۵.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
در این موقع حضرت رو به طرف جاثلیق رهبر نصرانیان کرد و فرمود: آیا انجیل دلالت بر نبوت پیغمبر اسلام محمّد بن عبداللَّه دارد یا نه؟
جاثلیق گفت: اگر دلالت میداشت ما انکار نمی کردیم!
حضرت فرمود: سکته ای [جای خالی] که در سفر سوم است چیست؟
جاثلیق جواب داد: یکی از اسماء خدا است که جایز نیست اظهار کنیم.
حضرت فرمود: اگر من برایت ثابت کنم که اسم حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و اوصاف اوست و اینکه عیسی به او اقرار داشته و بنی اسرائیل را به ظهورش بشارت داده، قبول خواهی کرد؟
جاثلیق گفت: اگر این کار را بکنی قبول میکنم، زیرا من انجیل را رد نمی کنم و اهل انکار نیز نیستم.
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اینک توجه کن به سفر سوم که در آن بشارت حضرت عیسی به ظهور حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم است.
جاثلیق گفت: بخوان!
حضرت شروع کرد به خواندن سفر سوم از انجیل، تا به اوصاف حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم رسید.
حضرت پرسید: این شخص را که توصیف میکند کیست؟
جاثلیق گفت: او را وصف کن!
حضرت فرمود: جز آنچه خدا توصیف کرده نمی گویم. صاحب شتر و عصا و رداء است؛ پیغمبر درس نخوانده ای است که نامش در تورات و انجیل ذکر شده؛ امر به معروف و نهی از منکر مینماید؛ آنچه را که پاکیزه است، حلال میداند و هر چه را که ناپاک است، حرام مینماید؛ گرفتاری و بندهای گران آنها را بر میدارد و آنها را به راه راست تر و منهاج عادل تر و طریق استوارتر هدایت میکند.
حضرت ادامه داد: ای جاثلیق! تو را به حق عیسی روح اللَّه و کلمه خدا قسم میدهم؛ آیا این صفات را در انجیل راجع به پیغمبر ما نمی خوانید؟
در این هنگام جاثلیق سر به زیر انداخت و در فکر فرو رفت و متوجه شد که اگر انجیل را انکار کند، کافر میشود.
پس گفت: صحیح است، این اوصاف در انجیل هست و عیسی چنین بشارتی را داده، ولی در نزد نصرانیان ثابت نشده که همان شخصِ پیغمبر شما است!
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۶.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
حضرت فرمود: اینک که انجیل را انکار نکردی و اقرار به این اوصاف نمودی، به سفر دوم توجه کن که در آن از محمّد و جانشین او و دخترش فاطمه و حسن و حسین فرزندانش یاد نموده است.
جاثلیق و رأس الجالوت که این سخن را شنیدند، متوجه شدند که حضرت رضا علیه السّلام به تورات و انجیل کاملا وارد است.
پس با خود گفتند: از راهی بر ما استدلال مینماید که امکان رد آن نیست، مگر منکر تورات و انجیل و زبور شویم.
گفتند: صحیح است، موسی و عیسی بشارت به ظهور چنین پیغمبری داده اند، ولی برای ما ثابت نشده که همان محمّد شما است یا دیگری است.
حضرت رضا فرمود: اکنون که در شک افتادید، بگویید که آیا خداوند، پیغمبری را جز پیغمبر ما قبل یا بعد از فرزندان آدم تاکنون به نام محمّد مبعوث نموده است؟ یا چنین اوصافی را در کتاب پیغمبری جز حضرت محمّد مییابید؟
آنها از جواب دادن به سؤال حضرت عاجز شدند و گفتند: بر ما جایز نیست که اقرار کنیم آن محمّد، همین محمّد شما است، زیرا چنان چه اقرار به محمّد و وصی او و دختر و فرزندانش حسن و حسین بنماییم، ما را مجبور به داخل شدن در اسلام میکنید.
حضرت رضا علیه السّلام به جاثلیق فرمود: خدا و پیغمبر را گواه میگیرم که در امانی! از طرف ما آنچه که مخالف طبع تو است، متوجه تو نشود.
جاثلیق گفت: اکنون که امان دادی، این پیغمبری که اسم او محمّد است و این وصی که نامش علی است و دخترش که فاطمه نامیده میشود و آن دو فرزندی که موسوم به حسن و حسین هستند، نامشان در تورات و انجیل و زبور ثبت است.
علی بن موسی الرضا علیهما السّلام پرسید: آنچه من از پیغمبر و جانشین او و دخترش و دو فرزندانش در تورات و انجیل و زبور گفتم، صدق و عدل است یا کذب و باطل؟
عرض کرد: صدق و عدل است و جز حق چیزی نگفته اند!
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۷.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
در این موقع که جاثلیق اقرار صریح نمود، حضرت به رأس الجالوت فرمود: اکنون فلان سفر از زبور داود را گوش کن!
عرض کرد: بفرمایید.
حضرت سفر اول را تلاوت فرمود تا رسید به نام محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام. فرمود تو را به خدا قسم میدهم، آیا این نامها در زبور نیست؟ تو نیز دارای همان امانی هستی که به جاثلیق دادم.
جواب داد: صحیح است، آنچه فرمودید، با نام هایشان عینا در زبور وجود دارد.
حضرت فرمود: تو را به آن ده آیه ای که خداوند بر موسی بن عمران نازل کرد قسم میدهم، آیا اوصاف حضرت محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام در تورات وجود دارد که عدالت و فضیلت از صفات برجسته آنها است؟
جواب داد: آری، هر کسی منکر آن باشد، به خدا و انبیای او کافر شده است.
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اکنون به فلان سفر از تورات توجه کن. حضرت شروع به خواندن تورات کردند. رأس الجالوت از تلاوت حضرت در شگفت بود.
همین که به نام محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم رسید، رأس الجالوت گفت: راست است. این احماد و ألیا و بنت احماد و شبر و شبیر است (تفسیر این اسامی محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین میشود).
حضرت رضا علیه السّلام تا آخر آن قرائت فرمود.
پس از تمام شدن تلاوت، رأس الجالوت گفت: به خدا قسم ای پسر محمّد! اگر ریاستی که بر تمام یهود پیدا کردهام مانع نمی شد، دستور تو را پیروی میکردم. به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داود نازل کرده کسی را ندیدهام که تورات و انجیل و زبور را بهتر از شما تلاوت کند و بهتر و شیرین تر از شما تفسیر نماید.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۸.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
تا هنگام ظهر، حضرت رضا علیه السّلام پیوسته با آنها مناظره میکرد. در این موقع فرمود: من نماز ظهر را میخوانم و سپس به مدینه خواهم رفت، به جهت همان وعدهای که به فرماندار دادهام تا جواب نامه رفیقش را بنویسد. فردا صبح زود خواهم آمد ان شاء اللَّه.
عبداللَّه بن سلیمان اذان گفت و اقامه نیز خواند. حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السّلام پیش ایستاد و نماز خواند. قرائت را مختصر و رکوع و سجود را کامل انجام داد و بعد از نماز، از بصره خارج شد و فردا صبح به همان مجلس بازگشت.
دختری رومی را خدمت ایشان آوردند که به زبان رومی با او صحبت نمود. جاثلیق سخنان آن جناب را میشنید و به زبان رومی کاملا آشنا بود.
حضرت رضا علیه السلام به آن دختر فرمود: کدام یک از این دو نفر را بیشتر دوست میداری؛ عیسی یا حضرت محمّد را؟
دختر در جواب گفت: قبلا عیسی را بیشتر دوست میداشتم، تا زمانی که حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را نشناخته بودم، ولی اکنون محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را از هر پیغمبری بیشتر دوست میدارم.
جاثلیق گفت: حالا که داخل اسلام شدهای، به عیسی بغض داری؟
گفت: هرگز چنین نیست، عیسی را هم دوست میدارم و به او ایمان دارم، ولی محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم بیشتر مورد علاقه من است.
حضرت رضا علیه السّلام رو به جاثلیق کرد و فرمود: آنچه را که این دختر گفت، برای مردم تفسیر کن.
جاثلیق تمام گفتههای او را تفسیر کرد و سپس گفت: ای پسر محمّد! مردی هندی اینجا است که نصرانی است و قدرت بحث و مناظره هم دارد...
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۹.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
... جاثلیق گفت: ای پسر محمّد! مردی هندی اینجا است که نصرانی است و قدرت بحث و مناظره هم دارد.
فرمود او را بیاورید. آن مرد را حاضر کردند. حضرت با زبان هندی سخن گفت و سپس شروع کرد به استدلال نمودن و پیوسته او را با همان زبان هندی به مطلب نزدیک تر میکرد.
تا جایی که شنیدند مرد هندی میگوید: ثبطی ثبطله!
علی بن موسی الرضا علیهما السّلام فرمود: به زبان سندیّ به وحدانیت خدا اقرار میکند.
پس از آن در مورد عیسی و مریم با او صحبت فرمود. کم کم آن مرد چنان تحت تأثیر استدلال آن جناب قرار گرفت که به زبان هندی گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمّدا رسول اللَّه.»
آنگاه کمربند خود را بالا زد و در زیر آن زناری (ریسمانی که نماد کفر است) هویدا شد. عرض کرد: تقاضا دارم این زنار را به دست خود قطع فرمایی!
حضرت رضا علیه السّلام کاردی خواست و آن را قطع کرد. سپس به محمّد بن فضل هاشمی فرمود: این مرد هندی را به حمام ببر و تطهیر کن و لباسی برای او و خانوادهاش تهیه نما و همه آنها را به مدینه بفرست.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۰.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
پس از تمام شدن این جریان، حضرت رو به مردم کرد و فرمود: اینک ثابت شد راستی گفتار محمّد بن فضل که از من برای شما نقل میکرد؟
همه تصدیق کردند و عرض نمودند که برای ما، بیشتر از آنچه که او گفته بود ثابت شد. محمّد بن فضل به ما گفته بود که شما را به خراسان خواهند برد. فرمود: صحیح است، ولی با احترام و کمال تعظیم میبرند.
محمّد بن فضل گفت: مردم به امامت آن جناب اعتراف کردند و شب را حضرت رضا علیه السّلام در بصره ماند. صبحگاه با مردم وداع کرد و سفارشهایی به من فرمود.
پس از آن تشریف برد. من از پی آن جناب رفتم تا به وسط راه رسیدم. حضرت از جاده منحرف شد و چهار رکعت نماز خواند.
پس از آن فرمود: محمّد برگرد! در پناه خدا، چشم خویش را ببند! همین که بستم فرمود: باز کن! باز کردم و در مقابل در خانه خودمان بودم.
دیگر حضرت را ندیدم و آن مرد هندی را با خانواده اش، در هنگام حج به مدینه فرستادم.
محمّد بن فضل گفت: از جمله سفارشهایی که حضرت رضا علیه السّلام در هنگام رفتن از بصره به من فرمود، این بود که به کوفه برو و دوستان ما را جمع کن و به آنها خبر ده که من به آنجا خواهم آمد.
دستور داد به خانه حفص بن عمیر یشکری وارد شوم. من به کوفه رفتم و جریان را به شیعیان اطلاع دادم.
روزی در خانه نصر بن مزاحم بودم که سلّام، غلام حضرت رضا علیه السّلام آمد. فهمیدم آن جناب تشریف آورده و فوری به خانه حفص بن عمیر رفتم.
دیدم امام علیه السّلام آنجا تشریف دارند. سلام کردم. ایشان بعد از جواب سلام فرمود: غذایی که شایسته دوستان ما باشد برای آنها تهیه کن.
عرض کردم: تهیه کردهام و آنچه لازم بود، آماده شده است. فرمود: ستایش خدای را که به تو توفیق عنایت فرموده.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia