eitaa logo
داستان کوتاه📚☕
924 دنبال‌کننده
389 عکس
35 ویدیو
4 فایل
کپی برداری با ذکر آدرس کانال بلا مانع است. سال تاسیس: آذر 1398 ارسال داستان و ارتباط با ادمین: @admindastan تبلیغات و تبادل: @tablighat_arzaan
مشاهده در ایتا
دانلود
کوتاه 📚🖌📖 موضوع : معنوی، اخلاقی انار روزی حضرت زهرا علیها السلام بیمار و بستری شد. علی علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهرا جان ! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟ گفت : من از شما چیزی نمی خواهم . حضرت علی علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو، پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن ، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در0 خواست تو شرمنده شود. علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم. فاطمه علیها السلام گفت : اکنون که ما را سوگند دادی می گویم . اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.  حضرت قدری اندیشید، چون چیزی با خود نداشت، از جا حرکت کرد و به بازار رفت، درهمی قرض کرد و اناری با آن خرید و به سوی منزل شتافت. در بین راه ، به مردی بیمار و نا آشنا بر خورد کرد، ایستاد و فرمود: ای پیر مرد ! دلت چه می خواهد؟ پاسخ داد: ای علی ، هم اکنون پنج روز است که در اینجا افتاده ام ، مردم از کنارم عبور کرده ، اما توجهی به من نمی کنند، دلم انار می خواهد. حضرت لحظه ای با خود اندیشید و گفت : یا انار برای فاطمه خریده ام ، اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند که فرمود: (واما السائل فلال تنهر؛ سائل را از خود مران) مخالفت ورزیده ام . پس انار را باز کرد و به آن پیرمرد خورانید. پیرمرد بی درنگ بهبود یافت و در همان حال فاطمه علیها السلام نیز بهبود یافت. علی علیه السلام در حالی که از فاطمه علیها السلام شرمنده بود وارد منزل شد. حضرت زهراء علیها السلام از جا حرکت کرد و به طرف حضرت علی علیه السلام آمد و گفت : چرا اندوهناکی ؟ سوگند به عزت و شکوه خداوند ! همین که انار را به آن پیرمرد دادی ، میل به انار از دلم کنار رفت . در همین هنگام شخصی حلقه در را کوبید. حضرت پرسید: کیستی ؟ پاسخ داد: من سلمان فارسی هستم ، در را باز کن ! در را باز کرد، دید که سلمان فارسی طبقی سرپوشیده آورده ، آن را پیش روی حضرت گذاشت. حضرت پرسید: این طبق چیست؟ جواب داد: از خداوند برای پیامبرش و از پیامبرش برای تو رسیده . حضرت سرپوش از روی طبق برداشت ، نه عداد انار در آن بود. فرمود: ای سلمان ! اگر این انارها برای من است می بایست ده عدد باشد. زیرا خداوند فرموده است : (من جاء بالحسنه فلله عشر امثالها) هر کس کار نیک انجام دهد برای او ده برابر پاداش نیک خواهد بود. سلمان خندید و یک انار از آستین خود بیرون آورد و آن در طبق گذاشت و گفت: ای علی! به خدا سوگند ده تا بود، اما خواستم بدین وسیله تو را بیازمایم! منبع : الگوهای رفتاری حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام )، حلیمه صفری 👈صفحه ما را به دوستان خود معرفی کنید.
. . . . . #حدیث #روایت #وطن #وطن_دوستی #حب_وطن #پیامبر #حضرت_علی #امام_علی #قاسم_سلیمانی #عزت #شهید_قاسم_سلیمانی
✨﷽✨ 🔹🔸🔷🔶🔷🔸🔹🔹🔸🔷🔶🔷🔸 سلام الله علیها 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 بدون جنگ زمین رسید به مسلمان‌ها، آیه آمد:” از آن‌چه خدا به تو بخشیده؛ حق خویشانت را بده." پیامبر (صلی الله علیه و آله) زمین را بخشید به دخترش. ابوبکر را که خلیفه کردند، فدک را گرفت. فاطمه(سلام الله علیها) رفت پیش او. گفت:” چرا چیزی را که پدرم به من بخشیده از من گرفتید!؟” ابوبکر جواب داد:” اگر مالکی، شاهد بیاور.” علی (علیه السلام) و ام‌ایمن شهادت دادند. خلیفه نامه نوشت:” فدک مال فاطمه است.” عمر آمد. نامه را که دید، داد زد:” این زمین غنیمت مسلمان‌هاست، در ثانی علی از این ماجرا سود می‌برد، شهادتش قبول نیست، ام‌ایمن هم زن است، شهاد یک زن کافی نیست.” عمر، نامه را به زور گرفت و پاره کرد، بعد هم کاری کرد که فاطمه(سلام الله علیها) تا آخر عمر حاضر نشد حتی نگاهش کند. 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @dadtankoutah 📚✾• (علیه السلام)
✨﷽✨ دیدار ولی! شب ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وقتی جمع کوچکی از طلاب دور هم نشسته بودند و صحبت‌ها به آنجا می‌رسد که یکی از طلاب در روزنامه عکس دختری را با عنوان "زیباترین دختر روزگار" نشان می‌دهد و می‌پرسد اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج و هزار سال هم زندگی کنید، یا اینکه جمال علی(علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می‌کنید. همه دیدار با امام علی (علیه السلام) را مستحب می‌شمرند و زندگی با آن زن را انتخاب می‌کنند. علامه شرح می‌دهد که حتی نتوانسته نگاهی به کاغذ بیندازد و آن را به نفر بعدی رد کرده است. بُغضی کرده بود و حس می‌کرد یک حالت خیلی عجیبی به او دست داده است. می‌گوید: تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. حالت غیر عادی. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است، یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این آقا خود علی (علیه السلام) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی‌دانم شاید مرحوم شمس‌آبادی بود، خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششان بهم می‌خورد، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.» ایشان گفته بود «بعد از جریان دیدار با امام علی‌(علیه السلام)، کتاب‌ها را که باز می‌کردم فکر می‌کردم؛ اینها را من قبلاً خوانده‌ام.» ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• حضرت (سلام الله علیها) زهرا(سلام الله علیها) حضرت (علیه السلام)