🍂
🔻 #خاطرات_یک_گشت 8⃣1⃣
📝 خاطرات ارسالی
رزمندگان
بعد از ظهر همان روز ازدیدگاه خبر دادند که عراقیها کلّ موانع راهکار ما را که دیشب حاج حسین رفیعی با پا شخمش کرده بود، همه را به روز و جدید عوض کرده اند. عراق مهندسی خیلی قوی و کارآمدی داشت، ۳ ساعته همه موانعی را که در راهکار ما بود را در روز روشن تعویض کرده بودند.
فرداشب یک تیم گشت رزمی آماده، وارد راهکار شدیم. می خواستیم که عکس العمل عراقیها را در مورد دیشب بدانیم. و اینکه عراقیها راهکار را با گذاشتن کمین و یا موانعی غیر از موانع قبلی نبسته باشند. امّا از شانس خوب ما، عراقیها به درست کردن موانع قبلی بسنده کرده بودند.
امّا داستان آن شب با لطف و نظر الهی و کمک حضرت بقیّة الله اعظم عج ا.. به خوبی تمام شد. و عملیات ولفجر ۵ با مدّاحی که برادر آهنگران دراردوگاه لشگر در شب عملیات انجام داد، آنچنان روحیه ای به نیروهای عمل کننده داد که عملیات به نحو احسن و با دستیابی به اهداف تعیین شده پایان پذیرفت. ماجرای آنشب که همچنان سوألی در ذهنم مانده بود، با شهادت شهید منصور احمدی پور روشن شد .ایشان در جایی که با یکی از دوستان بودند ماجرا را اینگونه تعریف میکند. که لحظه ای را که ما شروع به فرارکردین، ایشان شروع به خواندن آیة الکرسی میشود و...
شهید احمدی پور واقعاً یک انسان وارسته و مخلص بود. دل پاک ومومنی داشتند.
انشاءالله با مولا و سرورمان اباعبدالله محشور شود.
پایان.
@dafae_moghadas
🍂
میگویند
"آرزوهای بزرگ داشته باشید"
قد و قواره شهدا نیستم
اما
خدا خودش می دونه که بزرگترین آرزومون بعداز آرزوی فرج مولا صاحب الزمان عج
#شهادت است.. #شهادت..
#نسئل_الله_منازل_الشهداء🕊
🍂
🔴 عطر وصال
عمود 300 / ساعت 20 / چهارم آبان 97
امروز را در مینی بوسی صبح کردیم. صبحی که با گرفتگی آسمان خدا و هوای دم کرده، خبر از آرامش قبل از توفان می داد.
بارندگی از دیشب شروع شده بود و در صبح بر شدتش افزوده شد و وضعیتی درست کرد.
عجب جمعی در مینی بوس دور هم جمع شده بودند. چند جوان خوش تیپ و مذهبی شیرازی که در نوحه خوانی و قاری قرآن بودن، هر کدام خبره کار بودند و در کنار آن، از شوخی و خنده چیزی کم نگذاشتند.
گوشه ای بچه های اهواز و در وسط جوان های بسیار ناب و مذهبی پاکستانی که با صرف هزینه زیادی خود را به مرز شلمچه رسانده بودند.
خستگی و طولانی بودن مسیر و گرمای زیاد خودرو باعث شده بود تا با اعتراض به راننده، او را متقاعد کنیم تا پانزده کیلومتری نجف کناری بزند تا با نوشیدن چای جان تازه ای بگیریم.
در کنار خوردن چای، دست میزبان در کارتن نان رفت و چند نان صمون به دستم داد. با دیدن نانهای صمون به یاد خاطرات دوستان آزاده افتادم که بارها از کمبود سهمیه غذا و نان های صمون حکایت ها داشتند. کمی به نان ها نگاه کردم و به یاد اسرا طعم آنرا در دهان احساس کردم.
وضع ورودی نجف اسفبار بود و تا نبینید باورتان نمی شود که در چه فقر محیطی به سر می برند و شاید خود بر اثر عادت ندانند که دنیا تغییر کرده.
البته از حق نگذریم وضع جاده ها و پل های هوایی غیر همسطح و صحن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه و پله نقاله با عظمت آن واقعاً تعریفی است و غیر منتظره.
شلوغی جمعیت و ترافیک موجود باعث شد تا مسیر را به طرف حرم مولای عشق حضرت امیر علیه السلام پیاده طی کنیم و آماده نماز جماعت شویم. نمازی که بخاطر عدم نظم موجود بسیار آرامش را از انسان می گرفت که جای تدبیر و بهبود اوضاع از آن می رود.
جمعیت بیشمار موجود در حرم، و رفت و آمدهای اطراف آن ناگفتنی است و از آن مهمتر حجم بالای پذیرایی از زوار که در صفوف منظم و طولانی غذا را به همه می رساندند و بخوبی توزیع می کنند. هر چند برای ما زدن به دریای بی کران جمعیت پیاده مسیر کربلا جذاب تر از وقت گذاشتن در این صفوف بود و لاجرم از آن گذشتیم و بین راه جبران کردیم....
سوار بر خودرویی سواری شدیم و خود را به عمود 150 رساندیم و اولین قدمها را با سیل عظیم جمعیت شروع کردیم.
🍂
🔴 باورکردنی نیست. خیل عظیم جمعیت از کوچک و بزرگ، کودکان سه چهارساله، پیرزن های ویلچری تا پیرمردهای هشتاد و چند ساله، همه در یک مسیر حرکت می کنند. آنهم نه در یک ستون یا چند ستون.
جاده کربلا دارای سه باند بزرگ است. دو باند رفت و جاده کندرو در اختیار زائران و یک باند در اختیار خودروها که آنهم به قسمت رفت و برگشت خودروها تقسیم شده ولی با این حال همچنان ازدحام در راهپیمایان سنگین است و چاره ای جز پشت پا خوردن های مکرر و ایستادن های ناخواسته بخاطر خرابی ویلچرها و چرخ های دستی و کالسکه های کودکان و پذیرایی و.... نیست.
چاره ای برای زائران نمانده جز رفتن به حاشیه مسیر خودروها. تصور کنید این حالت، از نجف تا کربلا و در روزها قبل از اربعین آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
چقدر صفا و چقدر وحدت و چقدر زحمت برای عاشقانه موکب دار که قابل وصف نیست و همچنان با هیجان و روی باز پذیرای مهمانان هستند.
در مسیر راهپیمایی آنقدر صحنه های اشکی و سوژه های مختلف وجود دارد که نیازی برای گشتن و جستن آنها نیست.
از همه جای دنیا آمده اند و اگر بگویم جاده بین المللی کربلا مملو از عشق و دلدادگی است بیراه نگفته ام.
از فرانسه و آذربایجان و نیجریه گرفته تا پاکستان و افغانستان و هند و....
حسین جان با این دلها چه کرده ای که اینچنین عاشقانه بسمت تو می آیند.
#مقام_معظم_رهبری
من #مادران_شهدایی را زیارت کرده ام که به جِد و با صِدق دل می گفتند :
اگر ما ده تا فرزند دیگر هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم
@defae_moghadas
زندگي روزمره بي آلايش رزمندگان گردان كربلا در منطقه -شهيد ابراهيم چفقاني در حال اصلاح موي فرمانده شهيد عبدا... محمديان
@defae_moghadas
#سَحر خونِ غـزل ریزم
بسوی #عشــق بگریزم
بسیــطِ آبـــیِ شب را
چو با #یادت بر انگیزم...
#سلام_صبحتون_متبرک_به_نگاه_شهدا🌹
دوستان تازه وارد خوش امدید
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
« حاجی اسماعیل »
وقتی به گذشته فکر می کنیم، تک تک بچه های گردان کربلا در ذهنم مجسم می شوند. هرکدامشان تندیسی از معرفت بودند و از عجایب روزگار. نمود بارز آن حاج اسماعیل فرجوانی بود که بین همه یک استثناء به شمار می رفت.
از نظر معنوی و انس و دوستی به بقیه سرآمد دیگران بود. گردانی عجیبی ساخته بود، هم از نظر فرماندهی و هم از نظر تامین نیرو. حاجی حالات خاصی داشت که توانسته بود تمام نیروها را جذب خود کند.
جذابیت و گیرایی او به رزمندگان، همنفس بودن با آنها و پیش قراولی در عملیات ها، از او فرماندهی ساخته بود که هرکس دوست داشت در عملیات ها در کنار او باشد.
هر کار سختی را ابتدا خود انجام می داد، در تمرینات غواصی اول خودش پیش قدم می شد و آنگاه آن را از نیروهایش می خواست.
در عملیاتها چابکی و سرعت عمل خاصی داشت و وقتی او را در نماز آنقدر با خشوع و خضوع می دیدم، نمی توانستم باور کنم که این فرمانده، همان حاجی معروف گردان کربلاست که همپایی با او در عملیاتها دل شیر می خواست.
برای تمام عملیاتها از برادر رئوفی فرمانده لشکر اجازه می گرفت که با نیروهایش در شکستن خط شریک باشد و آخر هم در عملیات کربلای 4 نفر اولی بود که به خط دشمن زد و به شهادت رسید و نیروهایش از روی جنازه او گذشتند و به خط دشمن زدند.
حبیب میاحی
گردان کربلا
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
🌾@defae_moghadas
📞
😢درد سرهای بیسیم چی
مسعود عباباف
گردان جعفر طیار
🔻🔻🔻قسمت اول🔻🔻🔻
در منطقه پدافندی عملیات بدر بودیم و بچه ها به جزیره مجنون شمالی یا همان هورالعظیم اعزام شده بودند . اما من و حسنعلی هادیزاده شوشتري همراه آنها نرفتیم . در پادگان کرخه یک دوره ای به همت مسئولین مخابرات برگزار شده بود که ما دو نفر با موافقت فرمانده گردان در آن دوره شرکت کرده بودیم.
یک هفته ای از آموزش گذشته بود که به ما اطلاع دادند باید به بچه ها بپیوندیم. خوشحال، وسایل خود را جمع کردیم و به منطقه رفتیم .
سنگر فرماندهی و مخابرات گردان در کنار هور مستقر بود. همین که وارد سنگر شدم چشمم به دوست و یاور همیشگی ام #احمد رضا مهتدي افتاد . او بچه ای مخلص بود و به فضای جبهه عشق می ورزید . با اینکه دانشجوی دانشگاه تبریز بود اما درس و دانشگاه را پیچانده و از آنجا برای آمدن به جبهه جیم فنگ شده بود .
دقایقی از آمدنمان نگذشته بود که برادر حاج اصغر و نصاري و یوسف الهی و چند نفر دیگر هم به جمع ما اضافه شدند .
ناهار را در سنگر فرماندهی خوردیم . بعد از ناهار با قایق های موتوری که توسط برادران ( کریم اهوازی ، مجدم و حميد بنادری ) هدايت می شد برای سرکشی به سمت پاسگاه های شناور منطقه رفتیم .
ادامه دارد ⏪⏪
حماسه جنوب -خاطرات
🌾
📞@defae_moghadas
🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
زندگي روزمره بي آلايش رزمندگان گردان كربلا در منطقه - برگزاري مراسم قرائت قرآن
@defae_moghadas
حماسه جنوب،خاطرات
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞 🌾@defae_moghadas 📞 😢درد سرهای بیسیم چی مسعود عباباف گردان جعفر طیار 🔻🔻🔻قسمت اول🔻🔻🔻
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
🌾
📞
😢دردسرهای بیسیمچی
🔻🔻🔻قسمت دوم🔻🔻🔻
از همان بدو ورود " عمو مجید ( برادر نصاري ) " سر هیچی هیچی دشمنی خودش را به من نشان داد 😁 .
هنوز دو یا سه روز از حضورم در منطقه نگذشته بود که توطئه ای علیه من شکل گرفت و عمو مجید دستور تنبیه مرا صادر کرد . 😱
هر چه خواستم برای ایشون توضیح بدهم که درباره من اشتباه می کند گوشش 👂 بدهکار نبود . با اینکه حق هادی زاده و صفارنيا و مجید رستگاری بود که مجازات شوند اما او مرا تنبیه کرد . آن هم به طرز وحشتناکی !
عمو مجید به من گفت :
" باید 2-3 بار تو آب 🏊🏊 بپری !
فکر نکنید شنا بلد نبودم یا از آب می ترسیدم . ...نه!... اصلا نقل این حرفا نبود !
عمو مجید مرا وادار کرد با لباس نظامی توی آبی بپرم که پر بود از❓❓❓❓❓❓ آخه چه طوری بگم.؟!😔
آب هور پر بود از ........
#بیشلمبوهای (🐡🐡🐡 🍁* گل خور *🍁🐡🐡🐡) ...😁😖😱
و چاره ای هم جز اطاعت نبود .
و من ..... در مقابل چشم بچه های گردان پریدم تو آب ؛ در حالی که بچه ها از خنده غش کرده بودند . 😂🙃
مسعود عباباف
گردان جعفر طیار
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
📞
🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
🍂
🔻 عطر وصال
نوشته های دوستان کانال از سفر کربلا
✨ حاج آقا بشگان
باورکردنی نیست.خیل عظیم جمعیّت از کوچک وبزرگ .از کودکان سه وچهارساله گرفته تاپیرزنها وپیرمردهای ۸۰ ساله .بعضی از آنها برروی ویلچر نشسته بودند ودیگری آنرا هُل میداد.جادّه ای با چند باند.زائران در دو باند ۱.محلّی و دیگر آسفالته که برای روان شدن عبور مرور زائران بسته شده و عبور خودروها قطع شده بود..البتّه باز دو باند دیگر برای عبور ومرور خودروها معیّن شده بود..هماهنگی.امنیت بسیار عالی بود تمام نیروهای نظامی دست در دست نیروهای حشد الشعبی این رسالت مهم را عهده داربودند..تابه حال که درخدمت عزیزان هستم عبور مرور درتمام مبادی مرزی روان و دارای زوّار چه خروجی وچه ورودی بوده...درطول مسیر پیاده روی نجف به کربلا موکب ها بی هیچ وقفه به زائران خدمت رسانی می کنند..هرکس به اندازه وسع خود ازپذیرایی گرفته تا چای .ایستگاههایی تعمیر چرخ های حمل بار زائران وماساژ برقی ودستی زائران اباعبدا.. را انجام میدهند ..دم غروب که میشه افرادی با چهره های خندان جلوی راه زائران را گرفته وفریاد موید.موید کنان دستان زائران را به زور گرفته وسوار خودرو های خود کرده وبه خانه هایشان می برند ولوازم آسایش زائر را از خوراک گرفته تا حمّام واینترنت .خدمات گوشی وخواب زائر را تا صبح فراهم می کنندو همان جا که زوّار را سوار کرده باز با خوشروئی بدرقه می کنند.چقدر صفا وخوشحالی هست برای موکب داران که زائران امام حسین ع را راضی بدرقه کنند.چقدر عشق است زائرانی که از تمام دنیا دراین جادّه( کربلا ) که مملوءازدلدادگی وشور است که بیراهه سخن نگفته ام.🌸🌺💠
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اباعبدالله الْحُسَيْنِ(ع)
هرک صبحش باسلامی برحسین آغازشد
حق بگوید خوش بحالش
بیمه زهرا شد
روزتون پراز برکت
ولحظه هاتون لبریز
ازعشق به آقا
امام حسین(ع)
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
#آبراه_هجرت
🔴خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت اول
به صحن مسجد علی ابن ابیطالب که رسیدم برادر #عزت الله حسین زاده ، فرمانده گروهان حدید را دیدم . جلو رفتم سلام کردم . با خوش رویی جوابم را داد و گفت : فین (کفش غواصی)شماره چند را می پوشی ؟
گفتم : هشت یا نه ؟
گفت : پس آماده باش که فردا ماموریتی مشکل اعزام می شوی !
بعد از نماز جماعت با خوشحالی رفتم خانه و وسایل خود را جمع کردم و در کوله پشتی ام قرار دادم .
مادرم تا مرا دید گفت : بازم عازم شدی ؟
گفتم : امام دستور داده .
گفت : برو به سلامت !
تمام بچه هایی که مثل من به صورت فوق العاده خبردار شده بودند ، پشت در سپاه جمع شدند و با یک دستگاه مینی بوس به طرف پلاژ قدس مقر دریایی گردان اعزام شدیم .
___/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
آبراه هجرت
🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پورحسینی
( عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت دوم
حوالی ظهر به پلاژ رسیدیم . بعد از تقسیم بندی بچه ها در گروهان ، من به دسته ۲ با فرماندهی علی محمد #طاهری منتقل شدم .
بعد از چند روز دوره آموزش غواصی ما شروع شد . مربی غواصی ما برادر #برومند بود . روز اول از ما امتحان شنا گرفتند . بیشتر بچه ها شنا بلد بودند . همه اصول غواصی را به ما یاد می دادند که از مهمترین آنها شنا در حالت سکوت بود .
آموزش ها تا پاییز طول کشید . برودت آب به بدنهای نحیف بچه ها فشار می آورد . اما ایمان آنها باعث تداوم کارشان می شد .
با فرا رسیدن محرم ، گروهان ما یک تکیه زد . همه ما احساس می کردیم باید به ائمه اطهار بیشتر توسل کنیم . تمام شبهای محرم در تکیه مراسم داشتیم .
در یک شب سرد و ابری خبر رسید دسته ما یک ماموریت پدافندی در یکی از جزایر کنار پادگان دارد . البته به دسته ۱ هم ماموریت داده بودند از فاصله چند کیلومتری به آب بزنند و به خاکریز حمله کنند و آنجا را به تصرف دربیاورند . برادر طاهری به همه ما سپرده بود خیلی مراقب باشیم و با هوشیاری نگهبانی بدهیم تا بتوانیم همه آنها را به اسارت در بیاوریم .😉
دو ساعت نگهبانی من تمام شده بود . کنار خاکریزها روی خاک های نرم و سرد دراز کشیدم و به خواب رفتم . بعد دوساعت دوباره نگهبانی را تحویل گرفتم . هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای خش خشی به گوشم رسید . خوب که دقت کردم ، فرمانده طاهری را دیدم که گروه پیشتاز را اسیر کرده بود . همه آنها را در چادری که به همین منظور آماده کرده بودیم جای دادیم . 😊
_______/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃