eitaa logo
بنیاد دعبل
389 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده... سید حمیدرضا برقعی @deabel
ای همه آمال من یافاطمه مرغ زخمی بال من یافاطمه تو خموشی و خموش این خانه است خانهء بی تو مرا ویرانه است میشود بی تو حسابم پاکِ پاک میرسانی پُشت حیدر را به خاک غربتم را حس کن ای احساس من خنده ای گل کن به چهره یاس من روزگارم را از این بدتر نکن زینبت را زار و بی مادر نکن بی تو من چشمانی از خون شبنمم رخ مپوش از من مگر نامحرمم؟ رفتنت خوشحالی ام را می برد قلب من را مثل دشنه میدَرَد غربت شهر پیمبر مشکل است دیدن تو بین بستر مشکل است درد خود در پیش من اظهار کن دل خوشم کن در برمن کار کن تلخ بی تو میشود آینده ام از رخ نیلی تو شرمنده ام خانه بی تو بند و زندان من است رفتن تو قاتل جان من است خنجر هجران به قلبم میزنی گاهِ رفتن باز هم فکر منی مجتبی صمدی شهاب @deabel
نخ تسبیح زهرا عروة الوثقی حیدر بود علی دنیای زهرا بود و او دنیای حیدر بود گواهی می دهم زهرا فقط همتای حیدر بود خدا هم مثل زهرا خیره بر سیمای حیدر بود زمین و آسمان از نور زهرا نور می گیرند تمام کائنات از زینبش دستور می گیرند درخت آفرینش را وجود او شکوفا کرد خدا روز ازل با عشق زهرا را تماشا کرد نفس هایش مرا عیسی تر از صدها مسیحا کرد نبی حق داشت عمری از خدا دختر تقاضا کرد چه باید گفت از زهرا از آن انسان بی تکرار نگو زهرا ، بگو دار و ندار و حیدر کرار کسی غیر از خدا و مرتضی نشناخت زهرا را کسی غیر از خدا و فاطمه نشناخت مولا را خدا از باقی خاک و گل او ساخت دنیا را یقین دارم که زهرا روز محشر می خرد ما را ملائک روز و شب گرم طواف خانه اش بودند عوالم میهمان سفره ی شاهانه اش بودند احسان نرگسی رضاپور @deabel
عاشق شده است دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینهء دستان شاخسار در سرزمین گرم،انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش شُکر است بر زبانش، فی الیل و النهار  آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می آورم ،اما نه بی وضو دل را به آب میزنم ،اما نه بی گدار جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست برخاست آن قیامت عظمی به اختیار رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه گاه تنگ ،ولی ماند پشت در چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار برگشت زخم خورده ،ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آنها که نام "فاطمه" را میزنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده اند حجاج ها به ورطه ء تاریخ بی شمار آنها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه های احمری از خونِ این تبار از کربلا به واقعه فَخ رسیده ایم از عمق ناگوار ترین ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می کند حسنک را به سنگسار در لمعه الدمشقیه جاریست همچنان خون شهید اول و ثانی چون آبشار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علیست روی لبِ شیعه آشکار بیت از هلالی جُغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار "جان خواهم از خدا نه یکی،بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار" فرق است ،فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است ،راه بی حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله پرورند تا در بیاورند از آن دودمان دمار با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی قرار او آن نام را می آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می آیند و او سوار فریاد می زنند که سر خم کنید ،هان تا از صراط بگذرد آیات سجده دار هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌ اینها که گفته ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه مصمم، امیدوار ... سیدحمیدرضا برقعی @deabel
🌷 امیرالمؤمنین امام علی (عليه السلام) : ✍ همانا حقّ سنگين است اما گوارا، و باطل سبك و آسان است اما كشنده. 👌 إنَّ الحقَّ ثَقيلٌ مَرِيءٌ ، و إنّ الباطِلَ خَفيفٌ وَبِيءٌ 📚 نهج البلاغه حکمت ۳۷۶ ☀️ @deabel
حسرت روز و شبم روی شما را دیدن چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن وسط گریه‌ی این وصل کمی خندیدن پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟! به روی صورت ما زلف رهایی برسد اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است بی‌خبر بودنِ از حال نگارم سخت است سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است یا که می‌میرم و جسم و کفنم می‌پوسد یا که روزی لب من پای تو را می‌بوسد آشنای دل ویرانه‌ی من تنها تو پس مصفی شدن کلبه‌ی این دل با تو دل نبستم به کسی جان خودم الا تو سائلم...بی‌سر و پایم به خدا اما تو شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است شرح این جمله خودش چند سری دیوان است ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی در سیاهی زمان راه سعادت هستی راه گم کرده‌ام ای شاه بیا کاری کن من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند به نواهای علی در دل هرشب سوگند به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند به پریشانی و حیرانی زینب سوگند منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد محمد جواد شیرازی @deabel
دستم نمی‌رود به تمنای این و آن چشمم نمی‌کشد به تماشای این و آن یوسف‌ندیده‌ها هوس چهره می‌کنند این دل نمی‌خورد به زلیخای این و آن عاشق نگشته‌اند دو چشمی که هرزه‌اند بینا نشد نگاه، ز دنیای این و آن رخسار تو کجا، اثر دست ما کجا رویت شبیه نیست به سیمای این و آن باید که گریه کرد بر احوال زار خویش مؤمن مگر گناه کند پای این و آن غیبت خطای هر شب و هر روزمان شده تا کی کنیم، سیرخطاهای این و آن خود غرق مشگلیم در اطراف خویشتن اما کنیم حل معمای این و آن! دستی بکش تو بر سر ما یابن فاطمه! خسته شدیم ما ز تسلای این و آن ما با توییم و جان به کف نایب توییم ما را رها مکن به تولای این و آن ما دست از سلاله‌ی زهرا نمی‌کشیم بالای سر قداستِ فتوای این و آن حالا که فوج‌فوج همه کربلایی‌اند یک عده می‌روند کلیسای این و آن بانک و حساب خارجی و مرجعیت و تعظیم تا کمر، به تقاضای این و آن دنیا در آستانه‌ی فتح‌المبین ما ما در پی مذاکره و رأی این و آن برگرد ای عزیز سفر کرده، کعبه شد با غربتی عجیب مصلای این و آن محمود ژولیده @deabel
سحر نوید دهد، صبح نور نزدیک است زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است شفق زده است ز مشرق، فروغ صبح امید دهید مژده که روز ظهور نزدیک است گذشته موسی عمران از آن سوی دریا بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است حجاب ها ز میان رخت بسته اند همه الا که لحظه ی فیض حضور نزدیک است رسد ز سینهء سینا ندا به اوج فلک که پای موسی عمران به طور نزدیک است چگونه از حرم یار دور افتادید!؟ برای اهل دل این راه دور نزدیک است طلایه دار عدالت ز راه می آید زوال سلطنت ظلم و زور نزدیک است ظهور یوسف زهرا قیامت کبراست یقین کنید که روز نشور نزدیک است استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شبِ طولانی و تسبیح و سجّاده چه میچسبد بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی توکّل بر توسّل کن، توسّل بر توکّل کن درین دنیای حیرانی، درین دریای طوفانی اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح میخوابی تو از مُردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟ خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا مَده از کف مَجال این دو روزی را که مهمانی نیاز مستمندان را بِنه بر دیده یِ منّت مباد آنکه بگیرد دامنت را آهِ انسانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وَصلی به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح میسوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شَبستانی مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامَنَت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جُور عاشق را کسی گردن نمیگیرد گناهش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی به لطف گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بِگِریانی اگر چه گریه یِ هجران شکسته میکند ما را ولی از آب پیشانی ست بهتر، چینِ پیشانی گِره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی آید به کارِ این گِره ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان میشود آنکه برای تو نمیمیرد چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟ به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی ... همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شامِ غریبانی، عجب شامِ غریبانی سَرِ پیراهن تو، گریه یِ ما را درآوردند میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی علی اکبر لطیفیان @deabel
🌷 پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) : ✍ هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزارحسنه برايش مى نويسد و چهار هزار گناه از او پاك مى كند و چهار هزار درجه او رابالا مى برد. 📚 بحارالأنوار ، ج ۹۲ ، ص ۲۵۸ ☀️ @deabel
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود باعث رنجش زخم دل مولا نشود سر سجاده دعا کرده حسن آهسته بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود ز دهان زن همسایه شنیده زینب حال او بسکه وخیم است مداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بستر بیماری خود پا نشود علی بهرامی نیا @deabel
سیلی و میخ در و آتش نگارم را گرفت بشکند دست مغیره چون که یارم را گرفت پیش چشمم همسرم را زد عدوی بی حیا این جسارت هدیه ی پروردگارم را گرفت فاطمه بود و نبودم بود و قنفذ با لگد ضربه ای زد پشت در ایل و تبارم را گرفت شد کبود از ضربه ها برگ گل یاس نبی حیف شد آمد خزان باغ و بهارم را گرفت آسمان شد روضه خوان و گریه کن عرش خدا داغ زهرا خنده های روزگارم را گرفت صبر کردم در عزای خاتم پیغمبران داغ زهرا عاقبت صبر و قرارم را گرفت در دل شب غسل میدادم به جسم یاس خود حیف شد گلچین رسید و گلعذارم را گرفت در کفن وقتی که پیچیدم تن زخمی او این مصیبت روشنی شام تارم را گرفت پایه های عرش میلرزید وقت دفن او گریه ی آهسته امشب اختیارم را گرفت گرچه زهرا اعتبارم بود اما رفتنش افتخار و اعتبار و اقتدارم را گرفت سعید مرادی @deabel
غم که آوار می شود اِی وای درد بسیار می شود اِی وای خواب دُشوار می شود اِی وای سُرفه خونبار می شود اِی وای روضه تکرار می شود اِی وای غربتِ بی حَدَش به یادش هست هِق هقِ مُمتدَش به یادش هست پسرِ ارشدش به یادش هست قاتلی که زَدَش به یادش هست تا که بیدار می شود اِی وای کُن دعا که دِگَر زمین نَخورَد هیچ زن در گُذَر زمین نَخورَد لا اقل بی خبر زمین نَخورَد پیشِ چشمِ پسر زمین نَخورَد که چنین زار می شود اِی وای شهر صد رنگ بود و مادر بود نیَتِ چَنگ بود و مادر بود کوچه‌ای تَنگ بود و مادر بود هر طرف سنگ بود و مادر بود فصل آزار می‌شود اِی وای خواست پیشَش سپر شود که نشُد سدِ چندین نفر شود که نشُد مانعی در گُذَر شود که نشُد قَدِّ او بیشتر شود که نشُد حرفِ انظار می شود اِی وای وای از ازدحام و نامحرم آه بیت الحرام و نامحرم فاصله یک دو گام و نامحرم پا به ماهِ امام و نامحرم چشم خونبار می شود اِی وای کَمَرَش را گرفت برخیزَد پسرش را گرفت برخیزَد چادرش را گرفت برخیزَد تا سرش را گرفت برخیزَد همه جا تار می شود اِی وای از زمین خوردنش شکسته شده هفت جایِ تنش شکسته شده حسن از دیدنش شکسته شده هم علی هم زنش شکسته شده  وقتِ دیدار می شود ای وای با رُخِ خیس و چهره ی زردش پسرش تا به خانه آوردش صورتش را گرفته از مَردَش نه که سیلی دلیلِ سر دَردَش سنگِ دیوار می شود ای وای حسن لطفی @deabel
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی‌اُفتد غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد نشد حائِل کند دستش گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ،گیرم... تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد حسن لطفی @deabel
سیلی زدند و صورت مادر سیاه شد کوچه برای مادر من قتلگاه شد با ضرب تازیانه ی دشمن به مادرم دنیا به پیش دیده ی مولا تباه شد وای ازغروب وکوچه ی غمبار و کوچ ماه وای از دل حسن که پر از سوز و آه شد مادر پناه خانه ی مان بود و پر کشید دیگر علی ز جور و جفا بی پناه شد از آن دمی که مادرم از بین مان برفت مونس برای درد علی قعر چاه شد امیر حسین عظیمی @deabel
🌷 اميرالمؤمنين امام علی (عليه السلام) فرمودند : ✍ ضَمِنْتُ لِسِتَّةٍ الْجَنَّةَ رَجُلٌ خَرَجَ بِصَدَقَةٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ يَعُودُ مَرِيضاً فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ مُجَاهِداً فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ حَاجّاً فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ إِلَى الْجُمُعَةِ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ فِي جِنَازَةِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ‌. 👌 براى شش گروه ، بهشت را ضمانت مى‏كنم : 1⃣ کسی كه براى صدقه دادن از خانه خارج مى‏شود و در اين هنگام مرگش فرا مى‏رسد. 2⃣ کسى كه براى عيادت بيمار از خانه بيرون مى‏آيد و فوت مى‏كند. 3⃣ کسی كه براى جهاد در راه خدا از خانه خارج مى‏شود و به شهادت مى‏رسد. 4⃣ کسى كه براى انجام حجِّ خانه خدا بيرون مى‏آيد و ملك الموت جانش را مى‏ستاند. 5⃣ کسی كه براى بجا آوردن نماز جمعه از منزل خارج مى‏شود و مى‏ميرد. 6⃣ کسى كه براى تشييع جنازه مسلمانى از خانه خارج شده و فوت مى‏كند. 📚 مواعظ العددیة ، ص 189 ☀️ @deabel
پیش شوهر زن اگر گریه کند عیبی نیست مرد اگر گریه کند در بر همسر سخت است دوش دیدم، که زینب به حسینم می گفت که تماشای کتک خوردن مادر سخت است یک زن و آنهمه نامرد خدا صبر دهد چقدر دیدن این صحنه به شوهر سخت است پشت در بودم و ای کاش، میگفت یکی که زن حامله را ضربه این در سخت است @deabel
گل که افتد آه میگیرد چمن را بیشتر خندهٔ در بسترت آزرده من را بیشتر از سکوتت آب گشتم اینکه رسمِ مهر نیست غیر از آن عجل وفاتی گو سخن را بیشتر از فدک،سرخیِ گلهایش نصیب تو شده روی تو سوزانده من را و حسن را بیشتر روز،خاموش است از بغضش حسن،اما به شب میپرد از خواب و میگوید نزن را بیشتر با چه زحمت بهر من مهمانِ آن آتش شدی دیدمت بر جان خریدی سوختن را بیشتر حاجتِ تو بعد از این نه سال،حالا این شده آور آن تابوت که پوشد بدن را بیشتر با همین دستانِ خسته بر حسینش دوخته پس مواظب باش زینب پیرهن را بیشتر روضه ای می خوانم و رد میشوم مولا ببخش میخ در حتما دهد آزار زن را بیشتر حامد آقایی @deabel
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی از نگاهت می توان فهمید روز آخر است این لباسی را که می بافی برای محسنت آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست می روم مسجد مغیره در کنار منبر است ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت جای بال زخمی و خاکی تو روی در است چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین چند ماهی می شود زهرا میان بستر است دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان... روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست دست های بسته ی مولا گواهی می دهد بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست سال های بعد عصر روز عاشورا که شد پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود... راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست احسان نرگسی رضاپور @deabel
خدا رو کرد با زهرا تمام شاهکارش را زمین از فاطمه دارد مدال افتخارش را تمام آسمانها را برایش خلق کرد و بعد به دست فاطمه داده زمام اختیارش را نخی از چادر او را به همراه خودش برده از آن پس جبرئیل از او گرفته اعتبارش را هر آن کس که در این دنیا فقیر سفره اش باشد بدون ترسی از آتش قیامت بسته بارش را لگد هایش به درب سوخته انگار کاری بود زمستان کرده نامردی گلستان بهارش را زمین افتاد و یا فضه خُذینی گفت پشت در میان شعله ها انگار کرده میخ کارش را علی با چشم خود می دید بالا رفتن دست و غلافی را که می گیرد میان کوچه یارش را تمام شب کنار بسترش بیدار می مانَد شمارش می کند حیدر نفس های نگارش را از این پهلو به آن پهلو ندارد خواب بی دردی به پایان می برد زهرا به سختی روزگارش را... علی علی بیگی @deabel
حدیث مادر مارا کبود میفهمد کشیده خورده ی دست یهود میفهمد نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد درست اول کوچه حسن به خود پیچید وقوع حادثه را ، طفل ، زود میفهمد چقدر گفت نزن پابه ماه هست – مگر حرامىِ عصبانى حدود میفهمد؟ ز خاک پوشیه ی او تمام واقعه را على اگرچه در آنجا نبود،میفهمد محمدجواد پرچمی @deabel
آتش زبانه میزد و زهرا به خون نشست در بین شعله ها گل طاها به خون نشست مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود بال و پر پرستوی زیبا به خون نشست معنای نور و کوثر و توحید را زدند تفسیر آیه های تولا به خون نشست روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر دار و ندار حضرت مولا به خون نشست سیلی به روی مادر سادات میزدند روی کبود عصمت کبری به خون نشست روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر بانوی قد خمیده طوبی به خون نشست مریم کنیز و فضه اسیر نجابتش استاد درس هاجر و حوا به خون نشست فرصت نشد که محسن خود را بغل کند اولاد پاک شافع عقبی به خون نشست وقتی صدای گریه زینب بلند شد کون و مکان و عرش معلا به خون نشست وقت گریز روضه شده یا ابا الحسن در قتلگاه ماه دلارا به خون نشست وقتی که نیزه آمد و زد بوسه بر گلو حلقوم خشک رهبر تنها به خون نشست با چکمه ها به صورت مولا لگد زدند آن دم تمام عالم معنا به خون نشست عبدالحقیر مرادی @deabel
تلاش كن كه دو چشمی مرا نگاه كنی چنين نديدن و ديدن به تو نمی آيد تكان نخور قفس ِسينه ات تكان نخورد نفسْ بلند كشيدن به تو نمی آيد علی اکبر لطیفیان @deabel
🌷 امام سجاد (عليه‌السلام) : ☘ وَالذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ وَالْيمينُ الْفَاجِرَةُ وَالاَقْوَالُ الکَاذِبَةُ وَالزِّناءُ وَسَدُّ طُرُقِ المُسْلِمِينَ وَادِّعاءُ الإمَامَةِ بِغَيرِ حَقٍّ. ✍ گناهاني که در نابودي انسان شتاب مي‌کنند ، عبارتند از : 👌 قطع رحم 👌 سوگند دروغ 👌 سخنان دروغ 👌 زنا 👌 سد کردن راه مسلمانان و 👌 به ناحق ادعا کردن امامت و رهبري. 📚 معاني الاخبار ص 27 ‌ ‌☀️ @deabel
چند روزی است سرم روی تنم می افتد دست من نيست كه گاهی بدنم می افتد گاهی اوقات كه راه نفسم می گيرد چند تا لكه روی پيرهنم می افتد بايد اين دست مرا خادمه بالا ببرد من كه بالا ببرم مطمئنم می افتد دست من سر زده كافيست تكانش بدهم مثل يک شاخه كنار بدنم می افتد دست من نيست اگر دست به ديوار شدم من اگر تكيه به زينب بزنم می افتد سر اين سفره محال است خجالت نكشم تا كه چشمم به دو چشم حسنم می افتد هر كه امروز ببيند گره مويم را ياد ديروز من و سوختنم می افتد روز آخر شده و در دل خود غم دارم دو پسر دارم و اما كفنی كم دارم علی اکبر لطیفیان @deabel