eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 /۱۱۹ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ تير کلاش عراقی‌ها مي‏خورد به بيست متري‏مان، يعنی اين طرف خاکريز. رفتم رسيدم به جايی که سنگر مهدی هم آنجا بود و حالا بايد سعی مي‏کردم نفهمد من از حميد چه خبری دارم. طوری که مهدی نفهمد به يکی گفتم: «برو جنازه‏ حميد را بياور!» اما مهدی متوجه شده بود و گفت: «لازم نيست. بگذار بماند.» هر چه اصرار کردم قبول نکرد. گفت: «هر وقت جنازه‏ بقيه را رفتيم آورديم مي‏رويم جنازه‏ حميد را هم می‌آوريم.» سیدسعید موسوی در حالی که گریه می‌کرد گفت: يك بار شهيد سالمی را ديدم كه خيلی افسوس می‌خورد، وقتی علت اين حالتش را پرسيدم، گفت چندی پيش برای شناسايی به اطراف پادگان حميد رفته بودم. يك موشك‌انداز آرپی‌جی با يك گلوله به همراه داشتم. در همين حين با سه اتومبيل دشمن مواجه شدم. چند ده متری فاصله بين ما بود و مرا نديدند. شرايط دو اتومبيل طوری بود كه گويی بليزر بين‌شان را اسكورت می‌كردند. گلوله را درون آرپی‌جی گذاشتم و تصميم گرفتم كه اتومبيل بليزر را مورد اصابت قرار دهم اما بعد فكر كردم در شرايطی كه كمبود مهمات داريم، ‌چه لزومی دارد بخواهم آن را منهدم كنم. در ضمن ماموریت من چیزی دیگری است. ممکن است با این کار کل ماموریت را بر باد بدهم و شرعاً هم مسئول باشم. لذا شليك نكردم و به مقر برگشتم. همان شب به اهواز رفتم و تلويزيون عراق را تماشا كردم كه بازديد صدام از مناطق جنگی را نشان می‌داد. ناگهان دوربين، بليزری كه حامل صدام بود را نشان داد كه داشت وارد پادگان حميد می‌شد. در جا خشكم زد. اتومبيل همان بود و زمان و مكانش هم همان، تازه فهميدم چه اشتباهی در منهدم نكردن آن اتومبيل كردم و بسيار متأسف شدم. تقدير اين طور رقم خورد كه صدام از چنگم بگريزد. عبدالحسین که باورش نمی‌شد عبدالمحمد شهید شده است گفت: برادرم از آن دست جوانان نترس اهوازی بود كه خيلی زود وارد مبارزات انقلابی شد. من و او دوقلو بوديم با اين حال عبدالمحمد در شجاعت زبانزد بود. با شروع مبارزات انقلابی، به همراه عبدالمحمد به صف انقلابيون پيوستيم. معمولاً در تظاهرات يا پخش اعلاميه شركت می‌كرديم تا اينكه يك روز به همراه عده‌ای از دوستان تصميم گرفتيم يك كارخانه مشروب‌سازی كه گفته می‌شد حتی صادرات نيز دارد را به آتش بكشيم. كار خطرناكی بود ‌اما با ايمان بچه‌های انقلابی چون عبدالمحمد، به آنجا رفتيم و كارخانه را آتش زديم. بعد از پيروزی انقلاب برادرم ابتدا به كميته پيوست و در آرام‌سازی مناطق شهری نقش فعالی ايفا كرد. بعدها به جهادسازندگی پيوست تا در آبادانی نقاط محروم نيز خدمت كند و سپس با شروع جنگ تحميلی، عبدالمحمد در ستاد شيخ هادی كرمی كه در واقع پشتيبانی از جبهه‌ها را برعهده داشت، مشغول شد. در اين ستاد آنها علاوه بر اعزام نيرو به جبهه‌های جنگ، ‌به دليل نزديكی به خطوط نبرد، خودشان نيز دوشادوش ساير رزمندگان در جهاد عليه دشمن بعثی شركت می‌كردند. بعدها كه قرارگاه سری نصرت به فرماندهی سردار شهيد هاشمی تأسيس شد، برادرم به او پيوست و كار شناسايی هور برای انجام عمليات خيبر را تا زمان شهادتش برعهده گرفت. اگر از من بپرسند كدام روحيه عبدالمحمد در نظرم پررنگ‌تر از باقی صفاتش است، حميت و غيرت او را مثال می‌آورم. او پنج فرزند داشت ولی هيچ كدام از آنها در كنار تمامی ظواهر دنيا نمی‌توانستند برايش وابستگی ايجاد كنند و با شجاعتی كه داشت بی‌محابا در جبهه‌های جنگ حضور می‌يافت. وقتی كه من در جريان عمليات الی بيت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر به جانبازی نائل آمدم، ديگر نتوانستم پا به پای او در جبهه‌های جنگ حضور يابم. به همين خاطر همواره با حسرت عبدالمحمد را می‌ديدم كه سبكبال برای جهاد با دشمنان نظام اسلامی كمر همت بسته است. يادم است او آن ايام كه در قرارگاه نصرت برای شناسايی به دل هور و كشور عراق می‌رفت خيلی كم پيش می‌آمد كه به خانه بيايد. يك‌بار در همان ايام با او روبه‌رو شدم، ‌از خطرات كارش پرسيدم. گفت، در امر جنگ به آن اندازه از ايمان و اعتماد به نفس رسيده‌ام كه اگر روزی جنگ با عراق تمام شود و بخواهيم با اسرائيل روبه‌رو شويم، حاضرم شخصاً برای شناسايی تل‌آويو پيشقدم شوم. عبدالمحمد در آن روزها برای خود حال و هوايی داشت. بار ديگر او را با دشداشه ديدم (لباس شخصی عربی كه شهيد سالمی با پوشيدن آن به عمق كشور عراق می‌رفت) با من به عربی آن هم با لهجه عراقی حرف زد. گفتم چرا عراقی حرف می‌زنی؟ گفت بايد از همين جا تمرين كنم تا وقتی به دل كشور دشمن رفتم، دچار اشتباه نشوم. واقعاً زحمات شهدايی چون عبدالمحمد برای سرافرازی كشورمان بی‌نظير است. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 سلام باتشکراز شما اگر کل فعالیت شهیدعبدالمحمد سالمی نژاد از شروع کارشناسایی تا زمان شهادت در قالب فیلم وسریال به تصویر کشیده می شد برای آینده گان مفید بود 🍂سلام و عرض ارادت ،رستاخیز طبیعت ،خرم شدن دشت و دمن مبارک باد ،شادابی و فرح روزی برای شما و خانواده محترم از باریتعالی آرزومندم .اگر امکان دارد با سید طالب مصاحبه ای یا گفتگوی مجازی داشته باشیم .متشکر ، شهدا زنده اندو کریم تر از آنند که اجر زحمات خالصانه شما را در همین دنیا و آخرت ندهند .ارادتمند ملاحسینی اردکان یزد 🍂 سلام دست مریزاد هرشب با خاطرات اشک ریختم هزار بار دلم را بردید. ثواب کار تون از مجاهدان راه خدا کمتر نیست که بفرموده مقام معظم رهبری زنده نگه داشتن یاد شهداء کمتر از شهادت نیست. خوشا بحال شهداء ایا میشه یاران سفر کرده دست ما راهم بگیرن. دستتون را میبوسم 🍂 سلام ضمن تبریک ایام شعبانیه وتقارن سال نوبنده هم راوی روایت پل شحیطاط برای گروه های واتساپی هستم بااین که چندباری مرورکردم خاطرات راولی ساعت ۸ونیم تا۹هرشب ضربان قلبم تندتند میزندچراکه صدهانفرمنتظراین خاطرات هستندوبارهاوبارهاتقاضای تکراران درسایتهای شخصی وبنده مشتاقانه نظرات دوستان رامطالعه میکنم نمیدانم کدام هنرمندی میتواندداستان جدایی سیدناصروعبدالمحمدراترسیم کندیاقصه غم انگیزبرادران باکری رادریکی ازشبهاکه دلاوری برادران باکری راارسال میکردم یکی ازمخاطبین پروقرص من رزمنده دلاورپایگاه شهیدبهشتی کوت عبدالله حاج علی رحمانی هم بودندوبعدمن درحاشیه این خاطرات گریزی زدم وقتی که مرحوم شهیدجاویدالاثرمسعودبه شهادت رسیدحاج علی همان اطراف بودخبربهش دادن که مسعودشهیدشده حاج علی رفتن وفقط خداحافظی کردندهمه شهدابرگشتندومسعودرحمانی هنوز پیکرمطهرش بازنگشته چقدرمثل برادران باکری داشتیم. تاریخ ننگت باداگرننویسی که فرزندان خمینی ره غیرازرسیدن به خدابهانه ای نداشتندیاشهادت ویاپیروزی ارزوی سرفرازی برای شما حیدری زاده پیشکسوت بسیجی وفرهنگی بازنشسته 🍂 سلام.رشادتها وشهادت طلبی های طالب ها چرا ازچشم صداوسیما دورمانده،چراتاالان مستندی از طالب عزیز ساخته نشده. پیشنهادمینمایم مستندی از سندهای مردانگی ساخته شود. تاجمیرعالی 🍂
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اعلام وفاداری جانباز تخریب چی و مدافع حرم، سردار حاج غلامرضا ماندنی در کنار سرلشکر شهید سرافراز حاج قاسم سلیمانی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
همین که روی صندلی نشست، گفت بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبه‌ی سرانگشتی می‌شود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ "جنگ ۳۳روزه". صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرام‌آرام رنگ صدایش عوض شد و بغضش ترکید؛ عذرخواهی کرد و گفت قرار دیگری بگذاریم، دیگر امروز نمی‌توانم ادامه دهم. گفت امروز در کشور ما کلمه‌ی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنی‌ها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است. 🔻ارسال مصاحبه خواندنی سردار شهید، حاج قاسم سلیمانی از جنگ ۳۳ روزه از فرداشب در کانال حماسه جنوب، شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂 بزودی در کانال حماسه جنوب 👇 به خواندن علاقه داشتم، کلاس اول سر صف برای دانش آموزان، فایز یا دزفولی می خواندم. یادم هست کلاس دوم، هرچه به ذهنم می آمد، در کلاس می خواندم. معلمم، آقای کریمی، به خواندن من می خندید، ولی هیچ وقت به رویم نمی آورد و نمی گفت که اینها چیست می خوانی؟! هم کلاسی هایم خیلی نمی فهمیدند چه می خوانم. در کلاس سوم، شعر آماده می کردم و با آمادگی قبلی می خواندم. کلاس هشتم در دبیرستان شاهپور، دیگر کارآزموده شده بودم. در محله ما یک هیئت سینه زنی به نام هیئت علی اصغر بود که هرساله در ایام محرم و صفر عزاداری می کرد. من هم بچه های هم سن خودم را در کوچه جمع می کردم و برایشان نوحه می خواندم. در همان زمان، یکی از اهالی محله برایم یک بلندگوی دستی تهیه کرد. با آن نوحه می خواندم و بچه ها جواب می دادند. خیلی خوشحال بودم و با شوق و ذوق تمام نوحه می خواندم. یادم نیست روز چندم محرم بود که در کوچه ها راه افتادیم... مجموعه خاطرات حاج صادق آهنگران "بقلم دکتر بهداروند" لینک عضویت 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 علل پیروزی ایران در عملیات‌های ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس 6⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ 🔅 با نگاهی به نقشه خطوط پدافندی عراق در منطقه خوزستان، در می یابیم که ارتش این کشور به ابتدایی ترین اصول مربوط به جنگ در این مورد بی توجه بوده است. ارتش عراق بیشتر به اهداف سیاسی توجه می کرد تا هدف های نظامی؛ بنابراین، در تلاش برای کسب برتری سیاسی، به گونه ای پیشروی کرده بود که بتواند با حداکثر سرعت مراکز شهری و اقتصادی خوزستان را تصرف کند. با این تحلیل پیکان اصلی حملات عراق متوجه سه محور دزفول - اندیمشک، سوسنگرد - اهواز و خرمشهر - آبادان بود. در نتیجه، نخستین شکاف اصلی بین نیروهای عراقی در میان این سه محور پدید آمد. به طور کلی، با در نظر گرفتن این محورها و مناطق اشغالی در جنوب چهار منطقه عملیاتی قابل تشخیص بود: الف) منطقه شرق کارون؛ ب) منطقه غرب کارون و دشت آزادگان؛ ج) منطقه بستان؛ و د) منطقه غرب دزفول و شوش. 🔅 1) عملیات ثامن الائمه نیروهای عراقی در محور خرمشهر - آبادان با عبور از مرز و پیشروی به عمق خاک ایران ضمن تصرف خرمشهر از رود کارون عبور کردند و پس از رسیدن به رود بهمنشیر در شمال شرقی آبادان کوشیدند از این رودخانه نیز بگذرند و آبادان را تصرف کنند، ایستادگی نیروهای مردمی و اندیشه سنتی فرماندهان عراقی که حمله به آبادان از سوی اروندرود را ناممکن تصور کرده بودند، در نهایت، موجب حضور ناقص نیروهای عراقی در شرق کارون شد. در ماه های نخستین جنگ، خطوط پدافندی عراق در سرپل شرق کارون، منطقه ای به عرض پانزده کیلومتر در امتداد کارون و عمق پانزده کیلومتر به طرف محور آبادان - ماهشهر را در بر می گرفت. در بخش شمالی سرپل، عمق منطقه اشغالی از پنج کیلومتر هم کم تر بود. کل منطقه عملیاتی تنها از راه دو پل شناور پی ام پی در قصبه و مارد با عقبه خود در غرب کارون پیوند داشت. اگر ایران در چنین منطقه ای به عراق حمله می کرد، نیروهای موجود عراق حتی بدون نیروی کمکی نیز به دلیل تراکم بالا در برابر آتش های توپخانه و سلاح های نیمه سنگین به شدت آسیب پذیر بودند و وارد کردن نیروهای بیشتر به آن منطقه از سوی عراق خارج از استانداردهای متعارف جنگ بود. از سوی دیگر، با توجه به محدودیت منطقه اشغالی، عراق قدرت مانور چندانی نداشت و نمی توانست در حد سپاه و لشکر، یک نیروی احتیاطی را به منطقه وارد کند و تنها قادر بود که در رده تیپ، نیروی احتیاط به منطقه شرق کارون اعزام نماید. در مقابل، نیروهای ایرانی از شرایط مناسبی برخوردار بودند؛ زیرا، در تمامی عرض جبهه (حدود پانزده کیلومتر)، از سه جهت شمال، شرق و جنوب امکان مانور داشتند و اگر نیروهای تکاور ایران تنها از محور شمالی و جنوبی هم زمان پیشروی می کردند، عرض منطقه هر یک از نیروهای حمله کننده حدود هفت کیلومتر بود که با توجه به وجود هدف در عمق کم تر از ده کیلومتر برای پیشروی نیروهای پیاده بسیار مناسب به نظر می رسید، بنابر این، گسترش نیروهای عراقی در شرق کارون باعث شد تا نیروهای ایرانی با اتخاذ تاکتیک مناسبی پیروزی چشمگیری به دست آورند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۱۲۰ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ همه داشتند گریه می‌کردند و معلوم بود دلشان برای دوستان شهیدشان تنگ شده است. روز هشتم عملیات بود که آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده عالی جنگ از تهران به قرارگاه سپاه آمد و بعد از شنیدن حرف‌های فرمانده کل سپاه گفت: ما اعلام کردیم هرکس هرچه در چنته دارد به میدان بیاورد. آقا محسن هم نگذاشت حرف فرمانده اش تمام شود و بلافاصله گفت: حاج آقا من هم به همه‌ی لشکرها و تیپ‌ها دستور داده ام افراد تا حد فرمانده لشکر باید بجنگند حتی اگر سازمان سپاه مختل شود. عملیات بد جوری گره خورده بود. آقا محسن می‌دید لشکر ۳۱ عاشورا که بچه‌های قرارگاه نصرت آن‌ها را راهنمایی می‌کردند هم به مشکل برخورد کرده بودند. آقا محسن یک بار کل محورها را برای فرماندهی عالی جنگ توضیح داد و اوگفت: الان اصلی ترین مشکل عملیات کجاست؟ - بن بست در گرفتن محور طلائیه است. - کدام قرارگاه شما در این محور است؟ - قرارگاه فتح - راه حل شما چیست؟ - حمله مجدد به طلائیه. - عمل کنید و معطل نکنید. دو روز بعد حمله سپاه صورت گرفت ولی باز خبری نشد. روحیه فرماندهان داشت قدری ضعیف می‌شد. آقای هاشمی مدام با آقا محسن، رشید، شمخانی که دور وبر او جمع شده بودند مشورت می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست راه حل بیرون رفتن از این مخمصه را بدهند. ساعت یک نیمه شب، رضا دستواره و یکی دیگر از فرماندهان به قرارگاه آمدند وگفتند آقا محسن عراق در منطقه آب انداخته و کل محور مقابل ما باتلاقی شده و نمی‌شود جلو رفت. آقای هاشمی که داشت به حرفهای او گوش می‌داد گفت: باید هر طوری شده جلو بروید. امام دستور داده در هر شرایطی باید پیشروی کنید. اگر مانتوانیم این هشت کیلومتر را جلو برویم صدام به کمک همدست هایش در دنیا تبلیغ می‌کند که برنده شده است. پشت سر شما صد هزار نیرو معطل مانده است. آبروی جمهوری اسلامی در خطر است. هر طوری شده بروید جلو. آن قدر مصمم و قاطع حرف می‌زد که دستواره یک مرتبه گفت: روی چشم حاج آقا ما می‌رویم یا شهید می‌شویم و یا این طور نزد شما برنمی گردیم. فرمانده عالی جنگ از این همه صلابت و امام دوستی فرمانده خوشحال شد و برای آنها دعا کرد. دستواره به سرعت از قرارگاه خاتم الانبیاء خارج شد و آقای هاشمی در حالی که قدری ناراحت و عصبی به نظر می‌رسید گفت: من به امام قبل از آمدن عرض کردم که باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که همین جا جنگ را تمام کنیم و ایشان هم تایید کردند. روز ۱۴، اسفند ۶۲ شده ولی هنوز راه باز نشده است. آقا محسن خبر وضعیت سخت و بحرانی عملیات را از طریق آقای انصاری به امام می‌دهد و منتظر جواب می‌شود. دقایقی بعد آقای انصاری در تماسی به آقا محسن می‌گوید امام فرمودند به محسن رضایی بگویید: هرطوری شده باید جزایر نگهداشته شوند. مقاومت کنید و پا پس نکشید. محسن تا این فرمان را شنید انگار مرده‌ای بود که زنده شده باشد بلافاصله تمام فرماندهان را سرخط آورد و گفت: الان پیام امام را برایتان می‌خوانم. فرماندهان با شنیدن پیام امام گریه می‌کردند. علی هاشمی که علاقه وافری به امام داشت تا این کلمات را شنید گفت: دیگر حجت برما تمام شده و باید تا رگ گردنمان بایستیم. آقا محسن بلافاصله گفت: همه تا پای جان می‌ایستیم و عقب نمی‌رویم حتی اگر سازمان سپاه از بین برود. مهدی باکری که مدام خبر انتظار حمید را به آقا محسن می‌داد این بار پشت بیسیم صدای علی شمخانی را شنید که می‌گوید: مهدی مهدی علی. - مهدی بگوشم. - فرمان امام را که شنیدی. بروید و مقاومت کنید. من خودم هم می‌آیم و آرپی جی می‌زنم. عراق احتمال زیاد می‌خواهد به جزایر پاتک بزند. - کسی در قرارگاه نماند. همه به جز آقا محسن برای دفاع از دستاوردهای جزایر جلو رفتند. رشید، شمخانی، حسن دانایی، غلامپور. تمام مرخصی‌ها لغو شد. شور و شوق عجیبی در کل یگان‌های سپاه به وجود آمده بود. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 /۱۲۱ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ هیچ کس با شنیدن پیام امام آرام و قرار نداشت. آقا محسن در بیسیم از رشادت و جنگیدن تمام نیروها حتی فرمانده لشکرها می‌شنید و برای آنها دعا می‌کرد. سه روز این موضوع ادامه داشت. و آقای هاشمی تاکید داشت باید جزایر حفظ شوند و به عراق اجازه ندهیم جلو بیاید. راوی قرارگاه خاتم الانبیاء که در کنار آقا محسن نشسته است لحظه به لحظه حوادث را می‌نوشت و عاقبت تمام شرح عملیات بزرگ خیبر را این گونه به تصویر می‌کشید. یک روز قبل از انجام عملیات، نیروها وارد هور شدند و در داخل آبراه تا حد ممکن پیشروی کردند و سرانجام در سوم اسفندماه 1362 ساعت 21:30 دقیقه عملیات خیبر آغاز شد. در مرحله‌ی اول در طرف قرارگاه نجف، قرارگاه‌های نصرت و حدید موفق شدند در محور العزیر و القرنه هدف‌های خاص خود را تصرف کنند. در جزایر، وضعیت عملیات مطابق برنامه پیش نرفت. عدم پاک سازی جزایر تا ساعت 3:30 دقیقه‌ی نیمه شب مانع از آن شد که بعد از تصرف جزایر، نیروهای بعدی بتوانند برای حمله به سوی طلائیه حرکت کنند. لذا، در شب اول عملیات الحاق انجام نشد و به همین دلیل، قرارگاه فتح که می‌بایست پس از پاکسازی جزیره، به آن محور ملحق شود با مشکل مواجه شد و با وجود شکستن خط و رسیدن به نزدیکی محل الحاق مجبور شد متوقف شود، و سرانجام به دلیل حضور پر شمار دشمن در محور طلائیه و مقاومت آنها با وجود انجام چند حمله برای الحاق طلائیه با جزیره ـ این مهم میسر نشد. در محور زید قرارگاه کربلا، موفقیتی به دست نیاورد و صبح عملیات، یگان‌های عمل کننده به عقب آمده و در خط قبل از عملیات، مستقر شدند. این وضعیت مانع از آن شد که یگان‌های قرارگاه نجف بتوانند در محورهای القرنه والعزیر باقی بمانند، زیرا امکان پشتیبانی آنها وجود نداشت و راه زمینی همچنان مسدود بود و از سوی دیگر، دشمن با حضور سریع در منطقه که با اعلام آماده باش در مرکز استان عماره و انتقال یگان هایش همراه بود، با زرهی و اجرای آتش، فشار زیادی بر این محور وارد می‌کرد. لذا، قرارگاه‌های نصر و حدید به ناچار به داخل جزیره شمالی عقب نشینی کردند. از این پس، جزیره محور کنش و واکنش دو طرف درگیر بود. در این حال، به دلیل عدم تثبیت مواضع به دست آمده در جزیره، واکنش مشکل پشتیبانی آتش و تجهیزات و تامین نیروی انسانی، نسبت به سرنوشت جزیره به شدت احساس خطر می‌شد. شرایط موجود بسیار سخت بود. و در حالی که فرماندهان امید زیادی به عملیات بسته بودند. اما تمام دست آوردها در حال سقوط بود. برادر محسن رضایی فرمانده سپاه به یکی از روحانیان حاضر در قرارگاه گفت:«در طول جنگ ما این جور ذوب نشدیم.» برای خارج شدن از این وضع حاد، سپاه تصمیم گرفت بار دیگر تمام توان خود را برای باز کردن محور طلائیه به کار گیرد. از سوی دیگر، اوضاع نابسامان جبهه موجب تزلزل عمومی نیروها شده بود و حفظ جزایر نیز در هاله‌ای از ابهام و تردید قرار داشت. با وجود تلاش فراوان یگان‌های سپاه، به دلیل مقاومت بسیار زیاد عراقی ها، باز هم حمله نیروهای خودی به طلائیه ناکام ماند. نیروهای دشمن که در آغاز حمله مجبور شدند برخی مواضع خود را ترک کنند و به عقب بروند، با فرا رسیدن روز، پاتک‌های پیاپی خود را آغاز کردند و سرانجام مانع پیشروی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) و لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) شدند. در جریان حملات دشمن، برادر حسین خرازی فرمانده، لشکر ۱۴ امام حسین(ع) به شدت مجروح و دست راستش قطع شد و در حالی که بدنش پر از ترکش بود، او را از میدان خارج کردند. با توقف پیشروی در محور طلائیه، وضعیت جدیدی پدید آمد. از این پس جبهه‌ی خودی می‌بایست قابلیت وتوانایی خود را در حفظ جزایر نشان می‌داد. کاری که بسیار دشوار می‌نمود. باور عمومی نیروها نیز آن بود که حفظ جزایر یا عملی نیست و یا بسیار دشوار است، و باید بهای زیادی برای آن پرداخت. عراق، پس از آن که توانست رزمندگان اسلام را از محورهای العزیر، القرنه و طلائیه وادار به عقب نشینی کند، بیرون راندن نیروهای مستقر در جزایر را نیز محتمل می‌دانست، به ویژه آن که، از لحاظ عقبه، آتش، دفاع ضد هوایی، زرهی و ضد زره و ده‌ها عامل دیگر بر نیروهای خودی برتری داشت. پس از توقف درگیری در محور طلائیه تا شروع حمله به جزایر، حدود پنج روز جبهه‌ها حالت عادی داشت و دشمن تلاش خاصی از خود نشان ندادند. در نخستین روزهای این مدت یعنی بعدازظهر ۱۴ اسفند ۱۳۶۲ مسئولان بیت امام به قرارگاه اطلاع دادند که فرمانده سپاه به تهران باز گردد. همچنین گفته شد. «امام فرموده اند: جزایر حتماً باید نگه داشته شوند، هر طوری که شده.» ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 علل پیروزی ایران در عملیات‌های ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس 7⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ 🔅 در عملیات ثامن الائمه، با حضور ۲۵ گردان از نیروهای مردمی که توسط سپاه سازماندهی شده بودند و لشکر ۷۷ خراسان، نیروی کافی برای انجام عملیات تهاجمی فراهم شد. در پی این امر و با اتخاذ تاکتیک مناسب، نیروهای عراقی از نظر تاکتیکی غافلگیر شدند و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با پیشروی برق آسا به سوی دو پل شناور مستقر در قلب منطقه عملیاتی عملا تمامی نیروهای عراقی مستقر در منطقه شرق کارون را به هلاکت رساندند یا اسیر کردند. طبق آمار در این عملیات، ۱۵۰۰ عراقی کشته و مجروح و در حدود ۱۸۰۰ تن نیز اسیر شدند. 🔅 یکی دیگر از ویژگی های منطقه عملیاتی شرق کارون این بود که با توجه به تکیه سرپل اشغالی به رود کارون، پس از پیروزی و عقب راندن نیروهای عراقی به طور چشمگیری از طول خطوط پدافندی کاسته شد و با تکیه به رود کارون عملا نیروی پدافندی اندکی در امتداد کارون مستقر شد و سایر نیروها آماده عملیات بعدی شدند. 🔅 ۲) عملیات طريق القدس خطوط پدافندی عراق در منطقه عملیاتی طریق القدس، از آغاز جنگ تا آستانه اجرای این عملیات بسیار دگرگون شد. وجود محور مواصلاتی اهواز، سوسنگرد، بستان و عمق کم پیشروی نیروهای عراقی در این منطقه، همواره ذهنیت فرماندهان نظامی را برای انجام یک عملیات گسترده و تأمین مرزهای بین المللی به خود مشغول کرده بود. فاصله مواضع مقدم خودی با مرز در مقایسه با منطقه غرب دزفول و منطقه جنوب غربی اهواز و دشت آزادگان، بسیار کم تر بود. از سوی دیگر، این منطقه به دلیل داشتن موقعیت مرکزی در جبهه جنوب سبب پیوستگی سپاه چهارم و سوم ارتش عراق در شمال و جنوب خوزستان می شد. در صورتی که عراق این منطقه را در اختیار نداشت، مجبور بود ارتباط جبهه شمالی با جنوبی را با دور زدن هورالعظیم از کرانه غربی آن و با استفاده از جاده بصره، العماره، حلفائیه به تنگ چزابه یا فکه برقرار کند. 🔅 پیش از عملیات طریق القدس در طول شش ماهه نخست سال ۱۳۶۰، بیشترین تعداد تک های محدود انجام شده توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این منطقه اجرا و طی عملیات امام علی (ع) ( ۳۱/ ۲ /۱۳۶۰ - ۵ / ۳ / ۱۳۶۰)، شهید رجایی و باهنر ( ۱۱/ ۶ / ۱۳۶۰ ) و عملیات شهید مدنی ( ۲۷/ ۶ / ۱۳۶۰ ) بخشی از سرزمین های اشغالی از جمله بلندی های استراتژیک الله اکبر در شمال غربی سوسنگرد از اشغال نیروهای عراقی آزاد شده بود." ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂