کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو #قسمت_دوم 💕 تالحظہ مرگ 💕* تو با خودت چے فڪر ڪردی ڪه اومدی
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
#قسمت_ســــوم
💕 آتش انتقام 💕
*
چند روز پام رو از خونہ بیرون نگذاشتم غرورم بہ شدت خدشه دار شده بود تا اینکہ اون روز مندلی زنگ زد و گفت کہ بہ اون پیشنهاد ازدواج داده و در ڪمال ادب پیشنهادش رد شده و بهم گفت یہ احمقم کہ چنین پسر با شخصیت و مودبے رو رد ڪردم و
دیگہ خون جلوے چشمم رو گرفته بود مے خواستم به بدترین شڪل ممکن حالش رو بگیرم پس بہ خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب ڪردی من اینطورے لباس مے پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست کہ مثل بقیہ دخترها لباس بپوشہ و رفتار ڪنه
همون طور کہ توی آینہ نگاه می ڪردم، پوزخندی زدم و رفتم توے اتاق لباس هام گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارڪ مارڪدارم رو پوشیدم موهام رو مرتب ڪردم یڪم آرایش ڪردم و رفتم دانشگاه
از ماشین کہ پیاده شدم واڪنش پسرها دیدنے بود
بہ خودم مے گفتم اونم یہ مرده و تہ دلم بہ نقشہ ای کہ براش ڪشیده بودم مے خندیدم ...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو #قسمت_ســــوم 💕 آتش انتقام 💕 * چند روز پام رو از خونہ بیرون
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_چهـــــارم
💕 من جذابترم یا ...💕*
بالاخره توے ڪتابخونہ پیداش ڪردم رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقے، می تونم چند لحظہ باهاتون خصوصے صحبت ڪنم .
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد چهره اش رفت توے هم سرش رو پایین انداخت اصلا انتظار چنین واڪنشی رو نداشتم
دوباره جملہ ام رو تڪرار ڪردم همون طور ڪه سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفے دارید همین جا بگید
رنگ صورتش عوض شده بود حس مے ڪردم داره دندون هاش رو محڪم روے هم فشار میده بہ خودم گفتم: آفرین دارے موفق میشے
مارش پیروزے رو توے گوش هام مے شنیدم
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازڪ ڪردم و گفتم: اما اینجا ڪتابخونہ است
حالتش بدجور جدی شد
الانم وقت نمازه اینو گفت و سریع از جاش بلند شد تند تند وسایلش رو جمع مے ڪرد و مے گذاشت توے ڪیفش
مغزم هنگ ڪرده بود از ڪار افتاده بود قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و مے دونستم نماز چیہ
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم با عصبانیت دستش رو از توے دستم کشید
با تعجب گفتم: داری میرے نماز بخونے؟
یعنے، من از خدا جذاب تر نیستم؟
سرش رو آورد بالا با ناراحتی و عصبانیت، براے اولین بار توے چشم هام زل زد و خیلے محڪم گفت: نہ ....
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو ⬅️ #قسمت_چهـــــارم 💕 من جذابترم یا ...💕* بالاخره توے ڪتابخون
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
#قسمت_پنجـــــم
💕 مرگ یــا غــرور💕
*
غرورم لہ شده بود
همہ از این ماجرا خبردار شده بودن سوژه مسخره ڪردن بقیہ شده بودم .
بدتر از همہ زمانے بود ڪه دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدے ڪه دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت ڪنم برگردے پیشم؟
تا مرز جنون عصبانے بودم
حالا دیگہ حتے آدمے ڪه خودم ولش ڪرده بودم برام ژست مے گرفت
رفتم دانشگاه سراغش هیچ جا نبود بالاخره یڪے ازش خبر داشت
گفت: بہ خاطر تب بالا بیمارستانہ و احتمالا چند روز دیگہ هم نگهش دارن .
رفتم خونہ تمام شب رو توے حیاط راه مے رفتم مرگ یا غرور؟
زندگے با همچین آدمے زیر یڪ سقف و تحملش بہ عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود اما غرورم خورد شده بود پسرهایے ڪه جرات نگاه ڪردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام مے ڪردن و تیڪہ مے انداختن .
عین همیشہ لباس پوشیدم
بلوز و شلوار
بدون گل و دست خالے رفتم بیمارستان در رو باز ڪردم و بدون هیچ مقدمہ ای گفتم: باهات ازدواج مے ڪنم ...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو #قسمت_پنجـــــم 💕 مرگ یــا غــرور💕 * غرورم لہ شده بود هم
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_ششــــم
💕 معـــاملہ ...💕 *
خیلے تعجب ڪرده بود
ولے ساڪت گوش مے ڪرد
منم ادامه دادم
بدجور غرورم شکستہ و مسخره همہ شدم تو می خواے تا تموم شدن درست اینجا بمونے من مے خوام غرورم برگرده
اینو کہ گفتم سرش رو انداخت پایین ناراحتے رو بہ وضوح مے شد توی چهره اش دید برام مهم نبود
تمام شرط هات هم قبول لباس پوشیده مے پوشم
شراب و هیچ چیز الکل داری نمے خورم
با هیچ مردے هم حتے دست نمیدم
فقط یہ شرط دارم
بعد از تموم شدن درست، این منم کہ باهات بهم میزنم تو هم کہ قصد موندن ندارے بهم کہ زدم برو .
سرش پایین بود.
نمے دونم چہ مدت سڪوت ڪرد
همون طور کہ سرش پایین بود ازم عذرخواهے ڪرد
تقصیر من بود کہ نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم.
اگر این ڪار رو نڪرده بودم ڪار بہ اینجا نمے ڪشید.
من توی کافہ دانشگاه از شما خواستگاری مے ڪنم.
شما هم جلوے همه بزن توے گوشم .
برای اولین بار بود کہ دلم براے چند لحظہ براے یہ پسر سوخت
اما فایده ای نداشت ماجراے ڪتابخونه دهن بہ دهن چرخیده بود
چند روز پیش، اون طورے ردم ڪرده بود حالا اینطورے فایده نداشت .
خیلے جدے بهش گفتم: اصلا ایده خوبے نیست
آبروے من رو بردے فقط این طورے درست میشہ بعد رفتنت میگم عاشق یہ احمق شده بودم کہ لیاقتم رو نداشت. منم ولش ڪردم یہ معاملہ است هر دو توش سود مے ڪنیم
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم فقط یہ احمق مے تونست عاشق این شده باشہ...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو ⬅️ #قسمت_ششــــم 💕 معـــاملہ ...💕 * خیلے تعجب ڪرده بود ولے
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_هفتــــم
💕 زنـدگے مشتــــرڪ 💕 *
وسایلم رو جمع ڪردم و رفتم خونہ مندلے دوست صمیمیم بود
بہ پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا مے مونم جرات نمے ڪردم بهشون بگم چڪار مے خوام بڪنم ما جزء خانواده هاے اصیل بودیم و دوست هامون هم باید بہ تایید خانواده مے رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما مے بودن چہ برسہ بہ دوست پسر، دوست دختر یا همسر
اومد خونه مندلے دنبالم رفتیم مسجد و براے مدت مشخصے خطبہ عقد
خونده شد بعد از اون هم ازدواج مون رو بہ طور قانونے در سیستم دولتے ثبت ڪردیم تا نزدیڪ غروب ڪارها طول ڪشید ثبت ازدواج، انجام ڪارهاے قانونے و
اصلا شبیہ اون آدمے ڪه قبل مے شناختم نبود با محبت بهم نگاه مے ڪرد اون حالت ڪنترل شده و بے تفاوت توے رفتارش نبود سعی مے ڪرد من رو بخندونہ اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی مے ڪرد تا از اون حالت در بیام
از چند ڪیلومتری مشخص بود حس گوسفندے رو داشتم ڪه دارن سرش رو مے برن از هر رفتارش یہ برداشت دیگہ توے ذهنم میومد و بہ خودم مے گفتم فقط یہ مدت ڪوتاهہ، چند وقت تحملش ڪن. این ازدواج لعنتے خیلے زود تموم میشہ
نفرت از چشم هام مے بارید
شب تا در خونه مندلے همراهم اومد با بے حوصلگے گفتم: صبر ڪن برم وسایلم رو بردارم
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگہ تو با این
قیافہ نمے تونے وارد خونہ من بشے
هنوز مغزم داشت روے این جملہ اش ڪار مے ڪرد ڪه گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدے
چند قدم ازم دور شد دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب هاے قشنگ ببینے و رفت.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو ⬅️ #قسمت_هفتــــم 💕 زنـدگے مشتــــرڪ 💕 * وسایلم رو جمع ڪرد
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_هـشتــم
💕 حلـقہ...💕*
نزدیڪ زمان نهار بود ڪلاس نداشتم و مهمتر از همہ ڪل روز رو داشتم بہ این فڪر مے ڪردم ڪه ڪجاست؟
بہ صورت ڪاملا اتفاقے، شروع ڪردم بہ دنبالش گشتن زیر درخت نماز مے خوند بعد وسایلش رو جمع ڪرد و ظرف غذاش رو در آورد .
یهو چشمش افتاد بہ من مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم خواستم در برم اما خیلے مسخره مے شد
داشتم رد مے شدم اتفاقے دیدم اینجا نشستے تا اینو گفتم با خوشحالے
گفت: چه اتفاق خوبے. مے خواستم نهار بخورم. مے خواے با هم غذا بخوریم؟ ناخودآگاه و بے معطلے گفتم: نہ، قراره با بچہ ها، نهار بریم رستوران دروغ بودخندید و گفت: بهتون خوش بگذره .
اومدم فرار ڪنم ڪه صدام ڪرد رفت از توے ڪیفش یہ جبعہ ڪوچیڪ درآورد گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. مے خواستم با هم بریم ولے اگر دوست داشتے دستت ڪن
جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم از دور یه بار دیگہ ایستادم نگاهش ڪردم تنها زیر درخت شاید از دید خانوادگے و ثروت ما، اون حلقه بے ارزش بود اما با یہ نگاه مے تونستم بگم امیرحسین ڪلی پول پاش داده بود شاید ڪل پس اندازش رو ...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو ⬅️ #قسمت_هـشتــم 💕 حلـقہ...💕* نزدیڪ زمان نهار بود ڪلاس ندا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_نهــــم
💕 معنـــاے تعهـــد...💕*
گل خریدن تقریبا ڪار هر روزش بود گاهے شکلات هم ڪنارش مے گرفت بدون بهانہ و مناسبت، هر چند ڪوچیڪ، برام چیزے مے خرید زیاد دور و ورم نمیومد اما ڪم ڪم چشم هام توے محوطہ دانشگاه دنبالش مے دوید
رفتارها و توجہ ڪردن هاش بہ من، توجہ همہ رو به ما جلب ڪرده بود من تنها کسے بودم ڪه بهم نگاه مے ڪردپسرے ڪه بہ خنثے بودن مشهور شده بود حالا همہ بہ شوخی رومئو صداش مے ڪردن
اون روز ڪلاس نداشتیم بچہ ها پیشنهاد دادن بریم استخرسالن زیبایے و
همہ رفتن توے رختڪن اما پاهاے من خشڪ شده بودبراے اولین بار حس مے ڪردم در برابر یہ نفر تعهد دارم ڪیفم رو برداشتم و اومدم بیرون هر چقدر هم بچه ها صدام ڪردن، انگار ڪر شده بودم چند ساعت توے خیابون ها بے هدف پرسہ زدم رفتم براے خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم عین همیشہ، فقط مارکدار یڪیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه .
همون جاے همیشگے نشستہ بود تنها
بے هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز ڪه نهار نخوردے؟
امتحانات تموم شده بود قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم حلقہ توی جعبہ جلوے چشمم بود .
دو ماه پیش قصد داشتم توے چنین روزی رهاش ڪنم و زیر قولم بزنم .
اما الان، داشتم به امیرحسین فڪر مے ڪردم اصلا شبیہ معیارهاے من نبود
وسایلم رو جمع ڪردم بے خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم در رو ڪه باز کرد حسابے جا خورد بدون سلام و معطلے، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل ڪجا میریم
آغاز زندگے ما، با آغاز حسادت ها همراه شد اونهایے ڪه حسرت رومئوی من رو داشتند و اونهایے ڪه واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود
مسخره ڪردن ها تیڪه انداختن ها ڪم ڪم بین من و دوست هام فاصلہ مے افتاد هر چقدر بہ امیرحسین نزدیڪ تر مے شدم فاصلہ ام از بقیہ بیشتر مے شد...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊 💞🕊💞🕊💞🕊💞 📚عاشقانه ای برای تو ⬅️ #قسمت_نهــــم 💕 معنـــاے تعهـــد...💕* گل خریدن تقریبا ڪا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞🕊
💞🕊💞🕊💞🕊💞
📚عاشقانه ای برای تو
⬅️ #قسمت_دهــم
💕زنـدگے با طعـم بـاروت 💕*
از ایرانے هاے توے دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم ڪه امیرحسین رو مسخره مے ڪردن و مے گفتن: ماشین جنگیہ بوے باروت میده توے عصر تحجر و شتر گیر ڪرده و
ولے هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود امیرحسین اونقدر خوب بودڪه مے تونستم قسم بخورم فرشته اے با تجسم مردانہ است
اما یہ چیز آزارم مے داد تنش پر از زخم بود و بالاخره یہ روز تصمیم گرفتم و ازش سوال ڪردم باورم نمے شد چند ماه با چنین مردے زندگی ڪرده بودم
توے شانزده سالگے در جنگ، اسیر میشہ بہ خاطر سرسختے، خیلے جلوے بعثے ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جاے شلاق هایے بود ڪه با ڪابل زده بودنش جاے سوختگے و از همہ عجیب تر زمانے بود ڪه گفت؛ بہ خاطر سیلے هاے زیاد، از یہ گوش هم ناشنواست و من اصلا متوجہ نشده بودم
باورم نمے شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوے سرسختے بوده ڪه در نوجوانے این همہ شکنجہ شده باشہ و تنها دردش و لحظہ سخت زندگیش، آزادیش باشہ
زمانے ڪه بعد از حدود ده سال اسارت، برمے گرده و مے بینہ رهبرش دیگہ زنده نیست دردے ڪه تحملش از اون همہ شکنجہ براش سخت تر بود
وقتے این جملات رو مے گفت، آرام آرام اشک مے ریخت و این جلوه جدیدے بود ڪه مے دیدم جوان محڪم، آرام، با محبت و سرسختے ڪه بے پروا با اندوه سنگینے گریه مے ڪرد
اگر معناے تحجر، مردے مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم عاشق بوے باروت
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞🕊
May 11
May 11
💥انتصاب همسر قالیباف توسط پزشکیان
💥مسعود پزشکیان ، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در حکمی زهرا سادات مشیر استخاره(همسر قالیباف) را به عنوان عضو ستاد ملی زن و خانواده منصوب کرد.
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 چرا «اینترنشنال» این قدر اسرائیلیه؟
▪️کوچکترین اشارهای به اسرائیل و فلسطین بشه، اینا یه جوریشون میشه
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺