اندازه هر خانوار سخت زیر نظر است. بر شمار زاد و ولد و نیز شمار کودکان زیرچهاده سال نظارتی نیست اما هیچ خانواری نباید کمتر از ده و بیش از شانزده فرزندبالغ داشته باشد. کودکان اضافی به خانوارهایی سپرده می شوند که فرزندانشان کمتر ازحداقل است. اگر شمار خانوارهای شهر از حد قانونی شش هزار فراتر رود خانواده ها رابه شهرهای کوچکتر می فرستند. اگر همه شهرها در کل جزیره جمعیتی کامل داشته باشد یک کولونی در زمینهای خارج بر پا می کنند.
اگر بومیان آنجا میل پیوستن به ایشان رانداشته باشند وبرپایی سکونتگاهشان را باز دارند ، اهل آرمانشهر به قدرت سلاح خود آن سکونتگاه را تشکیل می دهند. زیرا اگر ملتی زمینی داشته باشد که بیکار و ناکشته مانده باشد و دیگران را از بهره برداری و دست یازی به آن باز دارد در حالی که برحسب قانون طبیعت دیگران را نیز می باید از ان نصیبی باشد. این را دلیلی درست برای براه انداختن جنگ می دانند. اگر شهری از شهرهای کشور خودشان چندان جمعیت از دست بدهد که خطر آفرین باشد چنان که گهگاه بر اثر طاعون پیش می آید-مردم کولونی نشین فراخوانده می شوند تا این کمبود را جبران کنند.
چنان که پیش از این گفتیم هر خانوار به حرفه ای خاص می پردازد. محصول کار خانوار در انباهایی واقع در مرکز محله ای که خانوار وابسته به آن است نهاده میشود. هر سرپرست خانوار می تواند مایحتاج خود و خانواده اش را مجانی از این انباربردارد. اهل آرمانشهر در روابط خود از پول استفاده نمی کند. چرا باید از کسی چیزی دریغ شود در حالی که همه چیز فراوان است و ترسی از این در میان نیست که کسی چیزی بیش از نیاز خود بخواهد. چرا باید در حق کسی این گمان را برد که بیش از نیاز خود می خواهد. در حالی که ترسی از کمبودی نیست.
آدمیان و جانوران همگی از ترس نیازمندی است که آزمند و فزونخواه می شوند. تنها خود پسندی بشری است که می خواهد با زندگی پرشکوه خود را از دیگران برتر نشان دهد در شیوه زندگی یوپیایی به هیچ وجه جایی برای اینگونه رذیلتها نیست. خوراک نیز مجانی میان خانوارهای نیازمند توزیع می شود. اما خانوارها برای نوبت خود باید منتظر بمانند تا خوراک نخست میان بیمارستانها بنا برتجویز پزشکان و سپس در خانه های سیفوگرانتها توزیع شود. این خانه ها تالارهای بزرگی دارند که تمامی سی خانوار یک سیفوگرانت را پذیرا می شود. در اینجا به هنگام ناهار و شام با نفیر شیپور خانوارها را به سفرهای شتراکی فرا می خوانند. غذا خوردن در خانه ممنوع نیست اما پسندیده هم نیست پس کمتر کسی چنین می کند وقتی که یک غذای عالی در تالار فراهم باشد کسی دیوانه نیست که به غذای بد خانه بسازد.
زنان خانوار به نوبت خوراک را آماده می کنند وسفره را می چینند اماخرده کاریها و نظافت آشپزخانه را به بندگان وا می گذارند. میزها را کنار دیوار میگذارند بدان گونه که در صومعه ها ومدارس اروپایی رسم است مردان پشت به دیوار وزنان در سوی دیر می نشینند تا اگر احساس ناخوشی کردند یا کودکشان نیازی به ایشان داشت آسان از پشت میز برخیزند. مادران شیرده زنان آرمانشهر تا بتوانند، خود، کودکانشان را شیر می دهند و همراه کودکان زیر پنج سال در مهد کودک غذا می خورند و این اتاقی است که در آن همیشه گهواره و آب پاک وآتشی فراهم است تاآنکه نوزادان را بگیرند وجلوی آتش تر وخشک کنند ولباس بپوشانند کودکان بیش از پنج سال کنار میزها می ایستند یااگر چندان کوچک باشند که این کار برایشان دشوار باشد در کناری می ایستند تا از سرمیزها غذا برایشان برسانند . برهر میز هرچهار نفر باهم غذا می خورند. سیفوگرانت وهمسرش وکهن سال ترین شهروندان…….» (تلخیص از کتاب آرمانشهر، تامس مور)
محور آرمانشهرها بر تربیت انسان فردی و انسان جمعی است و محورهای زیر در آن مورد توجه قرار گرفته است:
ردیف
محور مورد توجه
توضیح
۱
تربیت عقل فلسفی
دستیابی به تصویری واقعی و جامع از هستی و زندگی و انسان و معنی زندگی
۲
تربیت عقل روشی
دستیابی به ابزارهای کشف حقایق و تفکیک واقعیتها از توهمات در کلیه جوانب
۳
تربیت عقل حقوقی
دستیابی به نظام قوانین و قواعد پایه زندگی و حقوق و تکالیف و مسئولیتها
۴
تربیت عقل خانوادهداری
دستیابی به روشها و ابزارهای ارتقاء کیفیت خانواده
۵
تربیت عقل فرهنگی و اجتماعی
دستیابی به نظام قواعد و معادلات اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد تغییر بهینه
۶
تربیت عقل سیاسی
دستیابی به قواعد مدیریت کلان اجتماعی و نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری جمعی
۷
تربیت عقل کار و اقتصادی
دستیابی به روشها و ابزارهای کسب درآمد عادلانه و بهینه و مهارت تولید حداکثری
۸
تربیت عقل پرستش
دستیابی به قواعد و قوانین پرستش و ارتباط قلبی با خالق
۹
تربیت عقل ابزارساز
دستیابی به راهکارهای تولید ابزارهای بهینه بهطور مستمر
۱۰
تربیت عقل خلاق
همه شهرها قانون، عرف و نهادهایی یکسان دارند. هرسال سه تن از پیران هرشهر در سنایی در پایتخت، آمائوروت، گرد می آیند. در این شهر چیزی به نام حریم یا مالکیت خصوصی وجود ندارد خانه ها پیوسته به هم است و پشت آنها باغهایی بزرگ است؛ درهای این خانه ها و نیز درهایی که از این خانه ها به باغها می گشاید به آسانی بازمی شود و هرگز قفلی بر آنها نیست. هر کس که بخواهد به خانه در میآید چرا که هیچ مالکیت خصوصی در میان نیست و هر ده سال خانه ها را به حکم قرعه عوض می کنند. در هرشهر سی خانوار، هر سال کارگزاری بر می گزینند که او را سیفوگرانت می نامند. هر شهر بر روی هم دویست سیفوگرانت دارد. هر گروه ده نفری از سیفوگرانتها با خانوارهاشان فرمان گزار کارگزاری دیگر به نام ترانیبو هستند که او نیز هر سال انتخاب میشود. ترانیبورها شورای رایزنی کارگزار ارشد یا شهریار را تشکیل می دهند و این شهریاربرای تمام عمر با رای هیاتی از سیفوگرانتها که برگزیده عموم مردم اند انتخاب میشود. در نشستهای شورا باید دو سیفوگرانت و هر روز دو نفر متفاوت حاضر باشند. هیچ تصمیمی گرفته نمی شود مگر آنکه سه روز به بحث گذاشته شود وسخن گفتن از امور کشور خارج از شورا گناهی بزرگ است. این تدبیر برای بازداشتن شهریاران و ترانیبورها ازتبدیل این جمهوری به نظامی جبار است. امور بسیار مهم در نشست همه سیفوگرانتها مطرح می شود اما تازمانی که آنان در این امور با خانوارهای فرمانگزار خود حرف نزده اند هیچ تصمیمی گرفته نمی شود. در مواردی معدود ، ممکن است مسایل در پیشگاه سنای کل جزیره مطرح شود.
هر شهروندی کشتکاری را نخست در مدرسه و آنگاه در نوبت کار خود درکشتزار می آموزد. افزون بر این هر شهروند از مرد و زن حرفه ای چون نساجی بنایی ،فلزکاری یا نجاری را فرا می گیرد آرمانشهر شباهتی به اروپا ندارد که در آن مردمی از طبقات و پایگاههای مختلف از جامه های متفاوتشان باز شناخته می شوند در آنجا مردم همه جامه ای یکسان می پوشند، اما جامه زنان و مردان و آنان که زناشویی کرده اند با آنان که نکرده اند تفاوتی دارد. این جامهها را خانوارها در خانه تهیه میکنند.
هیچ کس رخصت کاهلی ندارد همگان باید هر روز زیر نظر سیفوگرانت به حرفه خود مشغول باشند. شهروندان می توانند حرفه خود را برگزینند اما اگر بخواهند درحرفه ای غیر از حرفه پدر خود مهارت یابند به خانواده ای که اهل آن حرفه اند سپرده می شوند. روز کار کوتاه است. اهل آرمانشهر سه ساعت پیش از ظهر کار می کنند بعد ناهار دو ساعت استراحت میکنند وسپس سه ساعت دیگر کار می کنند تا وقت شام برسد ساعت هشت به بستر می روند و هشت ساعت می خوابند. بدین سان نخستین ساعات صبح و شام وقت فراغت است و هر کس چنان که می خواهد می گذراند. هر صبح سخنرانیهای عمومی برگزار میشود که برای گماشتگان به دانش آموزی اجباری و برای دیگران از زن و مرد اختیاری است. شبها به شنیدن موسیقی یا به گفتگو میگذرذ یا به بازیی که در آن شماره ای از شماره ای دیگر می برد و یا به بازی انتخاب میان فضیلت ورذیلت.
معافیت از کار را سیفوگرانتها بنابر توصیه کشیشان به کسانی ارزانی میکنند که استدادی در فراگیری و دانش آموزی دارند. کشیشان ، ترانیبورها و شهریاران از میان این گروه اندک دانش آموختگان برگزیده می شوند. سیفوگرانتها نیازی نیست که دانش آموخته باشند اما ایشان نیز بنا بر قانون معاف از کارند هرچند از این امتیاز بهره نمی جویند تا خود سرمشق سخت کوشی برای دیگران باشند.
کار در آرمانشهر سبک و ساده است هم به سبب بسیاری کارگران وهم به سبب ساده بودن نیازها. خانه ها که متعلق به عموم اند از غفلت فرد لطمه نمی بینند و بواسطه بلهوسی های مالک نیز دستخوش تغییرات نمیشوند. فراهم کردن جامه نیز کار دشوارنمی طلبد چرا که مردم آرمانشهر جامه های ساده و بادوام از پارچه رنگ نشده را خوشتر می دارند.
گاه می شود که شهروندان از حرفه هر روزی شان فراخوانده می شوند تا درکارهای جمعی چون مرمت جاده ای شرکت جویند. گاه نیز هست که با رونق اقتصاد از ساعات کار همگان می کاهند. کارگزاران شهروندان زیر دست خود را با تلاش زاید از پای درنمی آرند. این شیوه رفتار استوار براین اصل است : شهروندان آن مقدار وقتی را که میتوانند از کارهای ضروری و امور جامعه دریغ دارند نباید صرف خدمت به جسم خویش کنندبلکه می بایست آن را وقف آزاد کردن ذهن وبارور کردن اندیشه کنند زیرا همین را مایه نیکبختی در زندگی میدانند.
در آرمانشهر مور، برخلاف جمهوری افلاطون نخستین واحد اجتماعی خانواده یا خانوار است. دختران چون به سن رشد رسند روانه خانواری می شوند که شویشان وابسته به آن است اما پسران ونوزادان مذکر در همان خانوار می مانند. پیرترین مرد خانوار برایشان فرمان می راند تا آنگاه که از بسیاری سال خرفت شود و باز پیرترین مرد جایش رابگیرد.
فرانسیس بیکن فیلسوف و متفکر انگلیسی، بین قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی است که خواهان اصلاح زندگی از طریق گسترش علم و دانش و پرهیز از خرافات بود. وی عقل وحکمت و دین را امری لازم برای پیشرفت زندگی بشر میدانست و در کتاب «آتلانتیس نوین»، از آرمانشهری سخن گفته که در آن، عدالت و تقوا حاکم است. این فیلسوف، اعتقاد داشت عدالت و پارسایی و دانش و حکمت و سلطه یافتن انسان بر طبیعت، امکان رسیدن به سعادت و خوشبختی را برای همگان فراهم میکند.
سفر به ایکاری
اتینکابه جامعهشناس سوسیالیست فرانسوی در کتابی با نام سفر به ایکاری، با الهام از تامس مور، داستانی از سفر به یک شهر خیالی به نام ایکاری نقل میکند و خصوصیات شهر آرمانی خود را در آنجا به تصویر میکشد. به عقیده کابه اگر اصل همیاری مادی و معنوی در تشکیلات جامعه دموکراسی اعمال شود همه مردم به نیازهای خود می رسند و رذایلی مانند حرص و جاه طلبی و رقابت و درگیری و تبهکاری از جامعه انسانی رجب برمیبندد و به برابری میرسیم. اتین کابه در ۱۸۴۸ به امریکا رفت تا در تگزاس و ایلینویز شهر خود را بسازد ولی ناکام شد و در ۱۸۵۶ در سنلویی از دنیا رفت.
جامعه بیطبقه
کارل مارکس فیلسوف و اقتصاددان آلمانی است که پایهگذار کمونیسم و آرمانشهر سوسیالیسم که همان جامعه بیطبقه باشد محسوب میشود. وی با ارائه نظریه کمونیسم،به مخالفت با نظام سرمایهداری برخاست. در نظام کمونیستی، هرگونه امتیاز و تفاوت برای افراد جامعه، ممنوع است و همه مردم از شرایط مساوی و حقوق یکسان برخوردارند و مالکیت خصوصی وجود ندارد. در حقیقت کمونیسم، یعنی بازگشت به دوران آرمانی ابتدایی بشر که در آن، اثری از مالکیت خصوصی و استثمار نبود و انسانهای اولیه در کناریکدیگر، زندگی مسالمتآمیزی داشتند.
آرمانشهر ویلدورانت
ویلدورانت تاریخنگار قرن بیستم در کتاب لذات فلسفه، شهرداری خیالی را بهتصویر میکشد که قصد برپایی یک آرمانشهر را دارد؛ او اختراعات و تکنولوژی را نیمه راه مدینه فاضله میداند و تربیت روحی را مشکل تغرنج و معمای حل نشده قرن حاضر معرفی میکند و پول را مشکل گشای آن نمیداند. او تسلط انسان بر طبیعت را گمشده نسل انسانی نمیداند و جهل و خواهشهای نفسانی بشر را عامل ویرانی جهان میداند. نمونهای از عبارات او حاکی تفکر آرمانشهری اوست:
«در جامعه ایدهآل، خانوادهها مراقب سلامت روحی فرزندانشان هستند؛ صلح دوستی باید در دروس مدارس گنجانیده شود، مدرسه، خانه معنوی و روح اجتماعی ماست؛ مدرسه، مسئولیت پرورش صفات اخلاقی فرزندان را بهعهده دارد تا انحطاط اخلاقی سایر موسسات جبران شود؛ هدف تعلیم و تربیت، ایجاد کارشناس خبره نیست بلکه ایجاد انسانی فضیلتیافته است. در مدینه فاضله، همه مردم در کارهای عامالمنفعه شرکت میکنند و برای تامین بودجه، بر اراضی موات، وسایل تجملی، ارثیهها و تفریحات زائد مالیات بسته میشود…»
لیبرال دموکراسی
فرانسیس فوکویاما از فلاسفه سیاسی معاصر در آمریکاست. وی در نظریه خود، ادعا کرد لیبرال دموکراسی آخرین و بهترین شکل دولت برای همه ملل جهان است و جهانیشدن این حکومت، پایان تاریخ بشر خواهد بود. نظریهپرداز «پایان تاریخ» معتقد است به دلیل فقدان جایگزینهای معتبر، پس از شکست کمونیسم، نظام لیبرال دموکراسی، صورت نهایی وعام تاریخ بشر خواهد بود.
ارسطو، خواجه نصیرالدین طوسی، کانت، هگل، راسل و …در نوشتجات خود به دنبال پیریزی مدینه فاضلهای براساس اندیشههایشان بودند.
نمونهای از توصیف آرمانشهری:
آمانشهرتامس مور جزیره ای است به شکل هلال ماه که پانصد میل درازا و در پهناورترین قسمت دویست میل پهنا دارد.این جزیره از پنجاه و چهار شهر تشکیل شده که هر یک از آنها حدود بیست میل زمین کشاورزی است. تمامی کشور را کشتزارهایی پوشانده اند که هر یک جدا از دو بنده خدمتکار خانواری مرکب از چهل زن و مرد آزاد دارند.اینان شهرنشینانی هستند که به روستا گسیل شده اند تا دوسال به کشتکاری بپردازند.هر سال بیست نفر از هر خانوار به حکم قرعه به روستا می روند. اینان یک سال را به آموختن کار کشت از پیشینیان خود می گذرانند و سال دیگر را به آموزش آن به جانشینان خود.
#نقشهمسائل
#فلسفهمضاف
خانه > دانشنامه > نقشه مسائل > فلسفه مضاف
دانشنامه, نقشه مسائل
فلسفه مضاف
8 دقیقه خواندن
125
فلسفه مضاف
فلسفه مضاف دانشنامه عبدالحمید واسطی
موضوع بحث:
« فلسفه مضاف » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (انتقال به مقاله منتخب)
مساله بحث:
چگونه میتوان هندسه یک علم یا یک پدیده، موقعیت آن علم یا پدیده در شبکه علوم یا شبکه هستی را تشخیص داد؟ آثار و نتایج؟
پیش فرض ها:
۱. فلسفه = دانش بررسی معادلات وجودی در شبکه هستی (قوانین حاکم بر کلیه موجودات + زیرساختهای موجودات + شکل هستی)
۲. معرفت درجه دوم = بررسی یک موضوع یا پدیده، از بیرون (بدون پرداختن به مسائل درونی)، برای تشخیص موقعیت آن نسبت به دیگر موضوعات و پدیدهها (بررسی معرفتشناسانه)
فرضیه بحث:
۱. فلسفه مضاف = بررسی چیستی، چرایی و چگونگی یک رشته علمی (مانند فلسفه اقتصاد) یا یک موضوع خاص (مانند فلسفه ذهن) = توصیف و تبیین زیرساختها، ساختار، آثار و موقعیت یک علم یا یک پدیده، در شبکه علوم یا شبکه موضوعات
۲. محورهای مورد بحث در فلسفههای مضاف:
تعريف علم و تبيين موضوع آن و تمايز با موارد مشابه و تبيين گرايشات مختلف در آن
كاركردها و هدف علم
مفاهيم و مسائل زیرساختی آن علم (مبادی تصوری و تصدیقی)
ساختار علم (نقشه ذهنی محورهای اصلی)
تاريخ علم و كشف انگيزه توجه اذهان به اين علم
جايگاه علم در طبقهبندي علوم و بررسي ارتباط آن با علوم مختلف (سرشاخههاي تغذيهكننده وزيرشاخههاي تغذيهشونده)
روش تحقيق در علم
روش آموزش علم
وضعيت فعلي اين علم (ضعف، قوت، فرصت، تهديد، اولويتها، مجهولات)
آيندهشناسي اين علم
منابع اطلاعاتي اين علم
شخصيتشناسي اين علم
تبیین بحث:
(تبیین این بحث، با استفاده از مقاله «فلسفه فلسفه اسلامی» تالیف حجتالاسلام خسروپناه انجام شده است.)
«…معارف بشري به دو دسته منشعب ميشوند : نخست، معارف و رشتههاي علمي درجة اول كه موضوعشان، واقعيت (fact)است. اين سنخ رشتههاي علمي از عوارض و احكام واقعيتهاي خارجي و ذهني بحث ميكنند و از اینرو ميتوان آنها را دانشهاي دروننگرانه ناميد. دستة دوم، معارف و رشتههاي علمي درجة دوم هستندكه دربارة دانشهاي درجه اوّل بحث ميكنند. اين سنخ از دانشها را فلسفههاي مضاف يا دانشهاي فرانگرانه ميتوان نام نهاد….
عنوان «فلسفه مضاف»، مشترك لفظي ميان «فلسفه علوم» و «فلسفه حقايق» است. فلسفه علوم، دانش فرانگرانه وصفي ـ تحليليِ یک رشته علمي است؛ مانند فلسفه معرفت ديني، فلسفه علوم تجربي، فلسفه علوم اجتماعي و …؛ و فلسفهي حقايق،دانش درونگرانه وصفي ـ عقلاني پديدههاي حقيقي و اعتباري است؛ مانند فلسفه دين،فلسفه نفس، فلسفه سياسي.
فلسفههاي مضاف با دو وضعيت ظاهر شدهاند: فلسفه در وضعيت نخست، به پديدهها و حقايق ذهني و خارجي، حقيقي و اعتباري،و در وضعيت دوم، به دانشها و علوم نظاممند اضافه ميشود. فلسفه مضاف به پديدهها و حقايق از سنخ دانش درجه اوّل است كه با نگرش فيلسوفانه به تحليل عقلي موضوع معيّن يعني واقعيت خارجي يا ذهني ميپردازد؛ مانند فلسفه حيات، فلسفه زبان، فلسفه ذهن،فلسفه نفس، فلسفه معرفت، فلسفه دين، فلسفه نبوت و …؛ فلسفةمضافِ به دانشها از سنخ معرفت درجة دوّم است يعني دانشي سيستمي و نظاممند كه به توصيف تاريخي و تحليل عقلاني و فرانگرانه دانش مضاف اليه مي پردازد.به عبارت ديگر، فلسفههاي مضافِ به علوم با نگاه بيروني به دانشهاي نظاممند و رشتههاي علمي پرداخته و احكام و عوارض آنها را بيان ميكنند و درباره صدق و كذب گزارههاي دانش مضافاليه هيچگونه داوري نخواهد داشت.
تفاوت فلسفههاي علوم با فلسفههاي حقايق
تفاوت ماهوي فلسفة مضاف به حقايق با فلسفة مضاف به رشته هاي علمي در اين است كه:
اولاً روش خاص تحقيق در صنف نخست، استدلالي و نقدي و در صنف دوم،وصفي، تعليلي، تحليلي، استدلالي و نقدي است و رويكرد و رهيافت در فلسفههاي مضاف به دانشها در مقام گردآوري اطلاعات، تاريخي ـ گزارشي و در مقام داوري و تحليل،معرفت شناختي است. فن تحقيق نيز در آنها كتابخانهاي ـ هرمنوتيكي، در حالي كه رويكرد فلسفههاي حقايق، رئاليستي است.
ثانياً رويكرد ديگر فلسفههاي مضاف به حقايق، دروني و درون نگرانه و رويكرد فلسفههاي مضاف به رشتههاي علمي،بيروني و برون نگرانه است؛ برای مثال،در فلسفة ذهن بايد با كالبد شكافي به درون مايه هاي ذهن پرداخت و ساحتها و قواي گوناگون ادراكي آن را يافت؛ اما در فلسفه فيزيك، مطالعه مسائل سني فيزيك ناروا است و نبايد از تحولات ماده و انرژي، جرم، نيرو، سرعت، شتاب، نور، الكتريسته و غيره سخن گفت.
فلسفه فيزيك، دانشي است كه فيزيك را به منزلة واقعيت خارجي، مورد مطالعه و كاوش علمي قرار ميدهد و از چگونگي پيدايش وبالندگي فيزيك، ابزار و منابع معرفت شناختي و روش تحقيق آن، واقع نمايي يا ابزارانگاري تئوريهاي آن، ترابط فيزيك با علوم ديگر بحث ميكند.
ثالثاً سنخ مسائل فلسفة مضاف به حقايق با سنخ مسائل فلسفة مضاف به رشته هاي علمي متفاوتند. مسائل و پرسشهاي فلسفة حقايق ، پيشيني و درجه اول و ناظر به حقايق خارجي يا ذهني است؛ مانند فلسفه دين كه به واقعيت خارجي دين نظاره كرده،ميكوشد تا به تحليل عقلاني مسائل دروني و مشترك بين اديان نظير خدا، تكليف،رستگاري، آفرينش، پيامبري، وحي و حيات ابدي بپردازد (هیک، ۱۳۷۲: ص۲۱-۲۴). يا فلسفه معرفت كه به واقعيتهاي ذهني معرفت به معناي مطلق آگاهي ميپردازد و از عوارض واحكام هستي شناختي و حكايتگري آن بحث ميكند. مسائل و پرسشهاي فلسفة رشتههاي علمي، پسيني و درجه دوم و ناظر به دانشهاي محققّ است؛ برای مثال فلسفه علم الاجتماع با نگاهي درجه دوم به علوم اجتماعي تحقق يافته، دو رويكرد تبييني( علتكاو) و تفسيري(معنا كاو) را به علم الاجتماع نسبت ميدهد. رويكرد نخست، جامعه را پارهاي از طبيعت ميبيند و در پي يافتن نظام قانوندار و تصرّف در اجتماع و معيشّت است و ديگري، جامعه را همچون متني مكتوب ميخواند و فقط در پي فهم معناي آن است (لیتل، ۱۳۷۳: ص۲۱).
پرسشهاي فلسفة علم اخلاق، تحليلي و فرااخلاقي و معرفت شناختي و معنا شناختياند. معناي واژهاي خوب و بد، درست و نادرست،چگونگي اثبات يا توجيه احكام اخلاقي، سرشت اخلاقي، اسنتباط بايد و نيايدها از هست و نيست ها و …. نمونهاي از پرسشهاي درجة دوم علم اخلاقند (فرانکنا، ۱۳۸۰:ص۱۶).
رابعا فلسفه رشتههاي علمي،معارف و دانشهاي درجه دومند؛ يعني ابتدا بايد معرفتهاي نظاممند و داراي ديسيپلين شكل بگيرند و تاريخي را بگذارنند؛آنگاه مسائل و پرسشهاي مربوط به آنها را جويا شد؛ اما فلسفهحقايق، معارف ودانشهاي درجة اوّل هستند؛ يعني مضافاليه آنها به صورت دانش نظاممند در نيامده و پس از بحث و بررسي درباره آن حقايق، فلسفه آنها به مثابه دانش معرفتي يا يكبخشي از ساختار دانش ظاهر ميشود؛ برای مثال فلسفة رياضي، دانش و پژوهشي دربارةمباني علم رياضيات است و با روش تحليلي و فلسفي ميكوشد در زمينة چيستي رياضيات،چگونگي پيدايی نظريات، ساختمانهاي رياضي، سير تطوّر و تحوّل آنها تحقيق كند؛يعني فلسفه رياضي بعد از نضج گرفتن رياضيات به مثابه دانش پديد ميآيد.
مسائل فلسفه رشتههاي علمي:
مسائل اساسي فلسفههاي علوم به ترتيب منطقي عبارتند از:
۱.شناسايي ماهيت دانش و چيستي آن؛
۲.هندسه و قلمرو و ساختار دانش و بيان مهمترين مسائل آن؛
۳.معنا شناسي مفاهيم كليدي دانش؛
۴.روششناسي و كشف رويكردها و رهيافتهاي دانش؛
۵. مباحث معرفتشناختي دانش مانند چگونگي توجيه و اثبات گزارهها و بيان سرشت (واقعنمايي يا ابزار نگاري) آنها؛
۶. پيشفرضها و مبادي علمي وغير علمي (تبيين روانشناختي و جامعهشناختي) دانش و رفتار جمعي و تأثير گذارعالمان؛
۷. غايت و كاركرد و پيامدهاي فردي و اجتماعي دانش؛
۸. مطالعة تطبيقي گرايشهاي مختلف دانش؛
۹. نسبت و مناسبات دانش باعلوم و رشتههاي علمي همگون و مرتبط (بيان نسبت و تأثير و تأثر آنها بر يكديگر)؛
۱۰.آسيبشناسي و كشف بايستههاي دانش.
شایان ذكر است كه مسائل دهگانه با روش وصف و تحليل و رويكرد تاريخي و گاه جامعه شناختي و روانشناختي بررسي ميشوند تا در مقام توصيه، تحوّل علمي حاصل آيد.
انواع فلسفه رشتههاي علمي:
نگارنده (حجتالاسلام خسروپناه)، علوم را با توجه به روش و موضوع به شرح ذيل تقسيم کرده است:
علوم عقلي، علوم شهودي، علوم طبيعي، علوم انساني، علوم ادبي و علوم ديني؛ فلسفههاي مضاف به این علوم نيز عبارتند از:
فلسفة علوم عقلي مانند فلسفه فلسفه، فلسفه منطق، فلسفه معرفتشناسي و فلسفه علوم رياضي (فلسفه حساب، فلسفه هندسه و …)؛
فلسفه علوم شهودي مانند فلسفه علم عرفان؛
فلسفة علوم طبيعي مانند فلسفة علم فيزيك، فلسفة علم شيمي، فلسفة علم زيستشناسي، فلسفه طب،فلسفه علوم نجوم و …
فلسفة علوم انساني مانند فلسفه علم روانشناسي، فلسفه علم اقتصاد، فلسفه علم جامعهشناسي،فلسفة علم تاريخ، فلسفه علوم تربيتي، فلسفه علوم سياسي ، فلسفه علم مديريت، فلسفه علم حقوق و … ؛
فلسفة علوم ادبي مانند فلسفه علم صرف، فلسفة علم نحو، فلسفه علم معاني، فلسفه علم بيان، فلسفه علم بديع و … ؛
فلسفة علوم ديني مانند فلسفة علم كلام، فلسفه علم تفسير، فلسفه علم حديث، فلسفه علم فقه، فلسفه علم اخلاق، فلسفه علم اديان
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. ضرروت تأسيس فلسفه رشتههاي علمي: همانگونه كه رشد فلسفه اسلامي و اندراج فلسفههاي حقايق در آن ضرورت دارد، تأسيس فلسفههاي مضاف به علوم به ادلّه ذيل ضروری است:
نگرش كلنگرانه به دانشهاي مضاف اليه و احاطه علمي به تاريخ پيدايی و تطور آنها؛
مقايسه علوم تحقّق يافته با نيازهاي موجود و كشف كمبودها و ناخالصی و آسيبشناسي آن علوم؛
توصيهها و بايستگيهاي لازم جهت بالندگي علوم و انسجام ساختاري و محتواي آنها در جهت نيازهاي كشف شده؛
رشد تكنولوژي آموزشي و بايستگيهاي آموزشي علوم و فرهنگسازي درجامعه.
تأسيس فلسفة فلسفه اسلامي نيز در درك كلان و احاطه علمي به تاريخ پيدايی و تطور فلسفه و آسيبشناسي و كشف كمبود نيازهاي فلسفي معاصر و بايستگيهاي تحقيق و نوآوري در فلسفه اسلامي و آموزش و فرهنگسازي فلسفي و ترويج آن در جهان بسيار مؤثر و لازم است…» انتهای مطلبِ حجتالاسلام خسروپناه.
۲. زمینهسازی برای تمدنسازی: زیرساختهای تمدن، نظام معرفتی، قانونی و فرهنگی آن است که در ساختارهای و سیستمهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و…جاری میشود؛ نظام معرفتی در علم «فلسفه و کلام و عرفان» بحث و بررسی میگردد و برای اینکه بتوان فرآیندهای قانونی و فرهنگی را در سیستمهای تمدنی، از آن استخراج کرد، نیاز به حلقه واسط معرفتیِ «فلسفههای مضاف» است؛ یعنی بتوان با جاری ساختن قواعد فلسفه در مورد مثلا انسان، جامعه، تاریخ، سیاست، زندگی، هنر، ذهن و …، فرآیندهایی را که برای دستیابی به مدل عملیاتی لازم است تولید کرد.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
علمشناسی ، فلسفههای مضاف ، رویکرد میانرشتهای، زیرساختهای تمدنی
برچسب #خسروپناه #رویکرد میانرشتهای #زیرساختهای تمدنی #علمشناسی #فلسفه #فلسفه اسلامی #فلسفه مضاف
دانشنامه, نقشه مسائل
۴- توجه به بیرون دارند. شغل را بعنوان وسیله بالفعل کردن خویش و توانائی های خود قلمداد می کنند، وظیفه شناس و متعهدند.
۵- خیلی نیازمند به رضایت های بیرونی نیستند.
۶- رفتارشان استقلال دارد، خیلی متکی به رضایت همگان نیستند.
۷- تجربه های زندگی برای آنها تازگی دارد هر پدیده ای برای آنها تازه است، هر آدمی، هر درختی، هر بوته گل رزی برای آنها منحصر و یکتاست.
۸- نوع دوست اند با نوع بشر احساس برادری و برابری می کنند.
۹- در رفتارشان نوعی طنز وجود دارد ضمن این که کسی را به مسخره نمی گیرند.
۱۰- خلاق هستند آفرینندگی دارند.
۱۱- تغییرات محیطی آنها را مسخ و بیگانه نمی کند، استقلال خودشان را از دست نمی دهند و مقاومت فرهنگ پذیری دارند.
انسان سالم انسانی است كه:
۱- انسانی که آزادی تجربه دارد ( یا داشته ) متظاهر نیست همان چیزی است که هست ( این من هستم ).
۲- مقلد دیگران نیست، میزان های اخلاقی از خودش دارد.
۳- دارای زمینه های خودجوش است.
۴- آمادگی لازم برای کسب تجربه را دارد.
۵- زندگی با حیات و سرزنده ای دارد، دائما شخصیت وی در تحول است.
۶- احساس آزادی می کند به دلیل اینکه تدافعی نیست و محدودیتی در تجربیات نمی بیند.
۷- خلاقیت دارد.
۸- نگران از دست دادن تأیید یا ستایش دیگران نیست.
انسان سالم انسانی است كه:
۱- عمیقا عشق می ورزد.
۲- آفریننده است.
۳- قوه تعقلش را کاملا پرورانده.
۴- جهان و خود را عینی ادراک می کند.
۵- هویت پایداری دارد.
۶- با جهان در پیوند است.
۷- حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است.
قدر مشترک میان این شاخصها (با توجه به همسانی مفهومی نه لفظی): «واقعبینی»، «مسئولیتپذیری» و «زندگی خودآگاه و با برنامه» است.
جدول زیر نیز نمونهای دیگر با تعابیر دیگر از شاخصهای انسان سالم است:
صاحب نظریه شاخصهای سلامت در انسان
پرلز
تلاش برای رسیدن به «تعادل در نیاز و ارضاء» در رابطه با نیازهای خود، دیگران، محیط – با تأکید بر هر سطح احساس نیازی که داریم چه کاذب چه صادق
وین دایر
تلاش پیگیر با اندیشه روشن، شوخ طبعی و اعتماد به نفس
همه چیز زندگی را دوست دارد، وقت خود را با شِکوه کردن تلف نمیکند، اهل ملامت نیست.
احساس تقصیر نمیکند، مستقل است، محتاج تأیید دیگران نیست.
فرهنگزده نیست، صادق است
براندن کسی که به خود حرمت میگذارد (امری فراتر از خودارزشمندی و خودآگاهی)
رساله جان قِدّیس ایمان به حقیقت، عشق به مسیح، درستکاری و تقوا
کنفسیوس تلاش برای حقیقتیابی، مسلط بر خود، مسئولیتپذیر
زرتشت پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک
کیومن
داشتن دیدگاه واقعبینانه از خود و دیگران، زندگی در زمان حال در عین توجه به گذشته و آینده، دارای ارزشهای معنادهنده به زندگی، توانایی مدیریت زندگی براساس مقتضیات
آلپورت
شخصیت سالم، فلسفه انسجامبخشی از زندگی دارد که او را به سوی هدفهای آینده رهنمون میسازد.
جاهودا
استقلال شخصیت در تصمیمگیری، رشد خواهی، خویشتنداری، واقعنگری، انسجام شخصیتی، تسلط بر محیط
حیات طیبه ایمان= واقعنگری، عمل صالح= انسجام رفتاری
هدفداری در زندگی، عقل حقیقتجو، عقل مسلط بر نفس، قدرت تابآوری در مشکلات و مصائب، توجههای موازی بیرونی و درونی، مسئولیتپذیری در قبال کل هستی، امید بینهایت
جدول و فهرست زیر نیز با اقتباس از آموزههای دین، شبیهسازی شده است:
الگوی اقتباس شده از کلان اسلام
انسان سالم انسانی است كه:
۱. مستمرا به دنبال ارتقاء آگاهی از خود و جهان هستی است. (شفافسازی، دقیقسازی آنچه میدانسته و کشف آنچه نمیداند.)
۲. معنای زندگی او تلاش برای اتصال به خداوند به عنوان کمال مطلق است و به او عشق میورزد
۳. افق دیدش در محاسبات و تصمیمها، کل هستی تا ابدیت است.
۴. به دنبال فعالسازی قوای درونی خود برای حرکت به سوی کلان هستی است.
۵. برای رسیدن به خواستهاش بر دیگران و محیطش تاثیر منفی نمیگذارد و همیشه محبت میکند و انرژیبخش است.
۶. در قبال کل هستی، احساس مسئولیت میکند و رفتارش براساس این مسئولیتپذیری تنظیم میشود.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
۱. برنامههای کلان و اسناد بالادستی، باید براساس شاخصهای انسان سالم تدوین شوند و انسجام کامل با این شاخصها داشته باشند.
۲. «دین» برای تحقق انسان سالم آمده است و مراتب حداقل و حداکثر این سلامت را تبیین و برای رسیدن به آنها مسیر و ابزار ارائه کرده است.
۳. در تبیین حداکثرها، بحث «انسان کامل» مطرح میشود، که شاخص اصلی آن «رؤیت قلبی خداوند = لقاء الله = مقام ولایت» است. متکفل این بحث، علم «عرفان» است. (انتقال به بحث تفصیلی از شاخص انسان کامل و راهبرد دستیابی به آن)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
#نقشهراه
#شاخصهایانسانسالم
خانه > دانشنامه > نقشه راه > شاخص های انسان سالم
دانشنامه, نقشه راه
شاخص های انسان سالم
7 دقیقه خواندن
181
شاخص های انسان سالم
شاخص های انسان سالم دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست مطالب
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرض ها
.فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
« شاخصهای انسان سالم» (انتقال به مقاله مرتبط + انتقال به بحث مدل نیازها)
مسأله بحث
هر برنامهای برای زندگی انسان نیاز به هدفگذاری دارد؛ این اهداف (در حداقل لازم از اهداف) کدامند؟
پیش فرض ها
.فرضیه بحث
۱. سلامت = دارا بودن توان درونی مستقل برای حرکت به سوی پاسخگویی به کلیه لایهها از هرم نیازها
۲. قدر مشترک میان بستههای «شاخصهای انسان سالم» که توسط اندیشمندان مختلف ارائه شده است = «واقعبینی»، «مسئولیتپذیری» و «زندگی خودآگاه و با برنامه»
تبیین بحث
سازمان بهداشت جهانی، «سلامت» را چنین تعریف کرده است:
سلامت، حالتی است كه در آن افراد از رفاه كامل روانی و اجتماعی برخوردارند (صرفاً فقدان بیماری به منزله سلامت محسوب نمیگردد.) بنابراین ارتقاء سلامت، به مفهوم توانمندسازی مردم در شناخت عوامل مؤثر برسلامت فردی و اجتماعی و تصمیمگیری صحیح در انتخاب رفتارهای بهداشتی و در نهایت بكارگیری شیوه یا سبك زندگی سالم است.
همچنین «بهداشت روانی» را چنین تعریف کرده است: قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تضادها وتمایلات شخصی به طور عادلانه و مناسب. و به تعبیر دیگر: توانایی كامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی، جسمی و بهداشتی.
تمام برنامههای مرتبط با زندگی بشر (چه در مقیاس خُرد و چه در مقیاس کلان، برنامههای توسعه و پیشرفت) برای ارتقاء کیفیت زندگی انسان طراحی میشوند؛ مسأله اصلی این است که شاخصهای این کیفیت کدامند؟ و بالخصوص شاخصهای ارتقاء درونی یک فرد انسانی کدامند؟ بحث «شاخصهای انسان سالم» پاسخی به این مسأله است.
جدول زیر نمونهای از مجموعه شاخصهایی است که اندیشمندان مختلف ارائه کردهاند:
الگوی آلپورت الگوی فرانكل الگوی مازلو الگوی راجرز الگوی فروم
انسان سالم انسانی است كه:
۱.گسترش مفهوم خود: گسترش انگیزه های فرد در قلمرو کار، روابط خانوادگی وسیع و گسترده، دوستان زیاد،علایق و توجه به بیرون از خود.
۲- ارتباط صمیمانه خود با دیگران: چنین شخصی به پدر، مادر، برادر، خواهر، فرزند، همسر، دوستان، و حتی مردم عشق می ورزد و محبت می کند.
۳- امنیت عاطفی: چنین شخصی امنیت عاطفی دارد خود را و ضعف های خود را پذیرفته، با ناکامی ها مدارا می کند با استرس و تهدیدها مواجهه می شود.
۴- ادراک واقع بینانه دارد به جهان عینی می نگرد واقعیت ها را بدون تحریف همان گونه که هست می نگرد.
۵- وظایف و مهارت ها: چنین شخصی غرق در کار است، مهارت ها را به کار معطوف می کند، احساس مسئولیت دارد
۶- فعلیت بخشیدن به خود: شخص بالغ خود را شناخته و در بالفعل کردن استعدادهایش تلاش دارد.
۷- شخص بالغ به جلو می نگرد، ضمن اینکه از تجربیات گذشته استفاده می کند ولی اسیر گذشته نیست و به آینده می نگرد.
۸- شوخ طبع است ( نه بذله گوی) هیچ گاه دیگران را مورد تمسخر قرار نمی دهد زیرا که به طبیعت خود و دیگران واقف است و دیگران را همان گونه که هستند پذیرفته.
انسان سالم انسانی است كه:
۱- چنین اشخاصی از خود گذشته و فرا رفته اند. به کار، زندگی، زن، فرزند، به همه چیز می نگرند، جز به خود جستجوی معنا در زندگی لازمه اش فراموش کردن خویشتن و به غیر خود توجه داشتن است.
۲- خود را در انتخاب اعمال آزاد می بینند.
۳- شخصا مسئول هدایت زندگی و گرایشی هستند که برای سرنوشتشان بر می گزینند.
۴- معلول نیروهای بیرون از خود نیستند.
۵- در زندگی معنای مناسب خود یافته اند.
۶- بر زندگی تسلط آگاهانه دارند.
۷- به آینده می نگرند.
۸- در کار و وظیفه تعهد دارند.
۹- می توانند ارزش های خلاق، تجربی، یا گرایشی را نمایان سازند.
انسان سالم انسانی است كه:
۱- ادراک صحیح از واقعیت دارند. شناخت این افراد عینی و بر اساس واقعی است پدیده ها را آن گونه که هست می بینند.
۲- پذیرش کلی طبیعت خود و دیگران. به نقاط ضعف خود واقفند و پذیرش دارند و دیگران را آن گونه که هستند می پذیرند.
۳- خود انگیخته اند. دارای حالت های بی پیرایه و بدون تظاهرند بر طبق طبیعت خویش عمل می کنند.
#نقشهراه
#مهندسیفرهنگی
خانه > دانشنامه > نقشه راه > مهندسی فرهنگی
دانشنامه, مهمترین ها, نقشه راه
مهندسی فرهنگی
14 دقیقه خواندن
201
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست مطالب
موضوع بحث
مساله بحث
پیش فرض ها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
« فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی» و «مدیریت فرهنگی» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (اسلاید بحث + مقاله)
مسأله بحث
چگونه میتوان فرهنگ ایجاد کرد؟ و چگونه میتوان فرهنگ تثبیت شدهای را تغییر داد؟ (معادلات تغییر فرهنگ کدامند؟)
پیش فرض ها
فرضیه بحث
۱. فرهنگ = طرز زندگی (هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس جمعی – برآیند باورها، گرایشها و رفتارها)
۲. مهندسی = تنظیم متغیرهای مرتبط با یکدیگر برای دستیابی به یک برآیند مطلوب
۳. مهندسی فرهنگ = تولید یا استخراج یا اصلاح و ارتقاء «نظام ارزشهای فردی و جمعی» که براساس آنها تصمیمگیری صورت میپذیرد. (سطح شناختی) انتقال به مبانی ارزششناسانه
۴. مهندسی فرهنگی = تغییر و تنظیم محاسبات نفع و ضرر در تصمیمگیریها (براساس نظام ارزشهای پیشفرض) به گونهای که منجر به تغییر احساس و در نتیجه تغییر رفتار اجتماعی شود. (سطح راهبردی)
۵. عناصر شکلدهنده فرهنگ = ۱۰ عنصرِ: باورها، ارزشها، گروههای مرجع و رفتار نخبگانی، هنجارها، ساختارها، قوانین، فضاها، محصولات و ابزارها، نمادها، تمایلات
۶. مدیریت فرهنگی = تدوین روابط میان عناصر دهگانه فوق به گونهای که در محیط مورد نظر، تاثیر بهینه در تغییر رفتار ایجاد شود. (برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل و بازخورددهی برای رسیدن به انگیزش مورد نظر جهت تغییر)
۷. نقطه شروع مهندسی فرهنگی = اصلاح الگوهای گفتاری
۸. مرکز ثقل مهندسی فرهنگی = ایجاد مهارت تصمیمگیری واقعبینانه (شبکهای) انتقال به بحث معادلات تصمیم
۹. شاخصه فرهنگ متعالی = ایجاد احساس حضور خداوند در کلیه جوانب زندگی (مهارت تصمیمگیری براساس رضای خداوند + تغییر ذائقه زیباشناختی از زیبایی حسّیِ فقط، به زیبایی شبکهای)
۱۰. تفاوت «مهندسی فرهنگ» با «مهندسی فرهنگی» = مهندسی فرهنگ، رویکرد درجه دوم دارد و با فلسفه فرهنگ مرتبط میشود ولی در مهندسی فرهنگی، با استفاده از نتایج حاصله در فلسفه فرهنگ، به ایجاد تغییرات در فرهنگ اجتماعی پرداخته میشود.
تبیین بحث
برای «فرهنگ» مجموعهای از تعاریف ارائه شده است که برخی از آنها عبارتند از: (انتقال به فایل تفصیلی)
ردیف تعریف فرهنگ
۱.
آن روح و معنویت سیال و پیوند دهنده که خود را در کالبدهای مختلف هنری، فلسفی، علمی، معماری و شیوه های متنوع زندگی آشکار می سازد
مایه و عنصر صورت بخش تداوم بخش و وحدت بخش تمدن را علی رغم تنوع بی شمار در اجزاء و عناصرش همان فرهنگ می دانم که در تمدن اسلامی، پیام رسول بزرگوار است
۲.
تولید اندیشه ها نیازمند زبان است که از مسیر طرح گفتمان های مختلف خلاقیت ذهن آدمی را به صورت هنجارها، نمادها، نقش ها، عقیده ها، ارزش ها، ساختارها و نهادهای اجتماعی، علنی و متجلی سازند این همان فرهنگ است که بازتاب معنویات و شعور و خودآگاهی اجتماعات بشری می باشد
الگوی رفتاری میان افراد در جامعه اصول اخلاقی، عرف و عادات، خلصت های قومی وبومی، انگیزه ها، شیوه های زندگی خصوصی و عمومی و در یک کلام هویت ملتها را مشخص می کند
۳.
بر رفتار آدمیان اثر می گذارد اصول اخلاقی و باید و نبایدها را ترسیم می کند نقش ها و ارتباطات را منظم می کند و در یک جمله هر آنچه را با کنش و اندیشه فردی و جمعی، عرفی و عادات، خلق و خوی، انگیزه ها، الگوها و شیوه های زندگی خصوصی و عمومی مربوط است را روشن می سازد
۴.
یک مفهوم مرکب قابل تحلیل به مجموعه آگاهی هایی در مورد هنجارها، نمادها، نقش ها، عقیده ها، ارزش ها، ساختارها و نهادهای اجتماعی مانند خانواده و مذهب اطلاق می شود.
۵.
در لغت به معنی علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم، تربیت و همچنین آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت است
فرهنگ معنوی مجموعه رسوم عقاید، علوم و معارف، ارزشها، فلسفه، حقوق، اندیشهها، مسلک ها و سایر مفاهیم انتزاعی که غالباً از طریق خط و زبان منتقل میشود.
فرهنگ مادّی: به طور کل تمام دستاوردهای تکنولوژی یک صنعت و فرآوردههای صنعتی و نیز مجموعه نهادها و مسائلی که نسلهای پیشین برای آیندگان به جا میگذارد.
۶.
تایلور: فرهنگ یا تمدن کلیت هم تافتهای است شامل دین، هنر، قانون، اخلاقیات آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی به عنوان عضو جامعه به دست آورد
هرسکوویتس: اساسا بنایی است که مبین تمامی باورها، رفتارها، دانش ها، ارزش ها و مقاصدی ست که شیوه زنگی هر ملت را مشخص می کند و سرانجام عبارتست از هر آنچه که یک ملت دارد از از آنچه که می اندیشد
ژرژ بالاندیه جامعه شناس فرانسوی: فرهنگ ملی مردم یک سرزمین، ملهم از ویژگی های محیط جغرافیایی، جهان بینی و نگرش، خواسته ها و آرزوها، غمهای مشترک، احساسات و اعتقادات و.. آنها که از رنگ و بویی خاص برخوردار است و به آن ملت تشخص و هویتی متفاوت با دیگران می بخشد
۷.
کارهای ادبی و هنری که از شهری به شهر دیگر تفاوت میکند، نشانِ نژاد، عصر و سرزمین را بر پیشانی دارد، فرهنگ را تشکیل می دهند.
فرهنگ ثمره تلاش محلی انسان است.
فرهنگ بیانگر شیوه زندگانی یک ملت معین و محیط فکری، فلسفه و جهان بینی آن است.
فرهنگ بخشی از تمدن است و تمدن فراتر از فرهنگ و شامل آن
۸. بررسی کمال است و منشأ آن عشق به زیبایی و راستی و نیکوئی است.
۹.
دو اصطلاح تمدن و فرهنگ در اینجا در برگیرنده یکدیگرند و اساساّ در برخی موارد، با تفاوت هایی جزئی، مترادف، نه متباین و متضاد با یکدیگر به کار رفته اند. معمولا تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یک جامعه مترقی است. و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و کلی تری در همین زمینه، و این دو واژه به طور همسان به میراث های جوامع و بازمانده های عالی و دانی آنها اطلاق پذیر است.
۱۰.
همان تمدن بمعنی شهر نشینی از ریشه مدینه بمعنی شهر گرفته شده است در نمایانیدن این مفهوم در زبان های اروپایی از کلمه culture که از واژه اگری کولتورAgriculturگرفته شده استعمال می شود و از این کلمه این کلمه شامل پیشرفت های معنوی بشر از قبیل معرفت در زبان و خط و اخلاق و دین و هنر و وضع قوانین و نظامات اجتماعی و دانش و فلسفه و حکمت اراده می شود و محققین استعمال این کلمه را برای این منظور جامع تر و رساتر از کلمه سیویلیزاسیون civilazatin دانسته اند زیرا مفهوم این واژه را ترقیات مادی بشر از قبیل ساختمان، شهرها، احداث راه ها، تاسیس کارخانه ها، خطوط آهن، فرودگاه ها، اختراع دستگاه چاپ تلگراف، تلفن، تلویزیون، اتومبیل و هواپیما و…که پایه آنها را باز همان ترقیات فرهنگ که به معنای کولوتور است دانسته اند
۱۱.
آلفردو: منظور او از فرهنگ فرآوده های هنری، مذهبی، فلسفی و سایر محصولات مشابه یک جامعه می باشد
۱۲. فرهنگ چیزی جز نمود اجتماعی نیست
۱۳.
معمولا تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یک جامعه مترقی است. و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و کلی تری در همین زمینه، و این دو واژه به طور همسان به میراث های جوامع و باز مانده های عالی و دانی آنها اطلاق پذیر است
۱۴.
مجموعه دانشی قابل یادگیری و قابل انتقال که اجزاء بنیادین آن مجموعه آنقدر یک پارچه و به هم پیوسته است که بر رفتار گره زدایی از مردم به طور قاطع و یکسان اثر میگذارد
۱۵.
عنصر هویتساز جوامع و مظهر حیات عقیدتی آنها و کلیتی از ترکیب خصوصیات و نمادهای موجود شده در هر جامعه که هسته مرکز این کلیت و این حیات عقیدتی، نگرش خاص موجود در هر جامعه درباره انسان و حقوق بنیادین اوست
۱۶.
تحقق باطنی و درونی ارزش حقیقی اشیاء و درک حقیقت است. فرهنگ بررسی کمال است و منشأ آن عشق به زیبایی و راستی و نیکوئی است.
۱۷.
ادوارد بارنت تایلور: فرهنگ و تمدن کلیت درهم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، اداب و رسوم، هرگونه توانائی و عادتی که آدمی هچون عضوی از جامعه به دست آورد
۱۸.
کلیت پیوسته ای از ارزش ها و اعتقادات، آداب و سنن، احساسات و گرایش ها، افکار، اندیشه ها، بینش ها و عناصر سازنده و شکل دهنده شخصیت واخلاق و اعمال هر قوم و ملتی است.
اغلب در بر گیرنده معنای عام و بعضا حاوی معنای خاصی است. در وجه خاص فرهنگ به کلیه ی امور معنوی، روحی، و اخلاقی اختصاص دارد و در وجه عام کلیه امور مادی را، در حالی که واجد شأنی از شؤون معنوی و روحی است، شامل می شود.
۱۹.
تعریف دقیق از هویت فرهنگی برای سرعت در تعین تکلیف پذیرش وعدم پذیرش و فن آوریهای نو که فرهنگ خاص خود را در پی دارد
۲۰. اسطوره ها، مذهب، هنر و ادب از اجزاء فرهنگ است و علوم و فنون در جرگه تمدن قرار دارند.
به عنوان واقعیتی تلقی می شود که با آن یک جامعه خود را از جامعه دیگر باز میشناسد
برای جامعه به مثابه شخصیت برای فرد است.
نظام فرهنگی با هویت جمعی ویژه ای پیوند خورده است، از آن انرژی گرفته و به آن هویت می بخشد
۲۱. عوامل تغییر فرهنگ: ۱_نوگرایی و نو آوری ۲_ پذیرش اجتماعی ۳_طرد انتخابی ۴_تلفیق و انطباق
۲۲.
به مثابه روحی، امکان استمرار حیات جسم را فراهم میکند. باید دانست در عصری که فرهنگ ویژه ای حاکم باشد و تمدن خاصی مبتنی بر ان شکل گرفته باشد، انسان ها دانسته یا ندانسته در خدمت احکام آن فرهنگند.
۲۳.
روح پنهان همه مناسبات است همه ی ادب و اخلاق است؛ روحی که در کالبد تمدن دمیده می شود تا حرکت و جنبش آن را سبب شود.
۲۴.
جهان بینی حاکم در تعریف مردم از عالم هستی، انسان، محیط طبیعی، نمادهای محیط مصنوعی وشیوه زیستن، شیوه نگرش انسان به همه عوامل و هویت فرهنگی، فرهنگ جامعه، نمادها، نشانههای مقدس و مورد احترام.
مبین آداب و رسوم و آیین های اجتماع است.
۲۵. دانش ها و اصول و ارزش هایی است از عقاید و باور دینی، اداب و رسوم و ارزشهای کهن ایرانی
۲۶.
مجموع مظاهر معنوی، دستاوردهای هنری، ادبی و ایدئولوژیهای مسلطی را که تشکیل دهنده واقعیتی خاص از مردم یک عصر باشد
۲۷. تغییر کرده همه عقاید و آفرینش های انسانی مربوط به اسطوره، دین، تفسیر و ادبیات
۲۸.
دیدگاه جامعه شناختی: مجموعه نگرش ها، باورها، احساسات و عواطف، خواسته ها، آداب و رسوم، عادات، دستاوردها و فرآورده های خاص یک جامعه و گروه
دیدگاه انسان شناختی: میل و کششی درونی و ذاتی که طی آن آدمی با تکیه بر امیال اصلی وجودش همچون حقیقت جویی، نیکی، زیبایی و کمال طلبی و استعانت از قوای خویش همچون، حس، خیال، وهم، عقل و نیز ابزار مادّی جلوهها و صور مختلفی را در مسائلی چون علم و فلسفه، اخلاق و ادب، هنر و زیبایی، دین و ایمان می آفریند.
۲۹.
ژرژ بالاندیه جامعه شناس فرانسوی: فرهنگ ملی مردم یک سرزمین، فرهنگی است خاص آن مردم ملهم از ویژگی های محیط جغرافیایی، جهان بینی و نگرش، خواسته ها و آرزوها، غم های مشترک، احساسات و اعتقادات و… آنها که از رنگ و بویی خاص برخوردار است و به آن ملت تشخص و هویتی متفاوت با دیگران می بخشد
۳۰.
فرهنگ وتمدن به ارزش های مشترک و پایداری اشاره دارند که به همراه یک شیوه مخصوص زندگی (اجتماعی ومادی) و عمدتا در یک فضای جغرافیایی محدود پیشرفت می کند
۳۱.
هرسکوویتس: فرهنگ اساسا بنایی است که مبین تمامی باورها رفتارها، دانش ها، ارزش ها و مقاصدی ست که شیوه زنگی هر ملت را مشخص می کند
رفتارهای انسان ناشی از تصمیمگیریهای اوست و تصمیمگیریهای او تابع افکار و احساسهای او و تابعی از محاسبات نفع و ضررش؛ و رفتارهای اجتماعی مردم، ناشی از فقط تمایلات فردی نیست بلکه عناصر مختلفی از بیرون بر آن تاثیر دارند، این عناصر، محاسبات نفع و ضرر افراد را شکل میدهند.
مهندسی، تنظیم فرآیندها برای حصول یك برآیند مطلوب است پس:
مهندسی فرهنگی یعنی، تنظیم فرآیندها برای رسیدن به طرز فكر و طرز رفتار مطلوب.
+
تنظیم فرآیندها برای رسیدن به طرز فكر و طرز رفتار مطلوب یعنی:
تعریف برنامه قدم به قدم برای تغییر فكر و تغییر رفتار، تعریف الگوریتمهای فكری و رفتاری، تدوین مدلهای احساسی و رفتاری مطلوب، تولید دفترچه راهبردی فرهنگ برتر
پس:
مهندسی فرهنگی ارائه مدل افكار و رفتار مطلوب و تدوین برنامه قدم به قدم برای تغییر فكر و رفتار است.
ازسوی دیگر:
رفتارها تابعی از افكار هستند
پس:
الگوهای رفتاری تابعی از الگوهای فكری هستند.
+
بروز و ظهور الگوهای فكری و تأثیر آنها در رفتارها، در موقع تصمیمگیریهاست.
پس:
برای مهندسی فرهنگی، آموزش مهارت تفكر و تصمیمگیری ابزار اصلی است.
+
از آن جایی كه مشكل موجود در فضاهای فرهنگی:
عادت عموم به تصمیمگیری و انتخاب براساس احساس و تمایلات است.
پس:
مأموریت اصلی در مهندسی فرهنگی،
آموزش مهارت تصمیمگیری بر اساس عقل و
تغییر عادت تصمیمگیری از احساسمحوری به عقلمحوری است.[1]
این فرآیند نَه فقط در فرد بلكه در جمع نیز باید فعال شود، یعنی سیستم تصمیمگیریها در سطوح كلان سازمانی و گروهی نیز به سمت مدل تصمیمگیری عقلانی حركت داده شود. اگر فردی یا مجموعهای، به سمت تصمیمگیریهای عقلانی تمایل پیدا كرد، نقطه نظرات دین و وحی را میتوان به تدریج در فرآیندهای تصمیمگیری عقلانی به او نشان داد و او را متوجه برتری و به مصلحت بودنِ برنامههای دین نمود.
نتیجه:
نقطه شروع و نفوذ و مركز ثقل برای مهندسی فرهنگی:
آموزش مهارتهای زندگی با تمركز بر مهارت تصمیمسازی و تصمیمگیری است.
كسی كه مهارت تصمیمگیری عقلانی را كسب كند، هنگام انتخاب یك فكر یا یك رفتار، از میان گزینههای مرتبط با موضوع، گزینهای را انتخاب خواهد كرد كه مؤلفههای پنجگانه تصمیمگیری عقلانی را داشته باشد.
پس:
مرحله دوم در مهندسی فرهنگی:
ارائه مدلهای مختلف فكری و رفتاری به صورت تطبیقی است تا
فرد یا مجموعهای كه مهارت تصمیمگیری عقلانی را تمرین و تجربه كرده است، از میان آنها به سمت مدل برتر گرایش یابد.
+