راهب را باز گردانند و آنچه در میان دو انگشت او است، بیرون بیاورند. از میان دست راهب، یک استخوان سیاهى را بیرون آوردند. آنحضرت استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: الآن دعا کن تا هوا ابری شود و باران ببارد. او دعا کرده و طلب باران نمود، اما هوا گشوده شد و آفتاب نمایان گشت؛ خلیفه وقت به امام رو کرد و گفت: ای ابا محمد!(ابا محمد کنیه امام بوده است) این چه استخوانی است؟ فرمود: این مرد از قبر پیامبرى از پیامبران خدا، عبور میکرد و این استخوان را یافت و آنرا در دست گرفت. و «مَا کُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِیٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَر»؛ استخوان پیامبری نمایان نمیشود مگر اینکه از آسمان باران خواهد بارید».
گفتنی است؛ این روایت با اندک تفاوتی در برخی منابع اهل سنت آمده است.
(اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 429، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.)
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکاتناب)
✅ رفع شبهات، ماموریت مهم امام حسن عسکری علیهالسلام (۱) #اختصاصی_داناب | @dastanak_ir على بن حسن ب
✅ رفع شبهات، ماموریت مهم امام حسن عسکری علیهالسلام (۲)
#اختصاصی_داناب | @dastanak_ir
«ابن شهر اشوب» مى نویسد: «اسحاق کِنْدى» که از فلاسفه اسلامو عرب به شمار مى رفت و در عراق اقامت داشت، کتابى تالیف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و گوشه نشینى اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزى یکى از شاگردان او به محضر امام عسکرى(علیه السلام) شرفیاب شد. هنگامى که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آیا در میان شما مردى رشیدوجود ندارد که گفته هاى استادتان «کندى» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگى از شاگردان او هستیم و نمى توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقین و تفهیم شود مى توانید آن را براى استاد نقل کنید؟
شاگرد گفت: آرى، امام فرمود:
از اینجا که برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى کن با او انس و الفت پیدا کنى. هنگامى که کاملاً انس و آشنایى به عمل آمد، به او بگو: مسئله اى براى من پیش آمده است که غیر از شما کسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآناز گفتار خود معانى اى غیر از آنچه شما حدس مى زنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممکن است چنین منظورى داشته باشد. در این هنگام بگو شما چه مى دانید، شاید گوینده قرآنمعانى دیگرى غیر از آنچه شما حدس مى زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به کار برده اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشى است، طرح این نکته کافى است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه براى طرح مطلب مساعد گردید. سپس سوال امام را به این نحو مطرح ساخت:
آیا ممکن است گویندهاى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزى باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقى با کمال دقت به سوال شاگرد گوش داد و گفت: سوال خود را تکرار کن. شاگرد سوال را تکرار نمود. استاد تاملى کرد و گفت: آرى، هیچ بعید نیست امکان دارد که چیزى در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزى بفهمد که وى خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که مى دانست شاگرد او چنین سوالى را از پیش خود نمىتواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم مى دهم که حقیقت را به من بگویى، چنین سوالى از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادى دارد که چنین سوالى به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلى رسیده باشى، به من بگو این سوال را از کجا یاد گرفتهاى؟
شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکرى (علیه السلام)) مرا با این سوال آشنا نمود.
استاد: اکنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنین سوال هایى تنها زیبنده این خاندان است.
آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! (سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390ه.ش، ص 628.)
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر حماسی دعوت به راهپیمایی ۱۳ آبان
به صورت گسترده پخش کنید
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ برای ایران...
🔹نماهنگ «برای ایران» با صدای محمد اصفهانی منتشر شد.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ " #اسمم_آمریکاست "
⛔️⛔️⛔️🇺🇲🇺🇲⛔️⛔️⛔️
خواننده و شاعر #سیدصادق_آتشی
معرفی آمریکا از زبان خودش به مناسبت #سیزده_آبان
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💯🛑🥳کنکوریاااا🥳🛑💯
✍️محمد اکبری هستم☺️
✅رتبه ۹۰۰ و ترم ۴پزشکی🤩
✅کلی پادکستهای مشاورهای رایگان ☺️
✅روش مطالعه تک تک درس ها 💯
✅روش برنامه ریزی درسی(📎سنجاق شده🥳 )
✅بررسی اشتباهات دوران کنکور
🤩 ✨💯اینجا رایگان یاد بگیر 💯✨✨🤩
بزن رو لینک ☺️.👇👇👇 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2088304820C3fe0d06323
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | عملیات روانی با تکنیک تمسخر!
🔸تمسخر یه تکنیک عملیات روانی برای سرخورده کردن مردمه و میتونه ذهنیت اونا رو نسبت به ارزشهاشون تغییر بده. درباره هویت ملی و مذهبی سالهاست این تکنیک داره انجام میشه
📚 @DasTanaK_ir
احتمال رفع مسدودی سرویسهای گوگل در ایران
🔹بهدنبال محدودسازی اپلیکیشن ایرانی روبیکا در گوگل پلی و اعلام اخطار این مارکت خارجی به کاربران ایرانی این اپلیکیشن، روبیکا نسبت به ارائه نسخه جدید و اصلاح شده این اپلیکیشن اقدام کرد که تاکنون اخطاری از سوی گوگل پلی برای کاربران ارسال نشده است، لذا احتمال میرود که در صورت عدم مانع تراشی گوگل برای این سکوی ایرانی، سرویسهای گوگل که عموما طی روزهای اخیر در ایران مسدود شدهاند هم مجددا اجازه فعالیت پیدا کنند.
🔹در پی محدودسازی برخی از برنامهها و پلتفرمهای پرکاربرد ایرانی توسط «گوگل پلی» به بهانه حمایت از حریم خصوصی، عموم سرویسهای گوگل هم در ایران مسدود شد. در همین راستا با مواجه شدن کاربران روبیکا با اخطارهای گوگل پلی، اگرچه گوگل به درخواست های روبیکا برای اعلام دلیل ارسال اخطارها پاسخ نداد، ولی روبیکا نسخه جدید خود را عرضه کرد تا با اعمال بهبودهای فنی در این اپلیکیشن، ضمن رفع نگرانی کاربران، مشکل اخطار گوگل هم مرتفع شود.
🔹ماجرا از آنجا شروع شد که در روزهای اخیر یک اخطار امنیتی از سوی Google Play Protect برای اپلیکیشن روبیکا صادر شد. کاربران روبیکا در برخی مارکتهای اندرویدی ایرانی هم که متصل به سپر ایمنی گوگل است با پیغام مشابهی مواجه شدند. روبیکا هم با توجه به اینکه در دو ماه گذشته، هیچگونه تغییر فنی در دسترسیها و ساختارهای امنیتی روبیکا ایجاد نکرده بود، جهت آگاهی از ایراد و رفع مشکل، با گوگل وارد مذاکره فنی شد و گوگل نیز قول مساعد جهت رفع آن داد، اما روبیکا به دلیل آنچه اهمیت افکار عمومی و اعتمادبخشی به جامعه کاربران فضای مجازی اعلام شد، نسبت ارائه نسخه جدید و اصلاح شده این اپلیکیشن اقدام کرد و قابلیتهای جدیدی همچون «افزودن قابلیت حذف اکانت» را اضافه کرد.
🔹ظاهرا مشکل روبیکا در سپر ایمنی گوگل با ایجاد تغییراتی جزئی و نامرتبط به حوزه دسترسیها و امنیت اپلیکیشن حل شده و تاکنون هم اخطاری از سوی گوگل برای کاربران این اپلیکیشن صادر نشده است؛ اگرچه بررسی نسخه جدید اپلیکیشنها در گوگل پلی چند روز زمان میبرسد.
🔹حال باید منتظر ماند تا دید آیا مجددا گوگل پلی نسبت به اعلام اخطار برای کاربران روبیکا اقدام میکند یا نسخه جدید روبیکا میتواند در این مارکت خارجی ادامه مسیر دهد که احتمال میرود که در صورت عدم مانع تراشی گوگل برای این سکوی ایرانی، سرویسهای گوگل که عموما طی روزهای اخیر در ایران مسدود شدهاند، مجددا اجازه فعالیت پیدا کنند/برنا
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
❁﷽❁
( انتخاب)
به سختی توانسته بود به جبهه بیاید.
آخر فقط ۱۳ سال داشت و به نظر دیگران با این سن کم، آمدنش به جبهه کارایی نداشت فقط دست و پا گیر بود و مایه دردسر.
برای همین همه او را به مدرسه رفتن تشویق میکردند و مانع آمدنش به جبهه جنگ می شدند.
حالا خودش مانده بود و پنج تانک که هر لحظه به او نزدیک و نزدیک تر می شدند.
پشت سرش یک ایران بود و روبرویش یک انتخاب بزرگ، آن هم میان مرگ و زندگی.
چهره پدر و مادرش جلوی چشم هایش رژه می رفت. صدای محمد حسین گفتن های مادر و پاشو صبح شد و تاکید مادر با این جمله که: « ننه، مدرست دیر نشه» در گوشش می پیچید.
ناگهان لبخندی گوشه ی لبش را به سمت بالا کشید.
یاد چطور آمدنش به جبهه افتاد.
۵۰ تومان پولِ خرید نان را، به دوستش داده بود تا نان بخرد و به خانه یشان ببرد و شرط کرده بود تا سه روز به پدر و مادرش چیزی نگوید که به کجا رفته است، مبادا اورا به هر ترفندی به خانه برگردانند.
دوباره به خودش آمد.
دلش چقدر هوای دستهای گرم مادر را کرده بود. چقدر دلش برای نصیحت های پدرانه تنگ شده بود.
حسین می توانست این همه داشته های قشنگ را در قلبش نگه دارد، ولی نمی توانست داغ شهادت این همه هموطن را به چشم ببیند.
نباید محاصره ی ایرانیان توسط رژیم بعث اتفاق میافتاد.
دستی بر موهای پرپشت و سیاهش کشید، سینه اش را سپر کرد.
بعد محکم فانسخه را در دستش گرفت و با دست دیگرش روی نارنجک های دور کمرش زد. مثل کسی که کیسه طلا به کمرش آویزان کرده باشد.
بعد آرام دست راستش را روی قلبش گذاشت : «خدایا کمکم کن...»
هنوز جمله اش را تمام نکرده بود که شجاعانه و در یک چشم بر هم زدن به سمت یکی از تانک ها حمله ور شد.
ضامن نارنجک ها را کشید و خودش را به سایه ی زیر تانک سپرد.
کمتر از چند ثانیه صدای انفجار تانک، یک ایران را از این جانفشانی باخبر کرد و یک حمله و محاصره حتمی را در هم شکست و رژیم بعث را وادار به عقب نشینی کرد .
شهید حسین فهمیده، آرام چشمهایش را بست در حالی که قلبش مالامال از عشق بود و لب هایش پر از لبخند رضایت.
_اینم داستان امشب
امیر به ساعت روی طاقچه نگاه کرد. عقربه ساعت ۱۱:۳۰ را نشان میداد.
سپس رو به مادر کرد من ۱۰ سالمه ولی هنوز عین بچه ها قصه شب برام میخونی! وقتش نیس منم بزرگ فکر کنم مثل حسین فهمیده؟
مادر از روی تخت بلند شد پیشانی بلند امیر را بوسید: بله. وقتش شده.
سپس پتو را روی تن امیر کشید.
پشت چشم های امیر بعد از خاموش شدن چراغ تاریک تر شد؛ ولی او این بار دیگر از تاریکی پشت پلک هایش هیچ ترسی نداشت.
✍️ آمنه خلیلی
#داستانک
#حسین_فهمیده
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 موزیک ویدیوی #توماج_صالحی از بازداشت!
:)
کاور شده بر روی آهنگی از #محمدعلیزاده طفلک
خیلی قشنگه ببینید 😂😂
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زن بیحجابی که یک روحانی را از دست اغتشاشگران نجات داد!
🔺 روحانی که چند روز پیش اغتشاشگران پس از فحاشی به او حمله کردند و دستش را شکستند از چگونگی نجاتش توسط یک زن بی حجاب میگوید.
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از کانال رسمی استاد جواد حیدری
⭕️ سلام و درود به #دادا_جواد😉
نیستی دادا؟
یه سوال کوچولو دارم.
زودی بوگو، کار و زندگی دارم.😃
این #جنگ_هیبریدی که هی میگن چیه؟
مگه ماشین هس که هیبریدی باشه و با برق کار کنه؟🙈
🔵 به به! سلام به رو ماهت دادا مسعود😘
هستیم دادا. از این کلاس به اون کلاس تو فضا حقیقی. از یه گروه به گروه دیگه تو فضا مجازی. هر از گاهی هم باید با ساجده چاشا بازی کنیم.😁
دادا مسعود #هیبریدی یعنی #ترکیبی.
مرکب از چند تا چیز.
خوب گفتی ماشین هیبریدی، چون سوخت ترکیبی داره هم با بنزین و هم با برق کار میکنه.👌
#جنگ_هیبریدی یعنی: همه گزینه ها را گذاشتن رو میز.😡
هم سیاسی، هم اقتصادی، هم فرهنگی و هم #رسانه و هم #شناختی🤜
اما دادا مسعود یه چیز بهت بگم و برو.
اگه گوشمون به دهان #رهبر_عزیزمون باشه
و البته به فرمایشاتشون #عمل کنیم، به لطف خدا #پیروز این میدان ما هستیم.
#امید داشته باشیم و #نا_امید نشیم.
#سرباز باشیم در #جهاد_تبیین. 🌹
جوونهامون را باید در یابیم و اگه #شبهه یا #سوالی دارن، باهاشون گفت و گو کنیم.
البته #مسئولین باید #مشکلات_اقتصادی را درست کنند.
مردم همه جوره پا #انقلاب هستن و #کشور❤️
⭕️#دادا_جواد خوب فهمیدم، دمت گرم.
فردا #میدون_امام، #راهپیمایی #سیزده_آبان می بینمت.
فعلا خداحافظ🖐
✅ آیدی دریافت سوالات دینی👇👇
@khameneieshQ
کانال رسمی استاد جواد حیدری 👇👇
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
♨️ https://eitaa.com/joinchat/4071489550C59c970ae1b
داناب (داستانک+نکاتناب)
یکی از طرفدارای پر و پا قرص کانال #داناب پر کشید و آسمانی شد 😢 صالح جان سلام ما را به ارباب برسان😘
سلام سال گذشته چنین روزی ودرست در همین لحظه ها بود که صالح از صدرارضا خواست قرآن مخصوص خودش و بعد سوره محمد رو براش بیاره و مشغول تلاوت شد....هنوز تمام نکرده بود که یاسین پسر همسایه برای صالح جون گل آورد و من هم که ذوق زده به صالح گفتم بیا این هم هدیه از طرف حضرت محمد.( ص) و همون وقت ازشون عکس گرفتم ..و صدرا هم که برای نماز رفته بود مسجد .....حالا شما هم لطف کنید و منت سر من بگذارید و صالح من رو به سوره ی محمد مهمان کنید.
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آقایان مماشات بس است. داعش کنار گوش ما و در لباس میش ظاهر شده.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📢 شهدای ما «فی سَبیلِ اللَّهِ» کشته میشوند و کشتهشدگانِ دشمن «فی سَبیلِ الطّاغوتِ».
💠 آیتالله میرباقری:
"اصل مبارزه با باطل، تعطیلبردار نیست؛ درگیری بین جبهه حق و باطل، یک امر ضروری و اجتنابناپذیر است و موضوعی برای مصالحه وجود ندارد؛ چون مصالحه بر سر «اله» است؛ وقتی ما دنبال خدای خودمان هستیم و آنها دنبال دنیای خودشان هستند، امکان مصالحه نیست.
در این جنگ و مبارزه حق و باطل، دو طرف میکشند و کشته میشوند و خسارت میبینند؛ فقط تفاوت در یکجا است: «الَّذینَ آمَنوا یقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کفَروا یقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ». اینها در راه خدا میجنگند، آنها در راه غلبه شیاطین میجنگند. تفاوت در همین یک کلمه است؛ و الا آنها هم سختی میکشند و مشکلات را تحمل میکنند: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»؛ اگر شما سختی میبینید دشمن هم سختی میبیند."
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یه باباش تو نیروانتظامیه
یه باباش تو سپاه
چندتا پدر دارید شماها؟ 😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#ضرب_المثل
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
سلطان محمود به طور ناشناس از کاخش بیرون آمده تا در شهر بگردد و ببیند اوضاع و احوال مملکت از چه قرار است که با گروهی از دزدان برخورد می کند و به آنها می گوید من هم مثل شما دزد هستم.
آن دزدان هریک هنری دارند و از شاه می پرسند که هنر تو چیست؟
شاه می گوید هنر من درریش من است.
سلطان محمود با علاقه پرسید: خیلی دلم میخواهد هنرهای شما را بدانم. مثلاً خود تو بگو ببینم چه هنری داری؟
مرد قوی هیکل لبخندی زد وبا غرور گفت: هنر من در زور و بازوی من است! من میتوانم بدون هیچ وسیله ای در هر کجا که بخواهم تونلی حفرکنم و از هر کجا که بخواهم سر در بیاورم!
دزد دیگری که کنار مرد قوی هکیل نشسته بود گفت: هنر من در گوش های من نهفته است!
سلطان محمود با تعجب گفت: گوش که جز شنیدن کار دیگری نمیتواند بکند! مرد لبخندی زد و گفت: گوشهای من میتوانند بفهمند که سگها در موقع پارس کردن چه میگویند؟!
دزد دیگر رو به سلطان کرد و گفت: هنر من در چشمهای من است. اگر من کسی را در سیاهی شب ببینم، در روز هم میتوانم او را بشناسم.
دزد دیگر در حالی که به بینی اش اشاره میکرد گفت:
من هم میتوانم بوی طلا و جواهر را از روی خاک تشخیص دهم.
سلطان محمود لبخندی زد و گفت: هنر من در ریش من است!
که اگر آنرا از روی رحمت بجنبانم، مجرمان از زندان آزاد می شوند.
رئیس دزدها گفت: عجب هنر خوبی داری! ما دزد هستیم و بالاخره روزی سر و کارمان به زندان و جلاد خواهد افتاد.
این خاصیت ریش تو خیلی به درد خواهد خورد. سپس همگی به سوی قصر سلطان به راه افتادند.
وقتی به نزدیکی آنجا رسیدند. سگهای قصر شروع به پارس کردند. دزدی که گوشهای حساسی داشت، ایستاد و با خنده گفت "سلطان" با ماست.
سلطان گفت:شاید راست میگوید!
رئیس دزدها خنده ی بلندی کرد و گفت: حتماً سلطان محمود هم خود تو هستی؟!
دزدی که بینی حساسی داشت به نقطه ای در روی زمین اشاره کرد و به رئیسشان گفت: بوی طلاهای خزانه به مشامم میرسد. اگر اینجا را بکنی یک راست از خزانه ی قصر سر در میآوریم.
رئیس دزدها با سرعتی باور نکردنی شروع به کندن زمین کرد. دزدی که با بینی بوی طلاها را حس می کرد، او را راهنمایی میکرد تا از کدام سو حفر کنند.
بالاخره پس از مدتی کندن و جلو رفتن، از خزانه ی قصر سر در آوردند.
برق طلا و جواهرات خزانه، چشم همه شان را خیره کرده بود.
سلطان محمود گفت: بگذارید من بیرون بروم و نگهبانی بدهم. اگر ماموری به اینجا نزدیک شد، شما را خبر میکنم .
سلطان محمود از خزانه بیرون رفت. به سرعت لباسهایش را عوض کرد و به نگهبانان خزانه گفت که چند دزد در آنجا هستند. نگهبانها هم آمدند و دزدها را دستگیر کردند.
صبح روز بعد، گروه دزدها را به محضر سلطان آوردند تا در آنجا محاکمه شوند.
دزدی که چشمهایی تیزبین داشت. تا چشمش به سلطان افتاد، او را شناخت. رو به دوستانش کرد و گفت: این همان مردی است که دیشب با ما همراه شد. خدای من! او سلطان محمود بوده است!
همه ی دزدها با تعجب و حیرت به چهره ی سلطان خیره شدند. سلطان فقط لبخندی میزد و چیزی نمی گفت.
قاضی، محاکمه را آغاز کرد و سرانجام حکم داد که گردن هر چهار دزد باید زده شود .
رییس دزدها رو به سلطان کرد و گفت:
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
یعنی وقت آن است که شما هنرت را نشان دهی و ریشت را بجنبانی. سلطان محمود چنین کرد و بخشیده شدند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری/ حملهی موشکی به مناطق شهرک نشین رژیم صهیونیست توسط نیروهای فلسطینی
الان تن سعودیهای ذلیل بیشتر از قبل داره میلرزه. دیگه واقعا باورشون شد که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست😏😏
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاه علمک
#عمامه_پرانی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌹خداوندا ظهورش دیرگردید
بســی عاشــــق دراین ره پیــرگردید
بحق مادرش زهرای اطهر
بحق فرق اکبر، حلق اصغر
مهیاکن تو اسباب ظهورش
منورکن تو گیتی را زنورش
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سقوط تهران در فیلم ها و انیمیشن های آمریکایی
توهمی که هیچ وقت به واقعیت تبدیل نخواهد شد...
🆔 @Shobhe_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خوب بود😂😂😂
این #طنز کوتاه واقعا دیدن داره و توش کلی حرفه
این داستان:
😅کارخودشونه...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b