eitaa logo
بنیاد دعبل
388 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زهرا سلام الله علیها دختر فکر بکر من، غنچه ی لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطی طبع شوخ من چون که شکر شکن شود کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند بلبل نطق من ز یک نغمه ی عاشقانه ای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه ی مشک سای من گر بنگارد این رقم صفحه ی روزگار را مملکت ختا کند مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی دائره ی وجود را جنت دلگشا کند منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را منطقه ی حروف را منطقه السما کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند نظم برد بدین نسق٬ از دم عیسوی سبق خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟ فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟ ناطقه ی مرا مگر روح قدس کند مدد تا که ثنای حضرت سیده ی نسا کند فیض نخست و خاتمه٬ نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند صورت شاهد ازل٬ معنی حسن لم یزل وهم چگونه وصف آیینه ی حق نما کند مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی جلوه ی او حکایت از خاتم انبیا کند بسمله ی صحیفه ی فضل و کمال و معرفت بلکه گهی تجلی از نقطه ی تحت «با» کند دائره ی شهود را نقطه ی ملتقی بود بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند حامل سر مستسر٬ حافظ غیب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند عین معارف و حکم٬ بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره ی بی بها کند لیله ی قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق علا کند بضعه ی سید بشر٬ ام ائمه ی غرر کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟ وحی و نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب قصه ای از مروتش سوره «هل اتی» کند دامن کبریای او دسترس خیال نی پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند لوح قدر به دست او٬ کلک قضا به شست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند در جبروت٬ حکمران، در ملکوت، قهرمان در نشئات کن فکان حکم به ماتشا کند عصمت او حجاب او عفت او نقاب او سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفحه ی قدس بوی او٬ جذبه ی انس خوی او منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند قبله ی خلق، روی او، کعبه ی عشق کوی او چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری چشمه ی خور شود اگر چشم سوی سها کند مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو زانکه مس وجود را فضه ی او طلا کند حضرت زهرا سلام الله علیها @deabel
مدح امام عسکری علیه السلام باز کمندی فکند جعد مجعّد آهوی طبع مرا کرد مقیّد سلسله ی موی آن زلف مسلسل سخت مرا بسته چون عهد موکّد داد شمیمی از آن موی معنبر عظم رمیم مرا روح مجدّد پیک صبا آورد خرّم و خندان زان لب و دندان خبر، مرسل و مسند قوت دل و جان از آن حقّه ی یاقوت لولو و مرجان از آن دُرّ منضّد سرّ حقیقت از آن پیر طریقت آیه ی رحمت از آن رحمت بی حد عین معارف لسان الله ناطق الحسن بن علیّ بن محمّد عسکری آن شاه اقلیم ولایت کش همه عالم بود جند مجنّد بسمله ی مصحف عالم امکان نقطه ی بائیّه ی نسخه ی سرمد فالق صبح ازل، مطلع انوار مشرق شمس ابد، فیض موبّد خاک گذرگاه او طبع مجسّم بنده ی درگاه او عقل مجرّد طلعت زرّین مهر، شمع رواقش شرفه ی ایوان او، طاق زبرجد کس نزند جز تو ای محرم لاهوت در حرم کبریا تکیه به مسند سجده کند مهر و مه چون بنشیند یوسُف حُسن تو بر تخت ممهّد شاخه ی طوبی کجا آن قد زیبا نخله ی طور است و یا روح مجسّد زد به دلت آتشی زهر که در دهر شعله ی او تا ابد ماند مخلّد شاهد اصلی پس از شمع جمالت شد به پس پرده ی غیبت ممتد ناظم کون و مکان، چون ز میان رفت شمل حقیقت شد این گونه مندّد ای چه خوش آن دم که در جلوه در آید کوکب درّی از آن برج مشیّد تا که به دیدار آن طلعت میمون تا که به اشراق آن طالع اسعد سینه ی سینا شود عرصه ی گیتی روشن و بینا شود دیده ی اَرمد @deabel
چو شاه خوبان علی، نبد شهی نامدار چو ماه تابان علی، نشد مهی آشکار خدای را مظهر است، شبیه پیغمبر است به حیدر صفدر است، نظیر در روزگار محمدی خلق و خو، محمدی روی و مو محمدی گفتگو، چو مرتضی نامدار فضائلش حیدری، مناقبتش حیدری مفاخرش حیدری، چو مصطفی تاجدار کریم إبن الکریم، نشان خلق عظیم علیم إبن العلیم، علامت کردگار ز اصل شاهی رفیع، ز نسل ماهی منیع شفیع إبن شفیع، بود به روز شمار چو سید الأنبیاء به خلق و خو و صفا چو سرور اولیاء به قدر و عز و وقار جهان فضل و کمال، سپهر جاه و جلال آیت حسن و جمال، ضیاء لیل و نهار قضاست فرمانبرش، قدر بود چاکرش به بال و پر از درش، فرشته روبد غبار علی اکبر علی ست، که نور چشم ولی ست خیبر سر و جلی ست، عیان نه در استتار چو دید در کربلا، حسین از ابتلا به غم شده مبتلا، ز غصه شد بی قرار حضور باب ایستاد، به پای او بوسه داد گرفت اذن جهاد، که سازدش جان نثار به شوکت احمدی، به سطوت احمدی به هیبت احمدی، شتافت در کارزار چو بر عذارش سپاه، نمود یک سر نگاه کناره از رزمگاه، گرفته از هر کنار که این رسول خداست، ستیزه با او خطاست یقین در این ماجراست، به سبط خود غمگسار چو إبن سعد پلید، هراس لشکر بدید خروش از دل کشید، بگفت آن نابکار که این نه پیغمبر است، شبیه آن سرور است همین علی اکبر است، حسین را یادگار سپاه جور و جفا، به امر آن بی حیا به جنبش آمد ز جا، چو سیل از کوهسار علی برانگیخت خنک، به کر و فر بی درنگ میان میدان جنگ، چو شیر وقت شکار سپاه را با حسام، به هم شکست از نظام صفوف از ازدهام، به دشت شد تار و مار ز پر دلان گزین، به دشت پیکار و کین برید سر از یمین، فکند تن از یسار قرین رنجی شدید، تنش ز ثقل حدید گشت ز سوز عطش، جان و دلش، پر شرار منقذ دون راه یافت، به سوی اکبر شتافت سر علی را شکافت، ز تیغ کین، تا عذار گذشت آن دم ز جان، گذاشت از کف عنان به دور او شامیان، چو کوفیان حلقه وار فغان که نخل مراد، به خاک از زین فتاد آتش داغش نهاد، بر دل «واصل» شرار مرحوم ملامحمد جواد ذاکر دزفولی «واصل» @deabel