eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 9⃣0⃣1⃣ خاطرات مهدی طحانیان آنقدر فضای اطراف حرم بیابانی و مخروبه بود که باورمان نمی شد نجف است. همه وا رفتیم. صدای گریه و شیون زنهای نجفی که سر تا پا با پوشانده بودند از دور بلند شد. احساس خوبی به این زنها داشتم. انگار مادر و خواهرم را می‌دیدم. حس مهربانی و همدلی در صورت آنها موج میزد. در بزرگ چوبی که باز شد، دیدم ضریحی پیدا شد که چراغهای سبز رنگ داخلش روشن بود. وارد صحن حرم شدیم. زنهایی که اطراف ما بودند گریه می کردند و توی سر و صورت خودشان می زدند. به محض ورود، بچه ها به در و دیوار صحن حرم آویختند. هر کس گوشه ای، دری، دیواری را گرفته بود اشک می ریخت و می بوسید. 😭 بچه ها سعی می کردند یک جوری ارادتشان را به امامشان نشان بدهند. مات و مبهوت اطرافم را نگاه می کردم. هنوز نفهمیده بودم کجا هستم - یعنی باورم نمی شد - سمت راست حرم یک پیرمرد هشتاد نود ساله داشت یکی از سنگ های محوطه صحن را که کنده شده بود، ملات سیمان می ریخت تا سنگ را دوباره نصب کند. پیر و فرتوت بود و به سختی کار می کرد. با خودم گفتم خدایا یعنی در عراق به این بزرگی مردانی از این جوانتر پیدا نمی شوند در حرم امام کار کنند؟ پارچه سبزرنگ بزرگی که سایبان در ورودی حرم بود زیر تابش آفتاب رنگش رفته بود و گرد و غبار زیادی روی آن نشسته بود. از بالای سردر ورودی داخل حرم و تا مسافتی از صحن، مثل خیمه‌ای آویخته بودند تا جلوی آفتاب سوزان عراق را بگیرد وسایبانی باشد برای زائرین.. هنوز به حرم نرسیده بودیم ولی در همین فاصله کوتاه و چیزهایی که از مظلومیت مقتدا و پیشوایمان دیده بودیم کافی بود که از غصه دق کنیم. یکی از خادمین حرم در میان ما قرار گرفته بود و اذن دخول می خواند. همین طور که سرم را بالا گرفتم چشمم به دو ستون افتاد که در پیشانی آن نوشته بود؛ «انا مدينة العلم و على بابها» این را که دیدم از بهت در آمدم و بغض فروخورده ام ترکید. تازه به یاد آوردم این امام بزرگ چه حقی به گردن ما دارد. خدایا با چه زبانی از مولایمان تشکر کنم، چطور عشق و ارادتم را نثارش کنم. خدایا سختی های این هشت سال اسارت با نهج البلاغه و کلام امام علی(ع) لذت بخش و گوارا شد، چه سال‌هایی که با انس و عشق بازی با خطبه هایش زندگی کردیم. او بود که به ما استقامت و علم و فهم داد تا شرایط را تحمل کنیم. حال بلبلی را داشتم که سال‌ها در قفس بوده و حالا در باغی پر از گل رها شده است و می خواهد به همه گل ها سر بزند. روی در و دیوار کلمات قصار حضرت(ع) نوشته شده بود. انگار خواب می دیدم. صدای گریه و شیون اسیران ایرانی به آسمان بلند شده بود.😭 پنج دقیقه بود که وارد شده بودیم و تازه گل خوشبوی خود را پیدا کرده بودیم که سربازها با سونده ریختند داخل حرم و شروع کردند به کتک زدن بچه ها، می گفتند: «روح..... روح.» اما تشنه شهد و بوییدن عزیزترین گلمان بودیم. این رفتار عراقی ها خارج از رسم مروت و مردانگی بود. ولع کسی را داشتیم که سالها در طلب آب بوده و حالا به سرچشمه آب حیات رسیده است. پنج دقیقه زیارت و دل کندن از امام برایمان دردناک بود و قلبمان را می سوزاند. هنوز نم اشک‌هایی که صورت بچه ها را خیس کرده بود خشک نشده بود که مجبورمان کردند حرم را ترک کنیم. مثل مرغهای سرکنده در کنار هم بال بال می زدیم. به واسطه این هشت سال اسارت و بی کسی . در چنگال این دژخیمان چنان به امام احساس قربت می کردم که انگار همه کس و همه چیز خود را نزد او یافته ام. دیگر فکر نمی کنم در زندگی ام چنین از سر اخلاص، شکسته دل و آشنا به حق ائمه (ع) به - زیارت طلبیده شوم. همه بچه ها همین حال را داشتند. ادامه در قسمت بعد.. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 به مناسبت سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸؛‏ در۲۷ تیر ۱۳۶۷ و آتش بس جنگ تحمیلی ۸ ساله بابعثیون عراقی 🍂 ناگفته‌های رهبر معظم انقلاب درباره کسانی که باعث شدند امام جام زهر را بنوشد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات کربلای۵ به روایت اسناد 4⃣2⃣ قاسم سلیمانی علاوه‌بر مشکل نیروها دو مسئله دیگر را مطرح می‌کند که ابهام‌ها و تردیدهای موجود را افزایش می‌دهد، وی می‌گوید: ‌‌‌ ما به آقای هاشمی هم گفتیم، عملیات اینجا (شلمچه) دو چیز می‌خواهد، عقبه و غافلگیری. وی درحالی‌که معتقد است این دو مسئله حل‌نشده باقی مانده است از غلامپور می‌پرسد، بالأخره عملیات در چه تاریخی انجام می‌شود؟ غلامپور: آقا محسن به من گفته هفدهم عملیات است. نبی‌ رودکی فرمانده لشکر 19 فجر که تازه وارد اتاق شده بود، پس از سلام و احوالپرسی گفت: زیر نور ماه نمی‌شود عمل کرد، دشمن قشنگ می‌بیند. سلیمانی: ما بیستم می‌توانیم عملیات انجام دهیم. غلامپور: من به آقا محسن گفتم، قبول نکرد، آقای هاشمی هم قبول نکرد. پس از اتمام صحبت‌های فرمانده یگان‌ها درباره مسائل مختلف عملیات، مجدداً مباحث به سمت فعالیت‌های مهندسی کشیده شد، غلامپور آقای شمایلی و حاج قاسم را مسئول رسیدگی به فعالیت‌های مهندسی کرد و مسئولین مهندسی نیز با اولویت قرارگاه کربلا، امکانات موجود را تقسیم کردند. از دیگر مسائلی که غلامپور درباره آن بسیار حساس بود، توپخانه‌ها بودند. از یک‌سو اقدامات مهندسی برای زدن جاده‌ها و پدهای توپخانه‌ هنوز پایان نیافته بود و ازسوی دیگر هیچ‌یک از واحدهای توپخانه آمادگی انتقال توپ‌های خود را نداشتند. میرصفیان فرمانده گروه توپخانه پانزده خرداد در حضور مجدد خود در قرارگاه به آقای غلامپور دراین‌باره چنین می‌گوید: الان یگان‌ها همه جاده‌ها را گرفته‌اند و ما نمی‌توانیم هیچ کجا توپ مستقر کنیم. شصت قبضه یگان‌ها دارند و چهار گردان‌ هم خودمان. برای مواضع توپخانه هم کار زیادی صورت نگرفته است. توپ‌های 120، 130 و کاتیوشا نیز هستند که هنوز جایابی نشده‌اند. شما نقاطی را که آتش می‌خواهید مشخص کنید تا ما جای این توپ‌ها را مشخص کنیم. غلامپور: شما باید حجم آتشتان در ابتدای شروع عملیات داخل پنج‏‌ضلعی، نوک کانال ماهی و جاده‌های مواصلاتی دشمن مثل شلمچه باشد. کارخانه کاغذسازی در کنار بصره را نیز آتش مناسبی بریزید که مقر سپاه سوم عراق است. با آقای شمایلی هم برای جاده‌های توپخانه صحبت می‌کنم. جلسات متفرقه آقای غلامپور تا نماز مغرب و عشا ادامه داشت. وی پس از نماز نیز چندین جلسه با فرماندهان یگان‌ها مانند آقای میرحسینی فرمانده تیپ18 الغدیر، نبی رودکی فرمانده لشکر19 فجر و امین شریعتی فرمانده لشکر31 عاشورا داشت که بحث اصلی آنها مانور یگان‌های خود بود، در این جلسات گاه و بی‌گاه برادران صیاف‌زاده و محرابی نیز شرکت می‌کردند. به‌هرحال شب به انتهای خود نزدیک می‌شد که سفره غذا پهن شد. چند قوطی کنسرو ماهی با نان، شام مختصری بود که صرف شد. پس از شام نیز برادران صیاف‌زاده، محرابی و حاج‌قاسم صحبت‌هایی درباره وضعیت منطقه و دشمن کردند که عمدتاً تکراری بود. پس از بحث‌های فراوان درباره مانور یگان‌ها و توضیحاتی که توسط غلامپور ارائه شد. وی مشکلات قرارگاه را در موارد زیر خلاصه کرد و بیان داشت که اگر اینها حل نشود ما با مشکل روبه‌رو می‌شویم. 1. پل لوله‌ای حل نشده است. 2. جاده‌ها و پدهای توپخانه هنوز معلوم نیست. 3. علمای مهندسی دیروز اینجا بودند و نتوانستند مشکل شن و کمپرسی ما را حل کنند. 4. مسئله بهداری و بیمارستان‌ها حل نشده است. 5. هنوز روی جزئیات مانور بحث نشده، چون زمین پیچیده است، مانور به بحث بیشتری نیاز دارد. 6. مشکل عقبه یگان‌ها حل نشده است. 7. مهمات توپخانه و ادوات تأمین نشده است. در این میان رحیم صفوی بحث را قطع کرد و گفت: ما به یگان‌ها ده روز پیش کلی مهمات دادیم، آنها را مصرف کنند بعد بهشان می‌دهیم غلامپور: یگان‌ها مصرف کرده‌اند. رحیم: نه بابا، کجا مصرف کرده‌اند؟! ده روز پیش مهمات دادیم، آنها را مصرف کنند تا بعد. جلسه با بیان مشکلات قرارگاه کربلا و وعده مسئولین نیروی زمینی مبنی‌بر تأمین نیازها و حل مشکلات پایان یافت. پس از رفتن مسئولین نیروی زمینی از قرارگاه جلسات متعددی درزمینه طرح‌ریزی آتش توپخانه، تأمین مشکلات یگان‌ها و کارهای باقیمانده مهندسی برگزار شد. با نزدیک شدن اذان ظهر، حجت‌الاسلام محقق نماینده ولی فقیه در قرارگاه کربلا و همراهانش وارد قرارگاه تاکتیکی کربلا شدند. پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
سردار محمد نبی رودکی ، فرمانده لشکر ۱۹ فجر
🔴 با سلام خدمت همراهان کانال جهت اطلاع عنوان مطلب فوق تغییر و اصلاح گردید. در صورت تمایل به نشر، لطفا با عنوان جدید باشد. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 راوی : کاظم فرامرزی زمستان سال ۱۳۶۳ حوالی اهواز- پادگان شهید غلامی ورزش صبحگاهی در آستانه عملیات بدر تمرین استفاده از ماسک به جهت اینکه در عملیات گذشته عراق برای اولین بار بصورت گسترده از گازهای شیمیایی استفاده کرد. نفر دوم از راست شهید امیر فاضل از بروجرد در عملیات سال آینده بشهادت میرسد. نفر وسط شهید عبدالامیر سیاهکار در بمباران فرودگاه اهواز در سال شصت و پنج بشهادت می‌رسد. نفر سمت چپ شهید مصطفی رافع در همان عملیات پیش رو بشهادت میرسند. نشاط و شادابی در این عکس موج میزند. ----------------------------------------- خود را برای ما بفرستید ----------------------------------------- @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 0⃣1⃣1⃣ خاطرات مهدی طحانیان واقعا تحمل رنج و سختی اسارت دل همه را شفاف کرده و به آنها معرفت داده بود. تازه فهمیده بودیم از چه آقای بزرگی جدا می شویم. با نگاه به گنبد و بارگاهش، خطبه ها و کلامهای نافذش و دعای کمیلش داشت در ذهنم تداعی می شد و از آنها سیلی از غم جدایی در گلویم جاری شده بود که داشت خفه ام می کرد. عراقی ها نمی توانستند دست بچه ها را از در و دیوار حرم و ضریح مطهر جدا کنند. به همین خاطر با سونده می زدند روی دست بچه ها، درد بدی داشت. ولی برای یک لحظه بیشتر ماندن در آن فضای ملکوتی هر چه هزینه می کردی می ارزید. با ازدحام بعثی ها و هل دادن بچه ها به سمت بیرون حرم، ما را جمع کردند و سوار اتوبوس ها شدیم. داخل اتوبوس یادمان آمد هیچ کدام جانماز و نوارهای سبزی که آورده بودیم تبرک نکردیم. نفهمیدیم چطور زیارت کردیم؟ چطور وداع کردیم؟ اتوبوس ساکت بود، هیچ کس حرف نمی زد. بغض عجیبی داشتیم، دلمان شکسته بود. اتوبوس ها حرکت کردند. شاید دو ساعت در راه بودیم. نزدیکی‌های ظهر، خورشید وسط آسمان بود که ایستادند. باز هم نمی دانستیم ما را کجا می برند. کاظمین، سامرا یا کربلا فکر می کردم توی شهر ما دو نفر بودند که زمان «احمد حسن البكر» (رئیس جمهور قبل از صدام) آمده بودند کربلا، تازه آن موقع سن‌شان هم کم بود. پدر و مادرشان آنها را به کربلا و نجف آورده بودند. همه بهشان می گفتند کربلایی و احترام خاصی برایشان قائل بودند. زیارت نجف و کربلا یک تحفه دست نیافتنی بود که احساس می کردم خدا نصیب ما کرده است. سر ظهر اتوبوس ها ایستادند. تک به تک آمار ما را گرفتند و از اتوبوس ها پیاده شدیم. باز یک بیابان بی آب و علف، خانه ها ویرانه، به همه چی می خورد جز خانه آدمیزاد. متأثر شدیم که چرا امامان ما باید این قدر مظلوم و غریب باشند که حرم‌هایشان در چنین جاهایی باشد، این قدر ویران و خراب، نه شهر درست و حسابی و نه آب و آبادانی. دوباره ما را پشت یک در چوبی بزرگ جمع کردند. از دور یک گنبد طلایی را دیدیم که بالای آن پرچم قرمزرنگ بزرگی با حاشیه زرد در هوا تاب می خورد. فهمیدیم کربلاست. یکی از آخوندهای درباری که ردای بلندی به تن داشت و از این کلاه های مصری سرش بود، اذن دخول خواند. کفش هایمان را همانجا پشت در انداختیم و پابرهنه وارد حرم اباعبدالله(ع) شدیم. خدا می داند چه کار کردیم! 😭😭 آنقدر خودمان را به زمین، در و دیوار این حرم مالیدیم و اشک ریختیم که حد نداشت شنیده بودیم ضریح امام حسین(ع) شش گوشه دارد، حالا داشتیم به آن دست می کشیدیم و دور آن می چرخیدیم. همه چیز عجیب بود، انگار خواب می دیدیم. یک برآمدگی کوچک داخل ضریح بود که گفتند این قبر علی [اکبر] امام حسین(ع) است. به همین دلیل این ضریح شش گوشه است. حالا اینجا حواسمان بود، همه چیزهایی را که همراه داشتیم از تسبیح و جانماز و پارچه سبز رنگ مالیدیم به ضریح و تبرک کردیم. همه دنبال مهر کربلا می گشتند که زیر گنبد امام حسین ع دو رکعت نماز بخوانند. در فضیلت این دو رکعت نماز خیلی چیزها شنیده بودیم و حاضر نبودیم به قیمت جانمان هم که شده خواندن این دو رکعت نماز را از دست بدهیم. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_702924891808071852.mp3
288.8K
🍂 نواهای ماندگار 🔴 حماسه خوانی حاج صادق آهنگران به کاروان کربلا عنایت از خدا شود @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات کربلای۵ به روایت اسناد 5⃣2⃣ نماز جماعت برپا شد و آقای محقق با آرامش و طمأنینه همیشگی خود به نماز ایستاد. پس از ادای نماز، سفره نهار در اتاق فرماندهی پهن شد و پس از چند روز خوردن کنسرو، تخم‌مرغ و... خورش قیمه سر سفره چیده شد و حاضرین غذای دلچسبی خوردند. در بین غذا آقای غلامپور گزارشی از پیشرفت کارها به آقای محقق داد و ایشان هم با تکان دادن سر و تشویق برادران، برای حاضرین و رزمندگان دعا کردند. ساعت چهار بعدازظهر مهمان‌ها همه رفته بودند و سکوتی عمیق بر قرارگاه و اتاق فرماندهی حاکم شده بود. در میانه این سکوت، آقای بشردوست با چهره‌ای خندان و بشاش وارد شد و پس از سلام و احوالپرسی گفت: بچه‌ها (فرماندهان لشکرها) آمدند و با محسن درباره تأخیر در عملیات صحبت کردند و ایشان موافقت نکرد و گفت باید حتماً در روز تعیین‌شده عملیات انجام شود. آقا محسن سؤالی داشت، می‌گفت چطور می‌شود سرعت عملیات را ساعت‌های اوّل عملیات و روز اوّل زیاد کرد؟ غلامپور در پاسخ به این سؤال چنین توضیح داد: ما تا یک کیلومتری دشمن سریع می‌رویم ولی نیروها از این پس باید آهسته، آهسته و سینه‌خیز بروند. بعد مسئله موانع پیشروی آنهاست، اگر برای عبور از موانع از ساعت 12:00 سه ساعت وقت بگذاریم، لحظه درگیری می‌شود سه صبح. البته برای ساعت درگیری باید بیشتر صحبت کنیم، چون مسافت رسیدن یگان‌ها به خط دشمن و موانع، یکی نیست. بعضی از یگان‌ها یک ساعت و بعضی چهار ساعت وقت می‌خواهند. پس از شکستن خط دشمن، سرعت عمل به دو عامل نیاز دارد، نخست آتش و دوم که مهم‌تر از اولی است، سرعت در انتقال نیروهاست. یعنی اگر امکانات (نفربر و زرهی) داشته باشیم و بتوانیم سریع نیروها و امکانات را انتقال دهیم، سرعتمان بالا می‌رود. در این لحظه (ساعت 17:00) آقای اسدی از دیدار با فرمانده کل سپاه به قرارگاه برگشت و گزارش دیدارش را داد. وی گفت: رفتیم پیش آقا محسن، روم نشد حرف بزنم. وقتی محسن را دیدم، مثل پیرمردها خمیده شده و تلفن در دستش می‌لرزید، دلم نیومد حرف بزنم، آمدم بیرون و تلفنی باهاش تماس گرفتم و گفتم برادر محسن من خودم و بچه‌هایم (نیروهای لشکر 33) تا آخرین نفر آماده هستیم که بجنگیم. با پخش صدای اذان در محوطه قرارگاه، همه آماده خواندن نماز شدیم. پس از ادای نماز جلسه‌ای با یگان‌های زرهی 28 ذوالفقار و 72 محرم گذاشته شد تا مانور این یگان‌ها پس از شکستن خط مشخص شود. در این جلسه آقایان عرب‌نژاد و شریعتی شرکت داشتند. پس از این جلسه برادران صیاف‌زاده و محرابی آمدند و گزارشی از وضعیت یگان‌های خودی و دشمن دادند گزارش آقای محرابی حاکی از افزایش هشیاری دشمن بود. پس از این جلسه همراه با برادر غلامپور جهت شرکت در جلسه با فرمانده کل سپاه به قرارگاه خاتم رفتیم. بحث اصلی این جلسه طرح مانور قرارگاه و آماده‌سازی منطقه بود. از آنجا که در تدبیر کلی عملیات، قرارگاه کربلا، قرارگاه خط‌شکن بود و نقش اصلی و تعیین‌کننده‌ای داشت، بیشتر بحث‌های طرح مانور پیرامون این قرارگاه و یگان‌هایش دور می‌زد. غلامپور و تدبیر اصلی قرارگاه کربلا را براساس گرفتن سرپل در پنج‏ضلعی و کانال ماهی و فراهم کردن زمینه برای عبور دو قرارگاه قدس و نجف می‌دانست. در ضمن او تأکید خاصی بر مانور دو یگان 18 الغدیر و 33 المهدی برای تأمین جناح راست عملیات و تأمین عقبه سایر یگان‌ها داشت بر این اساس، طرح مانور قرارگاه کربلا در این جلسه به شکل‌ زیر تعیین شد: تیپ الغدیر و لشکر المهدی به ترتیب مأموریت شکستن خط بر روی سیل‌بندها و جاده‌های تازه تأسیس دشمن و تصرف پاسگاه بوبیان در جناح راست و تأمین عقبه سایر لشکرها را به عهده گرفتند. لشکر41 ثارالله مأموریت شکستن خط در محور کانال ماهی و گرفتن یک سرپل در غرب کانال ماهی را به عهده گرفت و لشکر 25 کربلا در تقدم اوّل با عبور از لشکر41 ثارالله و در صورت میسر نشدن، با عبور از لشکر31 عاشورا در پنج‏‌ضلعی، مسئولیت تأمین سرپل غرب کانال ماهی را در کنار لشکر ثارالله به عهده داشت. شکستن خط در محور پنج‏‌ضلعی و پاک‌سازی و تصرف این منطقه، مأموریت دو لشکر31 عاشورا و 19 فجر شد و شکستن خط در محور جاده شلمچه و بازکردن عقبه اصلی عملیات به لشکر 10 سیدالشهدا واگذار شد. البته به‌دلیل استحکام خطوط پدافندی ارتش عراق درمحور جاده شلمچه به این یگان فرصت استفاده از موفقیت لشکرهای 31 و 19 نیز داده شد. در تدبیر کلی عملیات نیز قرارگاه‌های قدس و نجف مأموریت داشتند با استفاده از موفقیت قرارگاه کربلا، از یک سمت به طرف نهر جاسم، الدوعیجی و کانال زوجی و از سمت دیگر به سمت رودخانه اروند توسعة وضعیت دهند. پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 راوی: سید صدرالدین سید صدر گردان کربلا 🔻 دینم دراومد 😂😂 اسمش سید حسن بود ولی از بس از واژه برنامه و نامه و... استفاده می کرد به او می گفتیم "سید حسن برنامه". معمولاً کارها و الفاظی بکار می‌برد که همه عتیقه می شدند و سال‌ها ورد زبان همرزمان، و بهانه ای برای خندیدن. آنروز هم در آب های سرد پلاژ تمرین غواصی می کردیم و توانمان تحلیل رفته بود. شنا کردن با آن لباس و کفش های مخصوص که به آن "فین" می گفتیم اشکمان را در آورده بود. یکی باید چیزی به فرمانده می گفت تا مقداری کوتاه می آمد و تخفیفی می داد. در این افکار بودیم که صدای سید حسن در حالی که دندان هایش از سرما به هم می خورد و نمی توانست به خوبی صحبت کند بر روی فرمانده بلند شد که "بابا دینمون در آومد"🗣😭 فرمانده هم که در آن اوضاع صدایش را به خوبی نمی شنید فریاد زد که "چی شده؟ فینت از پات در اومده؟ " و باز فریاد سید حسن بلندتر که 😫🗣" می گم دینم در اومده! بابا دینم😱، نه فینم!!! 😄 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
قرار عاشقی مصاحبه‌ای نمادین با شهیدی از بهشت شهید در کانال دوم حماسه جنوب مطالعه فرمایید👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1