🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 عملیات خیبر، ابتکار ویژه ۳
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
گفتگوی برادر رحیم صفوی با فرمانده سپاه در حین عملیات بیانگر گوشهای از سختی حفظ جزایر است:
رحیم صفوی: جزایر را چه کار کنیم؟
محسن رضایی: باید آن را حفظ کرد.
رحیم صفوی: نمیشود حفظ کرد. بمب شیمیایی میریزد، امکان حفظ آن وجود ندارد…
فرماندهی سپاه در گزارش خود از این عملیات گفته بود: «در هیچ جای جنگ این قدر ذوب نشدیم»
آقای هاشمی رفسنجانی فرماندهی عالی جنگ با شنیدن اوضاع به منطقه میآید: «اعلام کردیم هرکس هرچه در چنته دارد بیاورد میدان».
حمله به طلائیه برای چندمین بار انجام شد که موفق نبود. حسین خرازی فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین به شدت مجروح شده و با دست قطع شده و بدن پر از ترکش از میدان خارج میگردد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 فرمانده عراقی ۲
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی
نزار الخزرجی سرانجام در مارس ١٩٩٦ (اسفند 1374) موفق شد از عراق گریخته و از نظام اعلام جدایی کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر وی را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنانه از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. وی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین رژیم وقت عراق پیوسته است.
🔅 در ادامه بخشهایی از گفتوگوی تفصیلی «غسان شربل» روزنامه نگار مطرح جهان غرب با نزار الخزرجی که در کتاب «زیرپوست جنگ» توسط وحید خضاب گردآوری و ترجمه شده و به همت انتشارات نارگل به چاپ رسیده را میخوانید:
• آیا در ارتش، نسبت به آنچه «احتکار تصمیمگیریها در دست گروه تکریتی» خوانده میشود، سرخوردگی به وجود آمده بود؟
نزار الخزرجی: [بهخوبی] روشن است گروهی که مربوط به آن منطقه هستند، در جایگاههای مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی پخش شدند. ولی نباید دربارۀ نقش این مجموعه _ از جهت تأثیر در تصمیمات _ اغراق کنیم. تصمیمگیری در دست یک نفر بود و آن هم کسی نبود جز صدام حسین. مرد شماره دو هم قُصَی بود و پیش از او هم، حسین کامل توانسته بود در نقش مرد شماره دو ظاهر شود.
• میزان شکنجه در عراق چقدر بود؟
نزار الخزرجی: شکنجه وجود داشت، ولی در عراق دربارۀ این مسائل به صورت «در گوشی» حرف زده میشود و مردم ترجیح میدهند دربارۀ آن صحبت نکنند
در خارج [پس از خروج از عراق و جدا شدن از نظام] برای ما خیلی چیزها روشن شد؛ از جمله شکنجههای وحشتناک. ارتش در دهه 80 [میلادی] کاملاً درگیر جنگ بودیم و مسائلی از این دست را دنبال نمیکردیم.
• پس از توقف جنگ عراق و ایران و این حس صدام که از جنگ پیروز بیرون آمده است، چه چیزی تغییر کرد؟
نزار الخزرجی: البته هیچکس _ حتی خود صدام حسین _ انتظار نداشت که پایان جنگ به صورتی که رخ داد، اتفاق بیفتد. به همین دلیل جشنی در عراق به راه افتاد که مدتی ادامه داشت. نقطۀ پایان جنگ به این صورت، نقطۀ تحول خطیری در شخصیت صدام حسین بود. او حالا حس میکرد که فرماندۀ امت [عرب] و محافظ آن است، نه فقط محافظ عراق. خودش را حامی خلیج [فارس] حساب میکرد. او پیشتر مدام تکرار میکرد که این امت به کسی احتیاج دارد تا از آن محافظت کند، چون دیگران توان آن را ندارند. او معتقد بود موضع اعراب باید مستحکم شود و در جهانی که جز زبان زور را نمیفهمد، کشورهای عربی و رهبرانش قدرت آن را ندارند که با تهدیدات بزرگ مواجه شوند.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 روایت شنیدنی برادر آزاده
از بزرگواری حاج قاسم
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 سلام و عرض ارادت
خدمت همراهان کانال
با توجه به اتمام خاطرات زندان الرشید، و فاصله کوتاهی که تا آماده شدن خاطرات بعدی داریم، دوستان رزمنده حاضر در کانال که افتخار همراهی آنان را داریم، می توانند خاطرات شیرین و پرجریان خود را برای ما ارسال نمایند تا در "شب های خاطره کانال" از آنها استفاده نماییم.
🍂
🍂
🔻 #خاطرات_شما
عملیات کربلای پنج
محمد طاهری
(سوم بهمن شصت و پنج )
آن شب رفته بودیم در اطراف نهر جاسم تا عملیاتی انجام دهیم. تا صبح با عراقیها درگیر بودیم و نتوانستیم از نهر بگذریم، به عقب برگشتیم و در شلمچه کنار خاکریزی هلالی شکل مستقر شدیم و سازماندهی مجدد کردیم تا دوباره به به دشمن بزنیم.
چهارمین روز بود که آنجا بودیم. موقع نماز ظهر شده بود. بهمراه حسین خسروی (شهید) به قصد وضو از سنگر خارج شدیم و به طرف تانکر آب رفتیم. در همین لحظه از بالای سرمان چند هواپیمای عراقی آمدند و بمبهای خوشه ای خود را رها کردند. خودم را داخل گودال جای لاستیک لودر انداختم و از گزند ترکشها محفوظ ماندم. ولی ترکش کوچکی بند ساعت حسین را قطع کرد و او را زخمی به بیمارستان صحرایی منتقل کردیم.
کمک بی سیم چی گروهان، حسین باوری پور از بچه های بندر ریگ هم زخمی شد و او را نیز به بیمارستان روانه کردیم.
نزدیک غروب کنار سنگر نشسته بودم که دیدم حسین خسروی پشت لندکرور نشسته و در حالیکه دست چپش باند پیچی شده بود، به خط برگشت با خوشحالی او را در آغوش گرفتم. حسین میگفت از بیمارستان فرار کرده تا به عملیات برسد.
یک ساعتی من وحسین و بهرام غریبی (شهید) کنار هم نشسته بودیم که یکی از بچه های گردان آمد گفت محمد بیا هدایت احمد نیا فرمانده گردان (شهید) کارَت دارد. به سنگر فرمانده رفتم و دیدم که ناصر جوهرزاده (شهید) و یوسف بردستانی معاون گردان (شهید) هم آنجا هستند.
هدایت گفت بچه ها گفتن که تو قبلا آموزش بی سیم دیده ای. کمک بی سیم چی گروهان یک زخمی شده و به عقب رفته، تو باید امشب با گروهان به عملیات بیایی.
گفتم که من کمک آرپی جی حسین خسروی هستم. حسین و بهرام درب سنگر ایستاده بودند که موضوع را به حسین گفتم.
در هر صورت من از حسین جدا شدم و رفتم گروهان یک که مرتضی دریائیان بود و غلام محمد زاده هم بی سیم چی او بود. من هم شدم کمکی غلام محمدزاده.
همان شب داخل سنگر منتظر دستور حرکت بودیم که بهرام غریبی با سرنیزه کمپوت گیلاسی باز کرد و گفت بچه ها آخرین کمپوت گیلاس را بخورید. اولین نفر که گیلاس خورد مرتضی شمسا (شهید) بود و بعد علی محمودی (شهید) و بعد من و بعد از من، غلامرضا غریبی.
یک ساعتی که گذشت پیک گردان جابر فقیه آمد و گفت بیایید سوار لندکروز بشوید میخواهیم حرکت کنیم. اسلحه کلاش خود که دوتا خشاب را وارو با کش بسته بودم را برداشتم و یک آنتن اضافی بی سیم را که غلام محمد زاده داده بودم را توی جیب بادگیرم گذاشتم و بلند شدم و حرکت کردیم.
ادامه تا لحظاتی دیگر
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
..به نزدیکیهای منطقه درگیری که رسیدیم پیاده شدیم و حدود ساعتی پیاده حرکت کردیم و از کنار خاکریز بلندی رد شدیم و به جایی رسیدیم که بلدوزری در میان باران تیر رسام کار می کرد.
از بلدوزر که مقداری رد شدیم به سمت راست بطرف خاکریزی که قراربود تصرف کنیم تغییر مسیر دادیم و خودمان را پای خاکریز رساندیم.
الله اکبر گویان در میان حجم وسیع آتش دشمن خود را بالای خاکریز و داخل کانال بالای خاکریز قرار داریم و با دشمن درگیر شدیم.
در این موقع گروهان دو که هدایت احمد نیا (شهید، فرمانده گردان) با آنها بود از کنار ما رد شدند و به طرف ضلع غربی کانال داخل خاکریز رفتند. من در کنار مرتضی دریائیان بودم که با بی سیم با هدایت تماس داشت. در این لحظه غلام محمد زاده به من گفت آنتن را بده. دست تو جیب بادگیرم کردم و دیدم نیست. غلام گفت لازمه. خودم را از کانال به پشت خاکریز انداختم تا آنتن را پیدا کنم . پی دانستم تا زیر خاکریز آنتن توی جیبم بوده. در همین لحظات منوری بالای سرم روشن شد و چشمم به پیکر شهید مرتضی شمسا که کنارم به آرامی خوابیده بود افتاد.
آتش سنگین بود و نتوانستم آن را پیدا کنم. چند متر بالاتر که آمدم داخل کانل غلام رضا تیلک را دیدم که دارد به طرف مقابل تیراندازی می کند و شهید حسین خسروی و عبدالحسین ملک زاده و دیگران را دیدم که به مقابل تیراندازی میکردند. به غلامرضا غریبی گفتم بیا دنبالم. با هم کنار سنگری که قبلا بودم رفتیم و به اتفاق بطرف مرتضی و غلام محمدزاده رفتیم داخل سنگر پریدیم. در این لحظه موسی درون پرور بطرف تیربار مقابل رفت تا با ارپی جی شلیک کند که تیر مستقیم به پای موسی خورد و صدای یا زهرایش شنیده شد و درون کانال افتاد
از داخل سنگر بیرون را نگاه کردم و دیدم عراقیها نزدیک ما هستند. به غلامرضا جریان را گفتم و غلامرضا هم به فرمانده مرتضی گفت.
ادامه تا لحظاتی دیگر
🍂
🍂
..داخل سنگر نشستم و آماده هر اتفاقی شدیم. چند لحظه گذشت و باز منوری روشن شد. غلامرضا گفت محمد یه عراقی داخل سنگره! من هم او را دیدم که در کنارم وسط سنگر نشسته و گویی راه را اشتباه آمده. از ترس به سنگر کناری رفتم و جریان را به مرتضی گفتم. در همین لحظه یوسف بردستانی (شهید معاون گردان) هم آمد. به او گفتم عراقی را چکار کنم گفت خلاصش کن. الان وقت اسیر گرفتن نیست. اسلحه را به غلام
محمد زاده دادم و گفتم تو بکشش باز غلام اسلحه را به من داد. به طرف فرد عراقی گرفتم و...
تعداد ما هر لحظه کمتر میشد عراقیها درحال مسلط شدن بر ما بودند از سنگر بیرون آمدم که احمد شاکر را دیدم که زخمی شده و بر دوش پسر عمویش است. هرلحظه محاصره آنها تنگ تر میشد. مرتضی دریائیان هم بر اثر ترکش نارنجک یک چشماش را از دست داد. کانال پر شده بود از شهدای ما.
نزدیک صبح بود که پیک گردان آمد و گفت عراقیها اول کانال هستند و هر کس میتواند عقب نشینی کند. محمد دریانورد و مهدی رجبی و مهدی صالحی را دیدم که به عقب می رفتند. من هم خودم را به هر زحمتی بود از روی شهدا رد کردم و به پشت خاکریز دیگری انداختم و با بقیه بچه ها حدود 100متر از کانال دور شدم که غلام حسین دریانورد را دیدم دوربین به دست دارد به طرف خط می رود. به غلام حسین گفتیم برگرد که در حال عقب نشبنی هستیم.
در همان لحظه لندکروزی رسید و خودمان را داخلش انداختیم تا به عقب بریم. لندکروز در دید عراقی ها بود و آن را به تیر بستند. یک تیر به زانوی مهدی صالحی برخورد کرد و تا ظهر آن روز خودمان را به مارد رساندیم.
در این عملیات پنج نفر از بچه های گناوه شهید شدند که عبارت بودند ازشهیدان غلامرضا تیلک، محمود احمدی، یوسف دشتی، حسین خسروی و عبدالحسین ملک زاده
یاد یاران یاد باد
محمد طاهری گردان کمیل
ناوتیپ امیرالمومنین
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 شور فاطمی
در دل بچههای جبهه بیداد میکرد.
..و چقدر این نام و این یاد در فضای خط مقدم آرامش بخش بود و قدرتبخش
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
PTT-20210120-WA0208.opus
1.21M
🍂 #خاطرات_شما
خاطره صوتی
برادر رزمنده، عباس حسنپور
از معرکه کربلای ۴
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 سلام
روز شما بخیر
جهت اطلاع دوستان، خاطرات جدید کانال حماسه جنوب که از امشب تقدیم دوستان میشود، ناگفتههایی است از عملیات متحورانه شناسایی یک هفتهای در شهرهای عراق به نام "پل شحیطاط".
همراه باشید
🍂
🍂 پل شحیطاط
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
امروز روز جمعه ۶۲/۷/۱۷ ساعت ۱۹:۴۵ دقیقه با تهیه مدارک شناسایی که از قبل آماده کرده بودیم راهی محل کارمان شدیم.
مقصد ما شهر بغداد پایتخت عراق بود. امروز پس از ربع ساعتی که ماشین حرکت کرد در مقابل اولین تور دژبانی و ایست بازرسی ارتش عراق ماشین مان را متوقف کردند. اینجا گلوگاه خروجی شهر بود. ماشین های زیادی جهت بازرسی در صف به انتظار ایستاده بودند.
در حالی که راننده آرام آرام جلو می رفت، سرباز عراقی با تابلوی ایست که در دست داشت به او اشاره کرد از صف خارج شود و بیاید جلو. او بلافاصله به عبدالمحمد گفت: چه کنم؟ بروم؟ دارد نگاهمان می کند.
- برو و خیلی خونسرد باش سرباز عراقی انگار مشکوک شده بود. قدری ماشین را گشت و گفت:
- حرکت کن...
..راننده که سرعت ماشین را تا مرز ۸۰ رساند بعد از یک ساعتی از آینه عقب ماشین رو به عبدالمحمد کرد و گفت: مقصد کجاست؟
- العماره مرکز استان میسان..
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
👈 از امشب
در کانال حماسه جنوب 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 عملیات خیبر، ابتکار ویژه ۴
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
روز ۶۲/۱۲/۱۴ از بیت امام اطلاع میدهند که امام فرموده اند: «جزایر حتماً باید نگه داشته شوند، هر طور که شده» با این دستور اوضاع تغییر کرد و روحیه رزمندگان اسلام چند برابر شد فرماندهی سپاه در این باره گفت: «از جزیره بیرون نمیرویم، حتی اگر سازمان سپاه از بین برود.»
..و همه فرماندهان رده بالا عازم صحنهی نبرد شدند؛ و جزایر مجنون به مدت ۷۲ ساعت یکی از سختترین جنگهای دوران دفاع مقدس را تجربه کرد، اما حرف امام بر زمین نماند و جزایر حفظ شد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 فرمانده عراقی ۳
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی
• صدام چقدر از سوریه به خاطر موضعش در جنگ عصبانی بود؟
نزار الخزرجی: شدیداً عصبانی بود و نظام سوریه را در رأس دشمنان، دستهبندی میکرد. [البته] نظامیها را در بحثهای سیاسی جزئی وارد نمیکرد، ولی [گاهی] در صحبتهایش عباراتی به کار میبرد که نشانگر ناراحتی و رنجش او از موضع برخی از کشورهای عربی بود. خصوصاً که صدام درگیری [یعنی جنگ با ایران] را در چارچوب درگیری بین امت عرب و فارسها تعریف میکرد. سرزنش او در درجۀ اول متوجه سوریه بود، بعد لیبی و الجزایر. [اما] عربستان سعودی، کویت، کشورهای خلیج [فارس] و اردن و تا حدی مصر را _ بعد از آنکه برای بازگرداندنش به اتحادیه عرب تلاش کرد _ کشورهایی میدانست که موضعشان خوب است.
• در دهه ۸۰ [میلادی]، روابط سوریه و عراق متشنج بود. نگران نبودید که [بین عراق و سوریه] جنگ به راه بیفتد؟
نزار الخزرجی: به دلیل [اختلافات و] حساسیتهای حزبی که از قدیم بود، تشنجی در روابط وجود داشت که اختلافات دربارۀ نقشها[ی دو کشور در منطقه] و دربارۀ موضع [عراق] نسبت به ایران بعد از سقوط شاه و مسائل دیگر هم به آن اضافه شد. این اختلاف، مخفی نبود، ولی مسئله به حدی که موجب بروز جنگ شود هم نبود. ما اساساً تصور نمیکردیم که ارتش عراق روزی با یک کشور عربی بجنگد. به همین جهت لشکرکشی به کویت [برایمان] عجیب بود، چون این اقدام با شعارهایی که قبلاً داده شده بود تناسب نداشت.
• بین سالهای ۱۹۸۸ [یعنی پایان جنگ با ایران] و زمان حمله به کویت چه اتفاقاتی افتاد؟ خصوصاً که در آن زمان رئیس ستاد مشترک ارتش بودی.
نزار الخزرجی: صدام معتقد بود که موفقیتش در تضعیف انقلاب ایران و تضعیف قدرت آن در امتداد یافتن به بیرون مرزهایش، کاری بوده که از عراق و کشورهای خلیج [فارس] و دیگر کشورهای عرب حفاظت کرده است. او معتقد بود کشورهای عربی در قبال این نقش، که هزینۀ زیادی برای عراق در بر داشته، باید حس عمیق قدرشناسی و امتنان داشته باشند. انتظار داشت اعراب، بعد از جنگ، کمک به عراق را شروع کنند و کمکهای گستردهای ارائه دهند. صدام همچنین انتظار داشت که جهان غرب هم نسبت به او حس تشکر و امتنان داشته باشد، چون این انقلاب (انقلاب ایران) دشمن آنها هم بود. او همین انتظار را از اردوگاه کمونیستی هم داشت، چون انقلاب ایران تهدیدی در جهت بیثبات کردن جمهوریهای [مسلماننشین] آسیایی شوروی به شمار میرفت. برای فهم این حسّ صدام، باید حواسمان باشد که عراق در حالی وارد جنگ شد که پساندازی معادل ۴۳ میلیارد دلار داشت و در حالی از جنگ خارج شد که حدود ۷۰ میلیارد دلار بدهی داشت که نصف آن به کشورهای عرب بود. صدام انتظار کمک بزرگتری داشت.
عراق از جنگ پیروز بیرون آمد!!!، ولی با احساسات جریحهدار شده. در طول هشت سال همۀ پیشرفتها متوقف شد و حتی بخشهای زیادی به عقب بازگشت؛ قرضهای سنگین و طرحهای نیمهکاره و نرخ بیکاری بالا. صدام شدیداً از اعراب و دیگر کشورهای جهان احساس سرخوردگی میکرد و این سرخوردگی تبدیل به تلخکامی شد. او نهتنها انتظار داشت که این کشورها طلبهایشان را ببخشند، بلکه انتظار داشت به عراق کمک هم بکنند. عراق در طول جنگ ۳۵۰ میلیارد دلار هزینه کرد که کشورهای عرب ۴۰ میلیارد آن را دادند.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط / ۱
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
عملیات والفجر ۴ را که سپاه در غرب انجام داد، محسن رضایی بواسطه احمد غلام پور، علی هاشمی را جهت ماموریت سری و جدیدی فرا خواند. طبق اولین جلسه این دو، قرار شد هیچکس حتی معاون محسن از این ماموریت مطلع نشود.
آن روز بعد از دو ساعت حرف های خصوصی قرار شد علی هاشمی، قرارگاهی را بنام نصرت در منطقه هورالهويزه تشکیل دهد و با استفاده از نیروهای کار بلد و مطمئن، منطقه هور را مطالعه و اطلاعات لازم را از وضعیت عراقی ها بدست بیاورد تا بلکه به لطف و مدد الهی، بن بست نظامی در جنگ شکسته گردد.
آن روزها هیچکس حال و حوصله نداشت. شکست های پی در پی روحیه همه را ضعیف کرده بود. همه نگران وضعیت جنگ بودند.
فرماندهان و رزمندگان چون عادت به پیروزی های بزرگ کرده بودند، طاقت شکست و رکورد جبهه ها را نداشتند.
علی هاشمی بلافاصله مشغول راه اندازی قرارگاه شد و از نیروهای مورد نظرش مثل محسن نوذریان، علی ناصری، سعید خزاعلی، بهنام شهبازی،
حمید رمضانی و... دعوت کرد، تا کار را شروع کنند.
با شروع کار، هیچ کس از قصد علی هاشمی خبر نداشت. او خیلی ماهرانه همه را به کار گرفت و طوری حرف می زد که کسی ذهنش به این که این جا قرارست عملیات شود نمی رفت.
این جوان حصیر آبادی اهواز، کارش را خوب بلد بود. هر چه بچه ها سوال می کردند که شناسایی هور چه سودی دارد می گفت شما کارتان را بکنید چون وظیفه ما فقط و فقط شناسایی است.
آن قدر شیرین و با اخلاص حرف می زد که هیچ کس تردیدی به خودش راه نمی داد و حرفهایش را با جان و دل عمل می کردند.
آن روزها حال و هوای قرارگاه نصرت دیدنی بود. هر روز موقع نماز شور و حالی بین بچه ها بود. نیمه های شب، نماز شب بچه های شناسایی صفایی داشت.
هنوز وقت عملیات نیامده بود ولی حس و حال معنوی خوبی در بین نیروها پیدا شده بود.
هر روز که تیم های شناسایی از ماموریت بر می گشتند، علی هاشمی با دقت به حرف های تک تک آنها گوش می داد و در سالنامه اش تند و تند چیزهایی می نوشت.
فرماندهی کل سپاه معلوم نبود بر چه اساسی ذهنش به منطقه هور کشیده شده است. ویژگی های هور منحصر به فرد بود. علی هاشمی در جلسه ای با بچه های گروه شناسایی در برابر سوال بهنام شهبازی که هورالهویزه چه اهمیتی دارد که این همه روی آن حساس شدی میگفت: به چند دلیل شناسایی های ما ارزش دارد:
۱. عراق اصلا حواسش به این منطقه نیست. ٢. در هور عراقی ها نمی توانند از پروازهای هوایی استفاده کنند و اگر بتواند، برتری بر ما ندارند. ٣. نیزارها و وضعیت خاص هور بهترین پوشش برای ما است. ۴. هیچ استحکامات و رده پدافندی قویی در هور نیست. این نقطه ضعف عراقی است.
۵. در هور روئیدنی هایی است که کار ما را سهل و آسان می کنند. مثل نی، بردی و چولان ها.
علی هاشمی آن قدر دقیق و زیبا هور را برای نیروهایش توصیف می کرد که آنها بعدها با تمام وجود متر به متر آن را شناسایی کردند و گزارشش را برای فرمانده شان آوردند.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه باشید با
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂