eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
دعایی از امام صادق علیه‌السلام برای زمان غیبت (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان 🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه‌ها گل آلود و تاریک بودند و من با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچه‌های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می‌روند؟! 🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می‌گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. 🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت اجازه پیدا می‌کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می‌روم و زیارت جامعه را می‌خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می‌شوم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم و یاری می‌خواهم و برمی گردم. ☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم. 📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
بوستان حدیث (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»: وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد. 📚مسند الامام العسکری (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره خنده دار یکی از رزمنده های با لهجهه‌ی مشهدی در حضور رهبر عزیز انقلاب (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
زن فقيري با يک برنامه راديويي تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بي‌ايماني که داشت به اين برنامه راديويي گوش مي‌داد، تصميم گرفت سر به سر اين زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشي‌اش دستور داد مقدار زيادي مواد خوراکي بخرد و براي زن ببرد. ضمنا به او گفت: «وقتي آن زن از تو پرسيد چه کسي اين غذا را فرستاده، بگو کار شيطان است.» وقتي منشي به خانه زن رسيد، زن خيلي خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکي‌ها به داخل خانه کوچکش شد. منشي از او پرسيد: «نمي‌خواهي بداني چه کسي اين خوراکي‌ها را فرستاده؟» زن جواب داد: «نه، مهم نيست. وقتي خدا امر کند، حتي شيطان هم فرمان مي‌برد.» (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک وانت پر از بسیجی😢 (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ داستان ترمان ▫️ سال‌ها پیش در شهر خوی مردی بود که به او تِرمان می‌گفتند. ظاهری شیرین‌عقل داشت اما گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت. مرحوم پدرم نقل می‌کرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم. ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت. باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم. الان تازه صبحانه خورده‌ام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم. من بارها خودم را آزموده‌ام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد.» واقعا متحیر شدم. 🔹رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمی‌ترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدیه به همسر (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اینگونه نهی از منکر کنید! (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سنگین ترین عمل در روز قیامت!! (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
های بهلول 👌🏻🍂 ‹قسمت 1› *بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.* *قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.* *بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.* *مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.* *وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.* *غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.* *مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.* *برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.* *قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟* *برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.* *پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.* *قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.* ادامه دارد ... (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔴 فرق بسیجی با بقیه .... هفته مبارک ‌ ‌ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔻 حالت ائمه اطهار(ع) هنگام کمک به نیازمندان 🔹 ائمه اطهار(ع) وقتی به فقرا صدقه می‌دادند مثل یک آدمی که پست و پایین باشد و بخواهد چیزی را به آقا و ارباب خودش تقدیم کند، به این حالت تقدیم می‌کردند؛ دستشان را پایین می‏گرفتند و بالاتر از دست فقیر نمی‏گرفتند. 🔸 از امام علیه السلام پرسیدند چرا این‌گونه؟ فرمود: من دارم به دست خدا می‌دهم. 📒 استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج۴، ص۱۳۵ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شیطان! به اندازه ی یک حبه قند است... گاهی می افتد توی فنجان دل ما حل می‌شود آرام بی آنکه ما بفهمیم و روحمان سر میکشد آن را:)🌱 ! (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
حضرت علی (علیه السلام): 🔹 هرگاه يكى از شما وارد منزل خود شود به خانواده‏‌اش سلام نمايد. اگر خانواده نداشته باشد (یا در خانه نباشند)، چنين بگويد: «السلام علینا من عند ربنا ؛ سلام بر ما از جانب پروردگارمان» و هنگام ورود به منزل خود سوره «توحيد» را بخواند كه فقر را از بين ببرد. 📖 تحف العقول، صفحه 115 (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
زن فقيري با يک برنامه راديويي تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بي‌ايماني که داشت به اين برنامه راديويي گوش مي‌داد، تصميم گرفت سر به سر اين زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشي‌اش دستور داد مقدار زيادي مواد خوراکي بخرد و براي زن ببرد. ضمنا به او گفت: «وقتي آن زن از تو پرسيد چه کسي اين غذا را فرستاده، بگو کار شيطان است.» وقتي منشي به خانه زن رسيد، زن خيلي خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکي‌ها به داخل خانه کوچکش شد. منشي از او پرسيد: «نمي‌خواهي بداني چه کسي اين خوراکي‌ها را فرستاده؟» زن جواب داد: «نه، مهم نيست. وقتي خدا امر کند، حتي شيطان هم فرمان مي‌برد.» (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
﷽، تفاوت رک بودن و گستاخ بودن 📚 @DasTanaK_ir بچه های ما چگونه گستاخ می شن؟ 🔹ابتدا باید بدونیم فرق رک بودن و گستاخ بودن در چیه؟ 👈رک بودن یعنی اظهار نظر صریح در مورد خود و علایق و اعتقادات خود، گستاخ بودن یعنی اظهار نظر صریح درمورد (لباس، چهره، قصد و نیت و ... ) دیگران و قضاوت در مورد آنها (مثلاً خیلی چاقیا!) 🔻خب، طبیعی است ما به بچه های خود نمی گوئیم گستاخ باشند اما وقتی بچه های ما ببینند که ما دیگران را راحت قضاوت می کنیم (جملاتی مانند: اوه چه اعتماد به نفسی؛ من اگه این قیافه را داشتم می مردم و ...) آموزش عملی می‌بینند/مرضیه طالبی (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
این خانم دکتر را می‌شناسید؟ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️‏باز اعتراضات مسالمت آمیز و نجیبانه مردم با هدایت ضدانقلاب به سمت شورش و اغتشاش رفت و این "کفتارهای سیاسی" سر و کله‌شان پیدا شد! 💬 عباس کلاهدوز ▪️‏معترضان واقعی اصفهان، همان کشاورزان نجیبی بودند که دو هفته با آرامش و مسالمت‌آمیز، تحصن و تجمع کردند و اجازه سوءاستفاده از اعتراض‌شان را به احدی ندادند.. این عده قلیلی که امروز در اصفهان شلوغ‌کاری کرده و جو را امنیتی می‌کنند، کاملا در نقطه مقابل کشاورزان اصفهانی قرار دارند! 💬 سید پویان حسین پور 👈 پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 https://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
هدایت شده از عماد
⛰🏔🗻کوه کارکنان 🅾در سده ۴ هجری قمری، گفتگوی شکستن کوه و پیوند آب کوهرنگ به زاینده رود مطرح بوده است ولی در دوران صفویه و پادشاهی شاه تهماسب صفوی (۹۸۳- ۹۳۰ هجری قمری ) گام هایی در این باره برداشته شد. 🅾شاه تهماسب صفوی به میرزافضل الله شهرستانی حاکم آن نواحی فرمان داد تا چشمه محمودی ( کوهرنگ) را که به سوی خوزستان هرزه می رود به زاینده رود پیوند دهد. به دلیل پیشرفت نکردن کار ، از انجام کار دلسرد می شود . 🅾شاه عباس صفوی در سال ۱۰۲۷هجری قمری، افرادی (کارکنانی ) را به کوهرنگ فرستاد تا در این باره به بررسی بپردازند ولی ماموریت این افراد( کارکنان) به نتیجه نمی رسد، شاه عباس در سال ۱۰۳۰ هجری قمری به کوهرنگ رفته و دستوراتی صادر می کند، ولی با مرگ وی در سال ۱۰۳۸ هجری قمری کار متوقف شد. 🅾نتیجه ۱۵ سال تلاش دوران صفوی در این زمینه بریدگی کوه کارکنان به درازای ۳۰۰ متر و پهنای ۶۰ متر و ژرفای ۵۰ متر ایجاد نمود، این عملیات در بلندی ۲۶۵۰ متری کوه کارکنان صورت گرفته که آثار آن هنوز دیده می شود. این دیواره به نام دیواره شاه شهیدان معروف است و پس از گردنه کوه کارکنان ، تاسیسات سد کوهرنگ و دریاچه آن قرار دارد. 🅾در ذیل به مثالهایی به نام گذاری برخی ارتفاعات توجه بفرمایید: 🗻کوه کارکنان به بلندای ۲۹۰۰ متر: اعزام کارکنانی برای راهیابی آب چشمه کوهرنگ به زاینده رود در زمان صفویه. 🗻ارتفاعات و تنگه مزدوران در نزدیکی سرخس و مرز ترکمنستان، نامگذاری در زمان حمله روسها به ایران در شهریور ۱۳۲۰ هجری خورشیدی و مقاومت در برابر مزدوران روس. 🗻تپه های الله اکبر، در نزدیکی سوسنگرد، و تصرف این تپه در ایام جنگ جهانی اول، در برابر مزدوران انگلیسی. 🗻کوه جاسوسان، در مرز ایران و عراق، در سال ۱۳۸۷هجری شمسی ، مقر مزدوران گروهک تروریست و جاسوس پژاک به تصرف رزمندگان غیور قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه السلام، در آمده و تونل ها ی وسیع و تجهیزات و تسلیحات گسترده آن کشف می گردد.البته وجه تسمیه آن به قبل بر می گردد. 🗻 تپه منافقین: در شمال شرقی استان سلیمانیه اقلیم کردستان عراق و در غرب کوهی به نام لک لک قرار دارد، منافقین در زمان جنگ تحمیلی در این تپه مستقر شدند که به همین دلیل به تپه منافقین مشهور شد، که در عملیات کربلای ۱۰ به تصرف رزمندگان اسلام در آمد. 🗻🗻🗻🇮🇷کوه کارکنان می تواند سمبلی از اراده و همت و نیز وحدت مردم ایران باشد. جلوگیری از هدر رفت آبهای چشمه محمودی (کوهرنگ) به سمت مناطقی که در آن کشاورزی نمی شود و کارونی که به خلیج فارس می ریزد نباید بی هیچ دلیل عقلی و وجدانی خط قرمز محسوب شود. 📚منابع : 📘شناخت استان اصفهان، ایرج افشار، ۱۳۸۷، انتشارات هیرمند، صص۵۹ و ۶۰ 📕سیری در جنگ ایران و عراق ، جلد ۴،مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص۱۹. 📒کوهنوردی در ایران، علی مقیم، انتشارات روزنه، ۱۳۸۰،ص ۱۸۰. 👇👇👇👇 https://eitaa.com/emademad
آنچه تو از رو می خوانی من از برم فروشنده‌ی دوره گردی بود که به روستاها می‌رفت و جنس خرید و فروش می‌کرد . روزی به خانه‌ی یک مرد روستایی رفت ، مرد برای او چایی آورد . دوره گرد چشمش به گربه‌ای افتاد که از یک کاسه‌ی سفالین گران قیمت آب می‌خورد . او که فهمیده بود ظرف عتیقه است به مرد روستایی گفت :چه گربه‌ی نازی آن را به من می‌فروشی ؟ روستایی گفت قابل ندارد ، صد تومان می‌شود دوره گرد گفت اشکالی ندارد و صد تومان داد و دوباره گفت : اگر ممکن است ظرف آب این گربه را هم بدهید که به آن عادت کرده ظرف را برداشت و مشغول خواندن نوشته‌های داخل آن شد. مرد روستایی گفت : این کاسه را نمی‌فروشم تو هم برای خواندن نوشته زحمت نکش من از برم . روی کاسه نوشته : کاسه‌ای که باعث می‌شود هر روز یک گربه‌ی بی ارزش را صد تومان بفروشی از دست نده... از آن زمان به بعد به کسانی که حیله‌گری می‌کنند می‌گویند : آنچه تو از رو می‌خوانی من از برم. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b