eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدا خیرتان دهد باردیگر مرور خاطرات جناب چلداوی عزیز خلق وخوی وحشیانه بعثیان را نشان داد وارتباط باخدا وایستادگی در مقابل خصم زبون را که جزو لاینفک آزادگان عزیز میباشد را در قلب جان ودلمان روشن کرد ممنون از دست اندر کارا حماسه جنوب • نبی الله رفیعی 🍂
🔹 سلام علیکم از زحمات شما بابت انتشار خاطرات خوب پرفسور چلداوی تشکر می‌کنم واقعاً خسته نباشید خداوند به شما اجر مجاهدان فی سبیل‌الله عنایت فرماید • یزدان جلالی 🔹 سلام ودرود بر شما و مجاهدان راه خدا بسیار زیبا از بین تمام مطالب گروه بنده لحظه شماری میکردم تا قسمت جدید خاطرات پرفسورچلداوی را منتشر نمایید تا با دیدن ان از لحطه لحظه دوران اسارت رزمندگان درس بگیرم از زحمتهایتان کمال تشکر را دارم خداوند شما را با بنده حقیر با شهدا ورزمندگان با خلاص محشور نماید التماس دعا به همه دوستان • رضا فقی زاده 🔹 سلام.خسته نباشید کانالتون خیلی خوبه اما میتونه عالی هم باشد. خاطرات برادر نوریان خیلی خوبند چون ساده وبی تکلف می گوید وبه بسیاری از سئوالات ذهن ما پاسخ می دهد . من باچند آزاده مصاحبه داشته ام هرچه بود کلیات گویی بود اما برادرنوریان طوری خودمونی وبازبان محاوره ای می گوید که لحظه لحظه با اودرسلول ها وآسایشگاهها را حس می کنیم و فکر می کنیم درکنار اوهستیم. با تشکر • حمید حسن زاده 🔹 سلام علیکم؛خدا قوت خسته نباشید؛ یک‌ نسخه از کتاب۱۱ خاطرات پروفسور حاج احمد چلداوی را با امضای خودشان چند سال پیش بعنوان یادگاری و هدیه دریافت نمودم.ولیکن فرصت مطالعه را پیدا نکردم.در طول مدتی که خاطرات ایشان در کانال درج می‌شد با دقت و حوصله مطالعه کردم خاطرات ایشان خیلی جذاب و شیرین بود.داستان فرار ایشان و دو تن از دوستان آزاده تکریت۱۱ را شفاها شنیده بودم ولی مطالب کانال را با دقت بیشتری مطالعه کردم.ان‌شاءالله در انجام این امور موفق و مؤید باشید.🌹🌹🌹 • محمد سلیمانی آزاده تکریت ۱۱ در صورت امکان و صلاحدید آیدی بنده را در زیر پیام درج کنید. @takrit11pw90 🔹 سلام علیکم ضمن عرض ادب و احترام خدمت شما جناب جهانی مقدم و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و تبریک به مناسبت عید سعید فطر خاطرات پرفسور چلداوی از خاطرات ناب و ماندگار دفاع مقدس بوده ای کاش این خاطرات رو در قالب یک کتاب به نسل امروز معرفی میکردند از شما بابت ارسال خاطرات پرفسور چلداوی تشکر میکنم ان شاالله همیشه برقرار باشید. ارادتمند • سیدرضا نعمتی فارس ارسنجان 🔹 سلام و خسته نباشید، بنده یک جلد از کتاب آزاده سرافراز پروفسور چلداوی را در اختیار دارم و آن را مطالعه کرده ام، با این حال هر شب انتظار درج خاطرات ایشان را در کانال حماسه جنوب داشته و دارم ، دست مریزاد ، بسیار عالی، در برهه‌ای در جمع آوری خاطرات نیرو‌های درمان در دوران دفاع مقدس فعالیت داشتم (هرچند چاپ نشد) و شوق نسل جوان را برای آگاهی از آن دوران می دیدم ، ان شاءالله موفق و پیروز و عاقبت بخیر باشید • عبدالرضا کرامت از نسل دفاع مقدس 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 سقوط فاو از زبان سه تن از مسئولین روحانی، رضایی و هاشمی در بخشی از مستند "اتاق جنگ" 🔸 هنگامی که این مصاحبه‌ها در کنار گزارشات دیده‌بان‌های جبهه فاو، مبنی بر افزایش تحرکات دشمن قرار می‌گیرد، باز هم بر ابهامات و چرایی‌های کمبود نیروی خودی در منطقه می‌افزاید و پرسشی پایدار که: "آیا می‌شود گزارشات به دست فرماندهان جنگ نرسیده باشد و اینگونه غافلگیر شده باشند؟" ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 خاطرات بعدی کانال 👇 از کتاب: "مردی که خواب نمی دید" می باشد. با توجه به تکرار نام آزاده عزیز مرحوم مهندس اسدالله خالدی در خاطرات آزادگان بر آنیم تا در شب های آینده این کتاب را به دیدگان همراهان کانال هدیه نمائیم. ● این خاطرات داستانی حاوی زندگی سیاسی و مبارزاتی ایشان از دوران پهلوی‌ها تا انقلاب و دفاع مقدس و اسارت می‌باشد. @defae_moghadas 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂خاطرات اسارت/بعد از آتش‌بس محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیست‌و‌هفتم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 سمت راست من (محمدعلی نوریان) و شهید سید محمود موسوی، سال ۶۲ 🍂
🍂 سمت راست من (محمد علی نوریان) و شهید منصور سلیمانی سال ۶۲ قبل از عملیات والفجر۴ شهر سقز 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت نوزدهم توی همین دید و بازدیدها بساط خاطره گویی از عملیات والفجر۸ حسابی داغه. حسین جلی زاده، احمد نویدپور(ناجی الزخما)، جهانگیر سعادت پور، مهران نیرو ووو از هنرنمایی هاشون تعریف می‌کنن. عجب خاطراتی، عجب حماسه های معجزه واری! شک ندارم اگه یه غریبه این خاطره ها را بشنوه باورش نمی‌شه و تصور می‌کنه لاف آبودانیه. مهدی مرجان تعریف می‌کنه از لحظه‌ای که همراه فرهاد آغاجری فرمانده گردان زرهی در کنار دریاچه نمک و جاده ام القصر، اشتباهی به خاکریز عراقی‌ها نزدیک شدن. وقتی متوجه می‌شن به‌سرعت به‌سمت یه تانک دشمن میدون و به‌طرز معجزه آسایی تانک T59 دشمن رو برمیدارن و از خاکریز دشمن فرار می‌کنن، در حین برگشتن به سمت خاکریز خودی یه PMP هم گیر میارن. جالب اینکه هر دودستگاه نو نو و صفرکیلومتر هستن. حسین جلی زاده و جهانگیر سعادتپور از اسرایی که توی مقر نگهداری کردن و ازشون کار می‌کشیدن تعریف می‌کنن، حمید احمدزاده و مهران نیرو، از انهدام تانکهای دشمن بوسیله 106 تعریف می‌کنن. احمد نویدپور یه کنایه بسیار قشنگی به تانکهای منهدم شده میزنه، تانکهای پیشرفته روسی در مقابل ایمان رزمندگان اسلام کلاه از سرشون برمیدارن، این کنایه را وقتی گفت که مهران نیرو و حسین جلی زاده و مهدی مرجان داشتن در مورد تانکهای تی هفتادودویی که منهدم کرده بودن و در حین انفجار برجکشون کنده می‌شد صحبت می‌کردن. این تعریفها یه جوریه که باورت نمی‌شه، در کشاکش یه عملیات فوق العاده سنگین، زیر آتشباری و بمباران لحظه به لحظه صدها تانک و توپ و هواپیما، در مقابل چشم صدها نیروی دشمن این بچه ها با شوخی و خنده تانکهای دشمن رو به غنیمت می‌برن یا منهدم می‌کنن. اینها جنگ رو به بازی گرفتن و اینهمه اسلحه خطرناک و کشنده رو مثل اسباب بازی تو دستهاشون نرم کردن. و جالبترین نکته اش اینه که لابلای صحبت‌هاشون این حماسه ها رو به امدادهای غیبی و کمک اهل بیت منسوب می‌کنن. من هم مثل همیشه، ساکت و سراپا گوش دارم این حماسه های عجیب و غریب رو توی ذهنم حفظ می‌کنم و دعا می‌کنم یه کارگردان یا نویسنده توانا پیدا بشه و از این خاطرات صدها فیلم و کتاب بسازه. حبیب احمدزاده که بتازگی داییش شهید شده، ساکت و آروم منطق الطیر را باز کرده و غرق شده شاید دوباره تو فکر یه نقشه ی جدید برای مسخره کردن ارتش صدامه. غلام زرقانی هم که خیلی اهل منطق و فلسفه است لابلای دیوان حافظ داره قدم میزنه. دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بهمن ماه بود؛ آبِ سرد؛ هوا تاریک و آسمان هم شروع به باریدن کرد و اروند؛ خروشان شده بود؛ اما فرزندان خمینی دل به دریا زدند ... فدای مظلومیت بچه هایی که با رمز یا فاطمه الزهرا(س) آن شب به آب زدند...  ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 نیروهای بسیج وفیق السامرایی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ .. ظرف سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰ اطلاعات را بر اساس آخرین تحولات برق آسای ایران، تازه می کردیم. پس از سرنگونی شاه، توانمندی رزمی ایران، به سرعت کاهش یافت و تا ۴۰ درصد توانمندی سابقش افت کرد. بیش از نیمی از هواپیماهای جنگی و صدها فروند هلی کوپتر از کار افتادند. افسرانی که درجاتشان بالاتر از سرهنگی بود، بازنشسته و نیروهای مسلح دستخوش ضعف خطرناکی شدند. نیروهای سپاه پاسداران نیز گرفتار کنترل امنیت از دست رفته در ایران، به ویژه در کردستان و بلوچستان بودند و هنوز به عنوان یک نیروی رزمی برای جنگ خارجی مطرح نبودند. اما با آغاز جنگ، نیروهای سپاه پاسداران به حدود ۲۰ هزار نفر افزایش یافتند. غیر از آنها باید به نیروهای پراکنده مردمی نیز اشاره نمود. نیروهای ما و وضعیت عراق از برتری کاملا آشکاری برخوردار بودند، اما مسائل مربوط به یک لشکرکشی بلند مدت به عنوان عامل مؤثری در روند درگیری به جای خود باقی بود. 🔅 از کتاب ویرانی درواز‌های شرقی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۴۴ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 هنوز کمتر از یک ماه از آزاد شدنم نمی‌گذشت که در کلاسهای درس شرکت می‌کردم. تمام روز را به مرور درسها اختصاص داده بودم. در کلاسهای کامپیوتر هم شرکت می‌کردم. پیشرفت تکنولوژی در عرصه کامپیوتر برایم بسیار تعجب آور بود. هنگام اسارتم در سال ۱۳۶۵ در کل دانشگاه فقط یک کامپیوتر که آن هم فقط در دسترس یک اپراتور مخصوص بود و دانشجویان فقط از طریق اتاق پانچ و کارت پانچ، برنامه نویسی می‌کردند. اما الآن تعداد زیادی کامپیوتر در دانشگاه وجود داشت که در دسترس همگان بود. در کلاسهای آموزش کامپیوتر شرکت کردم، اما حرف‌هایش را نمی فهمیدم. از کلماتی استفاده می کرد که همه بلد بودند اما من معنی آنها را نمی دانستم. اولش می‌ترسیدم سؤال‌هایم باعث تمسخر دیگر دانشجویان شود. اما کم کم به خودم گفتم مرد حسابی، خنده بچه ها که بدتر از کابل سه فاز بعثی ها نیست، اگه بخوای این جوری پیش بری به هیچ جا نمی رسی. هنوز چیزی از کلاس نگذشته بود که دست را بلند کردم و سؤالی پرسیدم که طبق پیش بینی ام همه را خنداند. اما من کوتاه نیامدم و باز هم در کلاس شرکت می‌کردم و سؤال هایم را می پرسیدم. اصرار داشتم مطلبی را نفهمیده باقی نگذارم. از هر چه نمی فهمیدم می پرسیدم و اصلاً نگران تمسخر سایر دانشجویان و از همه مهمتر عصبانیت استاد هم نبودم. برخی سؤال هایم آن قدر بدیهی بود که باعث تمسخر بچه ها می‌شد و بعضی از اساتید هم خیال می کردند دارم دست‌شان می‌اندازم. لذا عصبانی می‌شدند. برایم مهم نبود. در راه‌روی دانشکده قبل و بعد از کلاس از استاد سؤال می‌کردم. بچه ها از این همه تلاشم متحیر بودند. درس مدار منطقی را در آن ترم برداشتم. جالب است که از پیش نیازهای این دروس که قبلاً پاس کرده بودم مثل درس مدار و الکترونیک چیزی یادم نمانده بود. برخی دوستانم برای این که سؤالهای بدیهی و ساده ام را برای اساتید و دانشجویان توجیه کنند برای استاد سابقه ام را توضیح می‌دادند. اما من دوست نداشتم هیچ کس از سابقه ام باخبر شود. دوست داشتم همان گونه که در کنکور ورودی از مزایای رزمندگی برای ورود به دانشگاه استفاده نکرده بودم حالا نیز بی هیچ منتی و مثل بقیه با من رفتار کنند. در آن لحظات هیچ چیز به غیر از جبران مافات برایم اهمیت نداشت. علی رغم این که قبل از اسارت جزء نفرات برتر دانشکده و با معدل الف بودم، اما واقعاً پس از چهار سال اسارت، تقریباً همه چیز را فراموش کرده بودم. دوستانم تقسیم کار کردند و هر کدام درسی را با من مرور می کردند. یکی الکترومغناطیس، دیگری مدار، اما اصل کار با خودم بود. سعی می‌کردم بیشتر از بچه ها برای رفع اشکال استفاده کنم. این گونه بود که به لطف الهی با سرعت در همان ترم تمامی این دروس را در کمتر از دو ماه دوباره مرور کردم و خود را به سطح علمی مطلوبی رساندم جوری که ترم دوم ۶۹ - ۷۰ معدلم ۱۷/۸۲ شد. تابستان هم در خانه دوام نیاوردم. شش واحد هم ترم تابستان برداشتم و با معدل بالای ۱۸ به اتمام رساندم. حالا دیگر شده بودم همان شاگرد اول دانشکده مثل قبل از اسارت. •┈••✾○✾••┈• پایان کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 با سلام خدمت دوستان عزیز و عرض تبریک بمناسبت عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و نیز خیر مقدم خدمت عزیزانی که به تازگی به کانال حماسه جنوب پیوستند👋 آخرین قسمت خاطرات پروفسور حاج احمد چلداوی تقدیم شما گردید. البته در کتاب، یک فصل دیگر از ادامه تحصیل ایشان در خارج از کشور و مشکلات عدیده ای که داشتند باقی ماند که شاید در حوصله این کانال نمی گنجید. ان شاءالله در شب‌های آینده کتابی دیگر از افتخارآفرینان عرصه دفاع مقدس به اشتراک گذاشته خواهد شد. همراه باشید و از نظرات خود مستفیض فرمایید. 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید سعید فطر عید پاکی و انجام تکلیف عبودیت و بندگی،بر ساجدین و عابدین درگاه الهی مبارک باد. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂خاطرات اسارت/ جابجایی محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیست‌و‌هشتم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 🔹 سراجی! محسن محمدی این کیف یادگار اسارت من است. خودم درستش کردم. جنس کیف از پارچه است. لباس‌هایی را که این اواخر در اردوگاه ۱۸ می‌دادند سرمه‌ای رنگ بود، لباس‌ها را با تیغ صورت تراشی برش می‌زدم و با سوزن و نخی که از پتوها می‌کشیدیم شروع به دوختن می کردیم و اون «سجاف» (حاشیه سفید) هم از جنس لباس دشداشه است که با ظرافت، برش می‌دادیم و می‌دوختیم . به جای زیپ درش هم از دکمه و پارچه به صورت حلقوی در می‌آوردیم و می‌دوختیم. من قبل از اسارت توی سراجی کار کرده بودم و تا اندازه‌ای می‌توانستم خودم الگوی کیف یا ساک را برش بزنم. در ایامی‌که تبادل شروع شده بود با خیال راحت لباس را داخل آسایشگاه با تیغ به صورت هندوانه برش دادم و دوختم. بعضی از دوستان هم خوششان آمد و مراجعه کردند و برای آنها هم برش زدم و طریقه دوختنش را هم آموزش دادم. توضیح: سَرّاجی یا چرم‌سازی سنتی یکی از قدیمی‌ترین هنر‌های ایرانی است. 🔹آزاده تکریت ۱۱ و ۱۸ بعقوبه @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا