#داستان_کوتاه
مال باخته و كريم_خان_زند
مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند. خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مرد را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند مي رسد و كريمخان از او مي پرسد: «چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟»
مرد با درشتي مي گويد: «دزد همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم!»
خان مي پرسد: «وقتي اموالت به سرقت مي رفت تو كجا بودي؟»
مرد مي گويد: «من خوابيده بودم!»
خان مي گويد: «خوب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟»
مرد مي گويد: «من خوابيده بودم، چون فكر مي كردم تو بيداري!»
خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند و در آخر مي گويد: «اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم.»
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
داستان مدرسه
اسبان خویش بود سپاهیان پیش آهنگ تیمور به حد کافی نیرو داشتند و بنا به دستور وی شبها آتش نمی افروختند
داستان تیمور گورکانی
فصل هیجدهم
مسکو
سپاه تاتار با خاطری آسوده پیش میرفتند و تمام اردوی توکتامیش را تصاحب کردند. دیگر از حیث خواربار و اسب نگرانی نداشتند از ده لشگر تیمور هفت لشکر مأمور تعقیب مغولان شدند زیرا به محض سقوط پرچم مغول سران سپاه هر یک به طرفی گریختند بقیهی سپاهیان که به طرف مشرق و باتلاقهای ولگا روی آورده بودند بیشترشان از دم تیغ تاتار به خاک هلاکت افتادند. وقایع نگاران نوشته اند صدهزار نفر در آن جنگ و گریز کشته شدند و آنچه مسلم است آنست که کشتار عظیم بود.
دوباره خط شکار تشکیل شد ولی این دفعه برای این که اراضی واقع در دو طرف رود ولگا را به باد غارت و یغما بدهند تاتار با عجله ی هرچه تمام تر متوجه قسمتهای گرم جنوبی شده گله های گاو نر گوسفند و شتر را جمع نموده داخل رمه ی اسبها .کردند هر دهکده ای را که سر راه خود میدیدند با دقت تمام پسران و دختران زیبای ساکن آن محل را بازرسی و آزمایش مینمودند و همین که وارد خاک روسیه شدند از ثروت عظیم آن مملکت به شگفت در آمدند شمشهای طلا و نقره ، خز سفید و سمور سیاه به قدری فراوان بود که هر سربازی و فرزندش تمام عمر از آن استفاده میکردند.
هر مردی همراه خود قاطری میکشید که بار آن قاطر پارچه های بافته ی پوست
روباه نقره فام و پوستهای گوناگون بود بعلاوه یک قطار کره اسب جوان نعل خورده یدک میکشید در واقع هر کس بیش از آنچه میتوانست جمع کند غنیمت به چنگ آورده و خواه ناخواه مقداری از آن را جا میگذاشت. سرانجام همه ی هنگها در استپ های پایین گرد آمدند و تیمور اجازه داد یک هفته ی تمام مراسم جشن برپا شود. تاتارها از آن محل خوششان آمد علفهای بلند با نسیم ملایم حرکت میکردند و از کنار ،چمن رودخانه آهسته می لغزید و جاری می شد. مه وجود نداشت و زیر پرتو ماهتاب هر ساقه ی علف راست ایستاده خودنمایی میکرد و ابری که به سرعت در آسمان میگذشت روی دریای علف سایه ی زیبایی می افکند حشرات شب یکنواخت و ملایم صدا میکردند و پرندگان آهسته آهسته به این طرف و آن طرف می پریدند از چمنزار بوی معطری به مشام میرسید و مجموع این وضعیت یک نوع آسایش و تن آسایی به وجود می آورد تا آنجا که خود تیمور هم با آن مخالفتی نداشت تیمور با امیران خود در سراپرده زربافت حریری که از توکتامیش گرفته بود مجلس جشن تشکیل .داد زیر پای آنها گلاب ها می افشاندند و اسیران، انواع خوراک ها را به خدمتشان می.آوردند در این اثناء سازندگان و نوازندگان با عود و گیتار به مجلس جشن احضار گشتند و سرودی درباره ی فتوحات تاتار بنام مژدهی پیروزی صحرا نواختند اما همین که خوراک تمام شد و نوبت میگساری رسید - آهنگ ساز و آواز تغییر کرد و به جای گیتار و عود نی و نی لبک (بالالایکا) نواختند و آوازهای ملایم سر .اییدند. در جامهای طلایی شراب و عرق خرما و شراب عسل و شراب انگور به خدمت سلحشوران فاتح می آوردند. زنان ماهروی اسیر، ساقی بودند صدها زن و دختر ماهروی خوش قد و بالا که از میان سایر زنها انتخاب شده بودند در آن بزم عیش مجلس آرایی میکردند به عادت معمول این زنان زیبا را وادار کرده بودند و گیسوان مشکین آنان روی شانه های بلورین می درخشید به آنان امر شده بود آوازها و سرودهای عاشقانه ای را که قبل از اسارت میخواندند هم اکنون در آن بزم بسرایند.
شده پس از پایان ایام جشن تیمور به طرف سمرقند حرکت کرد و فرمان داد سیف الدین سپاه را بعد از او بیاورد سمرقندی که هشت ماه تمام از تیمور خبر نداشت با شوق فراوان به استقبال فاتح بزرگ آماده گشت خطر حمله مرتفع . بود و از آن به بعد آن شهر را سمرقند محروسه می خواندند. تیمور توکتامیش را به حال خود واگذاشت و قسمت شمالی امپراتوری قزل اردو را به دست طبیعت ،سپرد درست است که تیمور یک افسر مغولی را به عنوان ایلخانی نواحی متصرفی تعیین کرده بود ولی این موضوع فقط صورت ظاهری داشت که استیلای تیمور را تأیید میکرد اما سرانجام توکتامیش مراجعت نمود. سه سال پس از این وقایع توکتامیش در مرزهای ممالک تیمور واقع در شمال دریای خزر پدیدار شد تیمور با خشم به وی چنین نگاشت تو چه بلایی در سرداری که نمیتوانی در مرز خود آرام بگیری؟ جنگ پیشین را از یاد برده ای؟ داستان فتوحات را شنیده ای؟ تو میدانی که جنگ و صلح در دست من است. تو نتیجه ی دوستی و دشمنی مرا آزموده ای پس فکر کن و از بین دوستی و دشمنی با من یک کدام را برگزین و نتیجه را به من اطلاع ده توکتامیش جسور جنگ را برگزید و اتفاقاً وضع طوری بود که شکست تیمور قطعی به نظر میرسید در آن واقعه کار به جایی کشید که شمشیر تیمور شکست و خودش با چند تن از همراهان محصور ماندند و یارانش از اسب پیاده شده دور او آمدند و بالاخره یکی از تاتارها به نام نورالدین سه ارابه ی دشمن را آورده ده. جمع گشتند حصار تيمور ساخت و سپس کمک رسیده آنها را نجات .داد.
در این جنگ میرانشاه پسر تیمور و امیر بزرگ سیف الدین هر دو مجروح ولی این جنگ کار قزل اردو را یکسره ،ساخت توکتامیش به قلعه های شمال گریخت و قبیله ی او پراکنده شدند بعضی از آنان به ارامنه، بعضی به کریمه و حتی عده ای از آنان به مجارستان مهاجرت کردند و بسیاری از آنان به تیمور پیوستند.
محروسه عنوانی است که به پای تختهای ممالک اسلامی اطلاق میشود و تا چندی پیش شهر تهران را در فرمانها و اسناد رسمی دارالخلافه محرومه میخواندند.
سرنوشت شهر سارای در کنار ولگا تأسف انگیز گشت. این بار تیمور از شهرها چشم نپوشیده به تعقیب توکتامیش برخاست مردم شهر سارای را در وسط زمستان سرد به صحرا راند که همانجا تلف شوند و عمارات چوبی شهر را آتش زد. شهر حاجی طرخان واقع در دهانه ولگا را زیر و رو کرد داستان نویسان میگویند این شهر به واسطه ی قطعات یخ از خود دفاع میکرد و مردم روی آن یخ ها آب می ریختند تا قطعات یخ ضخیم گردند و از هجوم دشمن جلوگیری شود. تیمور سپاهیان خود را تذکر داد که به انتقام آتش گرفتن کاخهای بخارا به دست مغولان اکنون باید از جان بگذرند و شهر را بگشایند در نتیجه تمام مردم حاجی طرخان
کشته شدند و فرماندار شهر زیر تیکه های یخ در رودخانه مدفون گشت همین که پرچم تیمور به طرف رود دن حرکت کرد مسکو به لرزه درآمد و البته حق هم داشت شاهزاده بزرگ روس با امید کمی لشکرکشی کرده آماده ی کارزار شد. در ضمن سورتمههای چندی به شهر ویشی گورود رفت تا شمایل مریم را به مسکو بیاورد شمایل در میان صفوف مرد و زن که به زانو افتاده بودند وارد مسکو
شد و مردم همه فریاد میزدند
ای مادر خدا روسیه را نجات بده و در هر حال روس ها نجات خود را از آن شمایل می دانند. زیرا تیمور از کنار دن بازگشت و تاکنون کسی علت این بازگشت را نمیداند مسکو از خطر جست ولی اروپاییان مقیم کرانه ی دریای آزوف به خطر افتادند مردم دلیر شهرهای دنیس و
۱ رود دن یا دونا از رودهای مهم اروپایی در روسیه از دریاچه ی ایوان سرچشمه می گیرد و از کنار استالینگراد گذشته به دریای آزوف میریزد حداکثر عرض آن ۱۴۰۰ پا و طول رود ۱۳۲۵ میل میباشد این رود از ماه دسامبر تا ماه آوریل یخ می بندد ولی از حیث ماهی یکی از منابع عمده ی ثروت به شمار می آید. مترجم -۲ باید دانست که هفت سال پیش از این واقعه توکتامیش مسکو را غارت کرده بود و تیمور هم به نوبه ی خویش قزل اردو را تاراج نمود. مسکو با پنجاه هزار جمعیت عجیب و غریب آن در نظر تیمور چیزی جز شهر کنار جاده نبود. بیشتر مورخان میگویند تیمور در مسکو قتل و غارت کرد اما سالنامه ی روسها واضح و روشن میباشد. چهار سال بعد ویتولده دوک لیتوانی دیوانه وار بر سپاهیان تاتار که در جنوب روسیه بودند تاخت آورد. ولی دو نفر از خوانین دربار تیموری سپاهیان لیتوانی و لهستانی گالیسی و امیر بزرگ توتون ها را به سختی منکوب کردند. در یادداشتهای مربوط تفضیلی از وقایع جنگ مزبور که به اختصار ذکر شده دیده میشود در هر حال این شمشیر تیمور بود که روسها را از بندگی مغول آزاد ساخت مؤلف.
جنوا و کاتالان و باسک زیر شمشیر تاتار افتادند و بنادر برده فروشی و اماکن بازرگانی آنان به آتش سوخت
تیمور در واسط زمستان به خرابه های امپراتوری مغول رو آورد. دوره ی درخشان قزل اردو همان ایام جوجی بود که قوانین چنگیزی در آنجا اجرا می شد. سپس قلمرو خوانین مغول به صحراهای گویی و توندرای شمالی محدود ماند. تیمور نواحی شمال را واگذارده به لشکرکشی در اطراف دریای خزر پرداخت تا راهی از میان کوههای مجاور دریای خزر برای خود بگشاید
تيمور عده ی تازه ای به سپاه خود افزود و آنان عبارت بودند از مردان قبچاق مردان صحرایی و قارلوک مردان برفی و سپس به طرف جنگلهای محصور و گردنه هایی عزیمت کرد که برای سپاهیان دیگر سنگری غیر قابل نفوذ محسوب می شد. برای عبور از این نقاط باید راهها را برید و راهی تازه احداث نمود و لانه های سنگی دلیران گرجی را در هم شکست دلیرانی که با شجاعت معمولی خویش راه را قدم به قدم بر تیمور می بستند.
یک تابستان تمام برای اتمام این عمل ضرورت داشت چرا که تیمور دستورهایی مافوق طاقت و قدرت بشری به مردان خود میداد. راه جنگل گاه به بیشه هایی از سروهای بلند بر میخورد که تمام درختان دیگر را زیر گرفته بودند. گاه به تنه ی درختهای کهن سالی میرسیدند که انواع گیاههای پیچک اطراف آن را گرفته بود. این جنگلها عموماً به قدری انبوه بودند که باد هم میان آن راه نداشت. فقط گه گاهی در پاره ی نقاط آفتاب دیده میشد و در سایر جاهای جنگل تاریکی غلبه
داشت و چه بسا که باید از میان درختهای کهن راه را برید و از آن عبور کرد. در محلی یکی از قبایل کوهستانی به نقطه ی غیر قابل عبور پناهنده گشتند. این محل قله کوهی بود که اطراف آن را صخره های مرتفع محصور کرده بود و هیچ تیری به آن نمیرسید تیمور اجازه نداد که این سنگر دست نخورده بماند و مردمش
تسلیم نشوند. لذا سپاهیان بدخشانی را فراخواند که شاید راهی به آن قله بیابند این مردان کوهستانی در قله های کوه حیوانات وحشی را شکار میکردند و به کوه نوردی عادت داشتند اما همین که از آن صخره به آن گردنه از آن شیب به آن فراز رفتند و اوضاع را بررسی کردند عجز خود را به تیمور گزارش دادند. با این همه تیمور نمی خواست از آنجا چشم بپوشد تیمور از محل دیگری ارتفاع قله را معاینه کرده فرمان داد نردبان هایی بسازند و آن را طناب پیچ کنند نردبانها را تا ارتفاع سیصد یا بلند کردند و طنابها را به بلندترین درختان .بستند سر نردبانها به یک قسمتی از صخره ها می رسید و سپاهیان از آن صخره به صخره های دیگر نردبان میگذاردند و با طناب به یکدیگر کمک میرساندند در ضمن پناهندگان قله از آن بالا سنگ می افکندند و دستهای از سپاهیان را به پایین میانداختند. بالاخره عده ای تا صخره ی تیررس رسیدند و همین که دسته دیگر به آنان پیوستند گرجی ها تسلیم گشتند.
با این جریانات سپاهیان تیمور به دره طویلی رسیدند که به دریا متصل می شد. جلوی آنان سلسله جبال البرز واقع در شمال ایران بود قلعه ها و استحکاماتی در این جبال وجود داشتند که مثل قلعه های مستحکم گرجستان مینمود تیمور به یکایک فرمانروایان این قلعه ها پیشنهاد تسلیم و اطاعت داد که در آن صورت از هر
مجازاتی معاف خواهند بود.
محاصره دو تا از این قلعه ها یعنی قلعه ی کلات و قلعه تکریت در تاریخ مشهور است. قلعه کلات در زمین مسطح کوهستانی و دارای چشمه های آب شیرین و چراگاههای مناسب بود این تکه زمین از میان گردنه ها و تنگه ها بیرون جسته و محاصره ی آن امکان نداشت تنگه ها غیر قابل عبور و قله، غیر قابل وصول به نظر می آمد. در سالهای بعد نادر شاه گنجینههای خویش را در این قلعه ذخیره کرد. تیمور که حمله به آن قلعه را غیر ممکن دید دسته های چندی از سپاهیان را
۱ - کلات و کلا و کلاته هر سه به معنای قلعه است در شاهنامه نیز نام کلات آمده و هنوز هم در مازندران قلعه را کلا می گویند مانند کادی کلا و غیره اما کلات به معنای شهر کوچک و قلعه در سه محل بوده و هست یکی کلات خراسان و یا نادری که مورد گفتگوی مؤلف است دیگر کلات پارچستان (پاکستان) و سومی کلات قندهار است. مترجم.
مأمور گردنه ها ساخت و خودش رفت اتفاقاً بیماری واگیر داری در قلعه پیدا شد و اهل قلعه تسلیم شدند و راهها و دروازههای قلعه برای استفاده ی آینده باز شد. اما قلعه ی تکریت روی صخره ای در مقابل رود دجله بنا شده بود و قبیله ی مستقل غارتگری در آن اقامت داشته به راهزنی مشغول بودند. این قلعه هیچگاه با
حمله و هجوم مسخر نشده بود همین که تیمور به نزدیک قلعه رسید رئیس قبیله تصمیم گرفت که تسلیم نشود و تمام راه ها را با سنگ و آهک مسدود ساخت
فوراً دهل حمله ی تاتار به صدا درآمد کارهای خارج قلعه با عجله انجام گرفت و اهل قلعه به درون قلعه رفتند مهندسین تیمور در صدد ساختن منجنیق سنگ افکن بر آمدند. الوارهای بزرگ را سوراخ کرده آماده نمودند و ماشین سنگ اندازی را به کار انداختند چنین تصور شده بود که سنگهای منجنیق از روی دیوار قلعه به پشت بام ساختمانها فرود می آید و عمارتها را یکی از پس دیگری ویران می سازد.
اما بعداً محقق شد که چنان محاصره ای زیاد سودمند نیست و سنگ منجنیق به دیوارهای محکم قلعه صدمه نمیزند در سومین شب دسته ی فرماندهی به نام سید خواجه از یکی از برجهای خارجی قلعه بالا رفتند و آن را متصرف شدند ولی نتوانستند به دیوار قلعه نزدیک شوند
بالاخره سپاهیان تیمور سقف بلندی روی چوبها و تیرها برافراشتند و مهندسین و کارشناسان تاتار به کار افتادند و سکوی پهنی ساختند که به طول صخره بود و در زیر پی و پایه های قلعه قرار میگرفت آلات و افراز برنده میان افراد تقسیم گشت و هفتاد و دو هزار مرد با میله های فولادین و چکش و کلنگ مشغول تراشیدن صخره ها گشتند. این کار در تمام ساعات شب و روز ادامه داشت و کارگران به نوبت عوض می شدند یکی از دسته های مخصوص مأمور شدند تا بیست قدم میان صخره تونل احداث کنند و زیر صخره را شمع بزنند که فرود نیاید.
اهل قلعه که از این جریان با خبر گشتند به وحشت افتادند هدیه های نفیس به خدمت تیمور فرستادند تیمور به آنان گفت که باید حسن تکریتی رئیس قبیله بیاید
و تسلیم شود ولی حسن به این امر راضی نشد. از آن رو دهلهای بزرگ به صدا درآمد و حمله آغاز گشت و شمع ها و دیرکهای زیر صخره ها با خار و بوته ی آلوده به نفت پیچیده شد. سپس آتش افروزی شروع گشت و دیرکهای نیم سوخته به زیر افتاد و قسمتی از قلعه را فرو ریخت و عده ای از اهل قلعه را با خود پایین آورد سپاهیان تاتار سنگهای بزرگتر و بیشتری با منجنیق پرتاب کردند ولی با مقاومت محصورین از جان گذشته مواجه شدند. تیمور فرمان داد تیرها و الوارهای دو قسمت دیگر را که زیر بنای قلعه بود آتش بزنند و دود سیاهی دور تا دور قلعه را مثل گنبد فرا گرفت
همین که شکافهای تازه پدید آمد هنگهای مسلح به اسلحه ی سنگین مأمور حمله گشتند و اهل قلعه ی تکریت در پشت قسمتهای خرابهی قلعه به ارتفاع بلندتری پناه بردند و در آنجا نیز تعقیب شدند و حسن رئیس قلعه با دست و پای بسته از بام قلعه به زیر افتاد مردم غیر سپاهی از سپاهیان جدا گشته و مورد بخشش واقع شدند اما سپاهیان میان افراد تاتار قسمت شده به قتل رسیدند. سر آنان را از تن بریدند و از آن سرها با گل رودخانه برجها و مناره ها ساختند. روی پایه های سنگی این بناها جمله ی افسانه مانند زیر حک شده بود «سرنوشت کفار و شریران را بنگر گرچه حقیقت مطلب چنین بود سرنوشت مخالفین تیمور را بنگر دیوارهای نیمه خراب قلعه به حال خود باقی ماند تا روزها، رهگذران و تماشاچیان آن را نگریسته از قدرت و نیروی تاتار باخبر شوند شبها کسی به دیدن آن مناره ها نمی آمد زیرا به قرار مذکور در موقع شب آتش نفت بالای مناره ی کله پدیدار می شد و فقط گرازهای وحشی میتوانستند از لای بوته ها جایگاه قلعه ی تکریت را ببینند در مدت هفده روز تکریت غیر قابل تسخیر به دست تیمور افتاد.
مترجم از شهرهای کردنشین عراق واقع در کرانه رود دجله و موطن صلاح الدین ایوبی قهرمان نامی شرق است.
آن موقع تیمور بر نواحی آرال نواحی دریای خزر و کوهستانهای ایران و قفقاز استیلاء داشت. قلمرو او در خراسان در دو هزار و دویست میل امتداد می یافت. چهارده شهر از نیشابور تا المالیق باجگزار تیمور بودند ولی این فتوحات به قیمت جان تیمور تمام شده بود زیرا شورای عالی امیران از
عده ی کمی تشکیل می یافت بهادران از میان رفته بودند. ختای بهادر در برفهای رود سیحون تلف شد شیخ علی بهادر که در قزل اردو کلاه خود از سر برداشت، به دست یک جاسوس ترکمن کارد خورد و از پای درآمد. عمر شیخ پسر دوم تیمور در قفقاز تیر خورده بود. اجل که به خود تیمور ترحم آورده بود پسر دیگرش را از کنارش گرفت. این بار دیگر تیمور هیچگونه احساساتی در مرگ پسر ابراز نداشت و با خونسردی گفت چه باید کرد؟ خدا داد و خدا گرفت.» سپس فرمان داد به سمرقند باز گردند.
میان راه در آق سرای توقف کرد ساختمان کاخ سفید (آق سرای) با تمام جزئیات آن در کنار شهر سبز به اتمام رسیده بود تیمور چندی در کاخ سفید استراحت نمود و از امور کشور موقتاً کناره گرفت تیمور در آن ایام به زیارت بقعه ی پسر ارشدش جهانگیر رفت و دستور داد مقبره ی او را بزرگتر کنند تا برادر جهانگیر عمر شیخ نیز در آنجا دفن شود. در سالهای آخر تیمور بیشتر ساکت بود و بیش از هر چیز به شطرنج می پرداخت و ایام خود را در سمرقند میگذرانید چیزی از نقشههای خود نمی گفت ولی ناگهان پس از مرگ عمر شیخ مصمم بر بزرگترین حمله های خویش گشت.
پایان فصل هجدهم
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
🌹🌸🌹🌸
#صبح_زندگی
زمانی که به هدر میرود...
همان، ثروتی است که از دست میرود!
سلام🌺❤️
امروز تمرین کنیم
تمام وقت خود را بر روی هدف اصلی مان متمرکز کنیم🍃❤️🌺🌹🌸🌹🌸🌺❤️🍃
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈۰
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #معلم
#داستان_کوتاه_تلنگر
يك صوفي مسافر, در راه به خانقاهي رسيد و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طويله بست. و به جمع صوفيان رفت. صوفيان فقير و گرسنه بودند. آه از فقر كه كفر و بيايمان به دنبال دارد. صوفيان, پنهاني خر مسافر را فروختند و غذا و خوردني خريدند و آن شب جشن مفّصلي بر پا كردند. مسافر خسته را احترام بسيار كردند و از آن خوردنيها خوردند. و صاحب خر را گرامي داشتند. او نيز بسيار لذّت ميبرد. پس از غذا, رقص و سماع آغاز كردند. صوفيان همه اهل حقيقت نيستند.
از هزاران تن يكي تن صوفياند باقيان در دولت او ميزيند.
رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگيني آغاز كرد. و ميخواند: « خر برفت و خر برفت و خر برفت».
صوفيان با اين ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادي كردند. دست افشاندند و پاي كوبيدند. مسافر نيز به تقليد از آنها ترانة خر برفت را با شور ميخواند. هنگام صبح همه خداحافظي كردند و رفتند صوفي بارش را برداشت و به طويله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طويله نبود با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولي خر نبود, صوفي پرسيد: خر من كجاست. من خرم را به تو سپردم, و از تو ميخواهم.
خادم گفت: صوفيان گرسنه حمله كردند, من از ترس جان تسليم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذيذ را ميان گربهها رها كردي. صوفي گفت: چرا به من خبر ندادي, حالا آنها همه رفته اند من از چه كسي شكايت كنم؟ خرم را خوردهاند و رفتهاند!
خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستي و بلندتر از همه ميخواندي خر برفت و خر برفت, خودت خبر داشتي و ميدانستي, من چه بگويم؟
صوفي گفت: آن غذا لذيذ بود و آن ترانه خوش و زيبا, مرا هم خوش ميآمد.
مر مرا تقليدشان بر باد داد اي دو صد لعنت بر آن تقليد باد
آن صوفي از طمع و حرص به تقليد گرفتار شد و حرص عقل او را كور كرد
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
🟡 #درخواستی_شما
📚 کتاب : #خرمگس
✍🏻 نویسنده : #اتل_لیلیان_وینیچ
⚡️داستانی سیاسی و فلسفی دربارهی یک جوان کاتولیک انقلابی که از خواندن پشیمان نخواهید شد. کتاب خرمگس مشهورترین اثر اتل لیلیان وینیچ است که تاکنون به بیش از 20 زبان، از جمله ژاپنی، آلمانی، هلندی و فرانسوی ترجمه شده و در آن از آزادی، سرخوردگی و عشق سخن میرود.
✨✨✨✨✨
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
خرمگس - اتل لیلیان وینیچ.zip
1.69M
📚 خرمگس
✍🏻 نوشتهٔ اتل لیلیان وینیچ
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
🌹🌸🌹🌸
#صبح_زندگی
"بسیاری از انسان های شکست خورده در زندگی، مردمانی هستند که متوجه نبودند چقدر به موفقیت نزدیک هستند، درست زمانی که دلسرد شدند."
سلام🌺❤️
امروز تمرین کنیم
امید موتور رسیدن به موفقیت است🍃❤️🌺🌹🌸🌹🌸🌺❤️🍃
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈۰
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #معلم
📚🎧 کتاب صوتی : #اثر_مرکب
✍🏻 نویسنده : #دارن_هاردی
👤 مترجم : روزبه ملک زاده
🎤گوینده : وحید مرتضوی کیاسری
❇️ تعداد قسمت ها : ۷تا
✨همهی ما میدانیم که رسیدن به موفقیت امری ناگهانی نیست و عوامل متعددی یک فرد عادی را تبدیل به یک انسان موفق میکند. کتاب اثر مرکب (The Compound Effect) برگرفته از تجربیات شخصی دارن هاردی (Darren Hardy) است. او سالها جزو سرآمدان صنعت موفقیت و پیشرفت شخصی بوده، صدها هزار دلار را صرف آزمودن ایدهها، منابع و فلسفههای مختلف کرده و در نهایت ماحصل آنها را در این کتاب گنجانده است.
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
اثر مرکب قسمت ۱.mp3
39.15M
اثر مرکب قسمت اول
#کتاب_صوتی
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان