eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 نظرات خوانندگان محترم کانال 🍂 سلام، سپاس از دکتر بهداروند با ای قلم زیبا و روانش، و سپاس بیکران از سردار آزاده ی عزیز ، گرجی زاده، بنده از گروهی که عضو بودم خاطرات را دریافت میکردم، ایقدر تحت تاثیر قرار گرفتم و با گریه و هیجان دنبال نمودم که سریع عضو کانال حماسه جنوب شدم ، واقعا خداوند رحمن و رحیم به همه ی ازادگان عزیز اجر مضاعف عنایت نماید که تداعی اسارت بی بی حضرت زینب(س) ست. سلام مارا به سردار و خانواده ی صبور و محترمش برسونید. صاحب محمدی از دزفول 🍂 با عرض سلام وخسته نباشید خاطرات سردار آنقدر جذاب بود که من نتونستم قسمت به قسمت بخونم کتاب را اینترنتی خریداری کردم وظرف یک هفته خواندم، خداوند به سردار عزیز و همه آزادگان گرامی عزت دنیا و آخرت عطا فرماید 🍂 باسلام و عرض ادب و احترام خدمت شما باتشکر فراوان از شما چقدر داستان های اسارت سردار گرجی زاده غم انگیز و جذاب بود بنده بسیار مشتاق آن بودم که هرچه سریع تر قسمت بعدی آن را بخوانم و چقدر زیبا بود خداوند متعال ان شاء الله شما و تمام دست اندر کاران را طول عمر باعزت و با کرامت با صحت و سلامتی و تندرستی عنایت بفرماید. اجر شما با امام زمان(عج) و اهل بیت(ع) خداوند شما را حفظ کند. 🍂 سلام علیکم.درود برشما،خداقوت و تشکر ویژه بابت نشر خاطرات ایثارگری ها و رشادتهای رزمندگان،جانبازان و آزادگان سرافراز.اجرتون با حضرت زهرا (س)،ارادتمندتان شکوهی خوزستان رامشیر 🍂 سلام از اینکه خاطرات سردار گرجی زاده را به اشتراک گذاشتید سپاسگزارایم ما که اون زمان بچه بودیم و حالا با خواندن این خاطرات میفهمیم که اسرا و جانبازان چقدر اذیت شده اند و شهدا که رفتند ، ایستادند و ایستاده اند تا سر سوزنی از خاک کشور کم نشود و ایرانی امنیت داشته باشد درود بر شرف و غیرتشان 🍂 از ادمین محترم کانال حماسه جنوب هم کمال تشکر را دارم ممنون که ما را با آثار دفاع مقدس آشنا میکنید اجر شما با حضرت زهرا سلام الله علیه 🍂 سلام انشاءالله بعد از خاطرات سردار گرجی زاده خاطرات دیگری را جایگزین کنید ممنون و سپاسگزارم خداوند اجرتان دهد من خیلی کانال شما را دنبال می کنم لطفاً خاطرات یا داستان بلند باشد. 🍂 سلام دست جناب آقای دکتر بهداروند درد نکنه و همچنین از دست اندرکاران تقدیر و تشکر بعمل می آید بخاطر اینکه خاطرات دفاع مقدس و ایثارگران را زنده می کنید بخصوص اینکه نسل جدید به این آثار گرانمایه احتیاج دارد 🍂 سلام علیکم خدا قوت و دست مریزاد بابت خاطرات سردار گرجی زاده واقعا کتاب کامل و جامعی بود که از خواندن آن هم استفاده کردم و هم لذت بردم و در موضوع کتابهای خاطرات اسرا به نظرم مانند کتاب "پایی که جا ماند" کامل و دقیق نگارش شده است. 🍂 باسلام، مدتهاست که با تمام آلودگی هایم خودم را به شهدا تحمیل میکنم، بعداز مدتی از شهیدی به شهید دیگری انس میگیرم، و راز این اتفاق را نمیدانم. اما نمیدانم چرا و چطور عاشق و دلباخته سردار شهید علی هاشمی شدم، حول حوش سال ۹۲ یا ۹۳ است که فقط به عشق دیدار ایشان به اهواز میایم، با خواندن کتابهای: زندان الرشید، پنهان زیر باران، گمشده من، راز گمشده مجنون، بستر آرام هور، هوری، و هرگونه اثری که از ایشان خبری داشته باشد، حریص تر میشوم به امید دیدار ایشان، لطفاً هروقت توفیق زیارت بهشت آباد را داشتید یادی از ما بکنید. با تشکر 🍂
سلام، بله حق با شماست
🍂 🔻 خاطرات سردار گرجی زاده، بالاترین مقام نظامی سپاه در چنگال بعثیان عراقی به اتمام رسید. خاطراتی که مقاومتش به دل می نشست، شکنجه هایش، دل را ریش می کرد، خوشحالی‌شان، خوشحالمان می‌کرد و با غم هایش اشک ریختیم، با دلهره هایش، استرس گرفتیم و آزادی‌شان، آزاد شدیم. خاطرات شب های آینده با نام "ارتفاعات گاما" از خاطرات حجت الاسلام دکتر بهداروند می باشد که به زیبایی تحریر شده است. ان‌شاالله همراه باشید و مثل خاطرات گذشته، به نشر آثار ارزشمند دفاع مقدس کمک کنید. 🍂
🍂 سلام، جالب بود 👌😊
🍂 حضور نفس های گرم شما ، رونق خاطرات و شب های ماست
🍂 درود بر شما
🍂 ما هم از شما ممنونیم👌👌
سلام، باید عرض کرد، تا زمانی که پیکر شهید هاشمی تفحص نشد کسی یقین به شهادت ایشان نداشت. آن یقین نسبی که برای سردار گرجی بواسطه خوابی که دیده بود بوجود آمده بود صرفا جنبه شخصی داشته و اخلاقا مجاز به گفتن نبوده.
🍂 سلام و درود بر شما
🍂 موفق باشید و عاقبت بخیر
🍂 🔻 عملیات خیبر، ابتکار ویژه ۳ ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ گفتگوی برادر رحیم صفوی با فرمانده سپاه در حین عملیات بیانگر گوشه‌ای از سختی حفظ جزایر است: رحیم صفوی: جزایر را چه کار کنیم؟ محسن رضایی: باید آن را حفظ کرد. رحیم صفوی: نمی‌شود حفظ کرد. بمب شیمیایی می‌ریزد، امکان حفظ آن وجود ندارد… فرمانده‌ی سپاه در گزارش خود از این عملیات گفته بود: «در هیچ جای جنگ این قدر ذوب نشدیم» آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده‌ی عالی جنگ با شنیدن اوضاع به منطقه می‌آید: «اعلام کردیم هرکس هرچه در چنته دارد بیاورد میدان». حمله به طلائیه برای چندمین بار انجام شد که موفق نبود. حسین خرازی فرمانده‌ی لشکر ۱۴ امام حسین به شدت مجروح شده و با دست قطع شده و بدن پر از ترکش از میدان خارج می‌گردد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 🔅 فرمانده عراقی ۲ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ 🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی نزار الخزرجی سرانجام در مارس ١٩٩٦ (اسفند 1374) موفق شد از عراق گریخته و از نظام اعلام جدایی کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر وی را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر  همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنانه از استان موصل به کردستان رفت. در آن‌جا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. وی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین رژیم وقت عراق پیوسته است. 🔅 در ادامه  بخش‌هایی از گفت‌و‌گوی تفصیلی «غسان شربل» روزنامه نگار مطرح جهان غرب با نزار الخزرجی که در کتاب «زیرپوست جنگ»  توسط وحید خضاب گردآوری و ترجمه شده و به همت انتشارات نارگل به چاپ رسیده را می‌خوانید: آیا در ارتش، نسبت به آن‌چه «احتکار تصمیم‌گیری‌ها در دست گروه تکریتی» خوانده می‌شود، سرخوردگی‌‌ به وجود آمده بود؟ نزار الخزرجی: [به‌خوبی] روشن است گروهی که مربوط به آن منطقه هستند، در جایگاه‌های مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی پخش شدند. ولی نباید دربارۀ نقش این مجموعه _ از جهت تأثیر در تصمیمات _ اغراق کنیم. تصمیم‌گیری در دست یک نفر بود و آن هم کسی نبود جز صدام حسین. مرد شماره دو هم قُصَی بود و پیش از او هم، حسین کامل توانسته بود در نقش مرد شماره دو ظاهر شود. • میزان شکنجه در عراق چقدر بود؟ نزار الخزرجی: شکنجه وجود داشت، ولی در عراق دربارۀ این مسائل به صورت «در گوشی» حرف زده می‌شود و مردم ترجیح می‌دهند دربارۀ آن صحبت نکنند  در خارج [پس از خروج از عراق و جدا شدن از نظام] برای ما خیلی چیزها روشن شد؛ از جمله شکنجه‌های وحشتناک. ارتش در دهه 80 [میلادی] کاملاً درگیر جنگ بودیم و مسائلی از این دست را دنبال نمی‌کردیم. • پس از توقف جنگ عراق و ایران و این حس صدام که از جنگ پیروز بیرون آمده است، چه چیزی تغییر کرد؟ نزار الخزرجی: البته هیچ‌کس _ حتی خود صدام حسین _ انتظار نداشت که پایان جنگ به صورتی که رخ داد، اتفاق بیفتد. به همین دلیل جشنی در عراق به راه افتاد که مدتی ادامه داشت. نقطۀ پایان جنگ به این صورت، نقطۀ تحول خطیری در شخصیت صدام حسین بود. او حالا حس می‌کرد که فرماندۀ امت [عرب] و محافظ آن است، نه فقط محافظ عراق. خودش را حامی خلیج [فارس] حساب می‌کرد. او پیشتر مدام تکرار می‌کرد که این امت به کسی احتیاج دارد تا از آن محافظت کند، چون دیگران توان آن را ندارند. او معتقد بود موضع اعراب باید مستحکم شود و در جهانی که جز زبان زور را نمی‌فهمد، کشورهای عربی و رهبرانش قدرت آن را ندارند که با تهدیدات بزرگ مواجه شوند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 سلام و عرض ارادت خدمت همراهان کانال با توجه به اتمام خاطرات زندان الرشید، و فاصله کوتاهی که تا آماده شدن خاطرات بعدی داریم، دوستان رزمنده حاضر در کانال که افتخار همراهی آنان را داریم، می توانند خاطرات شیرین و پرجریان خود را برای ما ارسال نمایند تا در "شب های خاطره کانال" از آن‌ها استفاده نماییم. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 عملیات کربلای پنج محمد طاهری (سوم بهمن شصت و پنج ) آن شب رفته بودیم در اطراف نهر جاسم تا عملیاتی انجام دهیم. تا صبح با عراقی‌ها درگیر بودیم و نتوانستیم از نهر بگذریم، به عقب برگشتیم و در شلمچه کنار خاکریزی هلالی شکل مستقر شدیم و سازماندهی مجدد کردیم تا دوباره به به دشمن بزنیم.   چهارمین روز بود که آنجا بودیم. موقع نماز ظهر شده بود. بهمراه حسین خسروی (شهید) به قصد وضو از سنگر خارج شدیم و به طرف تانکر آب رفتیم. در همین لحظه از بالای سرمان چند هواپیمای عراقی آمدند و بمب‌های خوشه ای خود را رها کردند. خودم را داخل گودال جای لاستیک لودر انداختم و از گزند ترکش‌ها محفوظ ماندم. ولی ترکش کوچکی بند ساعت حسین را قطع کرد و او را زخمی به بیمارستان صحرایی منتقل کردیم. کمک بی سیم چی گروهان، حسین باوری پور از بچه های بندر ریگ هم زخمی شد و او را نیز به بیمارستان روانه کردیم. نزدیک غروب کنار سنگر نشسته بودم که دیدم حسین خسروی پشت لندکرور نشسته و در حالیکه دست چپش باند پیچی شده بود، به خط برگشت با خوشحالی او را در آغوش گرفتم. حسین می‌گفت از بیمارستان فرار کرده تا به عملیات برسد.    یک ساعتی من وحسین و بهرام غریبی (شهید) کنار هم نشسته بودیم که یکی از بچه های گردان آمد گفت محمد بیا هدایت احمد نیا فرمانده گردان (شهید) کارَت دارد. به سنگر فرمانده رفتم و دیدم که ناصر جوهرزاده (شهید) و یوسف بردستانی معاون گردان (شهید) هم آنجا هستند. هدایت گفت بچه ها  گفتن که تو قبلا آموزش بی سیم دیده ای. کمک بی سیم چی گروهان یک زخمی شده و به عقب رفته، تو باید امشب با گروهان به عملیات بیایی. گفتم که من کمک آرپی جی حسین خسروی هستم. حسین و بهرام درب سنگر ایستاده بودند که موضوع را به حسین گفتم. در هر صورت من از حسین جدا شدم و رفتم گروهان یک که مرتضی دریائیان بود و غلام محمد زاده هم بی سیم چی او بود. من هم شدم کمکی غلام  محمدزاده. همان شب داخل سنگر منتظر دستور حرکت بودیم که بهرام غریبی با سرنیزه کمپوت گیلاسی باز کرد و گفت بچه ها آخرین کمپوت گیلاس را بخورید. اولین نفر که گیلاس خورد مرتضی شمسا (شهید) بود و بعد علی محمودی (شهید) و بعد من و بعد از من، غلامرضا غریبی. یک ساعتی که گذشت پیک گردان جابر فقیه آمد و گفت بیایید سوار لندکروز بشوید می‌خواهیم حرکت کنیم. اسلحه کلاش خود که دوتا خشاب را وارو با کش بسته بودم را برداشتم و یک آنتن اضافی بی سیم را که غلام محمد زاده داده بودم را توی جیب بادگیرم گذاشتم و بلند شدم و حرکت کردیم. ادامه تا لحظاتی دیگر http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂