🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
بزرگترین خودآزاری ما آدم ها خاطره بازی ست !!
در گذشته غرق می شویم و وسط خاطرات دست و پا می زنیم ... گاهی با خاطره ای لبخند می زنیم و گاهی بغض میکنیم ، دلتنگ روزها و آدم هایی می شویم که دیگر نیستند ... گذشته را مثل یک فیلم هزار بار در ذهنمان مرور می کنیم ، به تماشای خاطرات تلخ و شیرین می نشینیم و حال و آینده را فراموش میکنیم ...
حسرت روزهایی را می خوریم که تمام شده و هرگز برنمی گردند... چشم هایمان را میبندیم و به گذشته سفر می کنیم برای همین فرصت های زندگی را نمی بینیم و یکی یکی از دست می دهیم ... فراموش میکنیم عمق دریای خاطرات انتها ندارد ... هر چه بیشتر در خاطرات غرق شویم بیرون آمدن سخت تر می شود ... فراموش می کنیم زمان برای هیچکس نایستاده ... کاش کسی دست هایمان را بگیرد ، چشم هایمان را باز کند و بگوید:
"از خاطرات بیرون بیا، خودآزاری کافیست"
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه و پندآموز🌼
✍️پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند
سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و اومی بخشاید .
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
17.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥از ماسکِ تَن تا ماسکِ روح!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🏴 شال و لباس مشکی ما را بیاورید
🏴 حی علی العزا که محرم رسیده است
فرارسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت اباعبدالله(ع) و شهدای کربلا تسلیتباد
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملیپوش اهلسنت فوتبال که در محرم گل کاشت
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
📚 خمس نفقه و هدیه بر اساس فتوای امام خامنهای مدظله
💠 سؤال: آیا پرداخت #خمس پولی را که همسر یا فرزندان به عنوان #هدیه یا #نفقه دریافت می کنند بر ایشان واجب است؟
☑️ جواب: نفقه و هديه دریافت شده، خمس ندارد؛هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از #مخارج_سال زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.
#احکام_خمس #خمس_نفقه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
رزقِ حقیقی ،
گریه کردن
بر حسین است
مفتاح
این روزی ست
ذکرِ یا اباالفضل ...
#مددییاابافاضل
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
روزي دو نفر با هم سر پياز و پيازکاري دعوايشان شد.
به این نحو که رهگذر خسيسي به مرد کشاورز زحتمکشي که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار ميکني که چي؟ اين همه زحمت ميکشي که پياز بکاري؟ آخر پياز هم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده، به چه درد ميخورد؟ آن هم با آن بوي بدش!»
پياز کار ناراحت شد.
هر چه درباره ي پياز و فايده هاي آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزي ميگفت و آن، چيز ديگري جواب ميداد.
خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند.
بعد هم براي اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضي بردند...
قاضي، بعد از شنيدن حرف هاي دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پيازکار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده اي. حالا بايد مقداري پول به مرد کشاورز بدهي تا او را راضي کني.»
رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد.
قاضي گفت: «يا مقداري پول به کشاورز بده، یا يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازي. اگر يکي از اين دو کار را انجام ندهي، دستور ميدهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول ميدهي يا پياز ميخوري يا ميخواهي تو را چوب بزنند؟!» رهگذر کمي فکر کرد.
پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادي داشت. با اينکه از پياز بدش ميآمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت... يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند.
رهگذر اولين پياز را خورد.
دومين پياز را هم با اين که حالش به هم ميخورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد.
هنوز پيازهاي سبد نصف نشده بود. که واقعاً حال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد.
از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پياز نخورم!»
قاضي دستور داد چوب و فلک را آماده کردند.
پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پاي او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد. درد ميکشيد و چوب ميخورد.
اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول ميدهم! پول ميدهم!»
تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند.
رهگذر خسيس مجبور شد مقداري پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد...
اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نميشد. پولي بابت جريمه ميداد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد!»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دید هیات رایت العباس چیذر برگزار نمیشود در کوچه پس کوچههایی که همیشه با صدایش مانوس بودند بصورت سیار نوحه خوانی کرد
دمت گرم حاج محمود کریمی🙏
حق همسایگی را ادا کردی...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بزرگانحوزه
الگو..
مرحوم علامه عسکری : در اوئل تکلیفم در سامرا با انگشت روی پیشانیم نوشتم وقف اهل بیت.....
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند،
از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام .
به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند
به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد
و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد .
این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد،
زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir