🍂
🔹 ناگفتههای عملیات بدر (۶)
محسن حسینی نهوجی
مسئول دفتر وقت سردار صفوی
✺✺✺✺✺✺
او در تشریح نحوه عبور از خطوط مستحکم دفاعی دشمن، چنان عاشقانه حماسه می سرود، که سردار صفوی بر خلاف روش متداول طرح سوال برای اخذ توضیح بیشتر، سر تا پا گوش شده بود.
رجز خوانی برونسی، فضای سنگر را از نور معنویت و شور شجاعت آکنده بود. علیرغم طبقه بندی به کلی سری، برای تبدیل دستورات شفاهی فرمانده به یک دستور العمل، بنده اجازه داشتم مباحث جلسه را ضبط کنم اما با ضبط جلسات ۲ روز گذشته، نوار کاست باقی نمانده بود و متاسفانه از ضبط یادماندنی ترین نوای نینوای بدر محروم گشتم.
سردار صفوی، صورت برونسی را بوسید و با طلب توفیق از خداوند برای او، وی را در کنار خود نشاند. به عبدالحسین گفتم چنان وضعیت آبراهه ها را توصیف کردی که انگار خودت در روز روشن چند بار آن را دیده ای. در گوشم به نجوی گفت تمام مسیر را مشاهده کرده ام. معمولا عناصر اطلاعات لشکر مسیر را شناسائی کرده، گزارش می دادند. امّا برخی از فرمانده گردانها به آن اکتفا نکرده، در حد امکان، خود در تاریکی شب به شناسائی می پرداختند.
در مورد چند تقاطعی که محل تعیین شده برای الحاق گروهان ها بود، از برونسی سوال کردم. بااعتماد به نفس عجیبی پاسخ داد. به شوخی گفتم اینجا را که نمیتوانستی بروی. گفت همه منطقه را دیده ام. انگشتش را روی نقطه ای در نقشه گذاشت و به آرامی گفت: و در اینجا به خون خویش خواهم غلطید، امّا از سالار شهیدان خواسته ام چون مادرش مرا گمنام در دل زمین جای دهد. سردار صفوی شنید و برای سلامتی اش دعا کرد. بعد از عملیات دوستانش پیکر برونسی را نیافته بودند. آن نقطه چند بار دست به دست شد و نهایتا دشمن بر آن احاطه یافته بود.
بسیاری از شهدا به صورت دسته جمعی دفن شده بودند. روحش شاداد🙏
پیگیر باشید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍂
🍂 انحراف احزاب مبارز از هدف
نسبت فرقان با
مجاهدين خلق (منافقین)
گفتوگو با اسدالله بادامچيان ۵)
┄❅✾❅┄
در اردیبهشت سال ۵۵ ما را از زندان قصر به کمیته مشترک و بعد به زندان اوین بردند. در کمیته مشترک، آقای لاجوردی به من گفت اینها منحرف شدهاند و از من پرسید کتابهای تکامل و جهانبینیشان را دیدهای؟ گفتم: نه و او برایم شرح داد، منتهی گفت:«اگر به آنها بگوئی، برای هر کسی یک جور شرح میدهند و جهانبینی متفاوتی را میگویند. برای کمونیستها یک جور، برای مذهبیها جور دیگر. از یک راه دیگر وارد شو.» من رفتم و به محمد محمدی گفتم: «این اصول دیالکتیک که اینها میگویند چیست؟» و او شروع کرد به شرح دادن. گفتم: «اینکه با مبانی اسلام نمیخواند.» ناشیگری کردم و او فهمید که من دنبال این هستم که از قضیه سر در بیاورم. پرسیدم: «مبانی جهانبینی شما همین است؟» گفت: «بله» پرسیدم: «شما چرا جهانبینی سازمان را به من نگفتید؟ چرا سایر دوستان مثل ابوالفضل کبیر آن را پنهان میکنند؟» گفت: «شاید خبر نداشته!» گفتم: «ابوالفضل کبیر از جهانبینی سازمان خبر ندارد؟» گفت: «لابد به تو اعتماد ندارد.» گفتم: «جهانبینی سازمان که اسرار سیاسی نیست که اعتماد نداشته باشید. جهانبینی یک عقیده است. عقیده را چرا نمیگوئید؟» گفت: «اینجا میکروفون هست و من نمیگویم.» گفتم: «من گوشهایم تیز است. بیا در گوش من بگو.» خلاصه طفره رفت و نگفت. بعد ما را بردند به زندان اوین و در آنجا هم حاضر نشد بگوید. یک روز باخبر شدم که محمدی برای چند تا از طلبهها جهانبینی میگوید. من و او هم سلول بودیم. پرسیدم: «چطور برای طلبهها که جهانبینی میگوئی، میکروفن وجود ندارد، برای من که میخواهی بگوئی، میکروفن هست؟ چرا نمیگوئی؟ معلوم است که سازمان در پی فریب است و میخواهد نیروهای ناآگاه را جذب کند».
البته من مطالب را به شکل تلویحی از او گرفته بودم و برای توضیح آن به او نیازی نداشتم. آقای لاجوردی در زندان همه این مطالب را برای آقای طالقانی مطرح کرد و ایشان همه آنها را نفی و تخطئه کرد. محمد محمدی حسابی از این موضعگیری آقای طالقانی عصبانی شد. قرار شد چهار نفر از علما یعنی آقای لاهوتی، آقای ربانی، آقای انواری و آقای مهدوی کنی، مطالب محمد محمدی را درباره جهانبینی سازمان بشنوند. چند شبی او آمد و مطالبش را گفت و بعد همگی نظر دادند که اینها همه التقاطی و انحرافی است و هیچ ربطی به اسلام ندارد و برگرفته از اصول مارکسیسم است. در اینجا دیگر مسائل کاملا روشن شده بود و نهایتا هم به صدور فتوا کشید.
┄❅✾❅┄
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 حکایت دریادلان
قسمت پنجاهودوم
نوشته : احمد گاموری
┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅
🔹 عشق اسراء به امام امت…
چند روزی بود در اخبار ایران اعلام کرده بود که حضرت امام در بستر بیماری است و برای سلامتی او دعا کنید. برنامه دعای توسل قطع نمی شد و همه دور هم می نشستیم و چهارده نور پاک را قسم می دادیم برای شفای پدر پیرمان:
یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله.
وقتی که عراقیها وضعیت را اینطور دیدند محوطه اردوگاه را ترک کردند و تا ۲۴ ساعت آفتابی نشدند. آنها خوب فهمیده بودند که اگر در این شرایط بخواهند وارد عمل شوند، مشکلی جدی پیش خواهد آمد .
میزان حساسیت و عشق بچه ها را نسبت به حضرت امام می دانستند و همچنین خوب می دانستند که اگر بخواهند اقدامی کنند، بچه ها کوتاه نخواهند آمد.
چهل روز عزای عمومی اعلام کردیم. در آسایشگاه ما مرتب ختم قرآن می گرفتیم و یکروز حاج آقای صمدی، یکی از روحانیون، شروع کرد به سخنرانی. او منافقین را طرف صحبت خود قرار داد و با لحنی کوبنده گفت: منافقین کوردل بدانند که اگر امروز امام در بین ما نیست، یادش همیشه زنده خواهد ماند و این خیال خام را از سرتان بیرون کنید که بسیجیان امام بیکس مانده اند، صاحب اصلی ما امام زمان(عج) است که به احوالات ما حاضر و ناظر است.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#حکایت_دریادلان
نشر دهنده باشیم
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
خوشا آنان که بر بال ملائک
نشستند و صفا کردند و رفتند ...
فکه سال ۱۳٦۱
اطراف جنگل امقر
محور تیپ قمر بنی هاشم
عکاس : مرتضی اکبری
#والفجر_مقدماتی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 ۳. یادمان
« شهدای دشت ذوالفقاری آبادان»
─═༅𖣔"✾🔹✾"𖣔༅═─
🔹 ارتش دشمن که طعم تلخ درگیر شدن با مدافعان مردمی را در خرمشهر چشیده بود، به دنبال راهی برای نفوذ به آبادان میگشت تا با مدافعان شهر روبرو نشود. در شب هشتم آبانماه، عراقیها در منطقه کوی ذوالفقاری از رود بهمنشیر گذشتند و وارد جزیره آبادان شدند. دریاقلی سورانی که در آن محل زندگی میکرد، عراقیها را دید و خبر حمله آنها را به بچههای مسجد رساند و سپس به مقر سپاه و از آنجا به مقر ارتش، جهاد، کمیته، ژاندامری، شهربانی و در نهایت نزد حجتالاسلام جمی (امام جمعه آبادان) رهسپار و مسؤولان را از تهاجم دشمن آگاه ساخت.
نیروهای داوطلب مردمی به همراه پاسداران به مقابله با دشمن پرداختند و با تارومار کردن دشمن حماسه کوی ذوالفقاری را خلق کردند. این دشت یکی از محورهای عملیاتی شکست حصر آبادان بوده است.
این یادمان، سالانه میزبان بخشی از بازدیدهای راهیان نور را به خود اختصاص داده است.
#راهیان_نور
#یادمان
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 یازده / ۹۴
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹 رفتار ن ن برای بچه ها غیر قابل تحمل بود. بالاخره یک روز من و شعبان و یکی دیگر از بچه های آسایشگاه تصمیم گرفتیم که علیه ن ن، آسایشگاه اعتراض کنیم . میدانستیم که بعثی ها خیلی از او راضی هستند و حرف ما را نخواهند پذیرفت اما با اعتراض ما حداقل نتیجه اش این بود که از او میخواستند برای باقی ماندنش به عنوان مسئول آسایشگاه کمی از آزار و اذیت هایش کم کند. ما مقدمات اعتراض را فراهم کردیم و موضوع به اطلاع مسئولین عراقی اردوگاه رسید. نگهبان عوض برای پیگیری شکایت ما به آسایشگاه آمد. من خوشحال شدم چون این نگهبان که قیافه اش جوان تر از بقیه نشان میداد به نظرم بهتر از بقیه بود. عوض بعد از شنیدن صحبتهای ما که به نوبت پشت همدیگر را می گرفتیم کمی سکوت کرد. ن ن از فرصت استفاده کرد و به طرز موذیانه ای وانمود کرد که ما هم دست شدهایم و علیه او توطئه کرده ایم. بعد از چند لحظه عوض با فریاد به ما دستور نشستن داد و گفت: ن ن على رغم نظر شما مسئول آسایشگاه میمونه و شما مجبورید از اون اطاعت کنید. او این را گفت و رفت، کمی بعد، انگار که چیز مهمی را فراموش کرده باشد برگشت و مرا صدا زد و یک سیلی جانانه ای به صورتم نواخت. همان روز عوض من را صدا زد و گفت: اسبابهات رو جمع کن! میخوام مسئولیت یکی از آسایشگاهها رو به عهدت بذارم. خیلی بعید به نظر می رسید که عوض بخواهد سر خود و بدون مشورت با سایر بعثی ها چنین کاری بکند. به هر حال اسبابم را جمع کردم و همراهش رفتم. من را به آسایشگاه ۱۳ برد و همه را به صف کرد و من را در جلوی صف به ن.ک مسئول آسایشگاه، نشان داد و بعد طوری وانمود کرد که به من پیشنهاد مسئولیت آسایشگاه را داده ولی من نپذیرفته ام. او چنان با مهارت این کار را انجام داد که اکثر بچه ها باورشان شده بود و وقت هایی که ن.ک آنها را شکنجه میداد و اذیتشان میکرد به من میگفتند «چرا همون اول مسئولیت آسایشگاه رو قبول نکردی؟». اما واقعیت چیز دیگری بود. عراقی ها که دیده بودند من و شعبان برای شورش در آسایشگاه دست به یکی کرده ایم و احتمال میدادند موقعیت ن.ن به خطر بیفتد میخواستند ما را از هم جدا کنند. از نظر من بند ۴ بهتر از بقیه بندها بود؛ چون آنجا آزادی عمل بیشتری داشتم. پس از مدتی به اوضاع جدید هم خو گرفته بودم. کم کم آرامش نسبی بر بند حاکم می شد و آشنایی من با بچه های بند ۴ بیشتر میشد، خصوصاً علی گلوند را خیلی دوست میداشتم.
علی گلوند (رجبعلی) معاون گردان زهیر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا و اهل کرج بود با قدی کوتاه و جسمی نحیف، هیچ وقت جلوی چشم عراقی ها آفتابی نمی شد و کمتر کسی به جز علی آمریکایی میدانست که او آدم مهمی است که آنهم به خاطر اشتباه یکی از نیروهایش بود که موقعیت علی را لو داده بود. علی گتوند با خنده می گفت: «من و دو سه نفر از بچه های گردان که یکی شون خیلی کم سن و سال بود اسیر شدیم، اونها نمی دونستند که من اسیر شدم وقتی که عراقی ها اونا رو بازجویی می کنن و از یکیشون نقشه عملیات رو می پرسن، ظاهراً اون کم سن و سال فکر میکنه که رفیقش میخواد نقشه عملیات رو لو بده، به همین خاطر بهش میگه که ساکت باش! مگه نمیدونی حاج علی گفته نباید اطلاعات سری رو به دشمن بدیم. فرمانده عراقی هم با شنیدن این حرف جلو میاد و میپرسه این حاج علی کیه؟ اون هم به تصور اینکه حاج علی الان ایرانه میگه اون فرمانده گردان مونه، و این طوری موقعیت من که توی اتاق دیگه ای اسمم رو به عنوان یک نیروی ساده گفته بودم لو رفت و حسابی شکنجه شدم»
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 گلبانگ اذان
بر گلدستههای شهادت
#کلیپ
#نماهنگ
#مستند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 انحراف احزاب مبارز از هدف
نسبت فرقان با
مجاهدين خلق (منافقین)
گفتوگو با اسدالله بادامچيان ۶)
┄❅✾❅┄
یکی از پایههای اصلی تفکر و عمل فرقان «روحانیتستیزی» سخت و کینهتوزانه است. برخی ریشههائی را برای این نگرش برمیشمرند. یکی اینکه شخص گودرزی از علمایی که با آنها ارتباطاتی را برقرار کرده بود، دل خوشی نداشت، از جمله آقای سعید که او را از مدرسه چهلستون بیرون کرد، بعد آقای مجتهدی از مدرسه بیرونش کرد، آقای خسروشاهی هم همینطور و بعد هم نسبت به شهید مطهری به دلیل حساسیتهای ویژه ایشان، دشمنی شدیدی پیدا کرد. از سوی دیگر این نکته را هم ذکر میکنند که اینها بهشدت شیفته دکتر شریعتی بودند و از آنجا که رفتارهای برخی از علما و روحانیون با دکتر شریعتی بسیار تند بود، کینه آنها را به دل گرفتند.
🔹 به نظر شما آیا آنچه ذکر کردیم ریشه روحانیتستیزی اینها بود و یا روحانیتستیزی فرقان هم مثل ایدئولوژیشان از القائات سازمان مجاهدین بود؟
خود سازمان مجاهدین روحانیتستیز بود و لذا شما در میان رهبران سازمان، حتی یک روحانی نمیبینید. همه آنها عناصر غیرروحانی هستند. علتش هم این است که سازمان میخواست با مجموعهای از افکار مارکسیستی، مردم را به سمت یک تفکر التقاطی بکشاند و روحانیت بیش از هر عنصر دیگری مانع اینها بود و طبیعی است که اینها روحانیستیز باشند. اینها تفسیر المیزان را آورده و در جلد ۱ و ۲، نوزده مورد را علامتگذاری کرده بودند و مسخره میکردند.
🔹 چرا این کار را میکردند؟
چون میخواستند تفاسیر فرقانگونه جا بیفتد. اینها چند سئوال جور کرده بودند که از خیلی از علما میپرسیدند، از جمله اینکه رفتار حضرت امیر(ع) با خوارج چگونه بود؟
لابد میگفتند دموکراتیک بوده.
خیر، به اصطلاح اینها حضرت در مراحل اول دموکراتیک عمل کرده، همراهی کرده، میدان را باز کرده، حتی ابن ملجم را قصاص قبل از جنایت نکرده، اما بعد با خوارج جنگیده و چند هزار از آنها را هم به درک فرستاده، بنابراین اینها دنبال این مطلب نبودند که آیا مولا دموکراتیک عمل کرده یا نه، بلکه در واقع میخواستند ارتباط وثیق بین روحانیت و اسلام را بشکنند و آنها را از جایگاه تفسیر صحیح و رسمی دین تنزل دهند. پس اینها اصل روحانیت ستیزی را از سازمان گرفتند.
علت دوم این بود که نهضت، نهضت روحانیت بود و یک مرجع تقلید در رأس آن بود و روحانیت مدیران بعد از امام بودند. اینها میخواستند رهبری انقلاب را به دست بگیرند، بنابراین از نظر سیاسی هم روحانیت را مانع اصلی خود میدیدند. اینها چرا مرحوم مطهری را زدند؟ چون مطهری داشت مسائل بعد از انقلاب را پیشبینی و باز میکرد. مسئله سوم این بود که آنها میدانستند هر روزی که روحانیت و به تبع آنها متدینین متوجه انحراف آنها بشوند، طردشان خواهند کرد، لذا سعی داشتند روحانیت را بشکنند.
┄❅✾❅┄
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔹 ناگفتههای عملیات بدر (۷)
محسن حسینی نهوجی
مسئول دفتر وقت سردار صفوی
✺✺✺✺✺✺
دشمن بعثی بیش از ۲۰ تیپ زرهی و پیاده مکانیزه تازه نفس، بابیش از ۵۰۰ دستگاه تانک و نفربر نو را، برای تداوم پاتک ها به منطقه نبرد منتقل کرده بود.
بر اثر تشدید پاتک های متوالی، بمباران های بدون وقفه و نبود پدافند هوائی، حملات شیمیائی و آتش سنگین توپخانه دشمن، تدارکات و پشتیبانی خدمات رزم مختل شده، یگانهای خودی را در وضعیت بغرنجی قرار داده بود. به دلیل نداشتن سلاح ضد زره با برد مناسب برای مقابله با انبوه تانک های دشمن و حتی کمبود آر پی جی، نداشتن پدافند هوائی و عدم امکان پراکندگی نیروها، به منظور حفظ نیروها و انتقال مجروحان به مراکز درمانی و سازماندهی مجدد یگانها، دستور داده شد طبق طرح ابلاغی، یگانها به صورت منظم به مواضع قبلی بازگشته، خطوط پدافندی را تقویت نمایند.
پیگیر باشید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍂
🍂 سمت چپ شهد مهدی باکری. سمت راست عزیز جعفری. روبرو امیر حسنی سعدی و محمدی. یک روز قبل از شهادت باکری
@defae_moghadas
🍂
🔹 ناگفتههای عملیات بدر (8)
محسن حسینی نهوجی
مسئول دفتر وقت سردار صفوی
✺✺✺✺✺✺
برخی از گردان های درگیر، با عدم پذیرش بازگشت، با تاخیر دست به عقب نشینی زدند. با حضور فرماندهان ارشد در صحنه، طرح عقب نشینی با نظم و طبق برنامه تنظیمی اجرا شد.
برادر رحیم صفوی و جناب سرهنگ صیاد شیرازی، فرماندهی مشترک قرارگاه ظفر را به عهده داشتند. یگانی که مسئولیت پشتیبانی قرارگاه مزبور را به عهده داشت، بر اثر شدت آتش توپخانه و بمباران های هوائی دشمن، از پشتیبانی قرارگاه ظفر بازمانده، تغذیه نیروها مختل شده بود.
برادر رحیم و صیاد شیرازی نیز، با تکه ای نان خشک سد جوع می کردند. روز ۲۶ اسفند، از نان خشک هم چیزی نمانده، فقط مقداری آجیل باقی مانده بود. در این گیر و دار، یک دستگاه وانت توزیع غذا، حین عبور از مقابل سنگر، با پرسیدن آمار، دو عدد نایلونی را که درون هر یک سه پرس غذای گرم بود با عجله به درون سنگر انداخت.
پیگیر باشید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍂
🍂 آیا می دانید :
از پل خیبر بهعنوان شاهکار مهندسی قرن ۲۱ یاد کردهاند و نمونهاش را در هیچ جای دنیا سراغ نداریم.
نیروهای پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد در بهمن ماه ۱۳۶۲ یک پل شناور ۱۴ کیلومتری به نام «پل خیبر» بر روی هورالعظیم ساختند که راه مهم ارتباطی عقبه جبهه با خط مقدم «جزایر مجنون» بود.
باتوجه به سابقه فنی و مهندسی مهندسین طراح جهاد در موضوع پلسازی در عرصههای مختلف، همه تجربههای قبلی این نیروها در طراحی این پروژه به کار گرفته شد. عمده مشکلات طرحهای قبلی مانند هزینه بالای ساخت، آسیبپذیری بسیار بالای پل در مقابل ترکش و سخت بودن روش مونتاژ و حملونقل پل بود که همگی در طراحی جدید برای پل خیبر، برطرف شده بود.
این پل ۱۴ کیلومتری، از دنبال هم قرارگرفتن حدود ۲۵۰۰ قطعه شناور تشکیل شده بود که هر کدام ۶ متر طول و بیش از ۳ متر عرض داشته، به وسیله گوشواره و پیم به هم متصل شده بودند. هر قطعه پل، برای قابلیت شناوری بالاتر و امکان تحمل وزن بیشتر، چهار باله شناور هم به عنوان کمک در دو طرف خود داشت. شاسی هر قطعه از پل، شامل ۴ تیرآهنِ ۱۴ لانهزنبوری بود که روی آنها یک ورق ۴ میلیمتری آجدار قرار گرفته بود و چهار باله اطراف پل هم با لولا و پیم به این شاسی وصل بود.
#آیا_میدانید
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 ۴. یادمان
« دهلاویه»
─═༅𖣔"✾🔹✾"𖣔༅═─
🔹 دهلاویه
روستایی در غرب سوسنگرد که در جریان هجوم دشمن، پس از ۱۰ روز دفاع سرسختانه در تاریخ ۲۴ مهرماه سال ۱۳۵۹ اشغال شد. در طی عملیات های رزمندگان، ستاد جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید مصطفی چمران تلاش هایی برای آزادی مناطق اشغال شده انجام دادند و سرانجام در تاریخ ۲۴ شهریورماه سال ۱۳۶۰ در عملیاتی به نام آیت الله مدنی (اولین شهید محراب در تبریز) دهلاویه آزاد شد.
در نزدیکی این روستا یادمانی واقع شده که محل شهادت دکتر چمران (وزیر دفاع و نماینده مجلس) به همراه تنی چند از همرزمانش است هر چند زیارت قبور خواهران معصومی که به صورت جمعی مدفون این سرزمین شدند نیز خالی از لطف نیست.
تعداد بسیاری از زائران جبهههای نور، از این یادمان که در جنب آن نمایشگاهی از آثار شهید چمران قرار دارد بازدید بعمل میآورند.
#راهیان_نور
#یادمان
@defae_moghadas
🍂