💥خاطرات دفاع مقدس💥
عبدالرحیم شولی
شهادت 23/1/66.
محل شهادت مقر خمپاره بریم دربیمارستان شهید بهشتی شیراز در سن 21 سالگی
بعد از چهار بار مجروحیت و جانبازی قطع عضو از پا به فیض شهادت رسید در گلزار شهدای آبادان دفن شد عبدالرحیم شولی چهارده سال داشت با اصرار از پدرش اجازه گرفت به جبهه برود بارها برای اینکه ثابت کند که بزرگ است به تنهایی تمام شب را پاسدار شب میماند اولین بار درعملیات آبادان از ناحیه دست مجروح شد بار دوم در هیجده سالگی از ناحیه ی پا جانباز شد دو سال بعد از ناحیه پهلو مجروح شد هرگز خسته یاضعیف نشد هر بار با ایمان بیشتری به جبهه میرفت دفاع از دین ووطن را تکلیف خود میدانست تا بار چهارم که مجروح شد به بیمارستان شهید بهشتی شیراز اعزام شد بیست و سه روز زنده بود بدون اینکه قطره ای آب بنوشد میگفت حلق وبینیم از خشکی میسوزد ولی یاد امام حسین ع دردم را کم میکند شب شهادت همراهش میگفت تا صبح دستش را به صورت لیوان جلو میاورد و به لبانش میرساند.
شرمنده راهت خستگیت دردهایت رنج هایت تشنگیت جوانیت ....تا ابد هستیم
وقتی لباس بسیج را پوشید آستین ها را چند تا میزد وشلوار را تا نصف گت میکرد نگاهمان به او مثل بچه ای بود که برایمان مردی شده چهار بار مجروح شدن عبدالرحیم، ما را هر بار به شهری برای دیدنش میکشانند.
بار چهارم خودش زنگ زد و گفت شیراز بستریم حالم خوبه لباسهایم را بیارید با خوشحالی لباسش را اتو زدم کفش و کمر بند را در ساک گذاشتم و مادرم با خوشحالی به ملاقاتش رفت چیزی نگذشت که مادرم تلفن زد وگفت رحیم میگه دلم میخواهد بچه ها را ببینم همه رفتیم شیراز اول اشک تو چشمش اومد که ما را با بچه های کوچکمان به شیراز کشانده و بعد میگفت خیلی درد دارم اما نمیخواهم ناراحت بشین آخر ما بش میگفتیم چرا مثل قبل نمی خندی باور نداشتنم برادر کوچکمان را از دست بدیم هر بار که خون بالا میآورد کلی یواشکی گریه میکردم و نگران میشدم مادرم در کنارش ایستاده بود وقتی رحیم جان میداد. و ارام اشک می ریخت و میگفت همه دکترا روی سینه پسرم ریخته بودند.
مادرم صبر و آرام پسرش را به آبادان آورد در حالی که بلند میگفت خدایا از من بپذیر قشنگترین عزیزانم را...
راوی دفاع مقدس: حکیمه شولی
@defae_moghadas2
🍂
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
سلام به همگی👋
با یه نشست عاشقونه ی😍 دیگه سر قرار عاشقی همیشگی با یکی از عاشقای ناب روزگار در خدمت همه ی شما عزیزای دوست داشتنی 🤗هستیم .
این شما و این هم آقا مجید عتیقی نژاد از دیار شهر یک هزار شهید بفرمایید برادر👇
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
سلام علیکم..😊✋
چاکر شما مجید عتیقی نژاد هستم..👌😍
تو اوج گرمای شهریور ماه اهواز ، سال 43 خدا منو به مادر و پدرم داد ..🌹
ومن تو یه خونواده ی اهلبیتی ،که هر ساله مجلس روضه ابا عبدالله درش برگزار می شد،بزرگ شدم ، عشق من این مجالس بود، و از بچه گی توفیق خدمت به اربابم (ع) نصیبم شد.🙏
چند سالی از کودکیم،حدود 6 سال، اهواز بودیم و سال 49 رفتیم اندیمشک و موندگار شدیم...
دوران تحصیلم همزمان بود با اوج انقلاب .. منم که سر پر شوری داشتم وزیر علم روضه های هیئت بزرگ شده بودم،همراه شدم با ملت ...✊و خیلیییی فعال در راه پیمائیها و شعارنویسی خیابانها شرکت داشتم 👊،تااا انقلاب پیروز شد😊
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد انجمن اسلامی دبیرستانمون شدم و همزمان فعالانه تو کمیته انقلاب اسلامی شرکت می کردم و شدم پاسداری ازپاسداران انقلاب... ☺️
با تشکیل سپاه بعنوان عضو ذخیره وارد سپاه شدم و داوطلب حضور در کردستان ، جهت مقابله با اشرار ضد انقلاب...
اما متاسفانه بعلت کم بودن سنم بهم اجازه رفتن داده نشد .😣
پس از تشکیل بسیج به عضویتش در اومدم و با شروع جنگ تحمیلی رفتم جبهه.. وبعد از عملیات فتح المبین عضو رسمی سپاه شدم👌
یه بار موقع برگشتن از خط،تو منطقه عملیاتی ،شب با چراغ خاموش بودم و تصادف کردم و مجروح شدم🤕،ولی خب تا معالجه کردم و بهتر شدم ،برگشتم جبهه..آخه طاقت نداشتم🤗
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
تازه بعد از اون هم چند بار دیگه زخمی و مجروح شدم ،ولی مانع از موندنم تو جبهه نمیشد😊حتی تو عملیات خیبر با عصا بودم و خدمت می کردم😉
مدتی رو با واحد تعاون مشغول خدمت بودم که بعد از اون به معاونت اطلاعات نیروی زمینی مأموریت گرفتم و در دوره ای که در این رابطه بود شرکت کردم و با موفقیت آموزشهام رو تموم کردم،دوره تو تهران برگزار شده بود ،بعد از دوره ،ازم خواستن تهران بمونم و خدمت کنم 😏،ولی من نمیتونستم از جبهه دور باشم ،برام فرقی نداشت کدوم جبهه باشم غرب و جنوب یکی بود،اصل عهد و پیمانی بود که با امام بسته بودم،که تا زنده باشم ،پاسدار حریم امامت و دین و انقلاب باشم✌️
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
آخرین باری که جبهه بودم تو عملیات والفجر ۱۰ بود.خیلی حالم خوب بود😄،انگاری یه ندای آسمونی دعوتم میکرد به مهمونی خدا...
از خوشحالی لبخند از لبم دور نمیشد و دائم این آیه ی زیبای قرآن در ذهنم طنین انداز بود « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک » و خدا رو شکر همینطور هم شد ...👏🙏
وقتی دشمن بعثی حمله ی شیمیایی کرد ، من مجروح شدم 🤒و همین باعث شد که در روز اول ،ماه اول ،سال 67 ،وقتی که ماه شعبان بود و روز میلاد امام حسین ع ،به آرزوی همیشگیم و به دیدار مولام برسم..🕊
راستی..من فرصت نکردم وصیت بنویسم ولی همتون رو سفارش میکنم به ولایت مداری وادامه ی راه شهدا..
ان شاالله همدیگه رو تو بهشت و در جوار مولام امام حسین ع ببینیم..
التماس دعا...
یا علی🌹
برای شادی روح امام #شهدا و شهدای دفاع مقدس#صلوات
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🍃
بسم الله
یا زهرا ، یا زهرا سلام الله علیها
عملیات قدس 1
1364/03/24
ساعت21 و25 دقیقه 24 /3/1364 نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عملیات «قدس1» را با رمز «یا محمد رسول الله(ص)» در منطقه عملیاتی «هورالهویزه» در شرق رودخانه «دجله» عراق، برای انهدام نیروها و بر هم زدن انسجام ماشین جنگی ارتش عراق، در منطقهای به وسعت180 کیلومتر مربع آغاز کردند. در این عملیات4 روزه، نیروهای عمل کننده ایران در ظرف مدت کوتاهی به دو پاسگاه مورد نظر یعنی «ابوذکر» و «ابولیله» دشمن دست یافته و مقاومت آنها را درهم کوبیدند.
دشمن با هواپیما و بالگرد اقدام به بمباران شیمیایی و حمله هوایی نمود، اما با استقرار سریع توپهای ضد هوایی، یک فروند هواپیما ساقط شدو این پاتکها در روزهای بعدی نیز از سوی دشمن تداوم یافت که برای نیروهای عراقی سودی در بر نداشت. هدف نهایی در عملیات قدس1 که در آغاز سلسله عملیاتهای قدس پیشبینی شده بود، رسیدن به اهداف و نقاط تأمین نشده عملیات بدر، از جمله نزدیک شدن به جاده مهم العماره- بصره بود.
پاسگاههای مختار، ابوذکر، ابولیله و المیدان عراق آزاد و منطقه «الحسان» و «الزجیه» واقع در نزدیکی جاده مذکور به تصرف نیروهای خودی در آمد. طی این عملیات یک تیپ پیادهدشمن متلاشی شد و یک فروند هواپیما، یک فروند بالگرد،15 قایق و12 پاسگاه سیار منهدم و تعداد890 تن از نیروهای عراقی کشته و زخمی شده یا به اسات نیروهای خودی در آمدند.
غنایم به دست آمده نیز شامل4 قبضه توپ ضد هوایی،9 قبضه خمپارهانداز،29 فروند قایق جنگی و بلم،10 دستگاه بیسیم،10 قطعه پل،25 قبضه سلاح سبک و مقدار فراوانی مهمات و فشنگ بود.
🌹شادی ارواح طیبه شهدای این عملیات صلوات🌹
@defae_moghadas2
🍃
🍂
یاد عملیات بیت المقدس ۷ در ۲۳/ ۳ / ۱۳۶۷ بخیر
یاد شهدا و جانبازان و رزمندگان این عملیات در آن گرما بخیر
چه روزگار سخت و نفس گیری بود
یاد شهید وحید شهبازی از اصفهان شهید پرور بخیر
هر چه کردم نتونستم در این روز او را یاد نکنم
چند روز قبل از عملیات بیت المقدس ۷ در شهرک دارخوین غروب داشتم با وحید شهباز ی زیر نخل خرماها قدم می زدیم .، که شهید وحید شهبازی به من گفت : برادر یاراحمدی خیلی دوست دارم طعم این خرماهای نرسیده را بچشم ببینم چه مزه ای است .
دلم برایش سوخت . یک سنگ برداشتم پرت کردم ، دو یا سه تا از نخل خرما افتاد . یکی را دادم به وحید و یکی را هم خودم بردم . داشتیم کنار هم حرکت می کردیم ، من به هوای اینکه وحید الآن دارد اون خرمای نرسیده را می خورد با خوشحالی ، نیم نگاهی به وحید کردم که عکس العمل او را از مزه خرما ببینم .
یکدفعه دیدم وحید اون خرما را تف کرد . با ناراحتی گفتم : چرا اونرا تف کردی ؟
این شهید عزیز گفت :
می ترسم صاحب این نخل ها راضی نباشد .
منهم از خجالت اون خرما را تف کردم . اما من به ایشون گفتم : عرب ها مهمان نواز هستند اونا اینطور نیستند .
وحید عزیزم .... بعد از رفتن شماها چه خرماها که بدون رضایت خورده نشد .
@defae_moghadas2
🍂
میگن عاشـــــقی محاله
باشه ما محـــــال دیدیم
خیلی ها میـــــگن خیاله
ولی ما خــــــیال دیدیم.
@defae_moghadas2
.
.
بسم الرب الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
.
#ویژگی_های_اخلاقی
از کودکی برای نماز به مسجد می رفت. در نوجوانی اکثر مواقع برای خواب از حصیر استفاده می کرد و روی رختخواب نرم نمی خوابید.
نقل از خواهر شهید
.
.
اگر می خواست در مورد اشتباهی تذکر بدهد با احادیث و روایات این کار را می کرد؛ و یا به من که خواهر بزرگتر بودم پیامک می داد و می گفت به خواهرهای کوچکتر تذکر بدهم. هرگز به صورت مستقیم تذکر نمی داد.
🔹🔻🔹
نگرانی 😔
سر ظهر بود. داشتم طبق معمول حیاط را جارو میکردم.
از وقتی که هادی #شهید شده بود همه اش به هادی فکر میکردم.
آخه گفته بودند که هادی تیر مستقیم خورده و گلوله از سینه وارد و از کمرش خارج شده است.
کل فکر #شهادت هادی یک طرف و اینکه بچه ام در کمرش از جای تیر حفره بزرگی ایجاد شده یک طرف و همیشه در دلم با هادی حرف میزدم که مادر به قربانت چه بر سرت آمده.
دیگر وسط حیاط رسیده بودم و در فکر و خیال خودم غوطه ور بودم.دیدم هادی از جلویم گذشت و اسباب حمام را با خودش میبرد.
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹
🔹🔻🔹
هادی:
دا بمیویی قدم کیسه کشی؟
)مادر میایی کمرم رو کیسه بکشی؟)
گفتم آره برو تا بیام.
هادی رفته بود حمام و من هم جارو رو زمین گذاشتم و رفتم دنبالش.
وقتی رسیدم دیدم مثل همیشه با حیا نشسته و منتظر است تا کمرش را کیسه بکشم.
کیسه را برداشتم و شروع کردم به کیسه کشیدن کمرش...
حین کیسه کشیدن گفت دا بین کمرم سالمه...
کارم که تمام شد کیسه را سرجایش گذاشتم و
هنوز پایم را از حمام بیرون نگذاشته بودم که به خودم آمدم .
من توی حمام چه میکنم این کی بود مگر هادی شهید نشده پس این بوی خوش گلاب پیجیده در هوا چیست؟!
هادی آمده بود تا بگوید خیالت راحت من خوبم...
گرامی میداریم یاد و خاطره همه #شهدا را خاطره از مادر شهید موجود در آرشیو صوتی بنیاد شهید
پایان
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹
خنده اش بر لب نشست و كار غم بالا گرفت
مهر او بر دل نشست و در دل من جا گرفت
لُر تباري ، مهربان سيماي دريا دل ، نجيب
خوش سفر بود و ميان اهل ايمان جا گرفت
#شهید_ابراهیم_نجیب
#كرامت_قرمزي
#گردان_بلالی_اهواز
@defae_moghadas2
🇮🇷
#بسم_رب_الشهدا_الصدقین
💠فرازی از وصیت نامه
شهید سعید راستانی
💢خواهران عزيزم مهمترين درخواستم از شما اين است كه زينبگونه با مسائل برخورد كنيد و بچههاي خود را همچون فاطمة زهرا(س) بزرگ كنيد.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا صلوات 🙏
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
#شهدا_حاج_آقا_جلیل_زاده از دست نوشته های شهیدان : حاج آقا جلیل زاده اعزامی از تهران
@defae_moghadas2