eitaa logo
دستان آسمانی
159 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
7.5هزار ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝 ✍یک روز پیرزنی پرسان پرسان به سراغ بزرگمهر حکیم آمد و در حضور جمعی که آنجا بودند مسئله‌ای پرسید. بزرگمهر فکری کرد و گفت : «نمی‌دانم. باید مطالعه کنم و فکر کنم و جواب مسئله را پیدا کنم.» پیرزن پرتوقع که خیال می‌کرد بزرگمهر همه‌چیز را می‌داند از این جواب ناراحت شد و گفت: «خیلی عجیب است و نامربوط است! 🔹وزیر انوشیروان هستی و نامت بزرگمهر حکیم است و همه تو را مردی دانشمند می‌دانند و از پادشاه چندین و چندان مزد و پاداش می‌گیری و وقتی هم پیرزنی مثل من از تو چیزی می‌پرسد می‌گویی نمی‌دانم! پس این‌همه احترام را برای چه داری و آن‌همه پول را برای چه می‌گیری؟» بزرگمهر با مهربانی جواب داد : 🔸«من بعضی از چیزها را می‌دانم و بسیاری از چیزها را نمی‌دانم و هرگز ادعا نکرده‌ام که همه‌چیز را می‌دانم. احترامی هم که دارم برای همان چیزهای اندکی است که می‌دانم، همچنان که جواب مسئله تو را ندانستم و تو به من احترامی نکردی. هر چه هم پاداش می‌گیرم برای همان چیزهای کمی است که می‌دانم و اگر می‌خواستند برای آنچه نمی‌دانم به من مزد و پاداش بدهند، همه آنچه در دنیا هست بس نبود؛ 🔹زیرا چیزهایی که نمی‌دانم خیلی زیاد است. یقین داشته باش پادشاه هم برای آنچه نمی‌دانم به من پاداش نمی‌دهد. اگر قبول نداری برو از پادشاه بپرس.» پیرزن شرمنده شد و گفت : «ازآنچه گفتم پوزش می‌خواهم. من پنجاه سال است مکتب دارم و مردم مرا دانا می‌شمارند و چیزهای بسیاری از من می‌پرسند و تا یاد دارم هرگز نگفته‌ام نمی‌دانم. همیشه جوابی داده‌ام و مردم را از خود راضی نگه داشته‌ام.» 🔸بزرگمهر در جواب گفت : «کسی که می‌خواهد همه را از خود راضی نگه دارد ناچار ضدونقیض زیاد خواهد گفت و کسی که می‌خواهد به همه‌چیز جواب بدهد و هرگز نگوید «نمی‌دانم» ناچار بسیاری از جواب‌هایش نادرست خواهد بود. هرکسی چیزهایی می‌داند و چیزهای بیشتری نمی‌داند، 🚨همه‌چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند.» به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande