eitaa logo
بنیاد دعبل
386 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای بــه بنیــن تــو درود همـه فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه بانوی دین، مظهر عشق و وفا ام بنین، مادر صدق و صفا بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک سفرهء جود و کرمت با حسین اذن دخـول حــرمت یا حسین فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی ماه تو از ماه فلک خوبتر پیش علی از همه محبوب تر ستارگانت همه خورشید نور چشم بد از جمالشان باد دور جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد؟ جز تو که در کرب و بلای حسین چـار پسـر کــرده فـدای حسین ای به علی پس از وفات بتول همچو خدیجه در سرای رسول تو گفته ای، ای گل باغ عفاف با پسر فاطمه شام زفاف کی همه جا چشم و چراغ همه منم کنیز مادرت فاطمه... تو بانوی بیت ولی گشته ای دور حسین ابن علی گشته ای تا که در آن بیت مقرّب شدی از دل و جان عاشق زینب شدی حق به تو یک بهشت احساس داد دسته گلی به نام عبّاس داد سزد که ناموس خدا خوانمت مادر کلّ شهدا خوانمت معرفتت زبانزد عالم است مدحت عالم به ثنایت کم است در بغلت بود گل یاس تو یعنی قندانۀ عبّاس تو بود چو خورشید رخش منجلی خواستی اش دهی به دست علی مشام تو شنید بوی حسین چشم تو افتاد به روی حسین فدایی خون خدا خواندی اش دور سر حسین گرداندی اش... دلم گرفته ذکر امّن یجیب زیارت مدینه ام کن نصیب که گریم از برای تو در بقیع به یاد گریه های تو در بقیع بقیع از اشک تو آمد به جوش صدای گریۀ تو آید بگوش کرده به داغ چار فرزند صبر کشیده ای چهار تصویر قبر اشک مصیبت ز بصر ریختی به یادشان خون جگر ریختی چشم تو از بس که فراوان گریست به گریۀ تو چشم مروان گریست تو نالۀ وا ولدا می زدی اهل مدینه را صدا می زدی بدین سخن فکند آهت طنین که کس نگوید به من امّ البنین چار گلم به تیغ پرپر شدند چار مهم به خون شناور شدند امّ بنین باغ گل یاس داشت دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت ای ثمر دل گل احساس من ساقی اهل بیت عبّاس من شنیده ام دست تو از تن زدند به فرق تو عمود آهن زدند شنیده ام تا تنت از هم گسست پشت حسین ابن علی هم شکست شنیده ام که جای من فاطمه به دیدنت آمده در علقمه شنیده ام شعله به خشمت زدند شنیده ام تیر به چشمت زدند شنیده ام سکینه بی تاب بود به خیمه ها منتظر آب بود شنیده ام که دشمنان صف زدند کنار جسم بی سرت کف زدند شنیده ام که شد ز شمشیر تیز پیکر تو چو برگ گل ریز ریز گریه کنم روز و شب ای نور عین بر تو نه بلکه در عزای حسین تو در مدینه مادری داشتی مادر خونین جگری داشتی اگر که پاره پاره شد پیکرت بود به دامان برادر سرت حسین فاطمه برادر نداشت کشته شد و مثل تو مادر نداشت.... چـار پســر دادی و زیــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو تو را فراق اشجع النّاس کشت داغ حسین و داغ عبّاس کشت گریهء تو به جز عبادت نبود وفات تو غیر شهادت نبود جز غم و اندوه و فغانت نبود حیف که آن چار جوانت نبود تا که بگریند برایت همه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک دگر تنت دفن نشد شبانه تنت نداشت جای تازیانه بـر در بیـت تـو شـرارت نشد بر گل روی تـو جسـارت نشد 🔹گلچین و تلفیق دو مثنوی @deabel
ناله‌ای جانسوز دل‌ها را پریشان می‌کند کیست این غمدیده کزسوزدل افغان می‌کند کیست بانوی سیه‌پوشی که هرروز ازقریش می‌رود اندر بقیع و ناله از جان می‌کند سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز این زن غمدیده یاد از آن شهیدان می‌کند این نه کلثوم ست ونی زینب،بود امّ‌البنین کاین چنین آه و نوا در این بیابان می‌کند در عزای چار فرزندش کند بزمی به‌پا شمع آن بزم عزا از اشک چشمان می‌کند می‌کِشد با حسرت بسیار نقش چهار قبر وزغم هریک خروش ازقلب سوزان می‌کند دم‌به‌دم گوید نخوانیدم دگر امّ‌البنین زین بیان دل‌های جمعی را پریشان می‌کند چون به یادآرد ز درد و داغ‌جانسوزحسین جای اشک ازدیده خون‌دل به‌دامان می‌کند او بریزد اشک غم بهر حسین و در عوض فاطمه در ماتم عباس افغان می‌کند ای «مؤید» دامن امّ‌البنین از کف مده کاین ملیکه با نگاهی، درد، درمان می‌کند 🔹@deabel
ای همسر سردار جهان، مادر عباس وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عباس در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس خوانده ست تورا مادر خود خواهر عباس ام‌الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی تو فاطمه ی بیت شـه عـرش‌ مقـامی تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت شک نیست به این رتبه که حیدربه تو نازد زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد کی مثل توای خاک رهت هم سر و هم جان یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟ ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت جان همه خوبان جهـان باد فـدایت! با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی کـردی بـه بنـی‌فاطمـه اظهـار کنیزی عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی عباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایی چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی تـو ام‌ بنینـی نــه! تـو ام‌الشهـدایی پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت حق است کند فاطمه پیوسته دعایت دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را آتـش زده از گریه دل اهـل‌ نظـر را از بس که در امواج بلا یار حسینی بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی از داغ حسین‌بـن‌علـی جامـه دریـدی با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت گفتـی کــه نخـوانند دگر ام‌بنینت آتش نزند کس به دل زار و حزینت ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟ ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود ای قبله ی دل تـربت بی‌شمـع و چـراغت ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت با آن که شدم زائر بی‌صبر و قرارت نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است قبر تو عیان است عیان است عیان است چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است آن فاطمه قبرش زچه از خلق نهان است؟ از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم هرچند که خون جگرت بود روانه دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه ای کوه غم چار جوانت روی شانه بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت @deabel
🔹منتسب به حضرت لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان كه مرا به ياد شيران بيشه‌ام میاندازى كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام‌البنین می‌خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ چهار پسر که مانند عقاب‌های کوهسار بودند و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ بر پیکر بی‌جان آن ها نیزه ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاك افتادند يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ اى كاش میدانستم آیا چنان که خبر دادند؛ آیا عباس من دستش قطع شده است؟ 📗 ادب الطف، ج۱، ص۷۱ @deabel
ای فلک یک مه و سپهر سه اختر شیرخدا را خجسته همدم و همسر فاطمهء دوم بهشت ولایت یار علی، نایب بتول مطهر یوسف زهرا توجهش به تو بانو زینب‌کبری تو را صدا زده مادر امّ‌بنین، مامِ شیرِ شیر خداوند امّ‌ادب ، آفتاب خانهء حیدر خوانده کنیز عزیز فاطمه خود را ای به ادب از همه زنان جهان سر برده به میراث از تو عشق و ادب را حضرت عباس در حضور برادر کرده نثار قدوم یوسف زهرا چار گل سرخ و چار لالهء پرپر ای پسر تو حسین دوم زهرا ای به بنینت سلام آل پیمبر از همگان برترند خیل شهیدان رتبهء عباس توست ز آن همه برتر نیست عجب گر که با زیارت زهرا گردد اجر زیارت تو برابر رویت مانند آفتاب درخشان بختت بالاتر از سپهر مدوّر غبطه به عباس تو برند شهیدان با همه قدر و جلال در صف محشر زائر باب البقیع توست دل ما ای نفس جان به تربت تو معطر روی ارادت نهاده‌ایم بر آن خاک حاجت دائم گرفته‌ایم از آن در روز وفات تو گشت شهر مدینه محفل اندوه و اشک و ناله سراسر کاش که بودند چار دسته گل تو تا که زنند از غمت به سینه و بر سر حیف نه عباس داشتی و نه عثمان آه نه عون تو بـا تو بود، نه جعفر آب شدی در فراق یوسف زهرا گرچه تو را بود داغ‌های مکرر دوست نه تنها گریست بر تو که می‌زد بر دل دشمن شرار آه تو آذر در کف عباس توست حاجت کونین گرچه جدا شد ورا دو دست ز پیکر دست جدا گشت و دیده شد هدف تیر نیزه به سینه، عمود آهن بر سر بر تو و عباس تو سلام هماره ای پدر و مادرم فدای تو مادر گر بگذارند دشمنان تو، «میثم» گیرد چون جان خود مزار تو در بر 🔹@deabel
گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مودب گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار کای صاحب این خانه! یکی مردفقیرم بیماروتهی دست و گرفتار و دل افگار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم برخرجی یکساله ی خودهدیه ی بسیار گفتا به زنان امّ بنین مادر عبّاس با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عبّاس من ست این عبّاس، دل آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشگ میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت کای در همه جا بوده به خیل ضعفا یار بر من در این خانه گدائی ست بهانه من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار من آمده ام بازوی عبّاس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگوئید که عبّاس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته! ای محو رخ دوست! ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار! دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سربرسرنی،دست جدا،تن به روی خاک لب تشنه،جگر سوخته،دل شعله ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عبّاس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار این مادر دلسوختۀ چار شهیدست گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چار این مادر عبّاس همان امّ بنین ست دادند بنینش همه جان در ره دادار سوگند به آن مادر و آن چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفّار تا شیعه نگردیده هلاک از غم عبّاس «میثم» تو عنان سخن خویش نگهدار @deabel
علامه جوادی آملی شهید هرگز از بین نمی رود و هرگز فراموش نمی شود و هرگز ما را فراموش نمی کند؛ در مقابل وظیفه ما آن است که شهدا را فراموش نکنیم و این امر، هم با برگزاری بزرگداشت برای آنها و هم با طی کردن راه آنها مقدور است شما بزرگوران و خانواده های شهداء سرمایه های کشور هستید و می توانید این کشور را از هر خطری مصون سازید، چرا که خدا مهمان دلهای شکسته است و خانواده های شهدا از دلشکستگان هستند لذا همه سعی کنید مهماندار خدای سبحان باشید و از خدا برای این کشور رفع مشکلات را بخواهيد. بعد از جریان عاشورا، وقتی خبر به مدینه رسید، اول كسی كه امّ‌البنین درباره او سؤال كرد وجود مبارك سیدالشهداء بود، یعنی نام مبارك قمربنی‌هاشم را نمی‌برد گفت، فرزندان من فدای حسین‌بن‌علی ایشان ادامه دادند: بعدها كه قدری فضای مدینه باز شد، ایشان می‌رفتند قبرستان بقیع، در بقیع به نام چهار پسرشان چهارتا قبر نمادین درست می‌كردند، زن‌های مدینه را در آنجا جمع می‌كردند، امّ‌البنین مرثیه می‌خواند و می‌گفت زن‌های مدینه از این به بعد مرا امّ‌البنین صدا نزنید، امّ‌البنین یعنی مادر پسران! روزی من امّ‌البنین بودم كه فرزندان من زنده بودند، از این به بعد مرا امّ‌البنین نگویید «لا تدعونی ویك امّ البنین كانت بنون لی اُدعا بهم و الیوم أصبحت و لا من بنین» 🔹@deabel
گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مودب گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار کای صاحب این خانه! یکی مردفقیرم بیماروتهی دست و گرفتار و دل افگار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم برخرجی یکساله ی خودهدیه ی بسیار گفتا به زنان امّ بنین مادر عبّاس با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عبّاس من ست این عبّاس، دل آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشگ میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت کای در همه جا بوده به خیل ضعفا یار بر من در این خانه گدائی ست بهانه من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار من آمده ام بازوی عبّاس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگوئید که عبّاس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته! ای محو رخ دوست! ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار! دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سربرسرنی،دست جدا،تن به روی خاک لب تشنه،جگر سوخته،دل شعله ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عبّاس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار این مادر دلسوختۀ چار شهیدست گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چار این مادر عبّاس همان امّ بنین ست دادند بنینش همه جان در ره دادار سوگند به آن مادر و آن چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفّار تا شیعه نگردیده هلاک از غم عبّاس «میثم» تو عنان سخن خویش نگهدار @deabel
هر نفس هربار در هربار : یا ام‌البنین هر تپش تکرار در تکرار  یا ام‌البنین نذرِ من شد سُفره‌اش از مادرم آموختم خوانده‌ام بسیار در بسیار یا اُم‌البنین با گره‌هایی که کور است آمدیم و واشدند رو به او گفتیم تا یکبار یا ام‌البنین سینه‌ام آماج غمها شد ولی زخمی ندید تا نوشتم روی این دیوار یا ام‌البنین بچه سیدها که بر زهرا توسل می‌کنند با رعیت هرکه دارد کار : یا ام‌البنین کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت ناله‌های سینه‌ی سردار : یا ام‌البنین چادرش باب‌الحوائج  خانه‌اش بابُ المراد چاره‌ی هر مشکلِ دشوار یا ام‌البنین با دلِ زهرایی‌اش دین باوری‌اش را ببین با امیر‌المومنین همسنگری‌اش را ببین بچه‌های فاطمه مادر صدایش می‌زنند مادری‌اش را ببین نامادری‌اش را ببین کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانه‌اش دائما میگفت زینب نوکری‌اش را ببین بی حسین‌اش می‌نشست و می‌شکست و می‌شکست روضه خوانی‌اش ببین نوحه گری‌اش را ببین بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته چادرِ خاکی ، سرِ خاکستری‌اش را ببین از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر مَشک را می‌گفت خاکِ روسری‌اش را ببین روزها گِرد سکینه می‌زند بر سینه‌اش  آه زینب چهره نیلوفری‌اش را ببین زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد گفت مادر ردِ خون انگشتری‌اش را ببین @deabel
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین   ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمد مختار یا امّ البنین خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه در حضور عترت اطهار یا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین @deabel
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب، ام الوفا، ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه ات راهی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنانت را در آورد پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست مدح تو چون با مدح عباست گره خورد دیگر گریز روضه هایت هم جز این نیست شور رجزهایش نمی آمد به آن که در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست آه! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست! این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟ یا دست های اوست که در آستین نیست؟ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است! یعنی سر عباس بر روی زمین نیست... @deabel