eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 خرمشهر، از اشغال تا آزادی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 لحظه اعلام آزادی خرمشهر، درود خداوند بر شهیدان و جانبازان و آزادگان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت سردار سیاف معاون طرح و عملیات قرارگاه قدس در عملیات 🔅 ما باید در جایی عملیات می کردیم تا سپاه سوم و سپاه چهارم عراق را از هم جدا کنیم. عملیات ۸ آذرماه در منطقه بستان برگزار شد و برای اولین بار سپاه به تیپ رسید. چهار تیپ ۲۵ کربلا، ۳۱ عاشورا، ۳۴ امام سجاد(ع) و ۱۴ امام حسین(ع) تشکیل شدند و برای نخستین بار شکل گرفت. ما تا قبل از این عملیات قرارگاه نداشتیم. در جریان عملیات ثامن الائمه که دو ماه قبل از این عملیات اجرا شد اصلا خبری از قرارگاه نبود. شهید فلاحی، شهید نامجو و شهید فکوری، شهید جهان آرا و فرمانده سپاه آبادان و همین ، و سردار شهید مجموعا این عملیات را انجام دادند. 🔅 وقتی در عملیات بستان را گرفتیم عراقی ها گفتند عجب! این ایرانی ها عجب عقلی دارند که به این محور حمله کرده اند. اما این استراتژی را چه کسی به آن ها یاد داده است؟ این ها که شعارشان نه شرقی نه غربی است؛ 🔅 وقتی زمین دو تکه شد حالا باید تصمیم می گرفتیم به خرمشهر بزنیم یا دزفول. زمین آزادسازی خرمشهر ۶۰۰۰ کیلومتر مربع بود اما زمین دزفول و عملیات فتح المبین ۲۵۰۰ کیلومتر مربع است. زمینش تپه دارد و راحت می شود پشت آن پنهان شد و از طرفی هم حجم یگان های ما آن زمان به زمین عملیات بیت المقدس نمی خورد. پس ابتدا عملیات فتح المبین در شب دوم عید برگزار شد. اول قرار بود این عملیات شب عید برگزار شود اما به دلیل لو رفتن بعضی از مواضع مردّد شدیم که آیا حمله کنیم یا نه. شبانه با یک فروند فانتوم خودش را به تهران رساند و به محضر حضرت امام(ره) رسید تا استخاره بگیرند اما امام فرمودند اگر همه کارهای تان را کرده اید و به جمع بندی رسیدید استخاره نیاز نیست و فقط تفعالی به قرآن زدند که آیات سوره مبارکه فتح آمد که اسم عملیات هم در همین جریان از کربلای ۲ به فتح المبین تغییر نام پیدا کرد. 🔅 در جریان این عملیات برای اولین بار ۴ قرارگاه لشگری تشکیل شد. قرارگاه فتح، نصر، فجر و قدس. دیگر حسن باقری مسئول اطلاعات نیست و فرمانده قرارگاه نصر است. آقا رشید فرمانده قرارگاه فتح است. فرمانده قرارگاه فجر است و هم فرمانده قرارگاه قدس. سه تیپ هم از سپاه تحت امر آن‌هاست. حالا ارتشی ها هم آمدند و گفتند ما هم یگان داریم و لشگرهای شان به صورت مشترک با ما همراه شدند. حالا دیگر اگر نوبتی هم باشد، نوبت خرمشهر است و جالب است بدانید خود عراقی ها هم می دانستند زمین بعدی عملیات است اما نمی دانستند ایرانی ها چگونه می خواهند این ۶۰۰۰ کیلومتر مربع را آزاد کنند... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 5⃣9⃣ خاطرات جبهه محمد ابراهیم با آمدن بحرالعلوم خودمان را جمع و جور کردیم . بعد از سلام و احوال پرسی گفت خوشم آمد بچه لرستان . الحق که باید به شما گفت مرد کوچک. اما عزیزم فکر نکردی اگه یه لحظه دیرتر این آقا پایین نمی کشاندت، همراه با کلاه آهنی سرت رو هم به باد می دادی؟ اون وقت می شدی شهید راه بی تدبیری و شیطنت. مگه به شما تذکر ندادند از این جور کار ها ممنوعه؟ می خواهی لج عراقی ها رو در بیاری؟ هیچ عیبی نداره ولی با هماهنگی باید کار کرد. هیچ فکر کرده بودی اگه یکی از همسنگر ها و همرزم های شما بیرون از سنگر باشه و تیری ، ترکشی بخوره ، شما مسئولشی و باید پیش خدا جوابگو بشی؟ سرِ چراغعلی پایین بود و چیزی نمی گفت . من هم شاخ در آورده بودم ! آخه چه جوری فهمیده؟ کلی توبیخمون کرد اما با یه لحن خوب. نه داد زد سرمون ، نه اخم کرد. همش با لبخند حرف زد. برای همین ما بیشتر خجالت کشیدیم . بعد هم گفت برای اینکه بزن بزنِ عراقی ها بدون جواب نمونه فردا شب یه آشی براشون می پزیم. با خدا حافظی بحر العلوم حساب آمد به دستمون که اینجا نمی شه سرِ خود کار کرد . با طلوع صبح از سنگر زدم بیرون . هوا ابری بود. ابرهای سربی رنگ نشان می داد که باران میهمان سنگر های ما خواهد شد . در حال قدم زدن کش و قوس دادن بدنم بودم که قطره های باران آرام آرام روی پیراهنم نشست . هنوز چراغعلی توی سنگر بود. بعد از نماز صبح هم گرفت خوابید. هر چی سقلمه زدم پاشو بابا، مگه خونه خاله است، پا نشد بیاد بیرون . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
چه زيباست كه چون صبح، پيام ظفر آريم گل سرخ، گل نور، ز باغ سحر آريم. چه زيباست، چو خورشيد، درافشان و درخشان زآفاق پر از نور، جهان را خبر آريم ...  @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 5⃣5⃣ خاطرات مهدی طحانیان به جز مسائل مهمی مثل آمدن مدام خبرنگارها به اردوگاه عنبر و رفتار سرگرد با من در همان شش ماهه اول ورودم به اردوگاه، اتفاقات ریز و درشت دیگری هم افتاد که به دلیل شرح دادن رفتارهای عجیب و غریب محمودی از گفتن آنها غافل شدم. یکی از این اتفاق ها تماشای تلویزیون بود. مدتی بعد از آمدن ما به اردوگاه عنبر، عراقی ها اعلام کردند هر قاطع بیاید و درخواست تلویزیون بدهد. فکر می کردند با استقبال اسرا روبه رو می شوند. مدتی گذشت و کسی درخواست تلویزیون نداد. این باعث شد عراقی ها دیدن تلویزیون را برای همه آسایشگاه ها اجباری کنند. ساعاتی که آزادباش بودیم از بلندگوی اردوگاه ساز و آواز پخش می‌شد و می دانستیم برنامه های تلویزیون هم از همان دسته است، به همین دلیل حاضر نبودیم تلویزیون بگیریم. اول عراقی ها با زبان خوش وارد شدند که شما سرگرمی ندارید و باید سرگرم بشوید، برایتان ویدئو هم می آوریم و فیلم پخش می کنیم. اما کم کم با فشار و سماجت مسئولان توجیه سیاسی، همه آسایشگاهها را به دیدن تلویزیون مجبور کردند. شب که می‌شد قبل از آوردن ویدئو و تلویزیون، همه قاطع را در یک آسایشگاه جای می دادند. آن موقع هنوز تعداد اسرا زیاد نبود و آسایشگاهها تراکم زیاد نداشت. برای توجیه کارشان و مجاب کردن ما می گفتند: اگر شما مسلمانید بیایید فیلم محمد رسول الله را ببینید.» همه را تهدید می کردند که: «ما فیلم پخش می کنیم، هر کس نبیند پدرش را در می آوریم. یا شکنجه و شلاق یا نگاه کردن به تلویزیون را انتخاب کنید!» 👇👇👇
🍂 ویدئو و تلویزیون را که به آسایشگاه آوردند، هفت هشت سرباز با سونده و کابل جلوی بچه ها که روبه روی تلویزیون نشسته بودند، می ایستادند و هفت هشت نفر هم پشت سر بچه ها. اگر می دیدند کسی نگاهش به صفحه تلویزیون نیست و به جای دیگری نگاه می کند سونده و کابل را از همان جا که ایستاده بودند، پرت می کردند به طرفش. اولین فیلمی که پخش کردند، «محمد رسول الله (ص) بود، بعد فیلم عمر مختار» و بعد، فیلم «قادسیه). موضوع فیلم اخير، ماجرای فتح ایران به دست مسلمانان بود و اینکه ایرانیها آتش پرست بودند و مسلمانان به ایران رفتند و آنها را وادار کردند به اسلام بگروند. بعد هم با سرافرازی، صدام را سردار قادسیه معرفی می کردند و می گفتند، جنگ ما با شما، همان جنگ صدر اسلام است، ما مسلمان هستیم و شما مجوس و آتش پرست هستید و مستحق مجازات.» خوب تا اینجا ما با دیدن فیلم ها مشکلی نداشتیم و خیلی هم لذت می‌بردیم. یک شب غافلگیرمان کردند، فهمیدیم فیلم سلطان قلبها را به کارگردانی محمدعلی فردین، در سال ۱۳۴۷ یکی از مطرح ترین فیلم های سینمای ایران بود پخش کردند. عراقی ها علاقه زیادی به یکی از هنرپیشه های زن این فیلم داشتند. صحنه هایی که او می آمد، اینها از سر و کول هم بالا می رفتند و لودگی می کردند و می خندیدند. آن موقع تقريبا حواسشان از ما پرت می شد که داریم نگاه می کنیم یا نه. اما امان از وقتی که می دیدند کسی به صفحه تلویزیون نگاه نمی کند، یکدفعه مثل گرگ، دو سه نفری از روی سر و کله بچه ها به طرفش حمله می کردند، زیر بغلش را می گرفتند و می بردندش بیرون، صورتش را می چسباندند به میله های پنجره که ما از داخل ببینیم و با کابل می افتادند به جانش. آن قدر می زدنش که سیاه و کبود می‌شد و بیچاره از هوش می رفت. عمدا او را به میله های پنجره می چسباندند و می زدند تا ببینیم و برایمان درس عبرت شود. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا 🌺عید سعید فطر مبارک🌺 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا