✅از سخن بزرگان
🔶جهان گذرا
دنیا، کاروانسراییست در حاشیهی ابدیت؛
سفری کوتاه با بارهایی سبک،
که هر توقفی، تلنگریست به ناپایداری.
اقامت، موقت است و مقصد، جاودان.
در این عبور خاموش، آنچه باید به جا ماند،
نه سایهای از ثروت، که عطری از نیکنامیست.
#دنیای_گذرا
#آخرت
#سفر
#تاریخ_بیهقی
@Deebaj
ایران ای سرای امید❤️
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران! غمت مرساد!
جاویدان شکوه تو باد !
#هوشنگ_ابتهاج
❤️#ایران_قوی
@Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دیباج ۲۴۲
🔶تلخیِ شیرینِ بازگشت!
📌گاهی دل، بیهوا به گذشته پر میکشد؛ نه از سر عادت، بلکه چون زخمی که هنوز میتپد. کاواباتا مینویسد: «یادآوری چیزی که دیگر وجود ندارد، دردیست همراه با آرامش.» و چه شیرینتلخ است این درد...
در لحظهای، با دیدن چهرهای، شنیدن آوایی، بویی آشنا، چیزی از درونمان بیرون کشیده میشود؛ چیزی که فکر میکردیم سالها پیش مرده است. آناتای بودایی، یوگانِ ژاپنی یا اشتیاقِ سعدی، فرقی ندارد چه نامش بگذاریم. همهشان حکایت از پرواز جان ما دارند میان دو جهان: جهانی بیرون از ما که ناپایدار است و جهانی درون ما که پابرجا مانده.
انگار گذشته، هرگز نمیگذرد؛ در ما میماند، آرام و بیصدا، تا روزی در آینه نگاهی یا نغمهای، دوباره زنده شود. در آن لحظه، زمان از خط بیرون میجهد، دایره میشود، و ما به جای آغاز، به حس بازمیگردیم.
و در آن اشتیاقِ زندهشده، درد هست، آرامش هست، و زیباییای که فقط از دل ناپایداری برمیخیزد.
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم…گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
#گذشته
#خاطره
#سعدی
#پدر
@Deebaj
✅دیباج ۲۴۳
🔶هجرتی از جنس نور؛ از مدینه تا ری
در گسترهی تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، هجرت، همیشه قصهای مقدس بوده است؛ قصهی بریدن از آسایش برای وصال حقیقت، داستان دل کندن از مأمن، برای رساندن پیام به مردمانی در عطش معنا. هجرت، نه فقط جابهجایی در مکان، که کوچ از خود بهسوی خداست؛ حرکتی آگاهانه، عالمانه و شجاعانه.
و چه زیبا و پربار بود هجرت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)؛ مردی از نسل امام حسن مجتبی (ع)، که در مدینهی جدش آرام نداشت، چراکه آن شهر دیگر برای عاشقان اهلبیت، مأوایی امن نبود. دستگاه خلافت عباسی، گلوگاه سخن حق را میفشرد و صدای معرفت را در پستوی ترس پنهان میکرد.
حضرت عبدالعظیم، آن بندهی بصیر و آگاه، به فرمان دل و عقل، راهی دیاری شد که در ظاهر دور از مرکز دین و سیاست بود، اما در باطن، ظرفیت بدل شدن به کانونی برای گسترش مکتب اهلبیت را داشت. ری، شهری در آستانهی بیداری، با مردمانی مشتاق و ذهنهایی جستجوگر. هجرت او به ری، نه از روی ترس، که از سر تدبیر بود؛ هجرتی پیشدستانه، برای افروختن چراغی در دل شب جهل.
او نهتنها فردی گمنام نبود، بلکه چهرهای شناختهشده میان امامان بود؛ آنچنانکه امام هادی (ع) ایمان و اعتقاد او را «دین حق» توصیف کرد. عبدالعظیم، خود، کتابی زنده از معارف اسلامی بود؛ راوی حدیث، حامل علم، و مُبَلّغِ راستین ولایت. . خانهاش در ری، به حوزهای از نور بدل شد و وجودش به حریمی از امید و ایمان برای شیعیان تبدیل گشت. 👇👇
ری، بهبرکت حضور او، از شهری خفته به قطب فکری شیعه بدل شد. این هجرت، تجسمی عینی از رسالت عالمان دین است؛ آنان که نه برای نام، بلکه برای انجام وظیفه، دل از آرامش خود میکَنند و به میان مردمان میروند تا دلهای آشوبناک آنان را با رهاوردهای ایمان به خداوند، آرامش بخشند. عالم دینی، هرگاه از خلوت خویش بیرون آید و در میان مردم بذر آگاهی بپاشد، هر هجرتش چون هجرت عبدالعظیم، نقشهای راهبردی برای نجات خواهد بود.
آری، هجرت عبدالعظیم، فقط یک کوچ نبود؛ خلق مرکزی برای تشیع در دل ایران بود، و الگویی جاودانه برای همهی عالمان دین؛ که «بماند» تا «بفهمد»، اما «برود» تا «بفهماند».
#هجرت
#عبدالعظیم_حسنی_علیهالسالم
#ری
@Deebaj
✅از سخن دیگران
🔶 سعدی ودریافتهای سهل و ممتنع
✍️سهند ایرانمهر
🔸تاریخ را میخوانیم و بنا به آن قول مشهور:« از تاریخ میآموزیم که از تاریخ نیاموختهایم». «ویل دورانت» در مقدمه « تاریخ تمدن» میگوید:« در طبیعت، تنها انسان است که آن چیزی که باید باشد، نیست». جماد و نبات و حیوان در طبیعت همه همانند که باید باشند.حیوان که در حد واندازه درک خود، عاقبت کار را میبیند، از تکرار کاری که به زیانش باشد، رویگردان است. حیوان اگر حس کند، کاری به تباهیاش میانجامد، از آن اجتناب میکند اما انسان است که با محاسبات غلط، حد و توان خود را نمیشناسد و بجای افزایش عقلانی توان خویش و پایبندی به ملزومات یک هدف پنجه در پنجه چالشهایی میاندازد که خود را برای آن آماده نکرده است:
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
🔸حواله کردن دلیل شکست و ناکامی به دشمن و بدخواه، ویژگی چنین انسانهایی است اما آنچه خودِ رفتار و افکار اینان بر سرشان میآورد، دشمن نمیآورد و آنکه سیلی بر گردنشان مینوازد، ستمکاری خودشان است نه دیگران چنانکه گردن دزد، پیش از شحنه؛ به دست خود، زده خواهد شد:
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی؟
سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش
دزد از جفای شحنه چه فریاد میکند
گو گردنت نمیزند الا جفای خویش👇👇
🔸برای آدمیان یا قدرتمندان یا جامعهای که چنین رفتار میکند نه تاریخ، نه علم، نه عبرت -که آفتاب و روشناییهای طی طریق زندگی هستند- هیچکدام راهگشا نیست . کوری اینان با بیناییشان تفاوتی ندارد و عاقبت چنان بیاعتنا به شواهد و دلایل و استدلالها میشوند که جز تماشای افتادنشان در چاهی که خود کندهاند، چارهای نیست، روایت تاریخ از اینان برای نسلهای دیگر این است: ظالمان به چاهی افتادند که خود حفر کردند، مراقب باشید که خود، چاه خویش را حفر نکنید:
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق
بهتر ز دیدهای که نبیند خطای خویش
چاه است و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
با دیگران بگوی که ظالم به چَه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش
« سعدی»
#سعدی
#تاریخ
#انسان
#شکست
@Deebaj