eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 بزرگترین خودآزاری ما آدم ها خاطره بازی ست !! در گذشته غرق می شویم و وسط خاطرات دست و پا می زنیم ... گاهی با خاطره ای لبخند می زنیم و گاهی بغض می‌کنیم ، دلتنگ روزها و آدم هایی می شویم که دیگر نیستند ... گذشته را مثل یک فیلم هزار بار در ذهنمان مرور می کنیم ، به تماشای خاطرات تلخ و شیرین می نشینیم و حال و آینده را فراموش می‌کنیم ... حسرت روزهایی را می خوریم که تمام شده و هرگز برنمی گردند... چشم هایمان را می‌بندیم و به گذشته سفر می کنیم برای همین فرصت های زندگی را نمی بینیم و یکی یکی از دست می دهیم ... فراموش می‌کنیم عمق دریای خاطرات انتها ندارد ... هر چه بیشتر در خاطرات غرق شویم بیرون آمدن سخت تر می شود ... فراموش می کنیم زمان برای هیچکس نایستاده ... کاش کسی دست هایمان را بگیرد ، چشم هایمان را باز کند و بگوید: "از خاطرات بیرون بیا، خودآزاری کافیست" ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه و پندآموز🌼 ✍️پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید . ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از ماسکِ تَن تا ماسکِ روح! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🏴 شال و لباس مشکی ما را بیاورید 🏴 حی علی العزا که محرم رسیده است فرارسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت اباعبدالله(ع) و شهدای کربلا تسلیت‌باد ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملی‌پوش اهل‌سنت فوتبال که در محرم گل کاشت ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
📚 خمس نفقه و هدیه بر اساس فتوای امام خامنه‌ای مدظله 💠 سؤال: آیا پرداخت پولی را که همسر یا فرزندان به عنوان یا دریافت می کنند بر ایشان واجب است؟ ☑️ جواب: نفقه و هديه دریافت شده، خمس ندارد؛هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
رزقِ حقیقی ، گریه کردن بر حسین است مفتاح این روزی ست ذکرِ یا اباالفضل ... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
روزي دو نفر با هم سر پياز و پيازکاري دعوايشان شد. به این نحو که رهگذر خسيسي به مرد کشاورز زحتمکشي که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار مي‌کني که چي؟ اين همه زحمت مي‌کشي که پياز بکاري؟ آخر پياز هم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده، به چه درد مي‌خورد؟ آن هم با آن بوي بدش!» پياز کار ناراحت شد. هر چه درباره ي پياز و فايده هاي آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزي مي‌گفت و آن، چيز ديگري جواب مي‌داد. خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند. بعد هم براي اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضي بردند... قاضي، بعد از شنيدن حرف هاي دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پيازکار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده اي. حالا بايد مقداري پول به مرد کشاورز بدهي تا او را راضي کني.» رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد. قاضي گفت: «يا مقداري پول به کشاورز بده، یا يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازي. اگر يکي از اين دو کار را انجام ندهي، دستور مي‌دهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول مي‌دهي يا پياز مي‌خوري يا مي‌خواهي تو را چوب بزنند؟!» رهگذر کمي فکر کرد. پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادي داشت. با اينکه از پياز بدش مي‌آمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت... يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند. رهگذر اولين پياز را خورد. دومين پياز را هم با اين که حالش به هم مي‌خورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد. هنوز پيازهاي سبد نصف نشده بود. که واقعاً حال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد. از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پياز نخورم!» قاضي دستور داد چوب و فلک را آماده کردند. پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پاي او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد. درد مي‌کشيد و چوب مي‌خورد. اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول مي‌دهم! پول مي‌دهم!» تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند. رهگذر خسيس مجبور شد مقداري پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد... اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نمي‌شد. پولي بابت جريمه مي‌داد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد!» ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دید هیات رایت العباس چیذر برگزار نمی‌شود در کوچه‌ پس کوچه‌هایی که همیشه با صدایش مانوس بودند بصورت سیار نوحه خوانی کرد دمت گرم حاج محمود کریمی🙏 حق همسایگی را ادا کردی... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الگو.. مرحوم علامه عسکری : در اوئل تکلیفم در سامرا با انگشت روی پیشانیم نوشتم وقف اهل بیت..... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir ‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام نامی ، بسمه‌ تعالی بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر 🌴 فقط به تربت اعلات، خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر 🌷 قسم به معنی لا یمکن الفرار از که پر شده است جهان، از سرتاسر 🌹 نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر 🌞 سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر 💐 هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر » 🌴 همان سری که “یحب الجمال” محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر 🌷 سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک، همه بودن سروران را سر 🌹 زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان گفت: حبیبا! بگیر از ما سر 💐 سپس به معرکه عابس، ” أجنّنی"گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر 🌞 بنازم ” أم وهب” را، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر 🌴 خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر، روی پای سر 🌹 چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید به روی زهرا گذاشت سقا، سر 💐 در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر 🌴 همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود، پا تا سر 🌴🌷🌴 پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از شود آغوش دشت، سرتاسر 🌴 میان خاک، کلام مقطعه شد میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر 🌹 حروف اطهر و نعل تازه‌ي اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر 🌷 تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر 💐 جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر 🌞 صدای کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن سر 🌴 بسوزد آن همه ، بمیرد آن که آفتاب درآورد از سر 🌹 ، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر 💐 دلم هوای کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 🌴🌷🌴 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
۱۲۵ هزار نفر لایو مراسم هیئت ریحانه الحسین در روبیکا رو تماشا کردند 👌 در کنار ارائه‌ی شیوه‌های جدید عزاداری باید بگیم بله مردم از پیام رسان ایرانی هم استفاده می‌کنند اگه مسئولین بزارن ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🌹وقایع روز اول محرم/ ورود کاروان امام حسین به کربلا 🔴در بعضی از منابع نوشته شده که دیدار امام حسین علیه السلام و عبیدالله بن حر جعفی در این منطقه روی داده و آن حضرت حجاج بن مسروق را برای صحبت با او به یاری طلبیدن فرستادند؛ اما عبیدالله این دعوت را رد کرد و دچار پیشمانی در دنیا و آخرت شد. ♦️کاروان امام حسین علیه السلام در روز اول محرم سال 61 هجری به منزلگاه بیست و چهارم خود رسید؛ جایی که با عنوان قصر بنی مقاتل شناخته شده است. حضرت اباعبدالله علیه السلام و یاران و همراهان آن حضرت در حدود نصفه روز در این مکان درنگ کردند. این محل جایی بین عین التمر و قطقطانیه قرار داشته که فاصله آن تا سرزمین کربلا بسیار کم بود. از قصر بنی مقاتل هنوز هم بقایایی در همان محل وجود دارد. ♦️در بعضی از منابع نوشته شده که دیدار امام حسین علیه السلام و عبیدالله بن حر جعفی در این منطقه روی داده و آن حضرت حجاج بن مسروق را برای صحبت با ا و به یاری طلبیدن فرستادند؛ اما عبیدالله این دعوت را رد کرد و دچار پیشمانی در دنیا و آخرت شد. ♦️همچنین نقل شده که انس بن حارث در این منطقه به امام حسین علیه السلام رسید و با آن حضرت همراه شد. 🕊خواب امام حسین علیه السلام ♦️در همین محل بوده که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در استراحت کوتاهی، به خواب کوتاهی رفتند و وقتی بیدار شدند، چند بار آیه استرجاع را فرمودند: «إنا لله إنا إلیه راجعون» حضرت علی اکبر علیه جلو آمده و دلیل تکرار این ذکر را سؤال کردند. امام علیه السلام فرمودند: «لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب‌سواری را دیدم که می‌گفت: این کاروان می‌رود و مرگ نیز به دنبال آن‌ها می‌رود.» سپس فرمودند: «دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.» ♦️حضرت علی اکبر علیه السلام گفتند: «پدر جان! خداوند بر ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟» امام فرمودند: «سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.» حضرت علی اکبر علیه السلام جواب دادند: «پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.» ♦️اما حسین علیه السلام که از این اندازه شجاعت و ایمان فرزند جوان خود شاد شده بودند، دعا فرمودند: «خداوند بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می‌برد، به تو عطا فرماید.» 🌹ورود به نینوا ♦️در این میان کاروان حر بن یزید ریاحی همچنان در تعقیب و همراه کاروان امام حسین علیه السلام بود. در آن روز وقتی امام علیه السلام از قصر بنی مقاتل راه افتادند، به جوانان فرمودند که هر اندازه می‌توانند آب به همراه خود بردارند. سپس حرکت کرده و شب‌هنگام بود که به سرزمین کربلا رسیدند. 📚منابع:آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری مقتل الحسین علیه السلام؛ علامه بحرالعلوم موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام الامام الحسین علیه السلام و صحابه ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 🌷بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌷هر سَحر بَعدِ نَمازَم 🌷یاحُسِیْن سَر میدَهَم 🌷مرغِ دِل رٰا به هوٰای 🌷حرَمَت پر می دَهم. 🌷من بِه عِشقِ دیدَنِ 🌷آن گُنبَدِ زیبایِ دوست 🌷یک سَلام اَز رٰاهِ دور 🌷بر اِبنُ الْحِیدَر می دَهَم. 🌷«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن» 🌷و عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» 🌷و عَلَى اَوْلادِ الْحُسَیْن» 🌷وعَلَى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» 🌷و عَلَی عَبّٰاسِ الحُسَین» 🌷الَّلهُمَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ» 🌷و آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم 🌷التماس دعای فرج 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🔴 داستان و راننده‌تاکسی 💠 در خاطره ای جالب که خود مطرح کرده بودند وی گفته بود: یک بار از ماموریتی بر می‌گشتم و منتظر نماندم تا ماشین برایم بفرستند پس از یکی از راننده‌های تاکسی فرودگاه خواستم من را به جایی که می‌خواهم ببرد. سوار تاکسی شدم در میان راه راننده جوان گهگاهی به من نگاه می‌کرد اما ساکت بود اما انگار می‌خواست چیزی بگوید آن وقت من از راننده سوال کردم آیا من شبیه یکی از آشنایان شما هستم؟ راننده برای بار دوم به من نگاه کرد و از من پرسید آیا شما یکی از نزدیکان هستی؟ آیا رابطه یا نسبتی مثلا برادر یا پسر خاله اش هستی؟ به او گفتم من سردار سلیمانی هستم. راننده جوان خندید و گفت با من شوخی می‌کنی؟ سردار سلیمانی خندید و گفت: نه شوخی نمی‌کنم من خودم سردار سلیمانی هستم. راننده گفت: به خدا قسم بخور و من قسم خوردم که؛ به خدا من سردار سلیمانی هستم. راننده ساکت شد و چیزی به من نمی‌گفت پس از او سوال کردم چرا ساکتی؟ دوباره چیزی به من نگفت. از او سوال کردم با سختی و گرانی زندگی و مشکلات دیگر چطور سر می‌کنی؟ راننده جوان به من نگاه کرد طوری که در نگاهش حرف و کلامی بود و به من گفت اگر تو خود سردار سلیمانی هستی پس من هیچ مشکلی ندارم. این قصه را مطرح کرده بود و گفته بود؛ اگر مسئولین به درد و رنج مردم توجه کنند و اهتمام بورزند مردم هم با آنها همکاری می‌کنند و ملت ما بهترین سرشت و ذات را دارند و فهیم هستند و مسائل و امور را به خوبی درک می کنند. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
💐 مردی كه اندرز خواست مردی از باديه به مدينه آمد و به حضور رسول اكرم رسيد. از آن حضرت‏ پندی و نصيحتی تقاضا كرد. رسول اكرم به او فرمود: "خشم مگير" و بيش‏ از اين چيزی نفرمود . آن مرد به قبيله خويش برگشت. اتفاقا وقتی كه به ميان قبيله خود رسيد،اطلاع يافت كه در نبودن او حادثه مهمی پيش آمده، از اين قرار كه‏ جوانان قوم او دستبردی به مال قبيله‏ای ديگر زده‏اند، و آنها نيز معامله‏ به مثل كرده‏اند، و تدريجا كار به جاهای باريك رسيده، و دو قبيله در مقابل يكديگر صف آرائی كرده‏اند، و آماده جنگ و كارزارند. شنيدن اين‏ خبر هيجان آور، خشم او را برانگيخت . فورا سلاح خويش را خواست و پوشيد و به صف قوم خود ملحق و آماده همكاری شد . در اين بين، گذشته به فكرش افتاد، به يادش آمد كه به مدينه رفته و چه چيزها ديده و شنيده، به يادش آمد كه از رسول خدا پندی تقاضا كرده‏ است ، و آن حضرت به او فرموده، جلو خشم خود را بگيرد. در انديشه فرو رفت كه چرا من تهييج شدم، و به چه موجبی من سلاح پوشيدم‏، و اكنون خود را مهيای كشتن و كشته شدن كرده‏ام؟ چرا بی‏جهت من برا فروخته و خشمناك شده‏ام؟! با خود فكر كرد الان وقت آن است كه آن جمله‏ كوتاه را به كار بندم . جلو آمد و زعمای صف مخالف را پيش خواند و گفت: "اين ستيزه برای‏ چيست ؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است كه جوانان نادان ما كرده‏اند، من‏ حاضرم از مال شخصی خودم اداكنم. علت ندارد كه ما برای همچو چيزی به جان‏ يكديگر بيفتيم و خون يكديگر را بريزيم". طرف مقابل كه سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند، غيرت و مردانگی شان تحريك شد و گفتند: "ما هم از تو كمتر نيستيم. حالا كه چنين است ما از اصل ادعای خودصرف‏ نظر می‏كنيم " هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ در انگلستان‌ که بریدن سر یک مرغ در ملا عام جرم محسوب می شود، دولت بریتانیا اجازه میدهد تا قمه زنان با کمال ارامش در خیابان های لندن قدم بزنند!!! 🔺خودتان را بگذارید جای مردمی که این صحنه ها را می‌بینند، پس از آن راجع به امام حسین عليه‌السلام و راجع به تشیع چه فکری می کنید ؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به تو از دور سلام 🏴 با نوای محمدحسین پویانفر و طراحی و اجرای فاطمه عبادی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
▪️حکم حضور فرد کرونایی در مراسم عزاداری امام حسین(ع) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰صبر امام‌حسین علیه‌السلام در مقابل خیرخواهی‌های ناشیانه 💠رهبر انقلاب: ماها نمیفهمیم صبر یعنى چه. صبر در جاى صبر معلوم میشود که معنایش چىست. 🔹از اوّلى که امام حسین از مکّه قصد حرکت کرد و بعضى فهمیدند، این موانع گوناگون اخلاقى در مقابل امام حسین شروع شد، تا شب عاشورا. صبر کردن در مقابل این حوادث [خیلی دشوار است.] 🔹صبر کردن در مقابل این خیرخواهى‌هاى ناشیانه کار خیلى عظیمی است، کار خیلى بزرگى است، خیلى قدرت میخواهد؛ صبر کرد. همه‌ى صبر، در مقابل فشارها و مصائب جسمانى نیست؛ این فشارهایى که به عنوان مصلحت‌طلبى، مصلحت‌جویى، [که بگویند] «آقا بر خلاف مصلحت دارید کار میکنید» وارد مى‌آید، صبر کردن در مقابل اینها و راه بیّن و روشن و رُشد را رها نکردن، آن صبر عظیم و صبر جمیلى است که امام حسین (علیه السّلام) انجام داد. ۱۳۸۰/۱۲/۲۱ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 ۱۰ کتابی که در ماه محرم باید بخوانیم ▪️اولین کتاب: نمایشنامه‌ی خواندنی «سِفرِ خروج» از نشر امیرکبیر بخش‌هایی از کتاب و معرفی آن را در ویدیوی بالا ببینید ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
﴿ع﴾ 🔰مردى خدمت امام حسين ۢ﴿عليه‌السلام﴾ آمد  و عرض كرد: من مردى گنهكارم و قدرت ترك گناه ندارم.😢 مرا موعظه اى كن.  سيدالشهدا عليه السلام فرمود: پنج كار انجام بده و هر چه مى‌خواهى گناه كن: 😳 ⭕️اوّل: رزق و روزى خدا را نخور، هر چه مى خواهى گناه كن.😓  ⭕️دوم: از ولايت و قلمرو حكومت خدا بيرون برو، هر چه مى‌خواهى گناه كن.😥  ⭕️سوم: جايى را پيدا كن كه خدا تو را نبيند، هر چه مى‌خواهى گناه كن.😰  ⭕️چهارم: وقتى فرشته مرگ (عزرائيل) براى قبض روح تو مى‌آيد، او را از خودت دور ساز، هر چه مى‌خواهى گناه كن. 😨 ⭕️پنجم: وقتى مالك دوزخ تو را وارد جهنّم مى‌كند، اگر مى‌توانى وارد نشو، و هر چه مى‌خواهى گناه كن. 😱 ۞﴿بحارالانوار، ج 75، ص 126﴾  ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🔴 حاج مهدی رسولی و کوچه به کوچه عشق تو را جار میزنیم... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir