eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ‍ اسمش خسروان بود... راننده ی من در روزهای جنگ 😊 بارها بهش گفته بودم ..اگه خبر شهادت یا زخمی شدنت رو بشنوم ؛حسابی برات میخندم 😊 تا اینکه در عملیات کربلای پنج زخمی شد و اتفاقا خودم رفتم بالای سرش... و به قولم عمل کردم و با خنده احوالش رو پرسیدم ...😊 کارمند شرکت نفت بود.... سابقه اش در جنگ بیشتر از من بود.. البته حضورش فقط در عملیات ها بود... و با تموم شدن عملیات خسروان هم غیبش میزد.. از هر حربه ای برای گرفتن پایان ماموریت استفاده میکرد... بعد از عملیات بدر که مانع از رفتن اش شدم از یه حربه عجیب استفاده کرد..که بماند....😉 من هم ناچارا برای حفظ آبرو بهش پایانی دادم..📩 تا اینکه قبل از عملیات والفجر هشت. دوباره برگشت... آدم عجیبی بود.. به قول امروزی ها اُپِن ...😊 و به قول دیروزی ها کمی دریده ...😊 فرستادمش سنگر بیژن کنگری ... فردی که نماز شبش نمیگذشت و تمام مستحباتش بجا بود... هنوز مدتی از همسنگری شون نگذشته بود که یه شب دیدم بیژن کنگری با داد و فریاد وارد سنگرِ فرماندهی شد و ابراز نارضایتی شدید از معاشرت و همسنگری با خسروان گله ها کرد...!!!😊 کنگری میگفت: قطعا اگر ما در جنگ عدم فتح داریم... یه علتش خسروان است....😠 خلاصه قانع اش کردم که مدارا کند. طبیعی بود ... بیژن اهل تهجد بود .. شبا که برای نماز بیدار میشد.. خسروان داد می زده .. برادر ما میخواهیم بخوابیم 🤒 اگر ریا کاری نیست برو بیرون نماز بخوان مثل مولا علی.... اگر نه در سنگر مزاحم خواب ما نشو. ..😴 خلاصه گذشت تا عملیات والفجر هشت شد... 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شب دوم عملیات؛ ما می بایستی خودمون رو با خودروی جیپ ،به منطقه ای در انتهای اروند رود میرساندیم... تا شبانه بوسیله هاورکراف ما رو به فاو ، انتقال دهند.. سر شب راه افتادیم... از نخلستان های آبادان در دل تاریکی شب و با چراغ های خاموشِ جیپ حرکت کردیم.. توی تاریکی مطلق، بین راه ماشین خراب شد 😱 همه معادلات ما بهم خورد... از رفتن و رسیدن به سر قرار ناامید شده بودیم به یکباره خسروان ادعایی کرد😳 گفت نگران نباشید ...☝️ من الان ماشین رو تعمیر میکنم...😏 ناگفته نماند که اهل امور فنی بود ... جعبه آچار را برداشت و یه راست رفت زیر ماشین... کاملا حرفه ای و سریع دیفرانسیل ماشین رو باز کرد و تعمیر و دوباره سرجاش گذاشت... یه مرتبه گفت: ماشین تعمیر شد.. حرکت کنیم.😊 ما هم متعجب و متحیر از کاری که کرده بود.😳 راه افتادیم و به موقع هم تونستیم سر قرار برسیم... صبح در فاو بودیم .... و به لطف خسروان 😊 در عملیات هم شرکت کردیم... نزدیکی های ظهر بود که خسروان و کنگری رو دیدم که گوشه ای ایستاده و طبق معمول مشغول صحبت و بگومگو بودند... از بیژن اصرار.... از خسروان امتناع..... وقتی قضیه رو جویا شدم...🤔 بنظرتون چه میگفتند...... !!!؟؟؟ بیژن به خسروان اصرار میکرد که تو رو جون هر کی دوست داری بیا و قبول کن که همه ی ثواب های نماز شب هایم برای تو.... وثواب تعمیر ماشین.. در دل تاریکی شب.. و جا نماندن ما از عملیات برای من......😶😶 و خسروان زیر بار نمیرفت که نمیرفت 😂 میگفت: ثواب نماز شب های تو رو چیکارش کنم آخه یه چیزی بگو که بدرد دنیایم بخوره😂 ببینید من در جنگ با کی ها سر میکردم🤔 ▪️فرامرزی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (42) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور اتش دشمن آنقدر سنگین بود که اگر کمی اشتباه می کردیم تلفاتمان زیاد می شد. اطراف قبضه ها را به وسیله صندوق های خالی مهمات ایمن کرده بودیم. تلاش نیروها زیاد بود و به همین خاطر چند نفر نیرو به صورت کمکی از گردان پیاده همجوار گرفتم تا کمک کاری برای نیروهای ادوات باشند. یکی از آنها جوان رشید و بلند قامتی بود که پیک گردان شده بود و آشنایی خوبی با ادوات داشت و خیلی به کارمان آمده بود. آن روز برای همه ما روز سختی بود ولی ما مردان روزهای سخت بودیم و مقاومت می کردیم. دشمن مایوس شده بود و با دادن تلفات زیاد سرجای خود نشسته بود و امیدی به بازپس گیری جزایر نداشت. روزها به سختی سپری می شد و اخباری از ساخت جاده خیبر بما می رسید. چند روزی بود که منطقه ساکت شده بود و مسئولین تصمیم گرفته بودند تا نیروی جایگزین برای ما بفرستند. طرف غروب بود که نیروهای جدید، تازه نفس و سرحال به جزیره رسیدند. باید یکی دو روز می ماندیم تا آنها با منطقه اشنا می شدند. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🌹گام برداشتن در #جاده_عشق هزینه میخواهد! هزینه هایی که انسان را عاشق... و بعد.. #شهید میکند!🕊 #شهادت_گوارای‌وجودت #دلتنگی_رفیق @defae_moghadas
🍂 💢 (43) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور همین کار را کردیم و دو روزی کنار آنها ماندیم. با طلوع خورشید، بچه ها سوار بر لندکروز شده و به طرف جاده خیبر حرکت کردند. چند کلیو متری مسافت را طی کردیم تا به اول جاده رسیدیم. جاده هنوز تمام نشده بود و مقداری از آن را باید پیاده می رفتیم و مقداری را با قایق تا به اول جاده برسیم. وقتی از جزیره خارج می شدیم غم بزرگی همه را فرا گرفت. همه ناراحت بودیم و بیاد روزها و شب های گذشته دلتنگی می کردیم. عبدالله بیاد شهدا و دوستان شروع به نوحه خوانی کرد. با ورودمان به مقر و دیدن وسایل شهدا همه به گریه افتادیم. جاسم پور وقتی سنگینی حالات بچه ها را دید شروع به صحبت کرد و مقداری آنها را دلداری داد. برای همه بچه ها برگه مرخصی نوشته و تحویل آنها شد. بعد از آن همه زحمت و مشقت، امروز آرام بودیم. از انجام وظیفه ای که در راه آن کوتاهی نکرده بودیم و قدمی عقب ننهادیم. زیر لب زمزمه می کردیم، خدایا هر چه بود برای تو بود.... خدایا هر چه کردیم برای حفظ دین تو کردیم..... خدایا ما را در این راه استوار نگهدار.... خدایار مارا با یاران شهیدمان محشور بگردان.... از همه التماس دعا دارم دست بوس همه خانواده های شهدا تا رمقی در بدن دارم سرباز رهبرم سیدعلی هستم. والسلام غلام عباس براتپور 🙏 @defae_moghadas 🍂
🔴 سلام و آرزوی توفیق 🏴 و عرض تسلیت به مناسبت شهادت رئیس مذهب شیعه، امام جعفر صادق علیه السلام خاطرات برادر عزیز، جناب براتپور به آخر رسید. خاطراتی که از اعماق روح جبهه رفته ها بر می خیزد و ان شاءالله به دل همه علاقمندان به این مسیر می نشیند. خدا کند مورد توجه قرار گرفته باشد. خاطرات بعدی نیز قطعاً مورد استقبال شما عزیزان قرار خواهد گرفت به شرط حضور و همراهی شما 👈نظرات و پیامهای شما زینت بخش کانال خواهد شد. 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 🔻 نواهای ماندگار حاج صادق آهنگران 🔴 سپاه محمد (ص) با دلاورانِ ، لشکر محمد می روم به میدان می روم به میدان کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
⚫️شهادت امام صادق علیه السلام بر همه محبین و دوستداران آن حضرت تسلیت باد🏴🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام و عرض تسلیت شاید یکی از اصلی ترین دغدغه های ما در این آشفته بازار جریانات جاری کشور و جهان، فراموشی مقاومت های خیره کننده و فداکاری های جوانان ما در جبهه‌های جنوب و غرب باشد که در دل تاریخ مدفون شود. آنهم خاطراتی که مکتوب است و خاک می خورد، چه رسد به ناگفته‌های این دوران طلایی که باید بر این ناشنیده ها اشک ریخت و حسرت خورد. مقاومت خرمشهر افسانه نبود، هر چند عجیب بود، ایستادگی شان منطقی نبود، ولی عاشقانه بود، باورکردنی نبود هر چند حقیقت داشت. خاطرات کوتاهی که از امروز می خوانیم، بخش کوچکی است از یکی از گروه های مقاومت خرمشهر که.... 🔸 بر همه ماست تا با دعوت از دوستان، دانش آموزان و جوانان خود به این محافل مجازی و غیر مجازی، نشر دهنده افتخارات تاریخ دفاع مقدس خود باشیم، قبل از اینکه دیگران الگوی ناصواب آنان باشند. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #نبرد_بندر حاج مصطفی اسکندری 🔸 قسمت ( 1) صبح آن روز مانند روزهای قبل، پس از آماده شدن تک تک بچه های گروه، در مقر ما که در منزل پدری حاج صاحب در کوتشیخ بود اسلحه ها و مهمات مورد نیازمان را در ماشین تویوتا وانت گذاشتیم و قبل از عزیمت به آن طرف کارون "صاحب" با سپاه تماس گرفت تا از جهان آرا کسب تکلیف کند که امروز به کدام نقطه درگیری برویم. نمیدانم طرف صحبتش  خود شهید جهان آرا بود و یا شخص دیگری! ولی از قول ایشان جواب دادند. بهر حال  دستور داده شده که به کمک دیگر بچه ها به بندر بروید. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت (2) باسرعت همگی سوار ماشین شده به سمت اداره بندر حرکت کردیم. تمام نقاط شهر زیر آتش شدید سلاح سنگین دشمن بعثی بود. دقیقا بیاد دارم وقتی که ماشین ما از خیابان فردوسی می گذشت بین چهار راه فردوسی تا درب ورودی بندر، صاحب با سرعت تمام حرکت می کرد و ترکش  گلوله ها به دربهای شیشه ای مغازه ها و بانکها اصابت میکرد و شیشه های بزرگ با صدای گوش خراشی می شکست و فرو میریخت و این صداهای وحشتناک مزید بر صدای انفجارها و جیغ و داد مردم،  وحشت را مضاعف می کرد. در جلو پمپ بنزین چهار راه نقدی گلوله ای سنگین تازه به زمین اصابت کرده بود و تعدادی زخمی روی زمین افتاده بودند و تعدادی دیگر در حال کشیدن آنها و امداد رسانی بودند. این چند دقیقه چهار راه فردوسی تا درب بندر بسیار سخت گذشت تا بالاخره ماشین تا دم درب ورودی متوقف شد. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔴 رفتن به اولین قسمت 👆 👇 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 کربلای ۴ در عملیات کربلای۴ از یک گـروه هفت نفری که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند، تنها حاج‌ستار توانست جانِ سالم بِدَر ببرد و به عقب برگردد ، و اکثر آنها از جمله صمد برادرِ حاج ستار شهید شدند ... وقتی که از حاجی پرسیدیم : « حاجی، تو که می‌توانستی جنازه‌ی برادرت رو با خود بیاوری، چرا این کار را نکردی؟» در جواب گفت: « همه بچه هـا برادر من هستند ؛ کدامشان را می آوردم؟ » 📚 یک جرعه آفتاب ص۵۵ ۱۵۵_لشکر۳۲انصارالحسین ▪️ ▫️▪️
کاش مسئولین این تصویر را قاب کرده و بر سر دَر محل کارشان نصب می کردند. بهترین جوانان این مرز و بوم اینگونه در خط مقدم ایستادگی کردند تا ما در آسایش باشیم. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت ( 3) در کنار درب ورودی اتاقی در اختیار بچه های سپاه بود و ما قبلاً در هنگام بمب گذاریها برای نگهبانی در بندر شبها به آنجا مراجعه می کردیم و از آنجا تقسیم می شدیم . کسی که آنروز در آن محل حضور داشت برادرمان علیرضا دریس بود که ما به شوخی همیشه به او می گفتیم  (فرمانده دریس ) با صاحب به نزد او رفتیم تا از آخرین وضعیت نبرد در بندر مطلع شویم. فرمانده دریس هم برای اینکه به حساب خودش به ما روحیه بدهد، گفت دیشب عراقیها در بندر رخنه کرده بودند ولی الحمد لله بچه های ما همه آنها را انداختند بیرون و الان  بچه های ما در بیرون درب فیلیه با آنها در گیر هستند میتوانید با خیال راحت تا آنجا بروید. همگی سوار بر وانت، دو نفر در کنار راننده و بقیه بر بالای صندوقهای مهمات عقب وانت نشسته و باسرعت وارد محوطه بندر شدیم.  گروه ما از معدود گروه های خرمشهری بود که از قبل از شروع جنگ تحمیلی به اندازه کافی اسلحه و مهمات مختلف در اختیار داشتیم و همیشه در درگیریها بیش از حد نیازمان مهمات اعم از فشنگ و نارنجک و موشک آر پی جی به همراه می بردیم. این اسلحه و مهماتها بعضی از زمان انقلاب و بعضی مصادره از ضد انقلاب و بعضی دیگر را به صورت سهمیه ای از سپاه برای تامین امنیت منطقه کوتشیخ گرفته بودیم. مصطفی اسکندری ادامه دارد @defae l_moghadas 🍂
🍂 🔻 🔸 قسمت (4) پس از ورود به محوطه بندر قصد رفتن به سمت درب فیلیه و پیوستن به بقیه رزمندگان را داشتیم ولی هنوز مسافت زیادی از درب ورودی طی نکرده بودیم که تعداد زیادی نیروی نظامی را در حال تردد مشاهده کردیم. باتوجه به اطلاعاتی که فرمانده دریس داده بودند نمی بایست در اینجا خبری باشد . بعضی از بچه ها گفتند خودی هستند و برای کمک آمده اند  عده ای دیگر گفتند نکند عراقی باشند. بهر حال صاحب سریعاً ماشین را به گوشه ای پشت دیوار منحرف کرد و ما برای بررسی وضعیت پیاده شدیم. از نوع سلاحهای منظمی که در دست داشتند که عمدتا تفنگ کلاشینکف و تیربار گرینف و قبضه های آر پی جی بود و همچنین نوع منظم لباسهای نظامی و کوله پشتی و بخصوص از کلاه های کنگره ای پوشانده شده با گونی که بر سر داشتتد برای ما مسلم شد که اینها همه عراقی هستند. مصطفی اسکندری @defae_moghadas 🍂