eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 کودتای نوژه ۸ 🔻 اعترافات قطب زاده ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 شما ضمن معرفی خود، علت دستگیری‌تان را بیان کنید. - من صادق قطب‌زاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامه‌ای بود که به نام برنامه‌ی براندازیست که من سعی می‌کنم همین برنامه را و انگیزه‌هایش را [با] جمع‌بندی که فعلاً به آن رسیدیم، یکی پس از دیگری عنوان کنم. از مدتی قبل، حدود 3 ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه‌نظرهایی داشتم و آن‌ها هم به هم‌چنین. بعد از قبول نقطه‌نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد و بر اساس این، بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن‌ها دادم. یک نقشه‌ عادی بود. آن‌ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن‌جا را ببینیم. آن‌ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن‌جا منزلی بغل منزل امام داشت. معرفی کردم و این‌ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت. چگونه و چه نوع. هفته‌ بعد آن [کسی] که، دو هفته قبل از دستیگری من بود آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آن‌جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل. هدف چه بود؟ - هدف از بین بردن همه‌ سران حکومت من جمله امام. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم. یکی مسأله‌ آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم که چکار می‌شود کرد و «نه» نگفتم. آن‌ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه‌ کوبیدن آن‌جا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند و قرار شد که آن‌ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم‌نهایی در این زمینه گرفته شود. فی الواقع، من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام، جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه‌ نقشه مثل گرفتن مراکز سپاه، کمیته، رادیو تلویزیون، محاصره‌ جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشه‌ای بود که در واقع انجام شد و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی دربیاید دستگیر شدیم. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
AUD-20220722-WA0014.opus
3.89M
🍂 خاطرات اسارت/احمدکرمونی آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیست‌و‌دوم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻منابع خبری خارجی پیشنهاد ناعادلانه صلح ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 پیشنهاد آتش‌بس و صلح، ترفند دیگر صدام بود با این کار سعی می‌کرد تجاوز رژیم خود را مخفی نگه دارد. صدام شش روز پس از آغاز جنگ در حالی که به اهداف خود نرسیده بود آتش‌بس مشروطی را اعلام می‌نماید که این پیشنهاداز سوی ایران به علت ناعادلانه بودن مردود اعلام می‌گردد. همچنین از سوی سازمانها و کنفرانسهای بین‌المللی و اسلامی پیشنهادهای زیادی برای صلح اراده می‌گردد و چون همه آنها بر روی حق مسلم ایران اسلامی پا گذاشته بودند مورد توافق ایران واقع نمی‌شود. لذا این موضعگیری‌ها موجب به دست آمدن سوژه تبلیغاتی برای رژیم بعث عراق شده و به مشوب کردن چهره ایران و ضایع کردن حقانیت ایران اسلامی پرداخت و بر همین اساس،‌ رادیو بغداد در یک تفسیر خبری خود می‌گوید: ... عراق مایل به ادامه جنگ نیست ... رهبر عراق از قطع خونریزی جوانان سخن می‌گوید... عراق از مواضع قدرت سخن از صلح و پایان جنگ می‌دهد زیرا مایل نیست آسیب بیشتری به خلقهای ایران برسد. طارق عزیز نیز در مصاحبه‌ای با رادیو آمریکا گفت: «من معتقدم ایران پیشنهاد آتش‌بس را خواهد پذیرفت». منبع: (رادیو بی‌بی‌سی 11/7/1359) @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۳۹ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹آخرین روز آبان / آزادی اکنون سه ماه از آزادی آخرین گروه اسرا می‌گذشت. علی رغم اینکه صلیب سرخ ما را ثبت نام کرده بود اما هنوز صدام ما را با نیت گرفتن امتیاز از ایران نگه داشته بود. وزیر خارجه وقت ایران آقای دکتر ولایتی هم یک بار برای مذاکره وارد بغداد شده بود و عکس دست دادن او با صدام را در صفحه اول تمام روزنامه های عراق که به صورت خیلی بزرگی چاپ شده بود دیدیم. البته بعدها در ایران آقای دکتر ولایتی در دیدار بچه ها گفته بود؛ من برای آزادی شما باقی مونده اسرا مجبور شدم ذلت دست دادن با صدام رو بپذیرم. صبح روز آزادی ۶۹/۸/۳۰ را هرگز فراموش نمی‌کنم. همان گونه که شب اسارت ۶۵/۱۰/۴ را هرگز فراموش نخواهم کرد. صبح روز ۶۹/۸/۳۰، مأموران صلیب سرخ دوباره وارد اردوگاه شدند و گفتند: «هر کسی میخواهد به ایران برود بیاید ثبت نام کند». دوباره همه مان ثبت نام کردیم لباس خاکی نو تنمان کردند. اتوبوسها آمدند سوار شدیم و حرکت کردیم. هنوز مطمئن نبودیم که قضیه جدی است. یعنی واقعاً دوران اسارت ما هم داشت به پایان می‌رسید؟! همان قدر که قبول واقعیت اسارت در اولین لحظه هایی که عراقی‌ها بالای سرم مشغول توزیع نان صمون بودند هم بالأخره رهایی از این همه مصیبت و رنج و شکنجه غیرقابل باور می نمود. دلهره هایم آن وقت اضافه می‌شد که نمی‌دانستم آیا از این امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آمده ام یا... در مدت زمان زندگی یک انسان لحظات باشکوهی وجود دارد که در مجموع شاکله آن، انسان مرهون آن لحظات است. به نظرم لحظه آزادی همان قدر باشکوه بود که لحظه اسارت سخت بود. در لحظه ی اسارت احساس می‌کردی خداوند تو را برای یک امتحان بزرگ لایق دیده و در لحظه آزادی احساس می‌کردی خداوند متعال تو را لایق امتحانی دیگر به نام آزادی تشخیص داده و در هر دو مورد باید سعی می‌کردی از این امتحانات موفق و سربلند بیرون بیایی. ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را مدت ها بود که علی رغم فشار عراقیه‌ا ریش‌هایمان را کوتاه نمی کردیم و خلاصه با ریش‌های بلندمان ابهتی پیدا کرده بودیم. افسر بعثی تهدید کرد باید ریش هایتان را بزنید در غیر این صورت به ایران نمی روید. گفتیم ما به ایران نمی رویم مگر با همین ریش‌ها. اولش مخالفت کردند لحظاتی اتوبوس ها معطل شدند. بعد افسر عراقی آمد و گفت: به درک بذار با همین سر و وضع پریشون به ایران بروند، ما می خواستیم بهتون خدمتی بکنیم. ما را به فرودگاه بغداد. بردند پای پلکان هواپیما به هر یک از ما یک جلد قرآن هدیه دادند. سوار هواپیمای العراقیه شدیم. بعد از دقایقی هواپیما از روی باند پرواز بلند شد و به هوا خواست. اما آیا واقعاً مقصد ایران بود یا باز هم توطئه ای دیگر در پیش بود. از بس ما را از این اردوگاه به آن اردوگاه برده بودند احتمال این که باز هم ما را به اسارتگاهی دیگر ببرند بسیار زیاد بود. بیش تر از این که خوشحال باشم بهت زده و متحیر بودم. باورش برایم سخت بود که بالاخره داشتیم آزاد می شدیم. خدایا نکند ما را تحویل آمریکائی‌ها بدهند. هر چه بود به احتمال زیاد مقصد ما خارج از کشور عراق بود. اما کجا... •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کلیپی زیبا از آزادی اسرای ایرانی و بازگشت پرشکوهشان به ایران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ زیبای "یاد دوست" حسن کشتکار ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 کودتای نوژه ۹ 🔻 اعترافات قطب زاده ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 چگونه می‌خواستید مواد منفجره را به جماران ببرید؟ صحبت از این شد که می‌شود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آن‌جا می‌رود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت: من متعهد می‌شوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولاً به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.   🔹 در این رابطه آیا قرار بود اسلحه‌ای هم از خارج آورده بشود؟ - نخیر، در این رابطه ابداً به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسأله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این‌که اسلحه از جایی بخواهد وارد بشود، بر این منظور نبود.   🔹 پس در رابطه با چه بود؟ این‌ها مدتی قبل گفته بودند به من، اولاً اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند، ولی مدتی قبل، در حدود مثلاً یک ماه و خورده‌ای قبل، سؤال کردند از من که، یعنی یک لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما این‌ها را می‌خواهیم. من هم گفتم سعی می‌کنم آن‌ها را تهیه بکنم و این‌ها را فرستادم برای خارج از کشور، ولی عملاً امکان تهیه‌اش به علت نبودن پول نبود.   🔹 با چه کسی تماس گرفتند و در خارج از کشور قرار بود چه کسی هماهنگ بکند؟ مسأله‌ رابطه با خارج از کشور، خودش یک بحث دیگریست. 🔹 آن بحث را خواهیم کرد منتها در این رابطه‌ مشخص، این هماهنگی و ارتباط با اسلحه در خارج با چه نیرویی قرار بود انجام بشود و شما از کی خواستید؟ من فقط به یکی از دوستانم آقای بیلران، لیست را فرستادم و گفتم آیا می‌شود این‌ها را تهیه کرد و او گفت: اگر پول باشد امکان تهیه‌اش، توسط دلال‌ها هست که اصلاً پولی نبود و اصلاً تهیه هم نشد.   🔹 در این طرحی که در ذهن شما بود، چگونه ممکن بود شخص امام سالم بماند و دیگران در طرح انفجار از بین بروند؟ - بله، مسأله در همین بود که عرض کردم چون بحث انفجار در آن‌جا در آخر سرش، به صورت کوبیدن آن‌جا بود. مسأله‌ جان امام در [خطر] بود من به اعتبار عاطفی خودم حاضر نبودم که زیربارش بروم و تصمیم داشتم مخالفت کنم. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
AUD-20220722-WA0016.opus
3.48M
🍂خاطرات اسارت / بیماری آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیست‌و‌سوم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 در کوچه‌های جنگ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت پانزدهم بعد از چندین بار انهدام وسیع ستونهای زرهی و لجستیک عراق بر روی جاده سوم فاو بصره، برای پنهان موندن تحرکاتشون از جاده اول و دوم استفاده می‌کنند. احتمالا تصورشون اینه که چون این دوتا جاده لابلای نخلستان است ما نمی‌بینیمشون. غلام زرقانی پیشنهاد می‌کنه برای فریب بیشتر دشمن، سعی کنیم ماشین هاشون رو در نقاطی مورد هدف قرار بدیم که روبروی پالایشگاه نباشه اینجوری اونها تصور می‌کنن دیدگاه ما در همون نزدیکی‌هاست و به پالایشگاه مشکوک نمی‌شوند، ایده خوبیه. تعداد زیادی کمپرسی و ماشین آلات راهسازی به‌سمت فاو در حرکتن. شاید قصد دارن با خاکریزی در مناطق باتلاقی راهی برای نفوذ تانکهاشون ایجاد کنن. شکار کمپرسی ها و کامیونها با خمپاره ۸۱ خیلی با حال و لذت بخشه. بیش از 20 روز از تصرف فاو گذشته و عراق همچنان در حال پاتک زدن است، چقدر نیرو و مهمات و ماشین الات و اسلحه از دست داده، فقط خدا میدونه و بس. هر روز تعداد زیادی شون هم اسیر می‌شوند، در چند نوبت گروهان گروهان تسلیم شدن، خیلی هاشون منتظر فرصت هستن تا تسلیم بشن و از دست صدام نجات پیدا کنن. بعضی از بچه ها از همین‌هایی که تسلیم شدن چند نفری را توی مقرهاشون نگه داشتن برای شستن ظرفها و لباسها!!! از عجائب اینه که تلویزیون عراق با پررویی تمام مارش پیروزی میزنه و تصاویر خندان صدام حسین رو نشون می‌ده، خدا لعنتت کنه مردکه دروغگو. بعد از حدود ۶۰ روز جنگ و نبرد خیلی سخت، اسفند ماه هم تمام شد و عید نوروز اومد. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻تبلبغات غیرواقعی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 در طول هشت سال جنگ ایران و عراق، دستگاههای تبلیغاتی عراق کوشیدند با استفاده از روشها و شگردهای مختلف، صدام را یک الگو و رهبر قهرمان تاریخ و انسان دوست معرفی نمایند و از آن طرف چهره ایران و دولت اسلامی را مخدوش و ضد انسانی جلوه دهند. مثلاً: رادیو بغداد در معرفی شخصیت صدام چنین می‌گوید: «صدام رهبر بی‌مانند تاریخی، رهبری است که شبانه روز به فکر آسایش خلق خود می‌باشد از احوال مردم جویا می‌شود، به سازمانها و دستگاههای دولتی و وزارتخانه‌ها می‌رسد، به دورترین نقاط کشور می‌رود و از نیازمندیهای مردم مطلع می‌شود مردم را در دفتر خود می‌پذیرد و.. چنین رهبری را خدا عطا می‌فرماید و عراق هم مستحق چنین رهبری است. این رهبر پیشاپیش ملت قرار گرفته و تمام مردم عراق اعم از ارتش و ملت پشت سر او است.». (شیرازی 1376 ص 14) این رادیو در مقابل، چهره ایران را آشوب زده، دارای سختی‌ها و مشکلات غیر قابل علاج و از تمامی جهت عقب‌مانده معرفی می‌نماید. همان رادیو در معرفی حال و اوضاع داخلی ایران می‌گوید: «داخل ایران پر از پریشانی و هرج‌ومرج است. اقتصاد ایران کاملاً ویران گشته تمام اعمال مربوط به توسعه ایران متوقف گشته و میزان صدور نفت به طور هول‌انگیزی کاهش‌یافته و دامنه بیکاری در حد حیرت‌انگیزی گسترش یافته و دانشگاهها بسته شده است و موج فرار مردم از کشور اوج می‌گیرد». (شیرازی، 1376، ص 15) @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۴۰ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 مهمان دار عراقی غذا آورد و خوردیم. ساعتی گذشت، خلبان اعلام کرد برای فرود در فرودگاه مهرآباد ارتفاع کم می‌کنیم. نگاهی به بیرون انداختم اولین چیزی که دیدم ساختمان های سر به فلک کشیده و یک اتوبوس دو طبقه بود. مطمئن شدم تهران است. برای من در آن لحظه آن ساختمانهای سر به فلک کشیده، قطعه ای از بهشت و آن اتوبوس دو طبقه قدیمی دودزا به سان براق بهشتی بودند. هواپیما نشست. باید مدتی صبر می‌کردیم تا پلکان را می‌آوردند. قلبم به تپش افتاده بود. دوست داشتم شیشه ها را می‌شکستم و با سر از پنجره هواپیما به بیرون می پریدم. نادر دشتی پور کنارم نشسته بود. او معصومانه و با صدایی بسیار آرام می‌گریست. در آن لحظات گریه خیلی کلاس داشت. در فیلم آزادی اسرا که از تلویزیون عراق پخش می‌شد می‌دیدم که چگونه بچه ها هنگام دیدن خاک وطن به روی زمین افتاده و گریه می‌کنند. اما من گریه ام نمی‌آمد. هر چه سعی کردم دیدم اصلاً نمی توانم گریه کنم. بیشتر حالت یک آدم شوکه شده و مبهوت را داشتم. در همین فکرها بودم که درب هواپیما باز شد. پیاده شدیم. بعد از سه سال و یازده ماه یا به تعبیری دیگر هزار و چهارصد و بیست و پنج روز دوری از خاک ایران اسلامی، سربر خاک کشورمان گذاردیم و خداوند متعال را بر نعمت آزادی شکر کردیم. اولین قیافه هایی که دیدیم چند نفر بسیجی بودند که با اونیفورم های شیک برای استقبال آمده بودند. برایم تعجب آور بود! از نظر ما بسیجی یعنی یک چهره خاک آلوده با لباسهای خاکی و موهای ژولیده. تا آن موقع بسيجی تر و تمیز با لباس فرم مرتب ندیده بودم. از این که بسیج تعطیل نشده خوشحال بودم. در اسارت نگران بودم نکند بعد از جنگ بسیج تعطیل شود. کمی جلوتر در قسمت VIP یا همان تشریفات منتظرمان بودند و مراسم استقبال کسل کننده ای برگزار شد. دوست داشتم زودتر ما را رها کنند تا پیش خانواده مان برگردیم. آنجا چند نفری را با لباس سپاهی دیدم که روی دوششان درجه داشتند. باز هم تعجبم بیش تر شد چون آن موقع سپاهی با درجه ندیده بودیم. سپاهی‌هایی که ما با آنها هم رزم بودیم، حتی به زور حاضر بودند که حقوق بگیرند چه برسد به درجه. رفتار مردم شهر هم برای مان غریب بود. حتی حرکات مجری تلویزیون هم برایم جلف به نظر می رسید. با خودم گفتم: «خدایا! اینجا همه چی عوض شده اینا چرا این جوری می‌کنند». بعد از مراسم استقبال رسمی سوار اتوبوس‌ها شدیم و به مقصد قرنطینه و آزمایش‌های پزشکی حرکت کردیم. مسیر حرکت از داخل شهر بود. مردم در گوشه و کنار خیابان ابراز احساسات می‌کردند و ما هم برایشان دست تکان می‌دادیم. از دیدن شهر با مردم آزاد لذت می‌بردم. البته خدا را شکر که در سال ۱۳۶۹ آزاد شدیم به احتمال زیاد اگر سال ۱۳۹۰ آزاد می‌شدیم و این وضعیت خیابانهای شهر تهران را می‌دیدیم یا فکر می‌کردیم به جای ایران ما را به کشور دیگری برده اند و یا از دیدن این وضع سکته می‌کردیم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 صحبت های دکتراحمد چلداوی به مناسبت هفته دفاع مقدس وآغاز سال تحصیلی ۹۹ و بیان خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 🍂