eitaa logo
داستان های آموزنده
67.4هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 🩷 فرزین فشار آرومی به دستم وارد کرد و با صدایی که قلب من و میلرزوند گفت من الان بهترین حال جهان رو دارم … لبخندی زدم و نگاهی بهش انداختم و گفتم بهترین حال جهان رو دارم با تو پیدا و نهان را داررررم … فرزین هم شروع کرد با من به خوندن این آهنگ عاشقانه . داشتیم دو تایی با هم لذت میبردیم که نرگس یه دفعه پرید جلومون و گفت بسه تنهایی دیگه عه انگار نه انگار منم با اینا اومدم مسافرت بیتربیتاااااا خندیدم و گفتم نرگس تو آدم نمیشی … -نه آدم نمیشم میگم بیاید بریم سوار قایق موتوری بشیم … فرزین : باشه سوار بشیم . _نه بابا چی و سوار بشیم من فوبیا دارم نرگس تو که میدونی . -نیره بیا دیگه فوبیا دارم چیه بیا بریم خوش میگذره . فرزین : راست میگه بیا بریم نیره خوش میگذره … _نه فرزین من نمیتونم واقعا میترسم اصلا نمیتونم سوار قایق بشم … فرزین : از چی میترسی آخه ؟؟ _از آب فوبیا دارم بیفتم تو دریا . فرزین خندید و گفت مگه من بوقم که بزارم تو بیفتی . •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🤝♥️ فربد با دیدنم با اون عجله شوکه شد اما به روی خودش نیاورد و سلام زیر لبی داد و رفت سمت خونش تا در و باز کنه +فربد؟ بدون اینکه نگاهم کنه گفت: -بله؟ +میشه باهم حرف بزنیم؟ -راجب چی! +بیا داخل تا بگم -تو بیا رویا ، من باید یه دوش بگیرم بدون هیچ حرفی در خونه خودم و بستم و با فربد وارد خونش شدم ی حسه خاصی داشتم وقتی کنارش بودم اما الان دیگه اون حسو ازش دریافت نمی‌کردم -ببخشید اینجا یکم بهم ریختس چندوقته حوصله هیچیو ندارم بشین من سریع دوش میگیرم و میام فربد رفت داخل اتاق و منم نگاهی به خونش انداختم همه جای خونه بوی عطر فربد بود دوست‌داشتم این بوی خوبو همیشه خیلی مرتب و تمیز بود اما الان کلی ظرف غذا و و لباس پخش بود داخل پذیرایی و اشپزخونه یه عالم ظرف چیشده شده بود. ادامه دارد...... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh