🍂
@defae_moghadas
🔻 #اولین_اعزام_من 4
💠 جهانی مقدم
گرمای چمن پارک، زبان روزه و استرس و هیجان اعزام بدجور کلافه مان کرده بود. لحظه ای نگاهم به مسئولین اعزام افتاد که با تعلل و درگوشی همصحبت شده بودند. قدم زدنشان می گفت با مشکلی مواجه شده اند و الا آن همه معطلی در آن وضعیت دلیلی نداشت. تنها نگرانی ما اعزام نشدن بود. آن وقت با چه رویی باید دوباره به پایگاه برمی گشتم. حالا اون به کنار، با شانس بدم چه باید می کردم و.....
میخ حرکات آنها شده بودم تا چیزی بفهمم. بعد از آخرین مشورت سرپایی که سعی می کردند فاصله خود را هم با نیروها حفظ کنند، به طرف صفوف آمدند و با نگاهی که گویی می خواهند هندوانه سوا کنند یکی را که از همه درشت تر و محاسنِ بلند تری داشت، صدا زدند و به گوشه ای بردند و با او صحبتی کردند. او هم سری تکان داد و .....
صحبتِ شان که تمام شد او را جلو صف آوردند و به عنوان فرمانده گردان معرفی کردند. شستم خبردار شد آنقدر نیرو آمده که با کمبود فرمانده مواجه شده اند و راهی جز گزینش الابختکی برایشان نمانده است. فقط باید دعا می کردیم این انتخاب الابختکی به رفتن مستقیم در دل دشمن نینجامد...
🔸 ادامه داد
قسمت بعد 👇
#اولین_اعزام_من_5
🍂