✨﷽✨
پس انجیر کجا رفت؟
گویند: ظریفی به در خانه خواجه ای بخیل آمد و چشم بر درز در نهاد. دید که خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می خورد. ظریف حلقه بر در زد خواجه طبق انجیر را در زیر دستار پنهان کرد و ظریف آن را دید. پس برخاست و در بگشاد.
ظریف به خانه او آمد و بنشست خواجه گفت: چه کسی هستی و چه هنری داری؟ گفت: مردی حافظ و قاریم و قرآن را به ده قرائت می کنم. و فی الجمله آوازی و لهجه ای نیز دارم. خواجه گفت: برای من از قرآن، آیتی برخوان.
ظریف آغاز کرد که (وَالزَّيْتُونِ، وَطُورِ سِينِينَ، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ/ قسم به زيتون و سوگند به طور سينين، و قسم به اين شهر امن). خواجه گفت: «وَالتِّينِ» کجا رفت؟ ظریف گفت: زیر دستار.
منبع 📚: لطایف_الطوایف ؛فخرالدین علی صفی
┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈
•✾📚 @dastankoutah 📚✾•
#داستان #داستانک #داستان_کوتاه #داستان_آموزنده #آموزنده #اموزنده #طنز #تین #انجیر #خنده #خواجه #قرآن