🍂
🔻 نقطه عطف
سردار شهید
حاج احمد سوداگر
2⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 این توازن از چه هنگام به هم خورد؟
بخشی از این به هم خوردگی به مرور زمان پیش آمد و بخشی دیگر دفعتاً، مثلاً عراق تا عملیات بیتالمقدس نمیدانست که نیروهایی هم به عنوان سپاهی در جبهه حضور دارند ولی با اسیر کردن این نیروها فهمید، یک عده رزمندههایی هستند که ارتشی نیستند و داوطلب به جنگ آمدهاند. آن زمان بود که به عقلانیت رسید و موضع محکمی گرفت.
🔅 در آستانهی عملیات خیبر وضعیت نیروها چطور بود؟
در ادامهی این برنامه جیشالشعبی هم وارد صحنه شد و عراق امکانات جدیدتری به کار برد. اینها همه میشود نقاط قوت. از عملیات فتح مبین به بعد عراق با سماجت بیشتری جلوی ما ایستاد. بنا به روایت اسناد موجود، از ستاد کل ارتش عراق پیامی به کلیهی یگانها مخابره گردیده بود مبنی بر این که: «انتظار نداشته باشید ایرانیها از روبهرو به شما حملهور شوند، ممکن است از جناحین، از هوا و یا حتی با حفر تونل از زیرزمین حمله کنند.» اگر میبینیم که در روزهای پایانی اردیبهشت 1361 عراق تیرآهن توی کوچهها و خیابانهای خرمشهر کاشته، یا ماشینها را سروته در خاک فرو برده، به خاطر همین ابلاغیه و منبعث از آن بوده است.
شگرد عملیاتی ما نفوذ از یک نقطه و گسترش به چپ و راست و نهایتاً تسلط بر منطقه بود. ما از نظر هلیکوپتر و وسایل هوایی در مضیقه بودیم و چون هلیکوپتر نداشتیم، نمیتوانستیم هلیبرد کنیم، بنابراین از یک خاکریز نفوذ کرده و محوری را باز میکردیم و پس از شناساییهای پیدرپی حداقل یک ستون گروهان و حداکثر یک گردان از این محور عبور میدادیم و نقطهی ضعف را پیدا میکردیم و بعد نیروها را به چپ و راست گسترش میدادیم.
بعد از عملیات بیتالمقدس به دلایلی که برشمردم دیگر نمیتوانستیم به عمق نفوذ کنیم و نیروهایمان را در اطراف گسترش دهیم؛ تمام راههای نفوذ ما را بسته بودند، سیمخاردار عمود بر خاکریز عراقیها و بعضاً میدان مین برمیخوردیم. عراق با تمام وجود دفاع میکرد و مثلاً در کربلای ـ 5 مواضع نونی شکل یا مثلثی شکل از کوشک تا پاسگاه زید قرار داده بود که دور تا دور دفاع کند و در هر نقطه با ما بجنگد. عراق در این مقطع به بلوغی رسیده بود که دیگر ما نمیتوانستیم چون گذشته به پیروزی دست یابیم. ما در محاصرهی اقتصادی و تحریم بودیم و توانمان با هر عملیات کاسته میشد. بر عکس عراق هر روز مجهزتر شده و از هر سو به او یاری میرساندند.
این وضعیت تا عملیات خیبر ادامه داشت.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻#زندان_الرشید ۲۳۶
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
در حال خودم بودم و دیگر دلم نیامد سؤال دیگری بکنم. به بچه ها که این خبر را دادم خوشحال شدند که دوستان صدام دارند تقاص کمک هایشان را پس میدهند.
صبح روز بعد سروکله جواد پیدا شد. با خوشحالی گفت: «علی، خبرهای کویت را که شنیدی؟» .
- بله. خوب هم شنیدم. به نظرت چیست؟ - ان شاء الله بقیه کشورها هم همین بلا سرشان بیاید.
- چطور مگر؟
- حالا بماند تا بعد!۔
- علی، اگر خبر محرمانه ای بگویم قول میدهی به کسی نگویی؟
- خبر محرمانه دیگر چیست؟
- حالا! فقط بگو قول میدهی؟ .
- مگر خبرت چیست که این قدر تعهد می گیری؟
- خیلی مهم است! .
- باشد. قول می دهم.
- علی، این نیروهایی که جدیدا وارد زندان شده اند همگی نیروهای کویت اند که در حمله عراق به آنجا اسیر شده اند.
- این را که می دانم!
- می دانی! چطور فهمیده ای؟
- مدت زیادی است که در الرشید هستم و راه و رسم گرفتن خبرهای جدید را هم می دانم. تو اگر خبر جدیدتری داری بگو.
جواد لحظاتی فکر کرد. متوجه شدم نباید او بفهمد با کویتی ها حرف زده ام. راهی به ذهنم رسید و گفتم: «میدانی از کجا فهمیده ام؟»
- نه والا.
- دو روز پیش یادت می آید برای ما نوشابه های گازدار آوردی و گفتی بخورید و کیف کنید؟
- بله. یادم می آید. ولی چه ربطی به این موضوع دارد.
- ربطش این است که وقتی نوشابه ها را سر کشیدم، نگاهی به نوشته های روی قوطی کردم و دیدم روی آن نوشته شده صنع فی الكويت. گفتم پس حتما صدام به کویت حمله کرده و اینها هم غنایم جنگی اند؟
جواد ساده لوح بی اینکه فکر کند گفت: «بله... بله. خب پس، تو از اینجا فهمیدی که اسیران حیاط کناری کویتی اند.»
روز بعد، به کنار دیوار زندان کویتی ها رفتم و مشغول خبرگیری شدم. سایه ای نشان می داد کسی کنار دیوار نشسته. صدا زدم: «شما که هستی؟» .
- من افسر ارتش کویتم که اسیر شده ام.
- چطور اسیر شده ای؟
- در حمله عراق به کویت، آن قدر برق آسا قضایا رخ داد که هیچ کس نه فرصت دفاع داشت و نه فرار. چارهای غیر از اسارت نداشتیم و حالا هم ما را به اینجا آورده اند.
طوری حرف می زد که انگار دنیا را از او گرفته اند. افسردگی و دلمردگی از حرف هایش می بارید. بعد از اینکه جواب مرا داد، گفت: راستی، شما چرا به اینجا آمده اید؟ شما کیستید؟» .
- من پاسدارم و در جزیره مجنون در زمانی که عراق از زمین و هوا حمله کرد اسیر شدم. من و عده ای از دوستانم مدتهاست در این مکان زندگی می کنیم.
- از اول اینجا بوده اید؟
- نه. حدود دو سالی می شود که هرچند وقت از این زندان به زندان دیگری می رویم؛ ولی الان چند ماهی است اینجا هستیم.
- چرا شما را به اردوگاه نمی برند؟
- نمی دانم. دلشان نمی خواهد. در ضمن قرار است کسی نفهمد ما اسیر شده ایم.
- چرا نباید بفهمند؟
- قصه اش طولانی است. بماند برای فردا.
همراه باشید
════°✦ 💠 ✦°════
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻#زندان_الرشید ۲۳۷
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
صبح روز بعد، دوباره سراغ حیاط و کنار دیوار رفتم و با یک نفر دیگر صحبت کردم. او هم همان صحبت های تکراری دیروزی را می کرد.
- یک روز از کویتی ها پرسیدم: «یادتان است در جنگ عراق علیه ایران چقدر دینار و کالا و آذوقه و سرباز به عراق کمک کردید؟ یادتان هست چقدر دوست داشتید همراه صدام ریشه ایران را بکنید؟» همین طور میگفتم و او لال شده بود و جوابی نمیداد. گفتم: «خدا وکیلی فکر می کردید روزی همین صدام، رفیق شما، این طور به کشورتان حمله کند و شما را بدبخت و آواره کند؟ حالا دیدید این نامرد چقدر آدم خبيث و خطرناکی است؟ این سنت خداست و در طول تاریخ بوده. نه شما که هر کس ظلم کمک کند هم ظالم است و هم روزی در آتش ظلم می سوزد.»
وقتی حرف هایم را شنید گفت: «بله. همه حرف هایت درست است. ما غافل بودیم. به خواب هم نمیدیدیم صدام جواب محبت های ما را این طور بدهد. نه من بلکه هیچ کویتی ای باورش نمیشد ورق برگردد. درست میگویی. عراق در حق ما نامردی کرد. سهم ما بعد از آن همه حمایت های مالی و غیر مالی این نبود. خدا روزگار صدام را سیاه کند.»
روزهای دیگر که همین حرف ها را برای سایر کویتی ها میزدم، عده ای از آنها همین جمله «غافل بودیم» را هم نمی گفتند و سکوت می کردند. آن روزها چقدر از اسارت و ذلت کویتیها در زندان الرشید احساس غرور میکردم که خدا چطور در دنیا مردم را درس می دهد.
یک روز صبح، جواد از راه رسید و گفت: «علی، سريع اثاثیه تان را جمع کنید.» غافلگیر شدیم، پرسیدیم: «دوباره چه شده؟ باز قرار است کجا برویم؟».
- قرار است شما را از اینجا به جای دیگری انتقال بدهند.
- کجا؟ چرا؟
- نمیدانم!
به اکبر گفتم: «دیدی دوران شاهانه زندگی کردن ما هم تمام شد و باید با این محیط آرام و راحت خداحافظی کنیم؟» بچه ها با شنیدن خبر جواد و حرف های من دمغ شدند و با ناراحتی وسایلشان را جمع کردند. محمد طبق عادت وقتی وسایلش را جمع کرد گوشه اتاق نشست و سیگاری روشن کرد و گفت: «بخشکی شانس. آخر این هی شد کار!» گفتم: «حالا خیلی ناراحت نشو. خدا بزرگ است. هنوز که هیچی معلوم نیست. شاید ما را جای بهتری بردند. خدا را چه دیدی؟»
- تو هم دلت خوش است! جای بهتر جای سرلشکرهای عراق است. حتما اصرار دارند ما آنجا برویم؟
- بله. شاید دیدی این طور شد!
- به همین خیال باش.
نیم ساعت بعد، چند سرباز وارد زندان شدند؛ به ما چشم بند زدند و در یک صف قرار دادند و به طرف در خروجی راه افتادیم.
همراه باشید
════°✦ 💠 ✦°════
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 #کلیپ
شعر خوانی رزمندگان
بر مشامم می رسد
هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند
آرزوی کربلا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 #پنج شبِ کربلای ۵ 1⃣
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔅 روز اول عملیات
فرمان آغاز درگیری در ساعات اولیه ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ با رمز یا زهرا (س) به یگانهای خطشکن ابلاغ شد. نیروهای قرارگاه کربلا با درهم شکستن مواضع دشمن در محورهای کانال پرورش ماهی، منطقه پنج ضلعی و شلمچه درصدد برآمدند به یکدیگر ملحق شوند.
قرارگاه نجف نیز که در شب اول عملیات تنها با یک لشکر در جزیره بوارین بهمنظور فریب دشمن وارد عمل شده بود، توانست بهطور موقت و محدود در خط اول ارتش عراق در این جزیره رخنه کند. در ادامه عملیات، نیروهای خودی ضمن در هم شکستن دو پاتک عراق به سوی شلمچه پیشروی کرده و در ساعت ۱۰ صبح به مجاورت کانال «هفت دهنه» رسیدند و با تصرف دو موضع هلالی شکل اول و دوم، موقعیت خود در منطقه پنج ضلعی و شلمچه را مستحکم کردند.
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 بازتاب عملیات
کربلای ۵
شکستن خطوط و استحکامات و پیشروی در شرق بصره، تواناییها و قابلیتهای نظامی عراق را بار دیگر زیر سؤال برد، چنان که روزنامه آبزِرِور چاپ پاریس به نقل از کارشناسان غربی نوشت:
🔅 «برای اولین بار از آغاز جنگ تاکنون، ناظران و کارشناسان غربی در مورد کارایی امکانات دفاعی عراق دچار تردید شدهاند.»
هم چنین تاکید بر توانایی نظامی ایران، بخشی دیگری از تحلیلهای ارایه شده در رسانههای خبری بود، چنان که رادیو بی. بی. سی طی تحلیل در همین زمینه با توجه به تجربه سپاه در عملیات فاو و عبور از رودخانه اروند، ضمن اشاره به عبور از منطقه آبگرفتگی و کانال پرورش ماهی در عملیات کربلای ۵ گفت:
🔅 «موفقیت ایران در عبور از دریاچه ماهی، یک بار دیگر توانایی ایران در عبور از آبراهها را نشان میدهد.»
هفتهنامه نیوزویک نیز ضمن تاکید بر پیروزی ایران در عملیات کربلای ۵ بر شرایط پیروزی ایران بر عراق اشاره کرد:
🔅 «تهاجم ایرانیها در نزدیکی بصره، حداقل یک چیز را در خصوص جنگ ایران و عراق تغییر داده و آن این مساله است که برای اولین بار طی چند سال گذشته، این احتمال را که یک طرف حقیقتاً بر دیگری پیروز شود مطرح ساخته است.»
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 نقطه عطف
سردار شهید
حاج احمد سوداگر
3⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
ما به پتانسیل خود نگاه میکردیم و میخواستیم معادله را به نفع خودمان تغییر دهیم و انقلاب و کشور را با چنگ و دندان حفظ کنیم. با مرور بر عملیاتهای گذشته نقاط قوت و ضعف دو طرف را ارزیابی کردیم و از عملیات والفجر مقدماتی به بعد دست به شناسایی زدیم تا زمین مناسبی برای عملیات پیدا کنیم.
در شناساییهای متعدد به پاسگاه سابلهی عراق رسیدیم و با مشکل مواجه شدیم. از چذابه به بالا در جنگل عمقر، تنگهی زلیجان پاسگاه صفریه، از صفریه به بالا طاوسیه و رشیدیه و فکه. پاسگاه فکه، چذابه.
جالب اینجا است که جادهها یکی شنی و یکی آسفالت است و میخواستیم در فاصلهی چذابه تا فکه عملیات کنیم. هر چه در این محور شناسایی میرفتیم، موفق نمیشدیم، چون زیر دید عراقیها بودیم و به هر جا حساس میشدند، آن محور را مستحکمتر میکردند. در این محدوده ارتفاعات رقابیه هم بود که هیچ معبر وصولی به منطقهی صفریه نداشت.
سه تنگهی رقابیه در بالا، زلیجان و تنگهی سعده در پایین به رملها ختم میشدند و زمین آن نقاط قابل بهرهبرداری نبود. روی تنگهی زلیجان باید کار مهندسی انجام میشد. همین طور آمدیم پایین تا پاسگاه صفریه، جنگل عمقر، جادهی چذابه به حلفائیه یک پاسگاه بود به اسم معلق که در شناسایی یافتیم و در نقاط دیگر امکان نفوذ به خاطر رمل و موقعیت زمین وجود نداشت ولی در پاسگاه معلق یک روزنه یافتیم. به سمت چپ حرکت کردیم و به هور رسیدیم.
🔅 این شناساییها در چه مدتی انجام شد؟
حدود یک سال و نیم تا دو سال شناساییها طول کشید که ما به هور رسیدیم. در هور هم بعد از تشکیل یک قرارگاه به نام «قرارگاه شناسایی نصرت» که مسؤولیت آن را شهید علی هاشمی؛ فرماندهی سپاه سوسنگرد به عهده گرفت، حدود یک سال شناساییهای شبانهروزی انجام گرفت تا ببینیم میتوانیم از عنصر غافلگیری در انتخاب زمین بهره ببریم و از هور بگذریم یا خیر؟
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂