eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 با تشکر از جناب دکتر که با حوصله پاسخگوی سوالات ما بودند 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 موتورچی (دایه دایه وقت جنگه) 🔻 محمد میرزاوند (با گویش لری) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 "عقرب زرد" «عقرب زرد » لقبی بود که عراقی ها به این فرمانده جوان اطلاعات عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) داده بودند، چون نه مانعی در شناسایی ها جلودارش بود و نه می شد از تبعات دردآور طرح های عملیاتی اش فرار کرد. صدام برای سرش جایزه گذاشته بود، اما نامش لرزه به تن بعثی ها می انداخت و کسی جرأت رویارویی با او را نداشت. در عملیاتی تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب‌نشینی شد، در مسیر به گروهانی از عراقی ها برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد و گفت: من علی چیت‌سازیان هستم؛ «عقرب زرد»؛ اگر مقاومت کنید تا آخرین گلوله با شما می‌جنگم، تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید. ساعتی بعد دیده‌بان خودی خبر داد «یک گروهان عراقی در حال حرکت به سمت ما هستند، ولی یک نفر به دورشان می‌چرخد، از نحوه دور زدنش به نظر می رسد علی باشد، صبر کنید نزدیکتر بیایند، نزنید صبر کنید.» با نزدیکتر شدن آنها چهره علی نمایان شد. این جمله معروف از او در مناجات نوشته هایش به یادگار ماند: «کسی می‌تواند از سیم‌های خاردار دشمن عبور کند که در سیم‌های خاردار نفس خود گیر نکرده باشد.» http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
عکس های واقعی از بمباران ۵۲ نقطه اهواز که توسط گروه چهل شاهد ثبت و ضبط شده است. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات سید محمدعلی شریف‌النسب ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ شبکه نظامیان وفادار به حضرت امام (ره) از همان آغاز انقلاب در مقابله با نفوذ بهاییت در ارتش شاهنشاهی شکل گرفت. بهاییان با اشتیاقِ در دست گرفتن مناصب کلیدی ارتش، به ارتش می‌آمدند و ما در مقابل آنان بودیم. مثلا همان زمان وقتی در دانشکده نظامی بودیم، می گفتند سال‌اولی‌ها حق ندارند ماه رمضان روزه بگیرند، اما اغلب بچه‌های یگان سال‌اولی هم روزه گرفته بودند. یکی از آن‌ها اقارب‌پرست بود که در زمان جنگ جانشین لشکر ۹۲ زرهی بود. یادم هست یکی از فرماندهان‌مان ۲۰ هزار تومان درخواست وام کرده بود و وقتی افسر مالی فهمیده بود، گفته بود چرار درخواست وام کردید، من از تنخواه به شما می‌دادم. فرمانده ما گفته بود این تنخواه دست شما امانت است و اگر کسی غیر از تو این حرف را زده بود، برایش تنبیهی درنظر می‌گرفتم. فرماندهان ما در همان زمان شاه نیز اهل پرداخت خمس و زکات بودند. اذان که می‌گفتند، جانماز پهن می‌کردند. ارتش در زمان شاه هم ارتش خداپرستی بود، ارتش عرق‌خورها نبود. شاید معدودی از فرماندهان تقیدی نداشتند، اما خیلی از فرماندهان و اکثر بدنه ارتش همراه با اسلام و انقلاب بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌🍂 🔻 عبور از مرز | ۲ علیرضا لطف الله زادگان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 شورای امنیت به موجب بند ۱ ماده ۲۴ منشور ملل متحد، مسؤولیت اولیه حفظ صلح و امنیت بین المللی را برعهده دارد. در اجرای این مسؤولیت، براساس ماده ۳۹ منشور «شورای امنیت وجود هرگونه تهدید عليه صلح ، نقض صلح و یا عمل تجاوز را احراز و توصیه هایی خواهد نمود و با تصمیم خواهد گرفت ...» آیا شورای امنیت سازمان ملل به این وظایف خود در مورد جنگ ایران و عراق عمل کرده است؟ با این که تجاوز عراق به ایران کاملا محرز بود اما شورای امنیت سازمان ملل در اولین واکنش خود در ۲۳ سپتامبر ۱۹۸۰ (۱۱ مهر ۱۳۵۹) یعنی یک روز پس از آغاز جنگ، در بیانیه ای رسمی (که از نظر حقوقی ارزش چندانی ندارد) از احراز تجاوز" عراق به ایران خودداری کرد و از آن با عنوان "وضعیت" یاد کرد! شورا حتی درگیری مسلحانه در مرزهای دو کشور را در حد "نقض صلح" و "تهدید علیه صلح" هم ندانست تا با توجه به مواد «۴۱ و ۴۲ منشور در اقدامی که برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بین المللی ضروری است، مبادرت کند». و با تشکیل نیروهای ملل متحد وضعیت گذشته را اعاده نماید. به این ترتیب شورای امنیت عملا مواد فصل هفتم منشور یعنی "اقدام در موارد تهدید علیه صلح، نقض صلح و اعمال تجاوز " را نادیده گرفت. با این حال شورا نمی توانست از تصمیم گیری در مورد جنگ ایران و عراق طفره برود، لذا در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ ، ۶مهر ۱۳۵۹) نخستین قطع نامه خود یعنی قطع نامه ۴۷۹ را صادر کرد. در این قطعنامه شورای امنیت از دو کشور درگیر خواست: ۱. بلافاصله از توسل بیشتر به قوه قهریه بپرهیزند و اختلافات خود را مسالمت آمیز، و بر طبق اصول عدالت و حقوق بین المللی حل نمایند. ... ۲- هرگونه پیشنهاد میانجی گری، سازش یا توسل به سازمان های منطقه ای را که می تواند اجرای تعهدات شان براساس منشور ملل متحد را تسهیل نماید، بپذیرند. «در این قطعنامه همچنین از کلیه کشورهای عضو خواسته شده بود: نهایت خویشتن داری را مراعات نمایند و از هر عملی که ممکن است منجر به تشدید برخورد شود ، خودداری کنند. چنان که از مفاد قطع نامه بر می آید، اشاره ای به تجاوز عراق و یا نقض تمامیت ارضی ایران نشده، پیشنهاد آتش بس به صراحت نگرفته بود. هر چند رسانه های همگانی و برخی شخصیت های سیاسی از صدام به عنوان آغازگر جنگ و متجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران نام می بردند ولی هیچ یک از این نوشته ها و گفته ها تضمین های لازم را برای تعیین و تنبیه متجاوز نداشت. وانگهی عراق هم چنان بر حاکمیت خود بر بخشی از محدوده جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران پا می فشرد. صدام حسین که در آغاز تجاوز قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را بی اعتبار دانسته و در برابر دوربین های تلویزیون آن را دریده بود، هم چنان از پذیرش آن خودداری می کرد (گفته های صدام مبنی بر حاکمیت عراق بر اروندرود و ...) و بدیهی است که ترک مخاصمه در حالی که دشمن بر ادعاهای ارضی خود اصرار دارد، به معنی پذیرش این ادعاها است و این با ستم شکنی و عزت مندی جمهوری اسلامی ایران منافات دارد، آن هم در هنگامی که مسیر پیروزمندانه ای را در میدان های نبرد می پیمود. ꧁ حماسه جنوب ꧂ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خاطرات جذاب سید حسین سالاری ━•··‏​‏​​‏•✦❁🌺❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 صدای داد و بیداد آمد. یک نفر با لهجه یزدی می‌گفت: «نَزَنِد وِلُم کُنِد چیشی از جونُم مِخِد؟ خودم مِرُم.» با شنیدن لهجه یزدی انگار که همه چیز یادم رفت. جان تازه ای گرفتم. براتعلی گفت: «یزدی دیدی، راه افتادی.» و خندید. دیدم یک نفر با لباس های خونی خاکی رنگ و سر و وضعی بدتر از خودم و با پای زخمی وارد اتاق شد و افتان و خیزان تا نزدیک ما آمد. عراقی ها با چوب و یک تکه تخته کتکش می زدند. وقتی روی تخت آرام گرفت، رهایش کردند و رفتند. خودش را سید محمد حسینی معرفی کرد. اهل شهرستان بافق یزد بود. کلی خوشحال بودم که همشهری پیدا کردم. زبانم بازشد. حال و احوال و خوش و بشی کردیم. گفتم: «چرا کتکت می زدند؟» گفت: «عراقی‌ها داشتند من را می آوردند. یکی شان پای تیر خورده من را ول کرد و روی زمین افتادم. از دردکنترل خودم را از دست دادم و یک سیلی زدم تو گوشش. بعدش چند نفری افتادند به جانم و تا می خوردم کتکم زدند. به هر مکافاتی بود تا اتاق آمدم.» 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 ✨ به زودی در کانال حماسه جنوب / ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 سخنرانی صدام در جمع سربازان عراقی و تشجیع آنها برای مقاومت در برابر حملات ایران، 1987 (۱۳۶۵ ش) • .. چیزی نگذشت که خودش در چاه بدست اربابش افتاد!! فاعتبروا یا اولی الابصار http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻با نوای حاج صادق آهنگران پاسداران رزمنده قهرمان.. 🔅 سروده‌ مرحوم حبیب‌الله معلمی در سالگرد شهدای عملیات هویزه (شهید حسین علم‌الهدی و یارانش) در سال ۱۳۶۰ اجرا در استودیوی صدا و سیمای اهواز http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات سید محمدعلی شریف‌النسب ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔅 امام (ره)‌ از پیش از انقلاب رابطه خوبی با ارتش داشت. برخی از چپ‌های آن زمان در نجف خدمت امام (ره) رسیده بودند و گفته بودند که باید ارتش را با یک جنگ مسلحانه، از بین برد. اما امام (ره)‌ به شدت مخالفت کرده بودند و گفته بودند ما اعتقادی به نابودی ارتش نداریم. اما معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد که همین‌ها بعد انقلاب در بدبین کردن برخی سران نظام به ارتش موفق می‌شوند. نباید ارتش را دست‌کم می‌گرفتیم. ما سال‌های ۵۴ و ۵۵ جزء قدرتمندترین ارتش‌های دنیا و منطقه بودیم. اکثر نیروها در آمریکا دوره‌های تخصصی دیده و جزء شاگرد ممتازهای دانشگاه‌های جنگ آمریکا بودند. به همین دلیل آمریکا خیلی روی ارتش ما حساب باز می‌کرد، مثلا برای ترساندن برخی از کشورهای منطقه. بعد انقلاب هم این قدرت امام (ره) بود که توانست با کار فرهنگی ارتش را دنبال خود بیاورد. به‌طوریکه وقتی به برخی از فرماندهان ما پیشنهاد می‌شد که بیایید بروید، خیلی از تیمسارها پاسخ می‌دادند پسر فاطمه آمده است، ما باید خدمت کنیم. در کودتای نقاب، فرمانده لشکر ۹۲ زرهی زندانی شد. ۳۵ نفر از بهترین خلبانان ارتش اعدام شدند و بخشی‌شان هم زندانی شدند. ۱۰،‌۱۲ نفر از فرماندهان کلاه‌سبزها اعدام شدند. کلاه‌سبزها در هر ارتشی عکس‌العمل سریع نظام هستند http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
باز دلم یاد شما می‌کند یاد همان لطف و صفا می‌کند این دل بی کینه همیشه تو را بر سر سجاده دعا می‌کند گرچه درون دل ما جای توست باز دلم یاد شما می‌کند .http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌🍂 🔻 عبور از مرز | ۳ علیرضا لطف الله زادگان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 ۲- صلح نه، آتش بس! نکته بسیار مهم در طول جنگ ایران و عراق این است که مجامع رسمی بین المللی و منطقه ای و دیگران (نظیر اتحادیه عرب ، سازمان کنفرانس اسلامی و ...) در پیشنهادهایی که برای صلح مطرح می کردند، نحوه آتش بس و حقوق دو طرف تعیین نمی شد، بلکه تأکید آنها تنها بر پذیرش آتش بس بود. برخی از این پیشنهادهای آتش بس در زمانی ارایه می شد که عراق قسمت های عمده ای از خاک ایران (در جنوب، خرمشهر و ...) و جبهه میانی ( قصرشیرین و ...) را در اشغال داشت و چنان چه ایران آتش بس را می پذیرفت، برتری های نظامی موجود به مثابه تضمین هایی بود برای عراق تا اراده سیاسی و سلطه جویانه خود را در خصوص ادعاهای ارضی بر ایران تحمیل کند که البته در آن زمان ایران پذیرش هر پیشنهادی را منوط به عقب نشینی کامل عراق کرده بود. پس از پیروزی ایران در عملیات بیت المقدس نیز هیچگاه پیشنهاد صلحی که دارای شرایط و مراحل اجرایی و تضمین بین المللی باشد، ارائه نشد، بلکه توصیه هایی برای آتش بس بود که ایران نمی پذیرفت زیرا چشم انداز بعد از پذیرش آتش بس نامعلوم بود و بستگی داشت به عواملی از قبیل: - خواست میانجیگران، - اوضاع بین المللی، - اقدامات کشورهای حامی عراق در مجامع مختلف و ... بنابراین ، نقش ایران در احقاق حقوق خود به عنوان طرف مذاکره و کشور مورد تجاوز قرار گرفته، در هرگونه مذاکرات صلح به حداقل می رسید. ۳- عملکرد شورای امنیت وی سپس در تشریح حاکم بودن این استراتژی در عملیات های گذشته ایران گفت: «براساس قسمت اول این استراتژی، ما با انجام عملیات های متعدد، با سرعت و موفقیت به هدف اول خود یعنی آزادسازی سرزمین های اشغالی دست یافته ایم، ولی با توجه به این که هنوز قسمت هایی از خاک ایران در اشغال عراق بوده و شهرها و روستاهای مرزی ما زیر آتش توپخانه آنان قرار دارد، بنابراین، امنیت کشور ما به طور کامل تأمین نیست و عملا جنگ ما تمام نشده و استراتژی نظامی ایران همچنان بر اساس همان استراتژی اولیه تداوم خواهد داشت. حدود دو، سه ماه پیش (حدود اردیبهشت سال ۱۳۶۱] هم زمان با طرح ریزی برای عملیات بیت المقدس، خدمت امام رسیدیم و گفتیم که به منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع متجاوز باید علاوه بر آزادسازی مناطق و شهرهای اشغالی ، به خاک عراق نیز وارد شویم و دشمن را تحت فشار قرار دهیم. ولی امام فرمودند: "نه، چه لزومی دارد؟" ولی وقتی ما دلایل خود را به امام ارایه دادیم و گفتیم که اگر ما بخواهیم از کشور دفاع بکنیم باید در جایی پدافند و دفاع کنیم که نیروهای ما هر روز نگران و مضطرب از حمله دشمن نباشند، امام فرمودند که اگر مطلب این طوری هست، خوب ، این یک حرف درستی است و ما برای دفاع باید تا آنجایی که اطمینان هست، پیش برویم و در این مسیر هم هر تعدادی بکشیم و هر تعدادی کشته شویم، هیچ مسأله ای نیست و این را خدا حکمش را داده و این مسأله‌ای نیست. اما نگرانی من برای این است که نکند شما در جایی بروید که به دفاع و پدافند ارتباطی نداشته باشد. اما اخیرا با عقب نشینی عراق و توطئه جدید صدام، امام مصر شدند به این که قبل از این که آمریکا و صدام دست و پای شان را جمع و جور کنند، شما باید حرف نهایی خودتان را در منطقه و دنیا بزنید." ꧁ حماسه جنوب ꧂ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 ○ فصل دیگری را آغاز می کنیم با خاطراتی جدید و متفاوت. فصلی عاشقانه از مهر مادر و تکلیف و این‌بار از یک سرباز وطن در ارتش و در فضایی متفاوت از خاطرات معمول. ● سید است و نامش حسین و لهجه شیرینش، یزدی. شوخ است و خوش بیان و دارای صفایی برگرفته از روزهای سخت اسارت. ○ به شماره همراهش، با واسطه ای دست پیدا می کنم و با او تماسی می گیرم تا کسب اجازه کنم جهت نشر خاطراتش. صدایش به میانسال‌ها می خورد ولی گرم است و صمیمی. می گوید هر آنچه صلاح است برای شناساندن جنگ و جبهه به نسل جوان ، انجام دهید. او را عزیز می شمرم و تورقی دیگر بر کتابش می زنم. کتابی که در کنار جبهه و جنگ، دلنگرانیش برای مادر قابل انکار نیست. و این همان است که راه‌برمان فرمودند از والدین و همسران غافل نباشید و از بزرگی کار آنان یاد کنید. ● امید است گزیده های این خاطرات به دل بنشیند، چون از دل برخاسته است. همراه باشید 🍂
🍂 (۱ 🔹خاطرات سید حسین سالاری ━•··‏​‏​​‏•✦❁🌺❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 فصل اول ته تغاری صفحه اول شناسنامه، تاریخ تولدم را سوم مرداد ۱۳۴۶ نشان می‌دهد. قبل از من، پدرم، سیدمحمد و مادرم، خديجه، صاحب شش فرزند شده بودند. هفتمی من بودم. چهار خواهر داشتم و دو برادر به نامهای سیدرضا و سیدعلی. خانه مان در محله «شیخداد» یزد بود؛ در محدوده خیابان انقلاب و بلوار نواب صفوی که حالا قدیمی به حساب می آید. پدرم به نیکی مشهور بود. هرکس وارد محله می شد و سراغ سید اذان گو را می گرفت، او را نشان می دادند. به او «آقا اذان گو » هم می‌گفتند. خانه مان نزدیک مسجدی بود که بر سر در آن نوشته شده بود، «مسجد کوفه، تأسیس ۴۵۰ هجری قمری. » از در خانه، چند قدم که بر می داشتیم، وارد مسجد می شدیم. از قدیم تا آنجایی که من در کودکی ام به یاد می آورم، صدای اذان پدرم در کوچه پس کوچه های محله شیخداد و اطراف آن می پیچید. خیلی از هم محلی ها در سال‌هایی که هنوز بلندگو در کار نبود و شهر خالی از این شلوغی، هیاهو و سروصدا بود، به صدای اذان پدرم خو گرفته بودند. خانه آقای محمود دهقان که فرزندش، احمد علی، در جنگ شهید شد، نزدیک خانه ما بود. او همیشه می گفت: «صدای پدرت خیلی رسا بود. صبح و ظهر و شب، اذانش را می شنیدم. از ۱۳۴۷ کارگر کارخانه ریسندگی و بافندگی جنوب شدم. بیشتر وقت ها در مسیر رفتن به محل کار یا برگشتن از آن، صدای اذان او از میدان باغ ملی شنیده می شد.» خیلی خوب می دانستم که فاصله میدان باغ ملی تا مسجد کوفه بیش از دو کیلومتر است. اذان گفتن پدرم تا چند سال قبل از تشدید بیماری اش ادامه داشت. سال پنجم دبستان، یکی از ساعت های انشا، معلم به ما گفت: «بچه ها! درباره این شعر، هر چه می دانید، بنویسید.» بعد از آن پای تخته سیاه رفت و نوشت: «دوست دارم گر که گل نیستم خاری نباشم باربردار کسان گر نیستم باری نباشم». از آن روز به بعد، این بیت شعر برای همیشه در ذهنم ماند. تلاش کردم روی پای خود بایستم و باری برای دیگران نباشم. مدرسه راهنمایی «طراز» که من در آن درس می خواندم، نزدیک چهارراه دولت آباد بود. با اوج گرفتن انقلاب، دانش آموزان می رفتند برای راهپیمایی. مدیر هم چاره ای نداشت که بر خلاف میل باطنی اش مدرسه را تعطیل کند. از همکلاسی هایم که در تظاهرات همراه هم بودیم، محمدصادق دهقان، محمدعلی شاکری و محمد حسین صابری را یادم هست که بعدها در جنگ شهید شدند. یک روز همراه رفقا در مدرسه درباره اسرا گفتگو می کردیم. از محمدعلی شاکری پرسیدم: می دانی اسیرها را چطوری کتک می زنند؟» محمد علی جواب داد: «عراقی ها یک جور شلاق های مکانیکی درست کرده اند که مثلا روی صد ضربه تنظیم می کنند، اسیر را می خوابانند و به همین تعداد شلاق می زنند.» گفتم: «اینکه خیلی وحشتناک است! چطوری طاقت می آورند؟ » گفت: «خدا به آنها صبر و طاقت داده که بتوانند تحمل کنند.» در حقیقت او در عالم خیال خودش این طور تصور کرده بود و برای من توضیح می‌داد. ارتباط من با مسجد کوفه که در چند قدمی خانه مان بود در دوره راهنمایی، بهتر و بیشتر شد. درست است که بابا، به خاطر بیماری، کمتر به مسجد می رفت و حتی توان اذان گفتن هم نداشت، اما مادرم اعتقاد زیادی به نماز اول وقت داشت و سه وقت در مسجد حاضر می شد. حضور او باعث شد که به قولی من هم بیش از پیش مسجدی بار بیایم و در جلسات سخنرانی حاضر باشم. هرجا او حاضر می شد، توصیه می کرد من هم بروم، اطاعت می کردم. تعطیلات عید ۱۳۵۹، به یکباره حال پدر وخیم شد. بلافاصله او را به بیمارستان فرخی رساندند و همانجا تحت مراقبت بود. روز سیزده فروردین، داخل کوچه مشغول بازی با بچه ها بودم. به ناگاه یکی از آنها با صدای بلند خطاب به من گفت: «نگاه کنید! باباش مرده و او داره بازی می کنه!» توپ را رها کردم و سراسیمه به طرف خانه دویدم. همسایه ها جلوی در تجمع کرده بودند. به آنها نگاه کردم. همه با حالت خاصی نگاهم می کردند. بین‌شان پچ پچ و نجوا بود؛ تا اینکه مادرم از بیمارستان رسید. همین که مرا دید با صدای بلند شیون کرد، گریه اش بلند شد و گفت: «حسین آقا! بابا مرد. یتیم شدیم مادر!» من هم حال خودم را نفهمیدم. دست و پایم سست شد و روی زمین ولو شدم. این روز به عنوان یکی از بدترین روزها در دفتر زندگی ام ثبت شد. از آن به بعد بود که حضور مادر را در لحظه لحظه زندگی ام لمس کردم و سیدرضا نقشی بیش از یک برادر بزرگ تر برایم ایفا کرد. بعد از فوت بابا، وضعیت معیشتی کمی دشوار شد. هنوز چهار فرزند در خانه پدری بودیم و خرجی مان کفاف نمی داد. مادر شغلی خانگی برای خودش راه انداخت تا کمک خرجمان باشد؛ درست کردن روشوریا سفید آب، مواد اولیه اش یک گل سفیدی بود که با پیه و چربی و نخاع گوسفند مخلوط می شد و به صورت خمیر در می آمد. بعد به صورت گلوله های گرد در می آوردیم. برای این که شکیل هم
باشد با قرقره، چند تا خط و دایره وسط آن زده می شد تا شکل یک گل روی سفید آب نقش ببندد. من شدم کمک کار مادر در درست کردن روشور. پدر که رفت، تابستان ها می رفتم بنایی تا پول توجیبی ام در بیاید. دوست نداشتم از مادر پول بخواهم. 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 کانال حماسه جنوب انتقال مطلب با ذکر منبع http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 همه ما در زندگی نیاز به هجرت داریم. فرقی نمی‌کنه هجرتی اندرونی باشه یا بیرونی و مکانی. چشم را از گذشته برداشته و تمرکز به راه پیش رو داشته باش . از زمان یک وام دو روزه بگیر تا در موقعیت بهتری قرار بگیری .. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 زندگی در جزایر مجنون http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂