#داستان کوتاه 📚🖌📖
موضوع : آئینی
داستان ننه سرما
روزی روزگاری، ننه سرما بانوی زمستان، به همراه هوای سرد به شهر ما آمد. ننه سرما آنقدر پیر بود که انگار روی تمام موهایش برف نشسته. این مادربزرگ در آسمان زندگی می کرد و دو پسر داشت که سرما را با خود می آوردند. یکی از آن ها چله کوچک و دیگری چله بزرگ.
چلهی بزرگ مرد مهربانی بود که از روز اول زمستان، برای ۴۰ روز بر زمین حکمفرمایی می کرد؛ اما بعد از این که حکمفرمایی چله بزرگه تمام میشد، پسر دوم ننه سرما یعنی چله کوچیکه حکمرانی خود را بر جهان آغاز می کرد. او برعکس برادرش مهربانش، بدجنس و سرد بود و با خود، برف، یخ و هوای بسیار سرد می آورد.
با این وجود، زمان فرمانروایی او کوتاه بود و تنها ۲۰ روز طول می کشید. با اینکه برادر بزرگتر به او می گفت که با دنیا مهربان باشد و اینقدر هوا را سرد نکند، گوش برادر کوچکتر بدهکار نبود.
بالاخره، یک روز حاکم دیگری آمد و چله کوچیکه را در یک کوه یخی زندانی کرد. ننه سرما خیلی غمگین شد. او به کوه رفت و با نفس گرمش برف و یخ را آب کرد تا پسرش را آزاد کند. او سرانجام در نبرد پیروز شد و توانست با آب کردن برف ها، پسرش را نجات بدهد. ننه سرما خوشحال و با آرامش تمام شروع به تمیز کردن خانه کرد تا همه چیز برای آمدن عمو نوروز آماده باشد. همان کسی که پیام آور بهار و سال نو است…
در اولین روز بهار، ننه سرما لباس نو پوشید، موهایش را شانه زد و منتظر شد تا عمو نوروز برسد؛ اما همان طور که منتظر بود، خوابش برد و در همین زمان بود که عمو نوروز رسید. کمی چای نوشید و شیرینی خورد؛ بعد از آن برای ننه سرما چند شاخه گل در خانه گذاشت و رفت. وقتی ننه سرما بیدار شد، فهمید که دیدار با عمو نوروز را از دست داده است و تا سال دیگر او را نمی بیند. بعضی می گویند که این دو گاهی یکدیگر را دیدار می کنند و در این زمان، طوفان رخ می دهد.
#داستان #داستانک #داستان_کوتاه #آیینی #آئینی #نوستالژی #ننه_سرما #عمو_نوروز #یلدا #انار #عید #نوروز #چله
👈صفحه ما را به دوستان خود معرفی کنید.
#داستان کوتاه 📚🖌📖
موضوع : معنوی، اخلاقی
انار
روزی حضرت زهرا علیها السلام بیمار و بستری شد. علی علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهرا جان ! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟ گفت : من از شما چیزی نمی خواهم . حضرت علی علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو، پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن ، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در0 خواست تو شرمنده شود.
علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم.
فاطمه علیها السلام گفت : اکنون که ما را سوگند دادی می گویم . اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.
حضرت قدری اندیشید، چون چیزی با خود نداشت، از جا حرکت کرد و به بازار رفت، درهمی قرض کرد و اناری با آن خرید و به سوی منزل شتافت. در بین راه ، به مردی بیمار و نا آشنا بر خورد کرد، ایستاد و فرمود: ای پیر مرد ! دلت چه می خواهد؟ پاسخ داد: ای علی ، هم اکنون پنج روز است که در اینجا افتاده ام ، مردم از کنارم عبور کرده ، اما توجهی به من نمی کنند، دلم انار می خواهد. حضرت لحظه ای با خود اندیشید و گفت : یا انار برای فاطمه خریده ام ، اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند که فرمود:
(واما السائل فلال تنهر؛ سائل را از خود مران)
مخالفت ورزیده ام .
پس انار را باز کرد و به آن پیرمرد خورانید. پیرمرد بی درنگ بهبود یافت و در همان حال فاطمه علیها السلام نیز بهبود یافت. علی علیه السلام در حالی که از فاطمه علیها السلام شرمنده بود وارد منزل شد. حضرت زهراء علیها السلام از جا حرکت کرد و به طرف حضرت علی علیه السلام آمد و گفت : چرا اندوهناکی ؟ سوگند به عزت و شکوه خداوند ! همین که انار را به آن پیرمرد دادی ، میل به انار از دلم کنار رفت .
در همین هنگام شخصی حلقه در را کوبید. حضرت پرسید: کیستی ؟ پاسخ داد: من سلمان فارسی هستم ، در را باز کن ! در را باز کرد، دید که سلمان فارسی طبقی سرپوشیده آورده ، آن را پیش روی حضرت گذاشت. حضرت پرسید: این طبق چیست؟ جواب داد: از خداوند برای پیامبرش و از پیامبرش برای تو رسیده . حضرت سرپوش از روی طبق برداشت ، نه عداد انار در آن بود. فرمود: ای سلمان ! اگر این انارها برای من است می بایست ده عدد باشد. زیرا خداوند فرموده است :
(من جاء بالحسنه فلله عشر امثالها) هر کس کار نیک انجام دهد برای او ده برابر پاداش نیک خواهد بود.
سلمان خندید و یک انار از آستین خود بیرون آورد و آن در طبق گذاشت و گفت: ای علی! به خدا سوگند ده تا بود، اما خواستم بدین وسیله تو را بیازمایم!
منبع : الگوهای رفتاری حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام )، حلیمه صفری
#داستان #داستانک #داستان_کوتاه #اخلاقی #معنوی #انار #حضرت_علی
👈صفحه ما را به دوستان خود معرفی کنید.