eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بعضی وقتا خدا برای رسوندنت به خواسته هاتْ داشته هاتُ ازت میگیره! ❇️حکیمی و شاگردش در سفر بودند. یه شبی خونه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند مهمون شدن و از شیر تنها بزی که داشت خوردند. شاگرد دلش سوخت و پیشه خودش گفت کاش میشد کمکی بشون کنم از این فلاکت در بیان. ، وقتی فکرشو به حکیم گفت بلافاصله پاسخ داد: "اگه واقعا می خواهی بهشون کمک کنی شبانه بزشون رو بکش!" شاگرد خیلی تعجب کرد اما چون به حکیم ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز رو کشت ... صبح شد و از ناله و شیون زن بیدار شدن و بعدش به ادامه سفرشون پرداختن. چند سال بعد حکیم و شاگرد وارد روستایی زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و کلی دبدبه کپکپه، وقتی راز موفقیتش رو پرسیدن، زن گفت چند سال ها پیش من از دار دنیا یه دلخوشی داشتم اونم یک بزم بود که با شیرش شکم بچه هامو سیر میکردم و یک روز صبح دیدیم که مرده.! مجبور شدیم برا زنده موندن هر کدوم به کاری مشغول شیم، پسر بزرگم مشغول زراعت تو یه زمین شد و پسره دیگم مسئول فروش محصولات. و کم کم زمینای بیشتری خریدیم و محصولات بیشتری فروختیم و حالا هم واسه خودمون کسی شدیم. ✅آره عزیز دل بعضی وقتا خدا جون به دست آوردن ها رو دقیقا پشت از دست دادن ها قایم کرده! 🌸فقط باید دندون رو جیگر بذاری تا به موقعش جیگرت حال بیاد! 💕فَعَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً كَثِیراً ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا کور شود چشمه تاریک حسودان ما شاء الله هیبت ما شاء الله قدرت ما شاء الله عزت ما شاء الله رهبر 😘😘 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوربین مخفی| بیایید تو خیابون پرچم ایران رو آتیش بزنید! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰ثبت نام دوره جامع تخصصی تربیت مشاور خانواده(غیرحضوری) 🔷💯 تخفیف ویژه دانشجویان ، طلاب و روحانیون و معلمان 🔹 اعطای معتبر مورد تایید وزارت علوم با قابلیت ترجمه رسمی ❗️ظرفیت محدود برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر :👇 @admin9574 🔹موسسه آموزشی پژوهشی سایه سار اندیشه https://eitaa.com/joinchat/2793078800Ca339fe0efb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جلالی!! فتبارک الله چه کمالی فتبارک الله چه شکوهی!! فتبارک الله پسر حیدر فتبارک الله جگر حیدر فتبارک الله شیر نر حیدر فتبارک الله ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
یک حدیث ناب! 📚 @DasTanaK_ir
راهکاری از نهج‌البلاغه برای تقویت صفت ارزشمند و بردباری ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅فرامتن سخنان رهبری در ماجرای اخیر سخنان اخیر رهبری از چند منظر قابل تحلیل است؛ اما به این فهم سبک تحلیل و زاویه نگاه مهمترین وجه است. عمدتا چهار شاخص در سبک تحلیل رهبری از مسائل روز، پربسامد است. یکم تعیین اصل و فرع ماجرا. دوم ضریب دهی دقیق. سوم سهم دهی متناسب عوامل و چهارم اشاره به نقش خواص در تبیین و روشنگری. 👈از این جهت فرامتن سخنان رهبری را با این چهار شاخص مرور کنیم. 1⃣یکم اصل و فرع. اگر اصل و فرع هر حادثه روشن نشود، مخاطب دچار گیجی می شود؛ اینکه بالاخره چه کسی درست می گوید؟ در بین طرفین ممکن است وجهی از حق و باطل نمایان باشد؛ اما بالاخره چطور باید برآیند گرفت؟ رهبرانقلاب در این سخنرانی به صراحت و روشنی اصل و فرع ماجرا را از هم جدا کردند. اصل، تقابل با بنیان ایران قوی است و نه حتی جمهوری اسلامی. پشت پرده نیز دست عیان آمریکا و رژیم صهیونیستی است. آنچه در داخل نیز رقم می خورد هیجان جاهلی و مزدوری جریان نفاق است. خط قرمز نیز امنیت مردم است و در این رابطه هیچ جای مسامحه نیست. با این توضیح باقی مباحث فرع ماجراست. حجاب و گشت ارشاد و حادثه مرحوم مهسا امینی و غیره. از این جهت هر تحلیلی که باعث شود مخاطب در فهم اصل و فرع ماجرا دچار خطای تشخیص شود ناقص است. برخی در این چند روز چنان مغشوش موضع گرفتند که در نهایت مخاطب متوجه نشد چطور باید حق و باطل را جمع بزند. 2⃣ دوم ضریب دهی بعد از اینکه اصل و فرع مشخص شد باید لحن اعتراض به اندازه اهمیت موضوع باشد. برخی از خواص در مورد اخیر، درست موضع گرفتند اما کلام شان ضریب متناسب نداشت. این خطا باعث چه اشکالی می شود؟ مخاطب ممکن است حق و باطل را تشخیص دهد اما اهمیت و عمق و وسعت زشتی موضوع را دقیق نشود. فرض کنید جلوی چشم یک نفر آدم بکشند و فرد ناظر به آرامی بگوید این کار خطاست. طبیعی است که مضحک است. رهبری انقلاب در این سخنرانی با لحنی متناسب، زشتی و تلخی ماجرا را ضریب دادند و در حد یک خط قرمز غیرقابل گذشت به چشم آوردند. 3⃣سوم تعیین سهم نقش ها. خیلی موارد اصل و فرع و ضریب ها درست تشخیص داده می شود اما در سهم عادلانه نقش ها، خطای برآورد وجود دارد. در تحلیل رهبر انقلاب سهم هرکس به اندازه خودش تصریح شد؛ خاصه وقتی خطا آگاهانه است. در ابتدا سهم دشمن اصلی مشخص شد. سپس به حلقه میانی و جریان مزدور و متصل به دشمن نیز توجه شد. به سکوت و خطای خواص نیز اشاره و حتی بر جبران خطا نیز تاکید شد. همچنین تصریح شد که جرم های کف خیابان را باید دسته بندی کرد و با هرکس متناسب با خودش برخورد شود. حتی آنکه خطائی از سر هیجان داشته است، باید متنبه شود. اندازه سلبریتی ها نیز مشخص شد؛ اول اینکه قاطبه هنرمندان انقلابی اند. دوم اینکه برخی مواضع دشمن شاد کن از جهت تاثیر عمومی بی ارزش است و سوم اینکه تعیین مجرمانه بودن مواضع با عدلیه است. 4⃣چهارم. تاکید بر نقش خواص اگر اصل و فرع وضریب ها و سهم ها مشخص شود، بازهم روشنگری نیازمند مشارکت خواص است. اهمیت خواص از این جهت است که در شرایط فتنه، حرف زدن یا نزدن شان بر روشن شدن موضوع موثر است. واگرنه روشنگری ها هر میزان هم دقیق باشد، شنیده نمی شود و به گوش مخاطب نمی رسد. اما به این فهم نکته متفاوت ماجرا این است که رهبری برخلاف موارد مشابه، حوادث اخیر را عاری از هرگونه فتنه دانستند؛ به این معنا که مرزبندی حق وباطل کاملا عیان و روشن است. به همین دلیل از کسری تحلیل خواص دو جا گلایه می کنند. یکی مقاوت در دیدن دست دشمن خارجی. رهبرانقلاب اظهار شگفتی از کسانی می کنند که دست عیان دشمن را در قضایای اخیر نمی بینند. دوم خطای آنهایی که در ابتدا به ناجا و نظام افترا و تهمت ناروا زدند و لذا تاکید دارند که جبران کنند. این چهارشاخص قابل تعمیم و بهره برداری در موارد مشابه است؛ خاصه در شرایط سکوت خواص. 💬 محسن مهدیان ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 گفتگو با ایرج قطعی قیام‌شناس و کنشگر سیاسی پیرامون تفاوت اعتراضات اخیر ایران با اعتراضات و قیام‌های گذشته 🔴 ویژه برنامه‌ی دی‌بی‌سی فارسی 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش بدیم؟ گوش ندیم؟ چی‌ گوش بدیم؟ چی گوش ندیم؟ چیه؟؟؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ی «به جای» برای ... شعر و اجرا : ببینید و ببینانید 😉 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔻داستانی شیرین و جذاب از زندگی امام علیه السلام: 🆔 @dastanak_ir بَختَيشُوعِ حکیم، طبیب متوکل و نصرانی بود. در طب سر آمد روزگار خودش بود. قاصدی از خانه امام عسگری علیه السلام آمد که کسی را بفرستید امام عسگری می خواهند فَصد کنند (از رگ مخصوصی خون بگیرند) بختیشوع یکی از بهترین افرادش را فرستاد و به او گفت این بزرگترین مرد و عظيمترین فردی است که من تابحال دیده ام ، هر کاری را که می گوید انجام بده، از علوم خودت هم در محضر او اظهار فضل مکن. 🔸آن فرد آمد و دید اتاقی را برای پذیرایی آماده کرده بودند ، حضرت فرمودند در اتاق انتظار باشد ، بعد از مدتی صدایش زدند آمد و آماده شد. ظرفی را قرار داده بودند که بزرگ بود و بیش از خون یک انسان در آن جا می شد. فَصَّاد بختیشوع تعجب کرد. دید که حضرت نشستند و فرمودند رگ اَکهَل را بگشای ، نپرسید چرا و بلافاصله رگ را باز کرد. خون آمد و ظرف پر شد. حضرت فرمودند ببند. بعد فرمودند به همان اتاق برو و همانجا باش، با تو هنوز کاردارم. در همان اتاق رفت. این عمل را قبل از ظهر انجام داد. 🔹آنجا ماند تا عصر، حضرت فرموند فَصَّاد بیاید دو باره آمد و دید همان طشت هست و حضرت نشستند و فرمودند روی رگ را باز کن ، باز کرد و دوباره خون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بعد فرمودند برو و منتظر باش. رفت و از او پذیرایی شد تا صبح روز بعد. فرمودند بیا دوباره آمد. برای بار سوم همان طشت بود. حضرت دستشان را گذاشتند و فرمودند رگ را باز کن. باز کرد و مایعی سیال شبیه به شیر از دست حضرت بیرون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بست. 🔸حضرت برخاستند. جامه ای گران قیمت همراه با پنجاه درهم به او دادند. شاید یک فصد یک درهم يا دو درهم اجرتش بود. اما حضرت به او پنجاه درهم دادند. فرمودند که با راهب دیر عاقول در ارتباط هستی؟ خوب است قدر او را بدانی. منظور پیرمرد راهب نصرانی بود که در دیری به نام دیر عاقول زندگی می کرد اما با هیچ کس ارتباط نداشت. ادامه دارد... ‌ ‌ 🔻مردم کنار دیر می رفتند. گاهی در طول مدت اگر می خواست یک نفری را بپذیرد از طبقه بالایی یک زنبیلی را پایین می فرستاد نوشته او را بالا می برد. گاهی جواب می داد گاهی نه. 🔸فَصَّاد پهلوی بختیشوع آمد و گفت که آقا من چیزی را دیدم که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. این آقایی که شما گفتین من بروم برای فَصد، فَصدشان کردم. دوبار آن مقدار خون از ایشان آمد که فکر نمی‌کردم این مقدارخون در بدن یک انسان باشد. حتی یک بار فصد یک انسان هم آن ظرف را پر نمی کند. ولی دوبار ظرف ایشان پر از خون شد و فرداش به جای خون موادی مانند شیر آمد. بَختیشوع خیلی تعجب کرد و گفت من باید چند روز در کتب قدما نگاه کنم ببینم این مطلب سابقه دارد يا نه؟ اما از این راه به جوابی نرسید. بعد بختیشوع گفت من راهی را می شناسم که خیلی خوب است. چون خود بختیشوع هم نصرانی و راهب بود. 🔹بختیشوع همین فَصَّاد را پهلوی راهب دیر عاقول فرستاد. بالاخره یک علامتی دادند و او آمد. بختیشوع نامه ای نوشته بود و ماجرا را توضیح داده بود. نامه را در زنبیل گذاشتند، بالا برد. بعد دیدند پیرمرد سراسیمه دوید و پایین آمد. گفت کدامیک از شما آن کسی را که از دستش شیر می آمده را دیده است؟ فصاد گفت من هستم. پیرمرد راهب گفت طُوبی لاُمِّک، خوش به سعادت مادری که تو را زاییده که همچنین توفیقی پیدا کرده ای. بعد گفت من را نزد ایشان ببر. با هم راه افتادند و سامرا آمدند. اول سامرا که رسیدند از راهب پرسید برویم منزل استاد بختیشوع؟ 🔸گفت نه برویم منزل آن آقایی که از دستش شیر آمده. ساعتی به اذان صبح بود. همینکه در خانه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدند غلامی سیاه چهره آمد و پرسید کدامیک از شما راهب دیرعاقول هستید؟ پیرمرد گفت من هستم. غلام گفت تو بیا برویم داخل. قبل از اذان صبح راهب داخل رفت ، صبح هنگام چاشت از خانه امام حسن عسکری(ع) بیرون آمد در حالی که همه لباس های نصرانیت را بیرون آورده بود و یک لباس بلند سفید، پوشیده بود. همه تعجب کردند. بعد به جوان فصاد گفت حالا برویم خانه استادت. خانه بختیشوع آمدند. گویا این پیر مرد، پیر و مراد بختیشوع بود. تا بختیشوع این راهب را با لباس جدیدش از دور دید، به خاک افتاد و بالاخره با التهاب و اضطراب گفت آقا چه چیز شما را از دین نصرانیت بیرون آورد؟ 🔅پیر مرد راهب گفت که من اسلام آوردم، اما بدست مسیح، مسیح را دیدم، و مسلمان شدم. بعد بختیشوع این سوال را کرد که آیا در طب کسی را داشته ایم که به جای خون، شير از دستش بیاید؟ گفت عیسی (ع) یک بار فصد کرد، آن هم مقداری كم نه اینقدر از دستش شیر بیرون آمده بود. این راهب همان جا کنار خانه امام حسن عسکری (ع) خادم حضرت بود تا فوت کرد. ‌ ‌ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @DasTanaK_ir
امام حسن عسکری علیه‌السلام: دو خصلتی که بالاتر از آن چیزی نیست: ایمان به خدا و نفع رساندن به برادران دینی پدر مظلوم امام زمان حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام تسلیت باد ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
«نه خاني آمده و نه خاني رفته » این ضرب‌المثل زمانی استفاده می‌شود که قبلاً تعهد داده کاري را انجام بدهد و بعداً پشيمان شده است. او با گفتن « نه خاني آمده و نه خاني رفته»، به ديگران مي‌گويد: «من اصلاً اهل اين کار نيستم؛ دست از سرم برداريد». ریشه ضرب المثل يکي بود، يکي نبود. مردي بود که خيلي دلش مي‌خواست مثل اعيان و اشراف و خان‌ها زندگي کند. اما نه پول و پله‌ي زيادي داشت، نه گاو و گوسفند و نوکر و کلفتي. آن مرد، با صرفه جويي زياد زندگي مي‌کرد تا شايد پولي پس انداز کند،. از قضاي روزگار، يک روز اين مرد روستايي به شهر رفته بود تا چيزي بفروشد. جنس هايش را فروخت. مي‌خواست به روستاي خودش بر گردد که چشمش به دکان ميوه فروشي افتاد. خربزه‌اي چشمش را گرفت و با خودش گفت: «کاش پول زيادي داشتم و يک خربزه مي‌خريدم. اما همين که ناهار مختصري بخرم که از گرسنگي نميرم، کافي است. نبايد ولخرجي بکنم.» مرد روستايي از جلو دکان ميوه فروشي رد شد و چند قدمي دور شد. اما ميل به خوردن خربزه نگذاشت جلوتر برود. با خودش گفت: «چطور است به جاي ناهار، يک خربزه بخرم و بخورم؟ با خوردن خربزه، سير مي‌شوم و ديگر نيازي به خريد ناهار ندارم.» با اين فکر برگشت و خربزه‌اي خريد و راه افتاد از شهر خارج شد، درختي پيدا کرد و زير سايه ي درخت نشست. چاقو را از جيبش در آورد و خربزه را قاچ کرد و مشغول خوردن آن شد. وقتي که خربزه را مي‌خورد، گفت: «پوست خربزه را نمي‌تراشم تا هر کس از اينجا عبور کند و پوست خربزه را ببيند، بگويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را رها کرده است.» تصميم گرفت مثل خان ها بلند شود و به راهش ادامه دهد. اما هنوز گرسنه بود و ميل به خوردن خربزه آزارش مي‌داد. با خودش گفت: «پوست خربزه را هم مي‌تراشم و مي‌خورم. پوست و تخمه هايش را مي‌گذارم همين جا بماند. آن وقت، هر کس از اينجا عبور کند، مي‌گويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را هم به نوکرش داده تا بتراشد و بخورد. اين جوري بهتر است.» مرد روستايي با اين فکر، پوست خربزه را هم تراشيد و خورد. اما باز هم سير نشد. با اين که دلش نمي‌خواست خود پوست خربزه را هم بخورد، دلش نمي‌آمد از خوردن آن چشم بپوشد. نشست و مشغول خوردن پوست خربزه شد و با خودش گفت: «همين که تخمه‌هاي خربزه بر جا بماند، کافي است. هر کس از اينجا عبور کند، مي‌گويد که يک خان ثروتمند از اينجا گذشته است. خربزه را خودش خورده، ته خربزه را نوکرش تراشيده و خورده و پوست خربزه را هم داده به الاغش. چه خان مهمي که هم الاغ داشته، هم نوکر!» خوردن پوست خربزه هم تمام شد. خان خيالي مانده بود و تخمه‌هاي خربزه، اما هر کاري مي‌کرد، نمي‌توانست از تخمه‌هاي خربزه هم دل بکند. براي خوردن تخمه‌هاي خربزه هيچ بهانه‌اي نداشت. با بي ميلي بلند شد و راه افتاد. چند قدمي که رفت، دوباره برگشت و گفت: «نه! از تخمه‌هاي خربزه هم نمي‌توانم بگذرم. اما آن ها را هم نمي‌توانم بخورم. مردم چه مي‌گويند؟ نمي‌گويند اين چه خاني بوده که از تخمه ي خربزه هم چشم پوشي نکرده است؟!» مرد روستايي دوباره راه افتاد. چند قدم از جايي که خربزه را خورده بود، فاصله گرفت. به نظرش، گذشتن از تخمه‌هاي خربزه، کار مهمي بود بادي به غبغب انداخت و مثل خان ها قدم برداشت. در اين حال، احساس مي‌کرد که پياده نيست و بر الاغي که پوست خربزه را خورده سوار شده است و نوکري که پوست خربزه را تراشيده، دهنه ي الاغش را به دست دارد. اين فکرها مدت زيادي ادامه پيدا نکرد. يک باره مرد روستايي از خر شيطان پياده شد و با عجله به طرف تخمه‌هاي خربزه اش دويد. خيلي زود تخمه‌هاي خربزه را برداشت و با ميل زياد مشغول خوردن آن ها شد. تخمه‌هاي خربزه را هم که خورد، گفت: «آخيش! راحت شدم. حالا انگار نه خاني آمده، نه خاني رفته. اصلاً هيچ خاني از اينجا عبور نکرده و خربزه‌اي هم نداشته که بخورد» ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مسابقه ایده‌پردازی ۸ جایزه صدتومانی برای نفرات برتر💎 👈 دانلود پیامرسان ویک‌هد ╔═ 🍃💠🍃 ════════╗ 💬 @ideavane |بانک ایده‌های فرهنگی ╚════════════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦واکنش مردم به بدل رهبری! 🔹حضور رهبر انقلاب در جمع افسران دانشگاه امین نه تنها پیام‌های مهمی را به دنیا مخابره کرد بلکه یک موج سواری گسترده را خنثی کرد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
اگر از طرحای خارجی رو لباس های حتی تولید داخل خسته شدید 😣 از شما مهربونا دعوت میکنم ک خرید از فروشگاه مارو هم تجربه کنید💐🛍 🤩😍ارسال رایگان برای اولین خرید 😍🤩 حداقل ۳ سفارش ✨✨💚تلاش ما درپوشاک سادات💚✨✨ ۱. دقت در انتخاب طرح لباس ۲. عرضه پوشاک تولید داخل ارزان قیمت وپوشاک با کیفیت برند های عالی ایرانی با بهترین قیمت ۴. عرضه تولیدات خودمون با بهترین قیمت ممکن https://eitaa.com/joinchat/2913730659C71611d85fe ارسال از هزاره ۱۰پردیسان _قم منتظرتونیم 💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬛️ شهادت امام عسکری علیه السلام تسلیت باد ◾️ نام : حسن ◾️ کنیه : ابامحمد ◾️ لقب : زکی ، عسکری ◾️ پدر : امام هادی (ع) ◾️ مادر : سلیل خاتون (س) ◾️ ولادت : ۸ ربیع الثانی ۲۳۲ هجری در مدینه ◾️ شهادت : ۸ ربیع الاول ۲۶۰ هجری در سامرا ◾️ طول عمر شریف : ۲۸ سال ◾️ شروع امامت : ۲۵۴ هجری ( در ۲۲ سالگی به امامت رسیدند ) ◾️ مدت امامت : ۶ سال ◾️ خلاصه زندگی : 🔹 امام عسکری (ع) در مدینه ولادت یافتند و طفولیت تا نوجوانی را در مدینه بودند 🔹 متوکل عباسی در سال ۲۳۶ هجری ( در ۴ سالگی حضرت ) ، حرم مطهر امام حسین (ع) را تخریب کرد ، و در این سالها بدلیل دشمنی شدید متوکل با اهل بیت ، شیعیان در شرایط سختی بسر می بردند 🔹 متوکل عباسی در سال ۲۴۳ هجری ، امام هادی (ع) را در ۳۱ سالگی به همراه فرزندان و خانواده به سامرا تبعید کرد و در نتیجه امام عسکری (ع) نیز در ۱۱ سالگی بهمراه پدر به سامرا تبعید شدند 🔹 امام عسکری (ع) در سال ۲۵۴ هجری با شهادت پدر ، به امامت رسیدند و ۶ سال امامت نمودند اما در این ۶ سال نیز ، چند مرتبه زندانی شدند به خصوص در دوره خلافت معتمد عباسی ( قاتل حضرت ) و سپس آزاد شدند 🔹 بدستور حکومت ، امام عسکری (ع) به اجبار باید هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر می شدند و شیعیان بر سر راه حضرت می ایستادند و سوالات خود را می پرسیدند اما گاهی حضرت به اصحاب پیام می دادند که در مسیر به من نزدیک نشوید که در امنیت نیستید و بدین ترتیب حضرت بشدت تحت مراقبت بودند 🔹 حضرت در شهر سامرا توسط معتمد عباسی مسموم شده و به شهادت رسیدند و بدن مطهر حضرت در کنار قبر پدر خویش در منزل شخصی ایشان در سامرا بخاک سپرده شد ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 سخنرانی کوتاه 🌐موضوع: آیا اصحاب ایرانی امام عسکری(ع) را می شناسیم؟ ✅ هویت اسلامی ایرانی و مفاخر شیعه 🎙حجة الاسلام ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
تمام عمر ۲۸ ساله‌اش تحت مراقبت و تبعید خلفای بنی عباس گذشت. نگذاشتند از او روایات زیادی به ما برسد. اما چند جمله کوتاه کافی بود که او بانی حرکت هرساله میلیون‌ها عاشق به سمت کربلا باشد؛ تا مقدمه مهمی برای ظهور شود. ✅ پی‌نوشت امام عسکری علیه‌السلام فرمود: علائم مومن پنج چیز است: ، انگشتری در دست راست، بلند گفتن بسم‌الله، سجده بر خاک، ۵۱ رکعت نماز در طول شبانه روز 🗣میثم مطیعی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
چقدر غروب امروز حس و حال غروبای جمعه را داره!!! 📚 @DasTanaK_ir
⚫️ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری(ع) به روش عجیب یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره‌اندیشی بودم. در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای طلا داخل خاک‌ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده‌ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم. بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی‌هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی‌های منزل و خانواده‌ام را تهیه و تأمین کردم 📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♦️پاسخ یک جانباز باغیرت به یک سلبریتی وطن فروش. پاسخ علی کریمی: سهمم یه کاخ بود و ماشین و ویلا و... که همه رو فروختم بردم خارج! 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این شلوغی‌ها، یه کم قشنگی ببینید، روحیتون عوض بشه ❤️ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
🚨میدونستی شبی یه کتاب ۳۰۰صفحه ای رو با تمام جزئیات میکنه؟😍😳 ❌دلت میخواد مثل رهبری یه حرفه ای بشی و روزانه کلی کتاب و مقاله بخونی؟😃 پس اگه تمایل به داری سریعا بکوب رو تا پاک نکردیم😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1897332780Cd7915c11cb https://eitaa.com/joinchat/1897332780Cd7915c11cb 😉☝️
مسأله اینهایی که به اسم دانشجو فحش رکیک میدن، آزادی اندیشه نیست، آزادی عربده است. 📚 @DasTanaK_ir