eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 /۲ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• یادم هست که یک شب در مصلای نماز جمعه مراسم داشتم. ابتدا قصه گریه پدربزرگم در شب های عاشورای هر سال را نقل کردم و سپس روضه حضرت زینب (س) را خواندم که تأثیر خوبی داشت. پدرم هم أهل عبادت و دعا بود و به واسطه صدای خوبی که داشت، در بین نمازهای جماعت، تعقیبات نماز را قرائت می کرد و در شب های احیای ماه رمضان، در مسجد آیت الله علم الهدی، دعای جوشن کبیر می خواند. در دزفول رسم بود که شب های ماه مبارک رمضان، مردم روی پشت بام دعای افتتاح را بلند می خواندند و اذان می گفتند. پدرم هم به این سنت مقید بود و آن را ترک نمی کرد. او در شب های ماه رمضان، مفاتیح را بر می داشت و به پشت بام می رفت و با حالت خاصی دعای افتتاح را می خواند. صدای او هنوز در گوشم هست. این خلق و خوی پدرم در وجود من هم اثر گذاشت و من را هم از عاشقان امام حسین (ع) کرد. در حقیقت، من از نفس گرم او به وادی مداحی وارد شدم. 🔹پس صدای شما ارثی است، برادرانتان هم به زیبایی شما می خوانند؟ همه برادرهایم بجز یکی صدایشان خوب است، ولی فقط من همه هوش و حواسم و توانم را در این راه گذاشتم و مداحی را پیشه کردم. خانواده مادری هم مذهبی و متدین بودند؛ حاج یوسفعلی، پدربزرگ مادرم هم در دزفول به تقید و دین داری مشهور بود و روزهای دوشنبه هر هفته در منزلش روضه داشت که عده زیادی در آن شرکت می کردند. محله ای در دزفول به نام قلعه هست. آن زمان در آن محله، روضه های خانگی را در پشت بام برگزار می کردند. پدربزرگ مادری ام تعصب عجیبی به عزاداری دزفول داشت و معتقد بود که هیچ جا مثل دزفول برای امام حسین (ع) عزاداری برگزار نمی کنند. یک بار به پدربزرگم گفتم: «بابا، در اهواز هم عزاداری خوبی برگزار می شود.» ناراحت شد و گفت: «اصلا این طور نیست. در آن زمان، علمای دزفولی مانند آیت الله سبط شیخ انصاری و دیگر علما، در روز عاشورا با پای برهنه و بدون عمامه در هیئت ها شرکت می کردند و سینه می زدند و علاقه و ارادتشان را به اهل بیت نشان می دادند. پدربزرگ مادری ام هم به تبعیت از علمای دزفول، همیشه با پای برهنه در مراسم عاشورا شرکت می کرد. به من می گفت: «کجای ایران مثل دزفول علمایش این طور به مراسم عاشورا می آیند و عزاداری می کنند ؟!» من هم اذعان می کنم که مراسم عزاداری ایام محرم در دزفول حال و هوای خاصی دارد که نظیرش را در جای دیگری ندیده ام. او به تربیت دینی فرزندانش خیلی حساس بود. مادرم می گفت: «اگر کسی برای نماز صبح کمی دیر بیدار می شد، پدربزرگم غوغا می کرد و می گفت که چرا شما در مورد نماز صبح این قدر بی اهمیت هستید؟» پدربزرگم روی نماز خواندن فرزندانش خیلی حساس بود. 🔹 دوران تحصیل دوره ابتدایی [من] در مدرسه جعفری در خیابان خسروی بود. این مدرسه در منطقه صبی های اهواز که معروف به محل صابئان است، قرار دارد. اولین بار که اسم مدرسه، میز و نیمکت را شنیدم. کمی ترسیدم، چون هیچ زمینه ذهنی و شناختی از مدرسه، معلم و درس نداشتم. پدرم من را برد و در مدرسه ثبت نام کرد. تا کلاس ششم، در مدرسه جعفری درس خواندم. قبل از شروع کلاس ششم، وزارت آموزش و پرورش دو کلاس ششم و هفتم را ادغام کرد. دبیرستان اولم مدرسه فرهنگ در خیابان زند بود و بعد به دبیرستان شاهپور رفتم که الآن اسمش شهید مصطفی خمینی شده است. یک سال قبل از گرفتن دیپلم، چون برادرم مجید در تهران بود، پدرم من را برای ادامه تحصیل به تهران فرستاد. در تهران، در مدرسه خرداد نیاکان در میدان امام حسین (ع) ثبت نام کردم. حال و هوا و فرهنگ خوزستانی ها با تهرانی ها فرق داشت. مدتها طول کشید تا با فرهنگ تهران هماهنگ شوم. البته تربیت خانوادگی من بر فرهنگ پذیری ام غلبه داشت، پدرم به تربیت ما حساس بود، سعی می کرد ما را با اصول مذهبی تربیت کند تا به بیراهه نرویم. با همه این ملاحظات در تهران ماندم و دیپلم گرفتم. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 همه باید خود را برای سربازی امام زمان عج آماده کنیم . مقام معظم رهبری http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 همخوانی| حاج صادق آهنگران به مناسبت نیمه شعبان میلاد منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم اینک در کانال دوم حماسه جنوب/ شهدا ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 حماسه ای بر پایه عقل 1⃣ گفتگو با محمد درودیان ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ مقدمه در آغاز سال ۱۳۸۱، کتابی با نام پرسش های اساسی جنگ منتشر شد که مقوله جنگ ایران و عراق را از دیدگاه جدیدی بررسی می کرد. در واقع، این کتاب با در نظر داشتن تحولات داخلی کشور قصد داشت به صورت روزآمد به پرسش های نسل جوان درباره جنگ هشت ساله پاسخ دهد. پاسخ به این پرسش ها که در اثر ترویج گفتمان انتقادی در میان نسل جدید مطرح می شد، از یکسو، می توانست عملکرد نسل زمان جنگ را منطقی و عقلایی نشان دهد و از سوی دیگر، طرح این گونه پرسش ها که گاه به اغراض گروهی و جناحی نیز آلوده بودند، می توانست شکاف های اجتماعی را تشدید کند. در هر حال، آقای محمد درودیان در این کتاب با به رسمیت شناختن این پرسش ها و تأیید حق پرسشگری برای محققان و عموم مردم، به ویژه نسل جوان، تلاش داشته است هماهنگ با گفتمان جدید که عقلانیت محور نیز است، رفتار عقلایی دوران جنگ را نشان دهد. این کوشش نه تنها نگاه ارزشمدارانه به جنگ را نفی نکرده، بلکه آن را در کنار رفتار عقلایی، لازم و ضروری نیز دانسته است. از آن جا که تصور می شد تبیین رفتار عقلایی در زمان جنگ با نگاه ارزشی به این مقوله مستلزم ایجاد تعارض است، نویسنده کتاب طی مصاحبه ای با کتاب هفته و به مناسبت هفته کتاب سعی کرده است به این ابهامات پاسخ دهد. ▪️▫️▪️▫️▪️ ▫️ شما گفتمان امروز جامعه را گفتمان انتقادی جنگ می دانید با فرض صحت چنین ادعایی، چرا آن را موجب تھی شدن مردم از اعتماد به نفس می دانید؟ ▪️ یکی از نگرانی های این گونه گفتمان همین است. این گفتمان اساسا چند اشکال دارد. یکی این که ملاحظات سیاسی بر آن حاکم است، نه ملاحظات فرهنگی یا ملاحظات امنیتی و ... مثلا در همین ایام هفته دفاع مقدس، این بحث مطرح نمی شود، اما در مواقعی که گروه های سیاسی به دنبال نتایج خاصی هستند، تنور این حرف ها گرم می شود. وقتی ملاحظات سیاسی بر این گفتمان غالب شد، دیگر همه جانبه نخواهد بود و به نظرم برای ما که حداقل تا یک دهه آینده هم چنان در معرض تهدید هستیم، خسران بار خواهد بود؛ چون، اراده مردم را ضعیف می کند. جامعه ای که جنگش را مورد پرسش و نقد می بیند و ملاحظه می کند که این جنگ بازیچه دست مناقشات سیاسی قرار می گیرد؛ بنابراین، دیگر اراده دفاع در او شکل نمی گیرد. ▫️ پس شما منکر ضرورت نقد هستید؟ ▪️ اگر نقد در معنای خودش و برای تمیز سره از ناسره باشد، خیلی خوب است و ضروری. اتفاقا به این نقد نیاز داریم برای کسب تجربه در امر دفاع در برابر تهدیدات آینده؛ مشکل ما این نقد نیست. مشکل ما نقد ساختار شکنانه است که حتی شهدا و رفتار آنها را نیز زیر سؤال می برد. وقتی جامعه برای آرمانی خون داد، یعنی فراتر از عقلانیت در آن عمل می شود، این را می شود اصلاح و سازمان دهی و تعریف منطقی کرد، اما نمی شود آن را نقد کرد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۳ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• مداحی - ظاهرا در دوره ابتدایی در مدرسه مداحی می کردید؟ بله. چون به خواندن علاقه داشتم، کلاس اول با تشویق و ترغیب معلمم، آقای سبط نبی، که فردی بسیار مذهبی بود، سر صف برای دانش آموزان، فایز (شروه خوانی) یا دزفولی می خواندم. یادم هست کلاس دوم، هرچه به ذهنم می آمد، در کلاس می خواندم. معلمم، آقای کریمی، به خواندن من می خندید، ولی هیچ وقت به رویم نمی آورد و نمی گفت که این ها چیست می خوانی؟ هم کلاسی هایم خیلی نمی فهمیدند چه می خوانم. در کلاس سوم، شعر آماده می کردم و با آمادگی قبلی می خواندم. کلاس هشتم در دبیرستان شاهپور(مصطفی خمینی)، دیگر کار آزموده شده بودم. در محله ما یک هیئت سینه زنی به نام هیئت علی اصغر بود که هر ساله در ایام محرم و صفر عزاداری می کرد. مراسم خوبی داشت. من هم بچه های هم سن خودم را در کوچه جمع می کردم و برایشان نوحه می خواندم. آنها هم سینه می زدند. در همان زمان، یکی از اهالی محله برایم یک بلندگوی دستی تهیه کرد. با آن نوحه می‌خواندم و بچه ها جواب می دادند. اولین بار بود با بلندگو می خواندم. این کار یک قدم به جلو در نوحه خوانی بود. خیلی خوشحال بودم و با شوق و ذوق تمام نوحه می خواندم. یادم نیست روز چندم محرم بود که در کوچه ها راه افتادیم. به اصطلاح، دسته می رفتیم و من با آن بلندگوی دستی نوحه می خواندم. آقای مشهدی ابراهیم، یکی از مغازه داران انقلابی، به من چندتا شکلات داد و تشویقم کرد. گفت: «ماشاء الله خیلی خوب می خوانی! چه صدای خوبی داری! تشويق او در روحيه من خیلی تاثیر خوبی گذاشت و باعث تقویت و ادامه کارهایم شد، چند وقت بعد، یکی از مسئولان هیئت دیگر محله مان که صدایم را در هیئت علی اصغر شنیده بود، به من گفت: می توانی روز تاسوعا در هیئت ما در خیابان زند بخوانی؟» گفتم: «باید از پدرم اجازه بگیرم. پدرم موافقت کرد. خودش هم همراهم آمد و در مراسم آن هیئت شرکت کرد. آنجا برای اولین بار به طور رسمی در یک هیئت سینه زنی در خیابان نوحه خوانی کردم. آن روز نوحه حضرت علی اصغر را خواندم. با شور و هیجان نوحه می خواندم و جمعیت همراه من سینه می زدند. پدرم هم کنارم ایستاده بود و سینه می زد. احساس می کردم او از اینکه می بیند پسرش در راهی قدم گذاشته که خودش عمرش را در آن صرف کرده، خوشحال است. حدود یک ساعت خواندم، ولی خسته نشدم. از کنار هر هیئت که رد می شدیم، با بلندگو از ما تشکر می کردند و خیرمقدم می گفتند. یک جا یک شال به عنوان تشکر به گردن من انداختند. حرکت هیئت ما و هیئت های دیگر اهواز تا نماز ظهر ادامه داشت. بعد از خواندن نماز وقتی خواستم با پدرم به منزل برگردم، مسئول هیئت به پدرم گفت: «خدا پسرتان را نگه دارد. خیلی خوب نوحه خوانی کرد. همه از صدایش لذت بردند.» پدرم تشکر کرد و گفت: الطف امام حسین (ع) است. مسئول هیئت از پدرم خواهش کرد که اگر ممکن است، روز عاشورا هم بروم و بخوانم. پدرم نگاهی به من کرد و با لهجه دزفولی گفت: «صادق نظرت چیه؟» گفتم: هر چه شما بگویید.» پدرم به مسئول هیئت گفت: اگر خدا عمری داد، فردا می آییم.» آن روز از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. وقتی به منزل رسیدیم، برای خواهرها و برادرهایم از خواندنم در هیئت تعریف کردم. هیچ وقت یادم نمی رود چقدر خوشحال بودم که در یک هیئت سینه زنی آن هم در روز تاسوعا به تنهایی برای مردم نوحه خوانده ام. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 /۴ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• فردای آن روز، صبح زود، در حالی که پدرم پیراهن سیاهش را می پوشید، من را از خواب بیدار کرد. با شوق و ذوق آماده رفتن شدم. مادرم گفت: صبحانه بخور که ضعف نکنی، چند لقمه نان و پنیر خوردم و گفتم: «بابا، من آماده ام.» با پدرم راهی هیئت شدم. به محض ورودمان، مسئول هیئت به استقبالمان آمد. بعد از سلام و احوالپرسی، من را به افرادی که گوشه و کنار ایستاده بودند، معرفی کرد. به آنها گفت: «روزی امسال ما صدای این نوحه خوان نوجوان است. آن روز سعی کردم بهتر از روز تاسوعا بخوانم. سربند نوحه ها را با جمعیت تمرین می کردم و بلافاصله شور می گرفتم. جمعيت هم با من همراهی می کرد. آن روز در گوشه و کنار خیابان، زنان و مردان سیاه پوش را می دیدم که با دسته های عزاداری همراهی می کردند و اشک از چشمانشان سرازیر بود. نوحه خوانی و عزاداری روز عاشورا هم با شکوه تمام انجام شد و نام این حقیر به لطف حضرت اباعبدالله (ع) در دفتر عاشورا ثبت شد. مدتی بعد - از کلاس نهم به بعد - نوحه خوانی را در مسجد آیت الله آل طیب شروع کردم. این مسجد پشت منزل پدربزرگم بود و هیئت زنجیرزنی داشت. عموهایم در مراسم آن هیئت شرکت می کردند. آنها هم از اینکه می دیدند من خیلی خوب نوحه خوانی می کنم، خوشحال بودند. نوحه خوانی های من با شروع انقلاب اسلامی ادامه داشت و روز به روز بهتر می شد. در کودکی به سبک دزفولی که به آن فایز یا مارضایی می گویند، می خواندم، سبک مارضایی ملهم از مادری است که پسرش رضا را هنگام شنا در رودخانه از دست داده بود. مادر هر روز به کنار آب می آمد و نوحه می‌خواند و پسرش را به نام صدا می زد. بعدها این شیوه نوحه سرابی در بین دزفولی ها به نام مارضایی مشهور و به عنوان یک سبک مطرح شد. این سبک خیلی حزین است. البته یک سبک مشابهی هم در عربها وجود دارد که به آن حزیری می گویند که آن هم خیلی سوزناک است. من این سبک را از بچگی دوست داشتم و عاشق صدای حزین بودم. در دزفول، مداحی به نام حاجی طالب بود که با سبک خاصی نوحه خوانی می کرد و من به سبک ایشان خیلی علاقه داشتم و سعی می کردم مثل او بخوانم. حاجی طالب سوزناک و حزن انگیز می خواند، طوری که هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می داد. سعی می کردم از همه مداح های دزفول سبک با شیوه نوحه خوانی و روضه خوانی شان را یاد بگیرم. در دزفول، افراد خوبی بودند که انصافا حق استادی بر گردن من دارند. عزیزانی مثل ملاعبدالرضا دزفولیان که نابینا بود. این مرد آن قدر بذله گو و خوش اخلاق بود که وقتی بعد از مراسم باهم می نشستیم و حرف می زدیم، خستگی از تن‌مان بیرون می رفت. در زمان جنگ هم رزمندگان دزفولی برای اجرای مراسم او را به جبهه می آوردند تا برای نیروها نوحه خوانی کند، دزفول نوحه خوان ها و مداح های بسیار خوبی داشته و دارد که تا امروز هم در مراسم امام حسین (ع) مشغول خدمت هستند؛ مثل ملاعبدالرضا دزفولیان، رضا پور کنی، حاج محمد حسين آل مبارک. آل مبارک پدر شهید است. پسرش، محمدرضا آل مبارک، هنگام دفن، سر نداشت. بعد از گذشت هفت سال، سر شهید بزرگوار پیدا و به بدن مطهرش ملحق شد. پدرش برای من تعریف کرد که چگونه سر را در جعبه چوبی به خانه آورد و از همسرش مخفی کرد و روز بعد، آن را در مقبرة فرزند شهیدش گذاشت. وقتی این قضیه را تعریف می کرد، هر دو زار زار گریه می کردیم. روضه اش را چند جا خواندم و مردم خیلی گریه کردند. به هر حال، رفتن به دزفول در ایام محرم برایم یک دوره کارآموزی نوحه خوانی بود که بعدها خیلی به من کمک کرد. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 حضور حاج صادق آهنگران در محل گفتگو به اتفاق حجت الاسلام دکتر بهداروند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 حماسه ای بر پایه عقل 2⃣ گفتگو با محمد درودیان ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ▫️فیلسوفان در مورد جنگ نظریه پردازی می کنند، پس جنگ گذشته از عملش ریشه ای هم در اندیشه دارد. به نظر من نقدی که صورت می گیرد بیش تر نقد اندیشه است و نه عمل! ▪️وقتی شما درباره تصمیم گیری ها بحث می کنید این همان عمل است. چون عمل به معنی فیزیک سلاح نیست. عمل تصمیم گیری، عمل طراحی نظامی و عمل فعالیت نظامی، البته همه این اعمال ریشه در مبانی نظری دارند، اما به نظرم منتقدان صراحت به کار نمی برند که اندیشه را نقد می کنند با مبانی اندیشه راه ▫️ آیا به نظر شما کسی می تواند مثلا در مقام نقد، شهدا را مواخذه کند و این حادثه را به عقب بازگرداند؟ ما این عمل را فقط می توانیم بررسی کنیم؟ ▪️شاید ما قبل از این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که گفتمان انتقادی چرا در جامعه شکل گرفته است. ما معتقدیم وقتی در مورد موضوعی پرسش ایجاد می شود، جامعه می خواهد نسبت خودش را با آن موضوع دوباره تعریف کند. اگر در این پرسش شالوده شکنی کنیم، همه چیز زیر سوال می رود و مبنایی برای اثبات هیچ کدام از مسائل نخواهیم داشت و جامعه واکنش منفی خواهد داشت. مثلا وقتی می خواهیم جامعه را در برابر تهدیدات امریکا منجسم و آماده کنیم، چرا تزلزل و تردید ایجاد می شود؟ جامعه ای که یک جنگ با آن عظمت را پشت سر گذاشته است. البته، دلایل مختلفی وجود دارد، اما یکی از آنها نوع نقدی است که از گذشته صورت گرفته است. ▫️ شاید بهتر باشد بگوییم که آن اندیشه جنگ امروز خیلی خوب تبیین نشده است؟ ▪️بخشی از آن هم همین است که ما عقلانیت نهفته در جنگ را خوب تبیین نکرده ایم. ببینید من با نقد جنگ مشکلی ندارم، مشکل من نوع این نقد است. ▫️آیا قبول ندارید اساسأ اندیشه ای که به نقد کشیده می شود، قوام و دوام بیشتری پیدا می کند و اگر ما بتوانیم اندیشه مان را با ملاک های جهانی و نه مبتنی بر اندیشه اسلامی و یا حتی ایرانی به نقد بکشیم به قوام و دوام آن کمک کرده ایم؟ ▪️به نظر خود شما الان در جامعه، جنگ چگونه نقد می شود؟ ▫️به نظر من جامعه ما هنوز به نقد جنگ نرسیده است، آن چه امروز می بینیم تنها پرسشگری درباره جنگ است و هنوز تا نقد فاصله داریم. ▪️خیلی خوب، این پرسش ها تاکنون که در سطح جامعه مطرح نبود، بعضی از گروه های سیاسی این پرسش را داشتند که تبعا سوالشان نیز ماهیت سیاسی داشت و امروز.... ▫️ببخشید؟ آیا واقعا مهم است که این پرسش از کجا آمده؟ ▪️نه! اما برای تجزیه و تحلیل وضعیت جامعه نیاز است که آن را بشکافیم، نگاه جامعه به موضوع جنگ که از امروز آغاز نشده است. من می گویم این پرسش دیروز در جامعه وجود نداشت. آیا این را قبول ندارید؟ ▫️خیر. برخی سوالات از همان زمان جنگ در جامعه مطرح بود. مثل بحث لزوم توقف جنگ بعد از فتح خرمشهر. ▪️آیا ممکن است سوال به این مهمی در جامعه مطرح باشد و جنگ ادامه پیدا کند؟ اساسا سوال موجب توقف و بازنگری می شود. ▫️شما به این پرسش پاسخ بدهید که چند نفر از رزمندگانی که دیروز جبهه را حفظ کرده اند امروز این پرسش را دارند؟ ▪️پس جریانی که جنگ را انجام داده - حال چه در جبهه جنگیده و چه از آن حمایت کرده - سوال ندارد، چون اگر سوال داشت این کار را انجام نمی داد، یک جریانی به وجود آمده که این پرسش را دارد. ▫️در هر صورت، این سوال وجود دارد و باید به آن پاسخ داده شود. ▪️فکر می کنم به نقطه مشترکی رسیدیم. حال وقتی که خود موضوع درست روشن نشده اگر ما بخواهیم آن را شالوده شکنانه به نقد بکشیم در حق موضوع جفا کرده ایم و بر ابهامات آن افزوده ایم. این نقد در مورد جنگ، قدرت دفاعی جامعه را مثل ویروس می خورد، چون ذهن نسلی را که هشت سال جنگیده است متزلزل می کند. نقد منطقی را همه قبول دارند. ما هم اگر به این نقد اعتقادی نداشتیم، به سراغ این افراد نمی رفتیم و با خود منتقدین گفت و گو نمی کردیم. چنانچه بعضی که این نقد را قبول ندارند به منتقدین فحش هایی از قبیل لیبرال و امریکایی و مزدور و... می دهند. امروز، ما بدون پذیرفتن این پرسش ها و تبیین عقلانیت نهفته در جنگ نمی توانیم از این مرحله عبور کنیم. جنگ ما حماسه بوده، یک پایداری ملی بوده که اگر ما عقلانیت آن را تبیین کنیم حماسه آن هم پایدار می ماند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂