eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دقیقه حرف حساب👌 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🌹شرط شهید شدن شهید بودن است.🌹 -داشتم با خودم میگفتم چجوری باید شهید بود؟ +خوب چرا کتاب شهدا را نمیخونی؟؟ -کتاب زیاده و وقت من کمه +خوب بیا برو تو این کانال زندگینامه شهدا و خصوصیات اخلاقیشون را بهت میگه به صورت مختصر -خوب زود بهم بگو میخوام برم بیبینم چجوری باید مثل یک شهید زندگی کنم +خوب بیا برو تو این کانال همه چیو بهت میگه -کوووو؟؟؟ لینکشو بفرست دیگه +بیا اینم لینک کانالش:: 🆔 https://eitaa.com/tarigh_alshohadaa
هدایت شده از پاتوق بارانے
کاش میشد با وسایل صحبت کرد بگی من خیلی خستم خودشون رعایت کنن پخش وپلا نشن😁😁 💦 @otaghesargarmi 🌧️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بخش خبری دی‌بی‌سی فارسی🔻 🔰 ۷ مهر ۱۳۹۹ | ۲۸ سپتامبر 2020 🔰 ◽️چرا ایرانی‌ها به ادامه جنگ علاقه‌مند هستند؟/ بررسی تاریخچه مقصر‌سازی عوامل خارجی در جنگ ایران و عراق با گزارشی از کیوان کمیلی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
لجبازي كودكان بهترين فرصت براي تربيت آنهاست. وقتي مثل هميشه آرام و محكم باشيد فرزندتان ميفهمد قادر به كنترل كردن شما نيست. اگر عصباني بشويد يعني فرزندتان در كنترل شما موفق بوده. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
هم می‌بینندت و هم قادر به دیدنت نیستند.هم صدایت را می‌شنوند و هم نمی‌شوند.هم حالت را درک می‌کنند و هم درکی از شرایطت ندارند. شاید این وضعیت، جذاب‌ترین بخش از فواید نویسنده شدن است. وقتی اهل نوشتن باشی، کلمات را تسلیم عقایدت می‌کنی.انگار وظیفه‌ی قلبت می‌شود هجی کردن واژه‌ها و دلت آرام و آهسته کلمات را دیکته می‌کند و تو می‌نویسی. البته داریم نویسندگانی که عقایدشان را تسلیم واژه‌ها می‌کنند. واژه‌هایی که از پل اعتقاد رد می‌شوند ایمان مستقر را توصیف می‌کنند؛ اما کلماتی که در پس تزلزل عقاید برکاغذ هویدا می‌شوند، ایمان مستودع را به یاد می‌آورند. نوشتن می‌تواند تو را جسور کند همانگونه که قادر است از تو یک ترسوی تمام عیار بسازد. نوشتن می‌تواند شجاعتت را فریاد کشد و تو با صراحت تمام، واژه‌ها را به استخدام درآوری؛ اما نوشتن نیز می تواند از تو آدم بُزدلی بسازد که هربار از پس واژه‌ای سرک می‌کشد و دوباره خودش را مخفی می‌کند. نوشتن می‌تواند اثباتت را رقم بزند و یا حتی انکارت را. پس ببین چه می‌نویسی، چگونه می‌نویسی و چرا می‌نویسی؟ https://eitaa.com/roznevesht
🌺 یه روز سه نفر بودیم.... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ آیا به غیر از کره ی زمین در جاهای دیگر و سیارات دیگر موجوداتی زندگی می کنند؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
♥️ سلمان فارسی کیست؟ حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی » (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه » گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان » نامید. پدر سلمان «بدخشان کاهن » (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت. سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید. سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده اش را یافت و در حالی که برده یک یهودی بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. 📖 بحار الأنوار، ج 22، ص 366. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🔸در روزگاری کهن پیرمرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت : 🔹روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد! 🔸روستا زاده پیر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟ 🔹و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است. ▫️هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. 🔸این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت. 🔹پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟ 🔸فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست. 🔹همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی... 🔸کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟ 🔹چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد بی خرد !!! ▫️چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد. 🔸همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند : 🔹عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که ....؟ 🔺همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته ایم صلاح و خیرمان بوده و آن مسائل، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از روز‌نوشت
⚡️بی تفاوتی(قسمت اول) بی‌تفاوت بودن، خطرناک‌ترین خصوصیتی است که بشر بدان گرفتار است حتی خطرناک‌تر از دشمنی. آدم‌های بی‌تفاوت نه اینکه نمی‌فهمند، بلکه تمام تلاششان را برای ابرازنفهمیدن بکار می‌گیرند. چشم‌های آدم‌های بی تفاوت بیشتر از فکرشان و بیشتر از زبانشان کار می‌کند. آن‌ها فقط می‌بینند و رد می‌شوند بدون هیچ واکنشی. اینکه بودجه‌ای کلان برای پروژه‌ای بی ارزش تصویب بشود یا نشود برای این آدم‌ها مهم نیست. اینکه قاضی حکم کند که درخت چند ساله‌ی گردو را از ریشه بکنند یا به‌جای این حکم، دستور به جابجایی درخت بدهد هم باز برای این آدم‌ها مهم نیست. اصلا آدم‌های بی تفاوت، انگار سنسور احساساتشان هم خوب کار نمی‌کند. ساعت‌ها حرف مهمل و بی ربط بشنوند خم به ابرو نمی آورند. سه‌گانه‌ی غریبیست آدم بودن، دین داشتن و بی‌تفاوت بودن. آدم‌های بی تفاوت، هیچ تعریف دقیقی از جهان ندارند.جهان برای آن‌ها حکم شهرفرنگ است که فقط آمده‌اند برای تماشایش. تعارض ذهنی شاید تنها تجربه‌ایست که آدم‌های بی‌تفاوت با آن سر و کار ندارند چرا که درک تعارض‌ها حاصل تفکر انسان است و بی‌تفاوت‌ها گویا اهل فکر هم نیستند. ادامه دارد... https://eitaa.com/roznevesht
📚 شستن به روش بخارشوی 💠 سؤال: آیا شستن به روش را از بین می برد؟ ✅ جواب: برای چیز نجس باید پس از برطرف کردن عین نجاست، دوبار با یا یک بار با شسته شود و بخارشویی، نجاست را تطهیر نمی کند. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
📚 خمس سهام 💠 سؤال: اگر با در ، خرید و فروش کنیم، آیا به آن تعلق می گیرد؟ ✅ جواب: در فرض سؤال سر باید قیمت روز سهام در بورس، محاسبه شده و خمس آن پرداخت شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
آخر عاقبت طوطی‌های بددهن 🔸مسئولان باغ وحشی در لینکلن‌شر، در شرق انگلستان، ۵ طوطی بد‌دهن رو از نوع طوطی خاکستری آفریقایی، از بقیه طوطی‌ها جدا کردن که بقیه طوطی‌ها از اونا تقلید نکنن! 🔸این پنج طوطی به نام‌های بیلی، اریک، تایسون، جید و السی ماه گذشته به جمع ۲۰۰ طوطی خاکستری این باغ وحش پیوسته بودن، ‌‌اما بعد از مدتی مسئولان باغ وحش متوجه شدن که طوطی‌ها بددهن هستن و بقیه طوطی‌ها هم از اونا فحش یاد می‌گیرن.😁 ‌ 🔸مسئول باغ وحش میگن نگران بازدیدکننده‌های کم سن باغ وحش هم بودیم که از طوطی‌های بددهن فحش می‌شنیدن. ‌ ‌🔸مسئولان فعلا ۵ طوطی بد دهن رو به نقاط دیگر پارک در باغ وحش منتقل کردن به امید اینکه آنها اصوات طبیعی طوطی‌ها رو یاد بگیرن! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ معرفی | مستند «در لباس سربازی» 🔻بخش‌هایی از خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس در مستند «در لباس سربازی» منتشر خواهد شد. «در لباس سربازی» روایتی ویژه از حضور رهبر انقلاب در جبهه‌ها از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ است. 🔻 در این مستند، برخی تصاویر، فیلم‌ها، اسناد و همچنین خاطرات شفاهی خودگفته‌ی آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس برای نخستین بار منتشر خواهد شد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم هیچ کس حتی شبیه ات نیست، فوق‌العاده ای (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دوستی میگفت سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اطاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اطاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین دیوانه وار به جستجو پرداختیم همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند سخنران ادامه داد این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که *سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است* 🔹 پی‌نوشت دقت کنید، ببینید امر به معروف و نهی از منکر را از این زاویه هم میتوان دید. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📚 @dastanak_ir یکی از هم‌وطنان ایرانی یک سال در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود. یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بود وقتی وارد حیاط منزل شد، با تعجب دید که آنجا نیز بساط دیگ و آتش و نذری امام حسین (علیه‌السلام) برپاست، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) هستند. در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلس امام حسین (علیه‌السلام) فعالیت می‌کردند، شد و وقتی از حال آن‌ها جویا شد، متوجه شد که آن دو مسیحی بوده‌اند و مسلمان شده‌اند و هر دو پزشک هستند. مرد متخصص قلب و عروق و زن هم فوق تخصص زنان. برایش جالب بود که در انگلستان، برخی از مردم این طور عاشق اهل بیت (علیه‌السلام) باشند و مخصوصاً دو پزشک مسیحی، مسلمان شوند و با این شور و حال و با کمال تواضع در مجلس امام حسین (علیه‌السلام) نوکری کنند. کمی نزدیک‌تر رفت، با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمود و از او پرسید که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشق و محبت چیست؟، او گفت: «درست است، شاید عادی نباشد، اما من دلم ربوده شده، عاشق شدم و این شور و حال هم که می‌بینی به خاطر محبت قلبی من است.» از او پرسید: «دلربای تو کیست؟ چه عشقی و چه محبتی!؟» پاسخ داد: «من وقتی مسلمان شدم، همه چیز این دین را پذیرفتم، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و می‌دانستم بی‌جهت به دین دیگری رو نمی‌آورد. نماز و روزه و تمام برنامه‌ها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم. فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه می‌کردم دلم آرام نمی‌گرفت و آن مسئله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر می‌کردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت و جوانی ظهور کند و اصلاً پیر نشود. در همین سرگردانی به سر می‌بردم تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم. شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوه‌ترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند. وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم می‌لرزید و بی‌اختیار اشک می‌ریختم و گریه می‌کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده‌ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می‌برد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمی‌فهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می‌دیدم، با سرعت به طرف آن‌ها می‌رفتم، ولی وقتی نزدیک می‌شدم متوجه می‌شدم که اشتباه کرده‌ام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمی‌دانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می‌آید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهره‌اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافله‌ات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟» او گفت : «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده‌ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد. از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می‌رسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می‌کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.» منبع: کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
همه هست آرزويم که ببينم از تورويي چه زيان تو را که من هم برسم به آرزويي 📚 @dastanak_ir به کسي جمال خود را ننموده‏اي و بينم همه جا به هر زباني بود از تو گفتگويي غم و رنج و درد و محنت، همه مستعد قتلم تو ببر سر از تن من، ببر از ميانه گويي به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که جويم شده‏ام ز ناله نالي، شده‏ام ز مويه مويي همه ‏خوشدل‏ اين ‏که ‏مطرب، بزند به تار چنگي من از اين خوشم که چنگي بزنم به تار مويي چه شود که راه يابد، سوي آب تشنه کامي چه شود که کام جويد، ز لب تو کام جويي شود اين که از ترّحم، دمي از سحاب رحمت من خشک لب هم آخر، ز تو تر کنم گلويي بشکست اگر دل من به فداي چشم مستت سرخمّ مي سلامت، شکند اگر سبويي همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه، بنشين کنار جويي ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
💠 شرحی بر زیارت فراز اول 🏴 سلام بر ولی و محبوب خدا «حسین مظلوم شهید» 📚 @dastanak_ir
✍میدونی در عالَم همه چیز پاکه🙃 بغیر از یازده چیز 😐و آنچه بر اثر برخورد با اینها نجس شود🤔. 🐙اقسام نجاسات: 1⃣ ادرار 2⃣ مدفوع 3⃣ منی 4⃣ خون💉 5⃣ مردار💀 6⃣ سگ🐶 7⃣ خوک🐷 8⃣ شراب و هر مایع مست کننده🍷 9⃣ آبجو🍾 🔟 کافر👺 1⃣1⃣ عرق شتر نجاست خوار🐫 لطفا به دونفربفرستید (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
❌زندگی دیگران را نابود نکنیم❗️ 🔹جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ ۵۰۰۰. همه‌ش همین؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. 🔸زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. 🔹پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند 🔺این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! 🔻شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🔹اگرچه نخستین بیمارستان دنیا با نام جندی شاپور در ایران بنیان‌گذاری شد؛ اما نخستین بیمارستان مدرن ایران در زمان ناصرالدین شاه بنا شد؛ «مریض‌خانه دولتی»! 🔹ناصرالدین قاجار هربار به سفر فرنگ می‌رفت، برای خود یک طبیب خارجی می‌آورد. برخی از این طبیبان نیز نمک‌گیر لطف و مهمان‌نوازی ایرانی‌ها می‌شدند و سال‌ها در ایران می‌ماندند. 🔹مریض‌خانه دولتی با پیگیری ناظم‌الاطباء حوالی میدان حسن‌آباد تهران ساخته و تجهیز شد و روز ۱۵ صفر ۱۲۹۰ قمری (۱۲۵۲ شمسی) آغاز به‌کار کرد تا نخستین بیمارستان ایران شود. 🔹امسال ۱۲ مهر مصادف با ۳ اکتبر میلادی و ۱۵ صفر هجری قمری سالروز افتتاح نخستین بیمارستان مدرن در ایران است. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir