#گزیده_کتاب
«من اسیر زندهام»
┄═❁❁═┄
در میان صداهای بچهها، با فریاد «کات»، سکوت حاکم میشود. چند لحظه بعد، صدای خنده ابوترابی و آندریاس شنیده میشود. بخش دیگری از صحنه روشن میشود و آنها را نشان میدهد.
ابوترابی: چه روز خوبی بود برای بچهها... هم کلی تفریح کردیم، هم جلو تبلیغات عراقیها را گرفتیم...
آندریاس: چه فیلم مسخرهای شده بود!... وقتی دیدیم، خیلی متأثر شدیم. فهمیدیم که همهاش دروغ بود و شما در چه شرایط سختی به سر میبرید. چه زیرکانه پیامتان را به ما رساندید... چرا نیازهای خودتان را بهشان نمیگویید؟
ابوترابی: ما ایرانیها در عزت، اسارت را تحمل میکنیم، ولی هرگز به عراقیها نمیگوییم کفش و لباس و نان نداریم... اگر بتوانیم مشکلاتمان را خودمان حل میکنیم و اگر نتوانستیم، با آن کنار میآییم... آقای آندریاس، من معنی دردناک پوشیدن آن پالتوها و دمپاییها را خوب میدانم. ولی از آن شرایط برای خودمان لطیفه ساختیم. چیزی که شما از ما نمیدانید، این است که اگر در بدترین شرایط هم قرار بگیریم، باز هم میتوانیم از آن تعریف تازهای بکنیم و به آن بخندیم...
آندریاس: من این کار شما را درک نمیکنم... آخر چرا؟!
ابوترابی: در حقیقت این یک نوع مبارزه منفی است که بتوانیم با ساده کردن شرایط، نیرویمان را برای روز موعود ذخیره کنیم... چند روزی است که از ضابط احمد خبری نیست.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کتاب
#من_اسیر_زندهام
خاطراتی بر اساس زندگی آزاده سید علیاکبر ابوترابی
نویسنده: عبدالحی شماسی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂