eitaa logo
بنیاد دعبل
386 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الا ای تیرگی های شب ای خاموشی صحرا زمین ها آسمانها کهکشان ها گوش سر تا پا ببینید از دل بشکسته آوای که می آید که نزدیک است بنیاد فلک را بر کند از جا کدام افتاده از پائی به خاک تیره افتاد که گوئی خاک ، معشوق است و او چون عاشقی شیدا به پای نخل های کوفه اشک کیست میبارد ؟ که آب از چشمه چشمش بنوشد نخله خرما به گرد نخل ها در ظلمت شب گشتم و دیدم امیر المومنین را محوذات خالق یکتا نه خوش از حجیم و نی هوای جنتش بر سر نه در افسوس دیروز و نه در اندیشه فردا ز خشم افکنده بر اعضای دنیا لرزه و گوید که ای دنیا چه خواهی از علی عالی اعلا منه پوسیده دامت را به زیر پنجه شاهین میفشان دانه های پوچ خود را جانب عنقا تو و این خط و خال و عاشقان سینه چاک تو من و این اشک و آه و ناله و بیداری شب ها من از آغاز عمر خود طلاق دائمت گفتم ز چشم دورتر شو دور ، غری غیری ای دنیا نه سیراب از تو می گردند بلکه تشنه تر گردند اگر ریزی به کام تشنگان خود و صد دریا خدا داند ز کل گنج هایت دوست تر دارم که طفلی بی پدر لب وا کند گوید به من بابا بگرد ای آسمان دیگر نیابی رهبری چون من که با اشک فقیری شهریاری کند سودا به روز از تیغه شمشیر او خون عدو ریزد به شب از چشم گریانش ببارد اشک در صحرا ندارم بیم خیزد گر همه عالم به جنگ من ولی از گریه طفل یتیمی لرزدم اعضا اگر با حلقه های آهنینم سخت بر بسته کشانندم به اوج کوه ها بر سخره صما و گر از سیم و زر پر گردد این گردون و گویندم که از آن تو دنیا و تمام هست آن یکجا به مزد اینکه گیرم دانه ای را از دم موری به حق حق نیازارم ز خود مور ضعیفی را امیر مومنان و ظلم بر افتادگان هرگز علی مرتضی و رنج بر بیچارگان حاشا با مهر و وفا مردم زمن دیدند بی وقفه بی در پاسخم جور و جفا کردند بی پروا میان دوستان خود چنان تنهای تنهایم که شب با چاه ، دور از چشم یاران میکنم نجوا از آن کودک که دارد شوق بر پستان مام خود علی را مرگ خوشتر با چنین غم های جان فرسا چه شب هائی که نان دادم به سائل ها و بشنیدم که می گفتند یا رب از علی برگیر داد ما نه آن سائل مرا بشناخت در دامان تاریکی نه من در نزد او کردم برایش نام خود افشا تو هم دنیا چو آن سائل مرا نشناختی هرگز که خون کردی دل زار مرا پیوسته بی پروا تو ، بین دشمنان ، دست توانای مرا بستی تو حقم را گرفتی و نهادی در کف اعدا تو فرزند مرا در بین آن دیوار و در کشتی تو پیش چشم من سیلی زدی بر صورت زهرا تو دست ظلم بگشودی زدی برخانه ام آتش تو تنها حامیم را پشت در انداختی از پا ز من مخفی مکن ای چرخ دون پرور که می دانم همین شب ها به خون سر شود مظلومیم امضا همین شب ها به محراب دعا در مسجد کوفه به خاموشی گراید مشعل تابنده تقوی مکن مخفی زمن دنیا که خود آگاهم و دانم شود فرقم دو تا در راه ذات خالق یکتا همین شب ها چو شب های سیاه مسجد کوفه شود در ماتمم نیلی لباس زینب کبری علی از شدت عدل و مروت کشته شد (میثم) که جاوید است تا صبح قیامت عدل آن مولا "استادسازگار" @deabel
حضرت زهرا سلام الله علیها دختر فکر بکر من، غنچه ی لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطی طبع شوخ من چون که شکر شکن شود کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند بلبل نطق من ز یک نغمه ی عاشقانه ای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه ی مشک سای من گر بنگارد این رقم صفحه ی روزگار را مملکت ختا کند مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی دائره ی وجود را جنت دلگشا کند منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را منطقه ی حروف را منطقه السما کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند نظم برد بدین نسق٬ از دم عیسوی سبق خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟ فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟ ناطقه ی مرا مگر روح قدس کند مدد تا که ثنای حضرت سیده ی نسا کند فیض نخست و خاتمه٬ نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند صورت شاهد ازل٬ معنی حسن لم یزل وهم چگونه وصف آیینه ی حق نما کند مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی جلوه ی او حکایت از خاتم انبیا کند بسمله ی صحیفه ی فضل و کمال و معرفت بلکه گهی تجلی از نقطه ی تحت «با» کند دائره ی شهود را نقطه ی ملتقی بود بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند حامل سر مستسر٬ حافظ غیب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند عین معارف و حکم٬ بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره ی بی بها کند لیله ی قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق علا کند بضعه ی سید بشر٬ ام ائمه ی غرر کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟ وحی و نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب قصه ای از مروتش سوره «هل اتی» کند دامن کبریای او دسترس خیال نی پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند لوح قدر به دست او٬ کلک قضا به شست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند در جبروت٬ حکمران، در ملکوت، قهرمان در نشئات کن فکان حکم به ماتشا کند عصمت او حجاب او عفت او نقاب او سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفحه ی قدس بوی او٬ جذبه ی انس خوی او منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند قبله ی خلق، روی او، کعبه ی عشق کوی او چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری چشمه ی خور شود اگر چشم سوی سها کند مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو زانکه مس وجود را فضه ی او طلا کند حضرت زهرا سلام الله علیها @deabel
مدح امام عسکری علیه السلام باز کمندی فکند جعد مجعّد آهوی طبع مرا کرد مقیّد سلسله ی موی آن زلف مسلسل سخت مرا بسته چون عهد موکّد داد شمیمی از آن موی معنبر عظم رمیم مرا روح مجدّد پیک صبا آورد خرّم و خندان زان لب و دندان خبر، مرسل و مسند قوت دل و جان از آن حقّه ی یاقوت لولو و مرجان از آن دُرّ منضّد سرّ حقیقت از آن پیر طریقت آیه ی رحمت از آن رحمت بی حد عین معارف لسان الله ناطق الحسن بن علیّ بن محمّد عسکری آن شاه اقلیم ولایت کش همه عالم بود جند مجنّد بسمله ی مصحف عالم امکان نقطه ی بائیّه ی نسخه ی سرمد فالق صبح ازل، مطلع انوار مشرق شمس ابد، فیض موبّد خاک گذرگاه او طبع مجسّم بنده ی درگاه او عقل مجرّد طلعت زرّین مهر، شمع رواقش شرفه ی ایوان او، طاق زبرجد کس نزند جز تو ای محرم لاهوت در حرم کبریا تکیه به مسند سجده کند مهر و مه چون بنشیند یوسُف حُسن تو بر تخت ممهّد شاخه ی طوبی کجا آن قد زیبا نخله ی طور است و یا روح مجسّد زد به دلت آتشی زهر که در دهر شعله ی او تا ابد ماند مخلّد شاهد اصلی پس از شمع جمالت شد به پس پرده ی غیبت ممتد ناظم کون و مکان، چون ز میان رفت شمل حقیقت شد این گونه مندّد ای چه خوش آن دم که در جلوه در آید کوکب درّی از آن برج مشیّد تا که به دیدار آن طلعت میمون تا که به اشراق آن طالع اسعد سینه ی سینا شود عرصه ی گیتی روشن و بینا شود دیده ی اَرمد @deabel
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین   ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمد مختار یا امّ البنین خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه در حضور عترت اطهار یا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین @deabel
مادر زهرا، سلام حق به تو مادر فاطمه آورده ای، برای پیمبر سیب بهشت خداست در کف دستت کآید از او بوی ذات خالق اکبر بیت نبوت نداشت مثل تو بانو مادر گیتی نزاده مثل تو دختر عقل به حیرت فتاده اینکه تو زادی حضرت زهراست  یا محمد دیگر! دسته گل آورده اند خیل ملائک بهر تو از آیه های سوره ی کوثر مخزن غیب خدای عزوجل را گوهر نابی نبودی از این بهتر اینکه تو زادی بود تمام محمد وینکه تو داری بود بتول مطهر لیله ی قدرت مبارک است، خدیجه  قدر بدانش به حق، خالق اکبر طینتش از میوه ی بهشت الهی قابله اش مریم است و ساره و هاجر سینه ی موساست طور معرفت او روح مسیحا کشد به محضر او پر حبل متین نجات ماست همانا رشته ای از چادرش به عرصه ی محشر فاطمه، یعنی تمام صورت قرآن فاطمه، یعنی کمال احمد و حیدر هر چه فشانند دُر، کم است به وصفش خواجه ی اَسرا مگر فشاند گوهر کوثر و طاها و قدر و نور بخوانید کآمده در شأن او ز حضرت داور شک نکند کس، حقیقتی است مسلّم اینکه به او متکی است، فاتح خیبر گردون بی نام اوست، پایش در گل خلقت بی مهر اوست، خاکش بر سر تا که شود جای پای فضه ی زهرا رشک برد بر مدینه، وادی مشعر دخت پدر پرور است و أمّ أبیها بلکه فِداها به وصف اوست مکرر احمد گوید مراست، روح دو پهلو حیدر گوید مراست، همدم و همسر خالق گوید مراست، گوهر مکنون قرآن گوید مراست، سوره ی کوثر حوا گوید مراست، فاطمه بانو مریم گوید مراست، فاطمه رهبر بر در بیت الولاش برده توسل جن و ملک، سر به سر، ز ایمن و ایسر قدر و شرف بین که پنج بار شب و روز احمد مرسل کند زیارت این در دل برد از صد هزار یوسف مصری گر نظری افکند به صورت قنبر ملک الهی پر از ذَراری زهراست تا که شود کور چشم دشمن اَبتر کیست به جز او که زینب آرد و کلثوم ؟! کیست که چون او شُبیر زاید و شبّر ؟! ای صلوات خدا و خلق هماره بر تو و نسل مطهر تو، سراسر دختر پیغمبری و مادر بابا ای پدر و مادرم، فدای تو دختر عطر بهشت خداست در نفس تو روح محمد، ز بوی توست معطر تو ز علی هستی و علی بود از تو ختم رسل عاشق، شما زن و شوهر گر همه هفت آسمان شوند صحیفه مدح تو ناید ز خلق اول و آخر ملک وجود از قدوم توست مصفا باغ جنان با تبسم تو منور عالم هستی فنا و نور تو باقی صادر اول خدا، وجود تو مصدر روزی «میثم» ثنای توست هماره لطف توأش بوده از نخست مقدر   حاج غلامرضا سازگار @deabel