⭕️ پاسخ های فنی آقاامیرالمومنین(علیه السلام) به پرسش "علم بهتر است یا ثروت؟"
جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
🔻یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
🔸علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.
🔻در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟
🔸علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
🔸 در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار.
🔻هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
🔸حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.
🔻نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.
🔸حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند،یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
🔸امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد.در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود. پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
🔸امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
🔸در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
🔸امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
🔻نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مردی پرسید:یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
🔸علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
🔻سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند، هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.
کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علیبنابیطالب، ص۱۴۲. #حدیث
@ahadiis
📌عاقبت منکران #غدیرخم
امیرمؤمنان #علی(ع) هنگامی که وارد #کوفه گردید، در میدان رَحبَه یا مسجد کوفه درباره حدیث جانشینی خود در روز غدیر، گواهی خواست و آنان را سوگند داد تا کسانی که سخنان رسول خدا(ص) را دراین باره شنیده اند، شهادت دهند، اما جز 12نفر از اهل #بدر، کسی برنخواست.
امیرمومنان علی(ع) نیز منکران غدیر از جمله براءبن عازب، زیدبن ارقم، انس بن مالک و دیگران را لعن کرد:
◀️ أميرمؤمنان علی(ع)گفت: بار خدايا اگر اين مرد(انس) دروغ مي گويد او را به پیسی دچار كن كه عمامه یا سربند آن را نپوشاند، طلحة (راوى حديث) گويد: خدا را گواه ميگيرم كه سفيدى را (پس از زمانى) در ميان دو چشمش ديدم.
◀️زيد بن ارقم گويد: من نيز از كسانى بودم كه اين سخن را از پیامبر اکرم(ص) شنيده بودم ولى آن روز گواهى نداده و #كتمان شهادت كردم؛ پس خداى تعالى (به جرم اين كار) #بينائى را از من گرفت و براى شهادتى كه نداده بود ،افسوس مي خورد و اظهار #پشيمانى مينمود و از خدا آمرزش را طلب ميكرد.
📚احمدبن حنبل، مسند، ج1، ص88؛
📚شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص352.
👇👇
🌻 @ahlebait110
هدایت شده از قرآن وسنت
♦️ دو خاطره شنیدنی از روحانی برجسته اهلسنت
🔰شریف زاهدی، روحانی برجسته اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد:
1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتابهای «مولوی محمد عمر سربازی» بودم.
مطالعهام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا میگویند؟
از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود:
«مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما.
به آنها گفتم: من تعجب میکنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر میدهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است!
2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد.
یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی.
گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو.
گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.
خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟
گفتم: میخواستم به تو بگویم: دوستت دارم.
گفت: همین!
گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم.
دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟
گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه میدانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمیکردند؟!
با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خندهداری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا - در جریان غدیر خم - میخواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»
(باید شیعه میشدم، خاطرات شریف زاهدی، ص ۱۳۸)
*الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.*
.
زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی صاحب کتاب الغدیر را برای صرف شام دعوت می کنند؛ اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد. آنها نیز می پذیرند.
پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت :
قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد
اما باز آنها گفتند :
پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد.
ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد.
آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید .
علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند .
سپس علامه امینی فرمود :
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : (هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است)
سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند .
پس از آن گفت :
حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم.
و بعد از آن، از تمام افراد حاضر در آن جمع پرسید :
آیا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت ... ؟ اگر می شناخت، امام زمان فاطمه (سلام الله علیها) چه کسی بود
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه (سلام الله علیها) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟ در حالی که بخاری سرشناس ترین عالم اهل تسنن گفته:
ماتت و هی ساخطه علیهما
فاطمه (سلام الله علیها) در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر و عمر غضبناک بود
و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب علیه السلام اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با شرمندگی ترک کردند.
.
#علامه_امینی
#عید_غدیر
@varesoon
📝یک عالمی بزرگوار تو تهران بود و یک آقایی برادرش خیلی اهل خلاف بود ، قمه کش بود لات بود اهل هر خلافی بود، برادر این آقای قمه کش لات رفت پیش این عالم بزرگوار گفت حاج آقا این برادر ما اهل هر خلافی که بگویید بود از جوانی اش بود. ما گفتیم زن برایش بگیریم بلکه آدم بشود اما بازم نشد ، همه از دستش عاصی اند ، حاج آقا بیاوریمش پیش شما دوکلمه شما نصیحتش کن بلکه آدمبشود. آن عالم بزرگوار گفت : اینجور که شما می گویید چه فایده ؟ نصیحت من همفایده ندارد، ان بنده خدا برادر گفت پس ما چکار کنیم حاج آقا کاری می شود کرد؟ این عالم یزرگوار یک فکری کرد گفت یک راه هست ،گفت چی؟ گفت ببریدش کربلا، اگر کنار ضریح امام حسین اشک ریخت بیاوریدش آن وقت نصیحت من را باور می کند و اثر دارد.
این را بردند کربلا، گذشت چند مدتی و این برادر آمد پیش همین عالم بزرگوار ، گفت حاج آقا رفتیم کربلا، گفت خب حالا چی شد چه گذشت چطور شد؟ گفت رفتیم تا نزدیکی های حرم همکه رفتیم نه اشکی نه حالی اصلا هیچ خبری نبود، همین که پایش را گذاشت از دم حرم خواستیم برویم تو صحن دیدم عوض شد ، دلش شکست سرش را انداخت پایین جور دیگر دارد می رود .
🔷رسیدیمکنار ضریح سیدالشهدا مثل مادر بچه از دست داده زار می زد زار می زد، آن عالم بزرگوار گفت خب حالا درست شد بیاوریدش معلوم است که نور تو وجودش هست . حالا بیاورید من چند کلمه نصیحت کنم؛ گفت حاج آقا نصیحت دیگر نمی خواهد تمام شد ، همان کنار ضریح سیدالشهدا گفتم برادرم بیا با ارباب یک پیمانی ببند قولی بده رها کن آن کارها را تو که اینجوری گریه کنِ امام حسین هستی تو که اهل چیزهای دیگر نیستی تو رفیق امام حسینی آقا را پیش خدا خجالت نده . می گوید همان جا عهد بست تمام شد دیگر احتیاج به نصیحت ندارد .
استاد عالی
#مناظره مناظره مناظره مناظره
♨️روزی سبط بن جوزی در بالای منبر گفت: «سَلونی قبل ان تفقدونی» بانویی هوشمند، از معتقدان به ولایت حضرت امیرالمومنین علیه السلام برای آنکه به سبط بن جوزی بفهماند، حرف بزرگتر از دهانت زدی از پای منبر به او گفت: من سؤالی دارم.
👈ابن جوزی گفت: از هر چه می خواهی، بپرس. زن شیعه گفت: به من خبر بده؟! آیا این حدیث درست است که چون مسلمانان عثمان را کشتند، جنازه اش سه روز بر زمین ماند و کسی حاضر نشد جنازه او را بردارد و دفن کند؟
👈ابن جوزی گفت: بلی؛ درست است. زن شیعه گفت: آیا این حدیث درست است که وقتی سلمان در «مدائن» از دنیا رفت، امام علی علیه السلام از «مدینه» به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و به احترام او، در مراسم کفن و دفن او شرکت نمود، و نگذاشت جنازه او بر زمین بماند؟
👈ابن جوزی گفت: آری؛ درست است.👏 زن شیعه گفت: اکنون بگو چرا علی علیه السلام با آنکه در مدینه بود، کنار جنازه عثمان نرفت، تا آن را بردارد و به خاک بسپارد؟ در این صورت یا علی علیه السلام خطاکار است که در دفن جنازه عثمان سستی نمود یا عثمان غیر مؤمن است که علی علیه السلام خود را از دخالت در دفن جنازه عثمان، معاف دانست؟
👈سبط ابن جوزی در مقابل این زن فروماند؛ چرا که دید اگر هر کدام از آن دو (علی یا عثمان) را خطاکار بداند، بر خلاف عقیده خود سخن گفته است؛ زیرا هر دوی آنها را خلیفه بر حق می دانست. از این رو گفت:
👌👌ای زن! اگر با اجازه شوهرت بیرون آمده ای و در برابر نامحرمان این گونه بی شرمانه با من سخن می گویی که لعنت خدا بر شوهرت باد و اگر بدون اجازه او آمده ای، خدا تو را لعنت کند.
👌👌👏زن شیعه بی درنگ پاسخ داد: آیا عایشه وقتی به جنگ با امیرالمومنین علی علیه السلام بیرون آمد و جنگ جمل را به راه انداخت، با اجازه شوهرش یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمده بود یا بدون اجازه او؟
🙊سبط بن جوزی در پاسخ فروماند؛ زیرا اگر می گفت، بدون اجازه شوهرش بیرن آمده است، عایشه را محکوم می کرد و اگر می گفت، با اجازه بیرون آمده است، علی علیه السلام را تخطئه می کرد و هر کدام از این دو پاسخ، با عقیده اش ناسازگار بود. به ناچار درمانده گردید و آنگاه با خجالت از بالای منبر به زیر آمده و یکسره به خانه اش رفت!
👌👌👌سلونی قبل ان تفقدونی فقط مختص امام علیه السلام است.
منبع: حسینی قمی، علی، «مناظرات علمی بین شیعه و سنّی»، قم، نصر، 1378، ج 2-
#مناظره
انتشارش با شما خوبان 🌹
هدایت شده از قرآن وسنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نگاه دقیق قرآن به حقوق زن و مرد با بیان تمثیلی زیبای این خانم انگلیسی زبان👌
⭕️ترجمه و زیرنویس: دکتر سید روحالله موسوی
🌸🍃🌸🍃
#ذهن_کوچک
مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي ميراند و ميگفت: من علم دريانوردي و كشتيراني خواندهام.
در اين كار بسيار تفكر كردهام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي ميرانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي ميراند. آن ادرار، درياي بيساحل به نظرش ميآمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود.
جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.
@DastaneRastan
🔶علامه طباطبایی میفرماید:
«اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانستهاند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفا کنند و بالاخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است، در یکی از این دو حال بوده است:
✅اول: در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خواننده آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و در آن وقت برای آنان منکشف میشده است که قاری قرآن خداست - جل جلاله ـ .
✅دوم: از راه توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم است.
(محمد حسین حسینی طهرانی، رساله لب اللباب، تهران، انتشارات حکمت، ص 159).
هدایت شده از قرآن وسنت
1_5823764352.pdf
3.77M
📚در #کتاب همرزمان حسین (ع) ده گفتار از حضرت آیت اللهالعظمی سید علی خامنه ای (مدّظلّهالعالی) در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم (علیهمالسّلام) میخوانید.
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
نشر دهید 🌺
💠داستان
[محبت خدا و پیامبر]
نوجوانی که به سن بلوغ نرسیده بود، بر پیامبر(ص) سلام کرد و از شادمانی به پیامبر (ص) لبخند زد.
پیامبر به وی فرمود: تحبّنی یا فتی؛ ای جوان ایا مرا دوست داری؟
گفت: بلی، به خدا سوگند ای پیامبر خد پیامبر فرمود: مثل عینیک؛ مانند چشمانت؟
گفت: بیشتر.
فرمود: مثل ابیک؛ مانند پدرت؟
گفت: بیشتر.
فرمود: مثل امّک؛ مانند مادرت؟
گفت بیشتر.
فرمود: مثل نفسک؛ به اندازه خودت؟
گفت: به خدا سوگند بیشتر ای پیامبر خد
فرمود: مثل ربّک؛ ایا مانند پروردگارت، گفت: خدا، خدا، خد ای پیامبر، این دوستی از آن تو یا هیچ کس دیگر نیست. همانا تو را به خاطر دوستی خداوند دوست می دارم.
پیامبر به اطرافیانش رو کرد و فرمود: «هکذا کونوا احبّوا اللّه لاحسانه الیکم و انعامه علیکم و احبّونی لحبّ اللّه» این چنین خداوند را به خاطر احسان و نعمت هایش بر شما دوست بدارید و مرا به خاطر دوستی خداوند.(۱۳)
💠داستان
[مهرورزی به فرزندان]
اقرع بن حابس در محضر پیامبر (ص) بود كه دید حضرت فرزندش حسن(ع) را مى بوسد.
عرض كرد: من ده فرزند دارم و یكى از آنها را هم نبوسیده ام .
پیامبر فرمود: كسى كه رحم نكند مورد رحمت قرار نمى گیرد.
💠داستان
گربه ای به خانه زنی می آمد و مزاحم او می شد، زن تله گذاشت و او را گرفتار ساخت و بی آب و غذا رهایش کرد تا مرد. خداوند به ملائک فرمود: به جهت این عمل زشت او را از اهل آتش قرار خواهم داد.
💠داستان
زنی فاجره بر سگی گذشت که از شدت عطش بر سر چاهی افتاده بود. زن چون وسیله ای برای آب دادن به حیوان نداشت، کفش خود را از پای درآورد و چادر خویش را طناب ساخت، و بدین گونه آب از چاه خارج کرد و به سگ خورانید. خداوند به واسطه این عمل از تقصیرات او گذشت و مورد مغفرت قرارش داد.
💠داستان
سید شفتی از علمای برجسته شیعه می گوید:
در نجف تنگدست بودم. پیشرفت چندانی هم در تحصیل نداشتم، روزی مقداری پول قرض نمودم و نان و مختصر غذایی تهیه و به سوی منزل روان شدم تا بلکه از شدت گرسنگی نجات یابم. در مسیر منزل، سگی از شدت گرسنگی در جوی آب خشکیده ای افتاده بود و سه توله کوچک سینه خشک او را می مکیدند. دلم به حال آنها سوخت، ترحم کردم. نانها را با آب خیس می نمودم و جلوِ او می انداختم. هر چه نان داشتم به وی دادم. او همه را خورد و آن روز من گرسنه چون گذشته به منزل روان شدم. چیزی نگذشت که احساس کردم به تدریج وضعیت معیشتم نیک گشته و پیشرفتهای قابل ملاحظه ای را در درس و بحث پیدا نمودم
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱بحار الأنوار، ج ۶۶، ص۲۵۲.
۲.بحار الأنوار، ج ۴۷، ص۱۴
۳.بحار الأنوار، ج ۸۴، ص ۱۴۴
۴.الكافي،ج۲،ص۱۲۶
۵. بحار الأنوار،ج۲۷،ص۵۲
۶.مجموعۀ ورّام،ج۲،ص۱۲۲.
۷. كافي،ج۶،ص۶.
۸.وسائل الشيعه،ج۲۱،ص۴۸۵
۹.جامع الاخبار/ص۱۰۲.
۱۰.وسائل الشيعه،ج۲۱،ص۵۴۲.
۱۱.وسائل الشيعه/ج۲۰،ص۱۷۲.
۱۲.جامع الاخبار/ص۱۰۲
۱۳.ارشاد القلوب، ص۱۶۱
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
✅ کانال محتوایی منبر طلاب🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
🟢مهربانی امام نسبت به نیازمندان
مهربانی حضرت امام حسین (ع) نسبت به فقرا سرفصل مهمی از مهرورزی رحمه الله الواسعه است .
در این خصوص سخنان و داستان های زیادی وارد شده است
ایشان در تشویق مردم به رفع نیاز، نیازمندان فرمود:«اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُورَ نِقَماً.»
بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که موجب گرفتاری تان نشود.(۲)
در سیره عملی آن امام مهربان است.
آن قدر کمک و خدمت رسانی به فقراء داشت که پشت و بازویش زخم شده بود .
💠داستان
از شعیب بن عبدالرحمان خزاعی نقل شده است که: «وجد علی ظهر الحسین بن علی یوم الطف اثر فسالوا زین العابدین عن ذلک فقال: مما کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی والمساکین» (۳)
بر پشت امام حسین(ع)در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین (ع)درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمود: [این اثر] مربوط به انتقال بارها است که حضرت [شبانه] به منزل بی سرپرستها و یتیمان و فقیران می برد .»
💠داستان
روزی امام حسین (ع) برای عیادت «اسامة بن زید» به خانه او رفت که سخت بیمار بود، وقتی نگاه او به امام افتاد آهی کشید و از اندوه خود یاد کرد . حضرت فرمودند: «وما غَمُّک یا اخی؟» ای برادر! چه اندوهی داری؟
اسامه عرض کرد: اندوه من قرض فراوان است . من شصت هزار درهم بدهکارم . حضرت فرمودند: «ادای دین تو بر عهده من است . » اسامه گفت: می ترسم از دنیا بروم و قرض من پرداخت نگردد . حضرت فرمودند: «لن تموت حتی اقضیها عنک; پیش از آنکه مرگ تو فرا برسد من قرض تو را می پردازم .»(۴)
💠داستان
روزی امام حسین (ع) با جمعی از دوستان وارد باغ خود در مدینه شد . غلام آن حضرت به نام «صافی » نگهبان آن بود . امام به گونه ای وارد شد که غلام متوجه او نشد، حضرت دید او مشغول غذا خوردن است، روش غذا خوردن او امام را به خود جلب کرد; زیرا او هر قرص نانی که برمی داشت نصف آن را به سوی سگی که در پیش روی او بود می انداخت .
ناگهان غلام متوجه آمدن حضرت شد . حضرت پرسیدند: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که برمی داشتی نصف آن را به سگ باغ می دادی؟ غلام عرض کرد: من غلام شما و نگهبان این باغم و این سگ نیز نگهبان این باغ است . وقتی سفره انداختم، در مقابل من نشست و به من نگاه می کرد . من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم .
حضرت از پاسخ غلام به گریه افتاد و فرمود: «ان کان کذلک فانت عتیق لله تعالی ووهبت لک الفی دینار; اگر چنین است تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم .»
غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از تو برنمی دارم و باغبان تو در این باغ باقی میمانم . وقتی امام وفاداری او را دید، همه باغ را به او بخشید و فرمود: «انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تایید کند ... این باغ را با آنچه در آن است بتو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت کرامت ببخشد، و اخلاق نیکو و ادب تو را مبارک گرداند .» (۵)
🔻 ادامه دارد 👇👇
✅ کانال محتوایی منبر طلاب🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
پیام های عاشورایی(۱۶)
[منبر کوتاه]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💠تاریخ
از امام سجّاد(ع) روایت شده که[شب عاشورا] پس از سخنرانی امام حسین(ع) و جواب پرشور یاران آن حضرت(ع)، امام(ع) در حقّ آنها دعا کردند و فرمودند: «سرهایتان را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید. پس یاران و اصحاب امام(ع) نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده کردند. امام(ع) جایگاه هر کدام از یاران را به آنها نشان می داد و می فرمود: «هذا مَنْزِلُکَ یا فُلانُ، وَ هذا قَصْرُکَ یا فُلانُ، وَ هذِهِ دَرَجَتُکَ یا فُلانُ» ای فلانی این منزل تو است و ای فلانی این منزل توست. پس یاران امام(ع) با سینه و صورت به استقبال شمشیر و نیزه می رفتند تا زودتر به درجات و منازلی که دیده بودند برسند.» پس از پایان جلسه، «بریر بن خضیر» از حضرت(ع) اجازه خواست تا برود و عمر بن سعد را موعظه کند، امام(ع) پذیرفت. آنگاه بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آنکه سلام کند نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی شناسم و به حق گواهی نمی دهم؟» بریر گفت: «اگر آن طور که تو می گویی خدا و پیغمبر شناس بودی عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمی گشتی وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می پیچد و حیوانات عراق از آن می نوشند؛ اما حسین بن علی(ع) - و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته ای و فکر می کنی که خدا و رسول(ص) او را می شناسی؟» عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی ای بریر آیا از من می خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی پذیرد.» آنگاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه ای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم به خدا سوگند، می دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است یا آنکه گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نور چشم من است.» پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)، عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»(۱)
✅پیام ها
➖ خبر دادن از جزئیات شهادت یاران و نشان دادن بهشت به یاران؛ به علوم الهی و قدرت های غیبی امامان مربوط می شود که به مقتضای آیه شریفه «عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»بندگانى گرامى هستند که هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل میکنند.(۲)
از این دانش و قدرت های الهی فقط به مقداری که از طرف خداوند مأذون هستند استفاده میکنند.
➖«امر به معروف و نهی از منکر» در رفتار و گفتار امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت فراوان دیده می شود که یکی از آنها همان است که توسط بُریر در شب عاشورا انجام شد.
➖ اعتراف های فراوان از زبان جبهه دشمن در حقانیت امام حسین علیه السلام وجود دارد که سخنان عمرسعد با بریر یکی از آن هاست که جنگ با امام را باطل و مساوی با جهنمی شدن دانسته است.
➖ نقش «حُب دنیا» در سقوط افراد در این نقل تاریخی به عنوان یک عبرت مهم قابل توجه است ، امروز هم فراوانند افرادی که به خاطر رسیدن به موقعیت اجتماعی و به دست آوردن مادیات حاضرند کشور را بهم بریزند ، کشته شدن بی گناهان را دامن بزنند و با دشمنان دین و کشور همصدا شوند .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.بحار الانوار،ج۴۴،ص۲۹۸
۲.انبیا/۲۷
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
✅ کانال محتوایی منبر طلاب🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
🌹بخشی از #زيباييهاي_وقايع_کربلا:
❤️زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش}
❤️زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)}
❤️زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) }
❤️زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن}
❤️زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن}
❤️زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)}
❤️زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)}
❤️زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير}
❤️زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو }
❤️زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم }
❤️❤️و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم
❤️ اهمیت یاد گرفتن قرآن توسط فرزند و تاثیر آن بر پدر و مادر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند
و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد
گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند《بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که:
دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد
منبع : مجموعه شهرحکایات
امام صادق علیه السلام می فرماید، شخصی گفت من از داشتن فرزند کوتاه می آمدم تا اینکه روزی در عرفه جوانی را در کنار خود دیدم که دعا می کرد و می گریست و می گفت: خدایا، ای پروردگارم، پدر و مادرم را پدر و مادر را، (دریاب) وقتی این را شنیدم به داشتن فرزند رغبت نمودم.
[وسائل الشيعة، ج 15، ص 96}
کانال#تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
💠داستان
حضرت موسی (ع) چند وقتی چوپانیش عیب می کرد. روزی گوسفندی از بین گلّه بیرون آمد و به بیابان رفت. حضرت موسی (ع) در پی آن گوسفند به راه افتاد . گوسفند می دوید و موسی همینطور در پی او می دوید ، تا جایی که از گلّه گوسفند بسیار دور شدند. عاقبت شب شد و گوسفند آنقدر دوید که خسته شد و حضرت موسی (ع) او را گرفت ؛ گرد و غبار سر و رویش را پاک کرد و دست مهر بر پشتش کشید و او را مثل مادر نسبت به فرزند ، نوازش کرد . حضرت موسی حتی ذره ای عصبانی نشد و با مهربانی تمام به گوسفند گفت : گیرم به من رحم نکردی ، چرا به خودت ستم نمودی ؟
🌸شعر
وقت خشم و وقت شهوت ، مرد کو طالبِ مردِ چنینم کو به کو
خداوند متعال زمانی که صبر و تحمل حضرت موسی (ع) را دید به فرشتگانش فرمود: موسی شایسته ی مقام پیامبری است.
💠داستان
روزی رسول خدا با امیرالمؤ منین علیه السلام به سوی مسجد قبا میرفتند، در راه به بوستانی خرم برخوردند. حضرت عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! بوستان خوبی است، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بوستان تو در بهشت از این بهتر است!
از این بوستان گذشتند تا از هفت بوستان رد شدند، و همین کلام، میان حضرت و پیامبر رد و بدل شد.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله او را در آغوش کشید و زار زار بگریست و حضرت هم گریست، حضرت علت گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را جویا شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
بیاد کینه هائی افتادم که در سینههای این مردم از تو جای گرفته است، پس از وفات من، آنها کینههای خویش را بر تو آشکار خواهند کرد.
حضرت پرسید: یا رسول الله! من چه باید بکنم؟ فرمود: صبر و شکیبایی، اگر صبر نکنی بیشتر به مشقت خواهی افتاد. عرض کرد: آیا بر هلاکت دینم میترسی؟ فرمود: حیات تو در صبر است.
💠داستان
بانوی بینوایی، یگانه پسرش به سفر رفته بود، و سفر او طولانی شد. او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت: پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسیار طول کشیده و هنوز برنگشته و بسیار نگرانم.
امام فرمود: ای خانم صبر کن، در پرتو آن خود را نگهدار. آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش نیامد، کاسه صبرش لبریز گردید و به محضر امام آمد و گفت: پسرم نیامده، سفرش طول کشید، چه کنم؟ امام فرمود: مگر نگفتم صبر و مقاومت کن. گفت: سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسیده و دیگر تاب و توان صبر را ندارم!
فرمود: اکنون به خانهات برو که پسرت آمده است. او سراسیمه به سوی خانهاش رفت، و دید پسرش از مسافرت بازگشته است، بسیار خوشحال شد و با خود گفت: مگر بر امام وحی نازل میشود، او از کجا فهید که پسرم آمده است؟! بروم این موضوع را از خودش بپرسم.
نزد امام آمد و عرض کرد: آری همانگونه که خبر دادید پسرم از سفر آمده آیا بر شما وحی نازل میشود که چنین خبر پنهان را دادید؟
فرمود: من این خبر را از یکی از گفتار رسول خدا بدست آوردم که فرمود: (هنگامی که صبر انسان به پایان رسید، گشایش کار او فرا میرسد.
از اینکه صبر تو به پایان رسیده بود، دریافتم که گشایش مشکل تو فراهم شده است. از این رو به تو گفتم: برو که پسرت آمده است، و خبر من مطابق با واقع گردید.
💠داستان
بعد از پایان جنگ احد پیامبر کسی را فرستاد تا در میان کشتگان جسد عمویش حمزه را پیدا کند حارث بن صمت وقتی دید جسد حمزه عموی پیامبر را مثله کردند یعنی گوش و بینی و بعضی اعضا را بریدهاند و جگر او را بیرون آوردهاند نتوانست این خبر ناگوار را به پیامبر برساند.
پیامبر خودشان میان کشتگان آمد و چشمش به جسد عمویش حضرت حمزه افتاد که بدنش را مثله کردهاند، ناراحت شد و گریه کرد و فرمود: بخدا قسم هیچ جائی برایم سخت تر از این موقف نگذشت، اگر خدا مرا بر قریش غالب کند هفتاد نفر از آنها را مثله خواهم کرد.
؛«لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن»
در اين هنگام آيه نازل شد «وَ إِنْ عاقَبتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبتُمْ بِه وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ»
بلافاصله پيامبر عرض كرد:" اصبر اصبر": خدايا صبر مىكنم، صبر مىكنم
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱..معانی الأخبار، ص۲۸۸
۲. طور / ۴۸
۳. غرر الحکم و درر الکلم،ح ۶۲۱۷
۴.نهج البلاغه، حکمت۸۲
۵.کلیات مثنوی معنوی
۶.بحار الانوار، ج ۴۵، ص۱۱۵
۷.کهف /۶۷
۸. کلیات مثنوی معنوی
۹.احقاف /۳۵
۱۰.لقمان / ۱۷
۱۱. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۰
۱۲. بقره / ۴۵
۱۳. الکافی، ج 4، ص63
۱۴.من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۶
۱۵.وسائل الشیعه، ج۸، ص ۱۳۸
۱۶. تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۵۴
۱۷.الکافی، ج ۳، ص ۴۸۰
۱۸.عنکبوت / ۵۹
۱۹. غرر الحکم ، ح ۳۸۸۸
۲۰. تحف العقول،ص ۲۷
۲۱. بحار الانوار، ج ۷۸، ص۲۰۸
۲۲. یوسف / ۲۳
۲۳. کلیات مثنوی معنوی
۲۴. بقره /۲۵۰
۲۵. تفسير عياشى و تفسير در المنثور ذيل آيه مورد بحث (بنا به نقل تفسير الميزان).
✅ منبر طلاب🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#داستان_آموزنده
🔆رفیق عیسی علیه السلام
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: بپرهيزند از حسد و بر يكديگر حسد نورزيد آنگاه فرمود: يكى از برنامه هاى حضرت عيسى گردش در شهرها بود. در يكى از سفرهايش يكى از اصحاب خود را كه كوتاه قد بود و از ملازمين حضرت بود همراه خود برد.
🌴در بين راه به دريا رسيدند، عيسى عليه السلام با نام خدا پا روى آب گذاشت و شروع به رفتن كرد. آن ملازم هم ، سخن عيسى عليه السلام را تكرار كرد و به دنبال او بر روى آب حركت كرد.
در وسط دريا با خود گفت : عيسى پيامبر صلى الله عليه و آله است روى آب راه مى رود و من هم بر روى آب راه مى روم پس برترى او بر من در چيست ؟
🌴همينكه اين حرف را زد در آب فرو رفت و از عيسى عليه السلام كمك طلبيد. حضرت دست او را گرفت و از درون آب بالا كشيد و به او فرمود: چه گفتى كه در آب فرو رفتى ؟ حقيقت خيال درونى خود را گفت .
🌴فرمود: خود را در غير جايگاهى كه خدا برايت معين نموده قرار دادى و مورد غضب خدا قرار گرفتى ، پس توبه كن تا منزلت سابق را بازيابى . او توبه كرد و بر پشت سر عيسى به راه خود ادامه داد. آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: از خداى بترسيد و از حسد پرهيز نمائيد
📒شنيدنيهاى تاريخ 316 - محجة البيضاء 5/328.
https://eitaa.com/noktehayenab
💠 توصیه شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی(ره)
✍از حضرت آیة الله موسی شبیری زنجانی نقل شده است كه: در سفری كه امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدّس رفته بودند، در صحن حرم امام رضا (علیه السلام) با سالك الی الله، حاج حسنعلی نخودكی اصفهانی مواجه میشوند. امام كه در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت، وقت را غنیمت میشمارد و به ایشان میگوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودكی میگوید: من در حال انجام اعمال هستم شما در بقعه شیخ حرّ عاملی(ره) بمانید من خودم پیش شما میآیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی میآید و میگوید چه كار دارید؟
🔹امام(ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا(علیه السلام) كرد و گفت: تو را به این امام رضا (علیه السلام) اگر (علم) كیمیا داری به ما هم بده؟
🔻حاج حسنعلی نخودكی كه رضوان خدا بر او باد، انكار به داشتن علم كیمیا نكرد، بلكه به امام فرمودند:
🔹اگر ما «كیمیا» به شما بدهیم و شما تمام كوه و در و دشت را طلا كردید، آیا قول میدهید كه به جا استفاده كنید و آن را حفظ كنید و در هر جائی به كار نبرید؟
🔹امام خمینی(ره) كه از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان میبارید، سر به زیر انداختند و با تفكری به ایشان گفتند: نه نمیتوانم چنین قولی به شما بدهم.
✅حاج حسنعلی نخودكی كه این را از امام شنید فرمود حالا كه نمیتوانید «كیمیا» را حفظ كنید من بهتر از كیمیا را به شما یاد میدهم و آن این كه:
🔸بعد از نمازهای واجب یك بار «آیة الكرسی» را تا «وهو العلی العظیم» میخوانی.
🔸و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را میگویی .
🔸و بعد سه بار سوره توحید را میخوانی.
🔸و بعد سه بار صلوات میگویی.
🔸و بعد سه بار این آیه مباركه را میخوانی که از كیمیا برایت بهتر است:
🤲«... وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب - وَ مَن یَتَوَكلْ عَلى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللهَ باَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكلِّ شىْءٍ قَدْراً»؛(طلاق، 2-3)
▫️(هر كس تقواى الهى پیشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم میكند. و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مىدهد، و هر كس بر خداوند توكل كند كفایت امرش را مىكند، خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند، و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است).
📗منبع: مجله بشارت، ش 58
💯 @karballa_ir 🔙
💠 خواب شیخ مفید
🔹️شیخ مفید(ره) که خود یکی از بزرگان شیعه بود شبی در عالم رؤیا دید که حضرت فاطمه(س) همراه با کودکانش حسن و حسین(ع) بر ایشان وارد شد و فرمود: «علّمهما الفقه» (به آن دو فقه بیاموز). بعد از آنکه شیخ مفید از خواب بیدار شد، به مسجد رفت و مدتی نگذشت که فاطمه مادر سید مرتضی و سید رضی، آن دو را نزد شیخ آورد.
🔹️ شیخ به جهت احترام او از جای برخاست و سلام کرد. مادر این دو سیّد از شیخ مفید خواست تا به دو فرزندش فقه بیاموزد. وقتی شیخ مفید این کلام را از آن مادر شنید، (به جهت تناسب آن با رؤیایش) به گریه افتاد.
📘 اعیان الشیعة، ج 9، ص 216.
زندگانی عالمان دین | عضو شوید👇
https://eitaa.com/Alemin