موضوع: معرفی کتاب اخلاقی وعرفانی ازعلمای اسلامی
شماره 1
1.. المراقبات /آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
کتاب شریف المراقبات، تألیف عالم ربّانی و عارف گرانقدر مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. این عالم بزرگوار در تبریز زاده شد و برای پیمودن راه علم و کمال به نجف اشرف مهاجرت کرد. آنجا علاوه بر کسب درجة اجتهاد در علوم حوزوى، در اخلاق و عرفان نیز تحت تربیت نادرة دوران و عارف عظیم الشأن آیت اللهملاحسینقلی همدانی درجات عالی را طی کرد که نوشتار او گوشهای از این روحیة لطیف معنویاش را به نمایش میگذارد. آن عارف بزرگوار، تألیفات متعددی در اخلاق و عرفان دارد که از جمله کتاب شریف المراقبات است.
این کتاب که به منظور مراقبت از اوقات شریف و قابل استفاده در طول سال نوشته شده است، همراه نکات مفید دیگر و تذکرات اخلاقی مؤلف که از ضمیر روشن و پاک او برمیخیزد، حلاوتی به کام خواننده میچشاند که در سایر کتب، کمتر تجربه میکند. مرحوم مؤلف، پس از مقدمهاى، در دوازده فصل به هر کدام از ماههای قمری (از محرم تا ذیحجه) میپردازد و در خاتمه با تذکراتی اخلاقی کتاب را به پایان میبرد.
آن عالم بزرگوار در عید قربان سال ۱۳۴۳ ق در قم چشم از جهان فروبست و در قبرستان شیخان این شهر مقدس مدفون شد. مرحوم علامه طباطبایی در تقریظى، این کتاب گرانسنگ و مؤلف ارجمند آن را بسیار میستاید که به بخشی از آن اشاره میکنیم:
«.... این کتاب که در پیش رو دارید، بهترین کتابی است که در این باره [= عبودیت و تقرب و مراقبت] نوشته شده است و در آن، لطایفی است که اهل ولایت، از آنها مراقبت میکنند، و دقایقی است که به دلهای مشتاقان محبت الهی خطور میکند و جملات زیبایی است که برای اهل ریاضت در عبادت الهی روشن و متجلی میشود.»
انسان در بازار گرم این دنیای دون باید برای به دست آوردن ارزشها تلاش زیادی نماید، در مقابل هوی و هوسهای مادی مبارزه کند و با عبادت به درگاه پروردگار به آخرتی جاوید دست یابد.
در این کتاب کلیه ی دعای ماثوره به طور کامل آورده شده است . اعمال همه ی ایام سال در این کتاب ذکر گردیده و با ترجمه ی روان ، می تواند برای همگان قابل فهم باشد
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
📚 @dastanak_ir
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرهای جالب از رفتار رهبرانقلاب با دختر و پسر بدحجاب در کوه
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
تعمیر یا تعویض؛ مسئله این است!
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ده بازی برای کودکان خجالتی
✅ این بازیها را میتوانید با توجه به سن و توانمندیهای کودکان در فرصتهایی که تمایل به بازی کردن دارند، انجام دهید.
👇👇
👌۱ - مسابقه گویندگی
👌۲ - بازی «مصاحبه تلویزیونی»
👌۳ - بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه»
👌۴ - بازی «چه کسی میتواند دیگران را بخنداند»
👌۵ - بازی «کامل کردن یک داستان»
👌۶ - بازی «کامل کردن یک شعر»
👌۷ - بازی «تکمیل جملات»
👌۸ - بازی «پاسخ به پرسشها»
👌۹ - بازی «داستان سازی با تصاویر»
👌۱۰ - بازی «معلم بودن»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
دو برادر بودن که کت و شلوار میفروختن.
*یکی شهرام یکی بهرام.*
شهرام مسئول جذب مشتری بود و بهرام قیمت میداد و همیشه آخر مغازه مینشست.
مشتری که میاومد شهرام با زبان بازی جنس رو نشون میداد و قیمت رو از بهرام میپرسید:
*داداش قیمت چنده؟*
بهرام میپرسید:
*کدوم یکی؟*
شهرام میگفت که:
*کت شلوار مشکی دکمه طلایی جلیقهدار.*
بهرام میگفت:
*820 تومن.*
ولی شهرام باز میپرسید:
*چند؟*
دوباره بلندتر میگفت:
*820 تومن.*
شهرام به مشتری میگفت:
*520 تومن.*
مشتری که خودش قیمت 820 رو شنیده بود با عجله 520 میداد و میخرید.
همه فکر میکردن شهرام کَره.
اما در حقیقت قیمت کت و شلوار 320 بود و مردم به خیال یک خرید خوب زود میخریدن. ..
📎 آمریکا بهرام دنیا است و اروپا شهرام، مشتری شون هم برجام پرستها!!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🌀 همت بلند علامه محمدتقی جعفری
📝 اتمام حجت برای طلاب جوان
🖋 آقای مسعودی
🔹 ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری (ره) واقع در فلکه دوم صادقیه، بلوار آیتالله کاشانی سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار میکرد.
🔹 من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت ۵ بعد از ظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی خدمت استاد رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
🔹 در حین طرح سۆالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود به گوش میرسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من میتوانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.
✅ در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانهام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی میکنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب میزند و به من قدرت میدهد، و با خود میگویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش میزند و خسته نمیشود، اما تو که نشستهای و مطالعه میکنی و مینویسی، خسته شدهای؟
بنابراین ، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست ، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد میگیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن میشوم!
#انگیزه_کار_علمی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
✂️ برشی از یک کتاب
#استخوان_بندیِ_یک_مسلمان
#نهضت حسین (ع) ، با #پاکدامنی و #پرهیزکاری پیوندی اساسی دارد و آنچه در آن #اصل است ، عبارت است از رعایت #اصول و #فروع دین . اگر مسلم بن عقیل آن مرد ۲۸ سالهٔ پرهیزکارِ شجاع ، عبیدالله بن زیاد را در خانه شریک #غافلگیرانه #ترور نکرد ، چون پیامبر (ص) ترور را #نفی فرموده اند ، پس پیروزی #حقیقی را باید در تحقق فرامین خدا و پیامبرش دانست . و این است که کربلا پیروزترین صحنه تاریخ خواهد بود و دشمنانش شکست خورده ترین انسان ها . و مسلم بن عقیل قطعاً یکی از قهرمانان پیروز کربلاست ، هر چند او را از بالای دارالعماره کوفه به پایین بیندازند و استخوان هایش تماماً خرد شود . مسلم را با #استخوان چه کار ؟ او به #عهد_محمدی پای بند است و استخوان بندی جان خود را در #تبعیت و پیروی از آیین خدا جستجو می کند . حفظ #حریم دین خدا ، همه همّت و استخوان بندی یک مسلمان است .
📚 کربلا ، مبارزه با پوچی ها ، اصغر طاهرزاده ، ص ۹۷
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قصاص یا تلافی!
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
👈پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف جالب حسن الجناینی(عالم سنی الازهر): اگر مخالفت عُمَر و برخی از صحابه با پیامبر نبود،همه ما الان در آسایش زندگی میکردیم...
چگونه خداوند حرف حق را در یک شبکه تلویزیونی سنی مذهب بر زبان یک عالم غیر شیعی جاری کرد، تا دیگر جایی برای انکار نماند!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
باید تمام دغدغه ها را تا کرد
روی طاقچه ی بیخیالی گذاشت
باید غصه ها را مچاله کرد
از پنجره پرت کرد بیرون
توکل کن به خدا.
امروز
یک گوشه دنج میخواهد
با یک استکان چای داغ
سلام صبحتون بخیر🌸❤️😊
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خواهر میخوام واس ناهار قرمه سبزی بار بذارم٬ باید چیکار کنم؟
+اگر به دنبال درست کردن قرمه سبزی هستی
اگر میخواهی قرمه سبزی درست کنی،
دوست عزیز من؛ در وهله ی اول قرمه سبزی باید درست بشــــــــود.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدف خلقت
جوانها بیشتر ببینند
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
ویژگیهای جسم با خصوصیات روح بسیار متفاوت است.زشتی جسم را با پوشاندن میتوان مخفی کرد، اما روح نازیبا را نمیتوان از هیچ چشمی پنهان کرد، حتی اگر انسان، شاگرد اول کلاس نفاق و دورویی باشد.
بالاخره یک جایی و یک زمانی روح آلوده به گناه، خودش را نشان میدهد.
ظواهر توان پوشاندن باطن انسان را ندارند.شاید ظاهر موجه تا یک مرزی با انسان همسفر شود اما هرگز تا انتها با انسان نخواهد ماند.
ابزارت هرچه که باشد از ریش و تیغ گرفته تا یقهی بسته و کراوات، از انگشتر تا صلیب و از چادر و روبنده و پوشیه تا ظاهری متبرج، فرقی نمیکند، قانون رسوا نمودن روح، برای همه یکسان است.
#روز_نوشت
#برداشت_آزاد
https://eitaa.com/roznevesht
میگن سوئیس نمیزاره حیونا تکی تو خونه نگهداری بشن،
باید دوتا داشته باشن حیوون افسرده و تنها نباشه
اونوقت من از مامانم پرسیدم چرا من خواهر برادر ندارم؟
میگه تو چه غلطی کردی که اون بخواد بکنه 😐😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
به مناسبت ۲۷ شهریور روز بزرگداشت شهریار
ماجرای عجیب شعر شهریار
🔹آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند.
حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید . آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند . فرمودند : شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد . حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان !
شهریار این شعر را خواند :
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی فضای گردان به دعای مستمندان
که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم زنوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »
زنوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم , فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست ؟
گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید .
چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .
مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند . حضرت , شاعران اهل بیت را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند . آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم . تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت , معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده , من آن خواب را دیده ام .
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عصرجمعههایمهدوی
🎥زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
📕#داستان_خواندنی_تاریخی
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکهی اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد.
درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کردهای هیچکار مهمی نیست. ما نیز همه میدانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمیگردی.
ملکهی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان !
او نتوانست. تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن ابا کرد.
گفتند: تو خودت اگر میتوانی این کار را بکن! کریستف ته تخممرغ را بر سطح میز کوبید، ته آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را میدانستیم. گفت: آری شاید میدانستید اما انجام ندادید، من میدانستم و عمل کردم.
زندگی پر است پر آدم هایی که میگویند من هم میتوانم فلان کار را انجام دهم ، فلان جور باشم و...
اما فقط تعداد اندکی عمل میکنند، و موفق میشوند!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
▪️در شبانه روز ۱۰ دقیقه با خداوند خلوت کن و از خطاهای خود استغفار کن؛ خواهی دید که فضای دلت روشن می شود. اگر اینکار را ادامه بدهی بعد از چند وقت این ده دقیقه کل روزت را خواهد گرفت.
#میرزا_اسماعیل_دولابی
💬 طوبــــــــای محبت
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
#با_شهدا
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله
✍️در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد
❌گناهان یک هفته او اینها بود؛
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع
دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
📝راوی که یکی از بچههای تفحص شهدا بوده مینویسد:
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1️⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2️⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3️⃣دروغ…
مصلحتی📛
4️⃣رشوه...
شيرينی🍭
5️⃣ماهواره...
شبکه های علمی📡
6️⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7️⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8️⃣نگاه به نامحرم...🙈
يه نظر حلاله👀
9️⃣موسيقی حرام...🎼
آرامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...💃
يه شب که هزار شب نميشه❌
1️⃣1️⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰
🌷شهدا واقعا شرمندهایم که بجای #باتقوا بودن فقط شرمندهایم
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
💎مطالعه شرح حال علماء به منزله مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است
🌺آیت الله بهجت(رحمه الله):
مراجعه به تراجم علمای سلف، بهمنزله مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است.
👈هرکس که طالب تهذیب و ترقی در امور معنوی است و میخواهد از زندگی و عمر خود چیزی استفاده کند، شایسته است به شرح احوال آنها نگاه کند که چه کارها میکردند.
☘️آقایی میگفت: «یکی از اساتید ما اهل برهان و استدلال بود، بهگونهایکه هیچ مطلبی را بدون برهان قبول نداشت» ـ بهطوریکه یکی از شاگردانش درباره او فرمود: «این مطلب را از ایشان یاد گرفتیم که همهجا باید چشممان را باز کنیم. اگر برهانی باشد، قبول کنیم، وگرنه خیر و هیچ مطلبی را از کسی بدون برهان نپذیریم» ـ همان استاد، با اینکه برهانی بود، احوال علمای سابق را بدون پرداختن به استدلال و برهان ذکر میکرد.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص۱۰۹
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
۳۵سال بیخوابی جانباز دفاع مقدس
🔹غضنفر موسوی متولد ۱۳۳۴ در روستای رهیز از توابع شهرستان سمیرم در سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ شیمیایی و دچار مشکلات اعصاب و روان و طی درمانهای متعدد و با شوک برقی از تیرماه ۶۵ دچار بیخوابی شده و امروز ۳۵ سال است که شبانهروز بیدار است.
🔸او میگوید خلسه تنها راه درمان خستگیاش است. «در مکان خلوت و آرام که حالت خلسه بیشتر هست تسبیحات حضرت زهرا (س) را میخوانم که از گردن به پایین سبک میشود و احساسشان نمیکنم».
🔹خلسه حالت خاصی از آگاهی که بدن در وضعیت آرامش بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار میگیرند و تلقینپذیری انسان افزایش مییابد.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
✨﷽✨
🌼اثر رضایت پدر در قبر!
✍آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند: در تخت فولاد اصفهان - که معروف به وادیالسّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم الشّأنی در آنجا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند. وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم، به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان ميفرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لبهایش به خنده باز شد و دیگر از آن بچّه شيطانها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را میدیدم، دیدم وجود مقدّس اسداللهالغالب، علیبنابیطالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از اینجا به بعد با من است ...
💥لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بیسواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اينقدر حسّاس، ظریف و مهم است.
📚گزیدهای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خوبی کرونا این بود که خیلیا یاد گرفتن اون ماسک بود نه ماکس!
کاش واسه فلاسک هم یه کاری میکردن😜
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🌹آثار تسبیحات حضرت زهرا (س)
♦️جلوگیری از تیره بختی
🌹امامصادق علیه السلام فرمود:
ما کودکان خود را همانگونه که به نماز فرمان میدهیم،به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر میکنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بندهای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمیشود.
♦️خشنودی خداوند،دوری کردن شیطان
🌹 امام باقرعلیه السلام فرمود:
هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یکصد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب میآید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود میسازد.»
♦️آمرزش گناهان
🌹 امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد: هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده میشود»
و در حدیثی دیگر فرمود:
کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»
بعد از هر نماز
« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار
« اَلْحَمْدُلِلّٰه » ۳۳ بار
« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار
📚 منبع:
کافی ج ۳ ص ۳۴۳
معانی الاخبار ص ۱۹۳
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
📚 @dastanak_ir