حقیقت ارزش زنان در غرب!!
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! حتما هم اتفاق افتاده!
📚 @DasTanaK_ir
دیشب ساعت یک در مسیر خانه متوجه خانمی شدم که کنار خیابان ایستاده و بیش از ۲۰ خودرو اطرافش را گرفتهاند. دختر بی توجه به مزاحمتها دور میدان میچرخید، همه خودرو ها هم به دنبالش و تعدادشان هم افزوده میشد. گوشهای ایستادم،
حدودا ۲۲ساله و مشخص بود دختر موجهی است و از این آزارها ناراحت است.
صحنه ای که شاید فقط با حمله گله کفتارهاو گرگ های درنده به یک موجود بی پناه قابل مقایسه باشد!
خواهرم همراهم بود رفت و نیم ساعتی صحبت کرد، من هم با فاصله اندکی کنارشان ایستادم تا شاید از مزاحمتها کم شود.
خواهرم برگشت و گفت دو شب قبل با خانواده دعوایش شده و وسایلش را جمع کرده و از خانه بیرون زده!
از ترس با خانواده هم تماس نگرفته، دوستانش هم جایی نداشتند که این دو شب را بماند.
نه جایی برای ماندن داشت و نه پولی برای هتل رفتن! دو روز تمام در خیابان راه رفته.راه !بدون اینکه بخوابد
با اصرار خواهرم سوار ماشین شد. رفتیم برایش غذا گرفتیم. از آنچه فکر میکنید داغونتر و خسته تر بود، تمام مدت اشک ریخت.
نیم ساعتی صحبت کردیم تا راضی شد با۱۳۷تماس بگیریم، پذیرفت شب را در یکی از مراکز بگذراند.
برایش سخت بود ولی چارهای نداشت. باید شب را درخیابان بین گرگها بگذراند!
یا به خواسته آنها تن بدهد یا همین خستگی و گرسنگی را ادامه دهد.
موبایلش هم از عصر خاموش بود که در ماشین شارژ کرد.
فقط مادرش چند پیام داده بودم.
ساعتی گذشت و بچههای مددکار آمدند، باهاش صحبت کردند، قبول کرد برود و شب را در یکی از سراها بماند.
از خودروی ما پیاده نشد
پشت سر خودرو شهرداری حرکت کردیم و رفتیم تا یکی از سراهای نگهداری.
در راه از یک سوپرمارکت وسایلی که فکر میکردیم شاید نیازش بشود را خریدیم. قبول نمیکرد ولی باز هم چارهای نداشت.
امروز صبح با یکی از رفقا در شهرداری تماس گرفتم تا موضوع را پیگیری کند.
عصر تماس گرفت که شهردار با خانواده او تماس گرفته و به همراه چند مددکار با خودش و خانودهاش صحبت کردند.
حال خوب اینکه آشتی کردند و امشب در خانه و اتاق خودش راحت خوابیده.
به خواهرم پیام داده بود ومیگفت یک قدم تا آنچه نباید فاصله داشته! بین جبر و وجدان در حال جنگ بوده وشاید لحظات آخر یک اتفاق نجاتش داده.
به حال هم بی تفاوت نباشیم! از کنار هم بی تفاوت رد نشویم!
یک لحظه شاید یک عمر را تغییر دهد، هر کار بدی دفعه اولش سخت است! و بعد از آن عادی شود، همه بد به دنیا نمی ایند و اجبار به راههایی میکشاند که شاید برگشت از آن خیلی سخت و غیر ممکن باشد.
اگر با چنین مواردی برخورد کردید که حتما برخورد کردید یا میکنید
بی تفاوت از کنار اتفاقات کنارمان رد نشویم.
این موارد به راحتی از طریق اورژانس اجتماعی و شهرداری قابل حل است و حتما میتوانیم از یک فاجعه یا بحران در آینده یک انسان مثل خودمان موثر باشیم.
کنار هم بمانیم…
✍علیرضا وهابزاده
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#احکام_شرعی
حکم صورتهای مختلف شک در نمازهای چهار رکعتی
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نکتههای ناب
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
الهی نامه
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ماجرای نامه #حاج_قاسم به رهبری
🔶 به مناسبت سالروز اعلام پایان حکومت داعش در منطقه توسط #حاج_قاسم_سلیمانی
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مکانیسم رشد و پرورش انسان چگونه است
#کلام_مطهر
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دعایی از امام صادق علیهالسلام برای زمان غیبت
#مهدویت
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان
🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری میگوید: «نیمه شبی در #کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچهها گل آلود و تاریک بودند و من #چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچههای گل آلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟!
🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در #کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن میگفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم.
🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت #امام_عصر اجازه پیدا میکنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمی گردم.
☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
بوستان حدیث
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#حدیث
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
📚مسند الامام العسکری
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره خنده دار یکی از رزمنده های #بسیجی با لهجههی مشهدی در حضور رهبر عزیز انقلاب
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
زن فقيري با يک برنامه راديويي تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بيايماني که داشت به اين برنامه راديويي گوش ميداد، تصميم گرفت سر به سر اين زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشياش دستور داد مقدار زيادي مواد خوراکي بخرد و براي زن ببرد.
ضمنا به او گفت: «وقتي آن زن از تو پرسيد چه کسي اين غذا را فرستاده، بگو کار شيطان است.»
وقتي منشي به خانه زن رسيد، زن خيلي خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکيها به داخل خانه کوچکش شد.
منشي از او پرسيد: «نميخواهي بداني چه کسي اين خوراکيها را فرستاده؟»
زن جواب داد: «نه، مهم نيست. وقتي خدا امر کند، حتي شيطان هم فرمان ميبرد.»
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک وانت پر از بسیجی😢
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ داستان ترمان
▫️ سالها پیش در شهر خوی مردی بود که به او تِرمان میگفتند. ظاهری شیرینعقل داشت اما گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت.
مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم.
ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت. باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.»
ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟»
گفتم: «نزدیک 10.»
گفت: «ببر نیازی نیست.»
خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم. الان تازه صبحانه خوردهام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم. من بارها خودم را آزمودهام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد.» واقعا متحیر شدم.
🔹رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.»
ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمیترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اینگونه نهی از منکر کنید!
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سنگین ترین عمل در روز قیامت!!
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویانمایی #احکام_شرعی
شرایط وجوب خمس
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#داستان های بهلول 👌🏻🍂
‹قسمت 1›
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.*
*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.*
*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*
*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*
*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.*
*غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*
*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.*
*مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*
*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*
*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*
*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*
*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.*
*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*
ادامه دارد ...
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔴 فرق بسیجی با بقیه ....
هفته #بسیج مبارک
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔻 حالت ائمه اطهار(ع) هنگام کمک به نیازمندان
🔹 ائمه اطهار(ع) وقتی به فقرا صدقه میدادند مثل یک آدمی که پست و پایین باشد و بخواهد چیزی را به آقا و ارباب خودش تقدیم کند، به این حالت تقدیم میکردند؛ دستشان را پایین میگرفتند و بالاتر از دست فقیر نمیگرفتند.
🔸 از امام علیه السلام پرسیدند چرا اینگونه؟ فرمود: من دارم به دست خدا میدهم.
📒 استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج۴، ص۱۳۵
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شیطان!
به اندازه ی یک حبه قند است...
گاهی می افتد توی فنجان دل ما
حل میشود آرام
بی آنکه ما بفهمیم
و روحمان سر میکشد آن را:)🌱
#مراقبباش!
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#حدیث
حضرت علی (علیه السلام):
🔹 هرگاه يكى از شما وارد منزل خود شود به خانوادهاش سلام نمايد. اگر خانواده نداشته باشد (یا در خانه نباشند)، چنين بگويد:
«السلام علینا من عند ربنا ؛ سلام بر ما از جانب پروردگارمان»
و هنگام ورود به منزل خود سوره «توحيد» را بخواند كه فقر را از بين ببرد.
📖 تحف العقول، صفحه 115
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
زن فقيري با يک برنامه راديويي تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بيايماني که داشت به اين برنامه راديويي گوش ميداد، تصميم گرفت سر به سر اين زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشياش دستور داد مقدار زيادي مواد خوراکي بخرد و براي زن ببرد.
ضمنا به او گفت: «وقتي آن زن از تو پرسيد چه کسي اين غذا را فرستاده، بگو کار شيطان است.»
وقتي منشي به خانه زن رسيد، زن خيلي خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکيها به داخل خانه کوچکش شد.
منشي از او پرسيد: «نميخواهي بداني چه کسي اين خوراکيها را فرستاده؟»
زن جواب داد: «نه، مهم نيست. وقتي خدا امر کند، حتي شيطان هم فرمان ميبرد.»
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
﷽، تفاوت رک بودن و گستاخ بودن
📚 @DasTanaK_ir
بچه های ما چگونه گستاخ می شن؟
🔹ابتدا باید بدونیم فرق رک بودن و گستاخ بودن در چیه؟
👈رک بودن یعنی اظهار نظر صریح در مورد خود و علایق و اعتقادات خود، گستاخ بودن یعنی اظهار نظر صریح درمورد (لباس، چهره، قصد و نیت و ... ) دیگران و قضاوت در مورد آنها (مثلاً خیلی چاقیا!)
🔻خب، طبیعی است ما به بچه های خود نمی گوئیم گستاخ باشند اما وقتی بچه های ما ببینند که ما دیگران را راحت قضاوت می کنیم (جملاتی مانند: اوه چه اعتماد به نفسی؛ من اگه این قیافه را داشتم می مردم و ...) آموزش عملی میبینند/مرضیه طالبی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
این خانم دکتر را میشناسید؟
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️باز اعتراضات مسالمت آمیز و نجیبانه مردم با هدایت ضدانقلاب به سمت شورش و اغتشاش رفت و این "کفتارهای سیاسی" سر و کلهشان پیدا شد!
💬 عباس کلاهدوز
▪️معترضان واقعی اصفهان، همان کشاورزان نجیبی بودند که دو هفته با آرامش و مسالمتآمیز، تحصن و تجمع کردند و اجازه سوءاستفاده از اعتراضشان را به احدی ندادند..
این عده قلیلی که امروز در اصفهان شلوغکاری کرده و جو را امنیتی میکنند، کاملا در نقطه مقابل کشاورزان اصفهانی قرار دارند!
💬 سید پویان حسین پور
👈 پاسخبهشبهاتفــجازی👇
https://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
هدایت شده از عماد
⛰🏔🗻کوه کارکنان
🅾در سده ۴ هجری قمری، گفتگوی شکستن کوه و پیوند آب کوهرنگ به زاینده رود مطرح بوده است ولی در دوران صفویه و پادشاهی شاه تهماسب صفوی (۹۸۳- ۹۳۰ هجری قمری ) گام هایی در این باره برداشته شد.
🅾شاه تهماسب صفوی به میرزافضل الله شهرستانی حاکم آن نواحی فرمان داد تا چشمه محمودی ( کوهرنگ) را که به سوی خوزستان هرزه می رود به زاینده رود پیوند دهد.
به دلیل پیشرفت نکردن کار ، از انجام کار دلسرد می شود .
🅾شاه عباس صفوی در سال ۱۰۲۷هجری قمری، افرادی (کارکنانی ) را به کوهرنگ فرستاد تا در این باره به بررسی بپردازند ولی ماموریت این افراد( کارکنان) به نتیجه نمی رسد، شاه عباس در سال ۱۰۳۰ هجری قمری به کوهرنگ رفته و دستوراتی صادر می کند، ولی با مرگ وی در سال ۱۰۳۸ هجری قمری کار متوقف شد.
🅾نتیجه ۱۵ سال تلاش دوران صفوی در این زمینه بریدگی کوه کارکنان به درازای ۳۰۰ متر و پهنای ۶۰ متر و ژرفای ۵۰ متر ایجاد نمود، این عملیات در بلندی ۲۶۵۰ متری کوه کارکنان صورت گرفته که آثار آن هنوز دیده می شود.
این دیواره به نام دیواره شاه شهیدان معروف است و پس از گردنه کوه کارکنان ، تاسیسات سد کوهرنگ و دریاچه آن قرار دارد.
🅾در ذیل به مثالهایی به نام گذاری برخی ارتفاعات توجه بفرمایید:
🗻کوه کارکنان به بلندای ۲۹۰۰ متر: اعزام کارکنانی برای راهیابی آب چشمه کوهرنگ به زاینده رود در زمان صفویه.
🗻ارتفاعات و تنگه مزدوران در نزدیکی سرخس و مرز ترکمنستان، نامگذاری در زمان حمله روسها به ایران در شهریور ۱۳۲۰ هجری خورشیدی و مقاومت در برابر مزدوران روس.
🗻تپه های الله اکبر، در نزدیکی سوسنگرد، و تصرف این تپه در ایام جنگ جهانی اول، در برابر مزدوران انگلیسی.
🗻کوه جاسوسان، در مرز ایران و عراق، در سال ۱۳۸۷هجری شمسی ، مقر مزدوران گروهک تروریست و جاسوس پژاک به تصرف رزمندگان غیور قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه السلام، در آمده و تونل ها ی وسیع و تجهیزات و تسلیحات گسترده آن کشف می گردد.البته وجه تسمیه آن به قبل بر می گردد.
🗻 تپه منافقین: در شمال شرقی استان سلیمانیه اقلیم کردستان عراق و در غرب کوهی به نام لک لک قرار دارد، منافقین در زمان جنگ تحمیلی در این تپه مستقر شدند که به همین دلیل به تپه منافقین مشهور شد، که در عملیات کربلای ۱۰ به تصرف رزمندگان اسلام در آمد.
🗻🗻🗻🇮🇷کوه کارکنان می تواند سمبلی از اراده و همت و نیز وحدت مردم ایران باشد.
جلوگیری از هدر رفت آبهای چشمه محمودی (کوهرنگ) به سمت مناطقی که در آن کشاورزی نمی شود و کارونی که به خلیج فارس می ریزد نباید بی هیچ دلیل عقلی و وجدانی خط قرمز محسوب شود.
📚منابع :
📘شناخت استان اصفهان، ایرج افشار، ۱۳۸۷، انتشارات هیرمند، صص۵۹ و ۶۰
📕سیری در جنگ ایران و عراق ، جلد ۴،مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص۱۹.
📒کوهنوردی در ایران، علی مقیم، انتشارات روزنه، ۱۳۸۰،ص ۱۸۰.
👇👇👇👇
https://eitaa.com/emademad