eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 حرکت تانک‌های عراقی در “هویزه” منطقه عملیاتی در 100 کیلومتری بصره؛ در همین زمان ارتش ایران در حال عبور از دجله است. سال 1985 @defae_moghadas 🍂
﷽ منطقه عملياتی سومار (عمليات مسلم ابن عقيل) حاج صادق آهنگران در جوار شهيد آيت الله اشرفی اصفهانی ، يك هفته قبل از شهادت آن بزرگوار. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 خاطرات طنز 🔅 نقد را بگیر، نسیه را ول کن  رفیقی داشتیم به نام «مصیب سعیدی»، همیشه اول غذا میخورد بعد دعا می کرد، دعایی را که قبل از غذا بچه ها می خواندند ،«اللهم ارزقنا رزقناحلالا...» یا دعای فرج، هر توضیح دادیم ابتدا دعا بخواند بعد شروع به خوردن کند. توفیر نمی کرد، می گفت: نقد را بگیر، نسیه را ول کن. دعا را بعد هم میشود خواند، اما غذا سرد می شود واز دهان می افتد.آن وقت با ضربه سمبه هم پایین نمی رود. سعیدی بعدا به شهادت رسید. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
این تصویری است که این روزها دست به دست می گردد و جزو پربیننده ترین تصاویر درگیری های فرانسه و اروپا شده است. تصویری که یک ظاهر دارد و یک عمق رسانه های پرطمطراق! پرگو! و پرسروصدای غرب! شما چه کردید و زیر پوسته خاموش جهان چه گذشت. آرم سپاه پاسداران، منفورترین نیروی نظامی جهان در دید غربی ها و داخلی های خالی از شورانقلابی و مرعوب غرب، اکنون محبوب و الگوی مردم دنیاست و نماد مقاومت و آرمان خواهی و آزادی. پاسداران! بسیجیان، انقلابیون! شما چه کردید 👌 @defae_moghadas 🍂
روزهـایمان برای دیدنتان ڪوتــــاہ بود ؛ خدا ڪند شب یلدا بہ شمـــــا برسیم . . . 🍉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یحیای آزاده 0⃣3⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• همه وحشت زده بودیم. دو سرباز ایرانی دیگر که نامشان را هرگز نپرسیدم بالای سر حمید با گریه و بوسیله گوشه آستین هایشان خون نشسته بر پیشانی حمید را پاک می کردند. منوچهر بی وقفه فریاد مردانه می کشید و رجز می خواند. این حرکت او قوت قلبی برایمان بود. ناگهان درب سلول مجددا باز شد و ایرج مثل قرقی به داخل دوید، طوری که با دیوار آخر سلول برخورد کرد و نقش بر زمین شد. افسر عراقی دم در سلول ایستاد که ناگهان منوچهر با فریاد به سوی وی حمله ور شد. او خود را کنار کشید ولی درب را نبست. یک لحظه متوجه شدم که هفت هشت نفری منوچهر را دوره کرده‌اند و هرکس با هرچه در دست داشت بر او می تاخت. چند دقیقه با چنان شدتی او را زدند که دیگر توان فریاد نداشت. او را کشان کشان به داخل سلول آوردند و بدنبال او یک چوب بلند مثل دسته بیل آوردند و دستانش را به آن صلیب کرده و محکم بستند. پاهای او را هم به چوب دیگر بستند. منوچهر با دهانی پر از خون نعره می کشید و با فریاد جملات نامفهومی را نثار افسر عراقی می کرد. آن ملعون جلو آمد و با افتخار نوک پوتینش را به زور در دهان او فرو کرد و گفت "دگودگ حتی لا ایگوم" (بزنیدش زدنی که بلند نشود) دو سرباز آمدند و دو سرِ چوبی را که پاهای وی به آن بسته شده بود، بلند کردند و دو نفر دیگر با کابل، بی رحمانه به کف پای او می کوبیدند و همچنان پوتین افسر عراقی در دهان او بود. اگر اغراق نکرده باشم این اوضاع ده دقیقه ای به طول انجامید. دستان منوچهر را بعداز فلک از داخل به پشت درب بستند. کف پاهایش ترکیده و غرق خون بود، آرام و بی صدا می‌گریست، یکی یکی بچه ها را بردند بیرون و حسابی از خجالتشان در آمدند همه را که زدند آمدند داخل سلول. دو نفر از آنها یک راست بالای سر قاسمی رفتند و چند ضربه کابل محکم به کتف و سر او نواختند و به طرف من که آمدند افسر با اشاره عصاء جلویشان را گرفت. بالای سرم آمد و نگاهی به من کرد. صورتم ورم داشت. از ترس نگاهی زیر چشمی به بالای سرم انداختم، او هم نگاهی به من کرد و یک لگد محکم به شکمم کوبید و بر رویم تف انداخت و رفت. به دنبال او سربازها هم از سلول خارج شدند. چیزی از خروج عراقیها از سلول نگذشته بود که آنهایی که سالم تر بودند به طرف منوچهر رفتند. منوچهر به در سلول آویزان شده بود و دستهایش را به بالای در بسته بودند و از کف پاهای او آرام آرام خون بصورت لخته لخته می چکید. چند تا از بچه‌ها می خواستند به کمک هم دستهایش را باز کنند که ناگهان یک سرباز عراقی با فریاد و ناسزا مانع شد و با ترساندن بچه ها آنها را از کنار منوچهر متفرق کرد. هرکس به کنجی خزید و بی حرکت فقط به پنجره نگاه می کردند. سرباز عراقی با لبخند پیروزمندانه داد میزد "منیوچهر انت تغلط علیه. سرت سبع شجاعان نسحک رأسک اشگ هلگک تتسیح"(....... صدایت را برای من بلند می کنی!؟ شیر دلاور شدی؟! سرت را می شکنم، دهانت را پاره می کنم) با این تهدیدها و ناسزاها همه ما ترسیده بودیم و جرأت یک کلمه حرف زدن را نداشتیم ولی منوچهر در همان حال فریاد می زد حرس! حرس! حرس! سرباز عراقی که از فریادهای ممتد منوچهر ترسیده بود دوباره به پشت پنجره آمد و گفت "اشبیک شیترید لا سیح یا جبان" (چته؟ چه می خواهی؟ فریاد نزن ای ترسو) ولی منوچهر با شدت بیشتری فریاد حرس حرس راه انداخت. سربازی عراقی حسابی جا خورده بود. رفت و با همان افسر بداخلاق و تعداد زیادی سرباز بازگشت. ┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• همراه باشید با ادامه این خاطرات کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح است وصبح بهانه است برای بیداری چشمانم دلمان تنگ دیدارشماست شهدانگاهمان کنید که سخت محتاج نگاهتان هستیم... #سلام_صبحتون_معطر_با_یاد_شهدا @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 @defae_moghadas 🔻 9 💠 جهانی مقدم همچنان که در راستای خاکریزِ می دویدم و در حالیکه هنوز از دیدن پیکر شهید و انفجارهای شدید، استرسی سراپایم را گرفته بود، با کلاه خودی که روی زمین افتاده بود مواجه شدم. از کنارش رد شدم و نگاهی طماعانه به آن انداختم تا با کلاه گشاد خودم عوض کنم و از شرش راحت شوم. کلاه تیر خورده و سوراخ شده بود. داخلش را نگاهی انداختم که ای کاش نمی انداختم. کلاه غرق خون بود و مقداری از مغز شهیدی در آن قرار داشت. دیگر به صورت رسمی سست شده بودم. ترسی نداشتم ولی چیزهایی می دیدم که انتظارش را نداشتم و ظرفیتش را در خودم آماده نکرده بودم. در واقع فقط خوشی ها و هیجانات غرورانگیز آن را دیده بودم و دست های تسلیم شده اسرای عراقی را. تا آن روز کسی از شکست و عقب نشینی و زخم های مجروحیت چیزی نگفته بود و تلویزیون چیزی نشان نداده بود.... 🔸 ادامه داد قسمت بعد 👇 @defae_moghadas 🍂
🍂 @defae_moghadas 🔻 10 💠 جهانی مقدم تصمیم گرفته بودم خودم را به دست شرایط بدهم و خیلی در قید و بند انتظارات خودم نمانم و تا آخر کار بروم. خسته شده بودم و در حال افتادن که چشمم به فرمانده گردان افتاد و او را برای لحظاتی دیدم که قسمتی از خاکریز را به عنوان محدوده ما نشانمان می داد و دیگر او را ندیدم. کنجکاوی امانم را بریده بود و هر چه زودتر می خواستم نگاهی به منطقه پشت خاکریزی بیندازم و میدان بین ما و خاکریز عراق را ببینم. همین کار را کردم و از خاکریز سه چهار متری خودمان بالا رفتم و.... حدود یک کیلومتر با دشمن فاصله داشتیم و لوله های چند تانک از دور مشخص بود. خصوصا صحنه دو عراقی که آفتابه به دست مسیری را می رفتند که با شلیک تمام خط، فرار را بر کار خود ترجیح دادند و پا به فرار گذاشتند. در سنگری، بر روی همان خاکریز مستقر شدم و مثل بقیه اسلحه را بالای خاکریز گرفته و سر را دزدیدم و بی هدف به دشمنی که نمی دیدم شلیک می کردم. جبهه شلوغی بود و هر کس کار خود را می کرد. حتی در همان وضعیت متوجه چند نفر از بچه های مساجد اهواز شدم که انفرادی آمده بودند و بعد از خالی کردن چند خشاب، به جبهه دیگری رفتند تا احتمالاً مشکل آنها را هم حل کنند. بعد از این گروه، هیأتی، که بشبیه به بازاری های شهر بودند، بدون اسلحه و با لباس شخصی برای بازدید به جبهه آمده بودند تا نگاهی بیندازند و بروند. به شخصیتم برخورده بود که با چه دبدبه ای به جبهه آمده بودم و حالا می دیدیم که اینجا بیشتر به بازار مکاره می ماند تا بیابان جبهه. 🔸 ادامه داد قسمت بعد 👇 @defae_moghadas 🍂
توئی در ملک جان،جان و چه جانی؟ جان مهرویان جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟مجمع خوبان چه خوبی؟ خوبی یوسف،چه یوسف؟ یوسف کنعان تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟محشر دوران @defae_moghadas 🌿🍂
حاج سعید سیاح طاهری فرمانده گردان ضدزره امام حسین ع و حسن هاشمی معاون ایشان که هر دو چند هفته بعد از گرفتن این عکس در عملیات کربلای پنج مجروح و به مقام جانبازی نائل شدند. @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عصر دوستان و همراهان بخیر طبق برنامه‌ریزی کانال و با نزدیک شدن به ایام عملیات کربلای ۴ مطالبی را جهت آشنایی با این عملیات تقدیم حضورتان می کنیم تا اطلاعات کلی از منطقه، نیروی خودی و دشمن داشته باشیم و با نزدیک شدن به ساعات عملیات، ارسالها بر اساس ساعت حوادث ارائه خواهد شد تا درک بهتری نسبت به شرایط داشته باشیم.
🍂 🔻 مسلخ عشق (مقدمه 1) کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• عملیات کربلای ۴ براساس راهبرد نظامی ارائه شده از سوی سپاه پاسداران به مسئولین کشور، برای نیل به پیروزی در جنگ داده شد. در این طرح، می بایست در جبهه جنوب، جاده های شمالی و جنوبی بصره و نیز در جبهه شمالی، جاده های مواصلاتی کرکوک به بغداد قطع و یا تهدید شوند و در نتیجه، صدور نفت عراق به خارج کاملا قطع گردد و سپس حرکت اصلی به سمت بغداد آغاز شود. بر همین اساس، محاصره و سپس تصرف شهر بصره به عنوان هدف عملیات اصلی سپاه پاسداران در سال 1365 مورد توجه قرار گرفت که برای تحقق آن به کارگیری حدود 500 گردان و آن هم از سه محور ضرورت یافت لیکن به دلیل مشکلاتی همچون ضعف امکانات نظامی تنها یک محور – به عنوان تنها راه باقی مانده جنگ در جبهه جنوب انتخاب شد. به عبارت دیگر، پس از حذف دو محور (هور و فاو) منطقه شلمچه و ابوالخصیب به منظور انجام عملیاتی بزرگ و سرنوشت ساز برگزیده شد. 1⃣ 🍂
رودخانه اروند، منطقه عملیات کربلای ۴ @defae_moghadas
🍂 🔻 مسلخ عشق (مقدمه 2) کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• انتخاب روایتی از زبان فرماندهان، غواصان و نیروهای رزمی گردان کربلا بعنوان یکی از گردان های خط شکن لشکر ۷ ولیعصر (عج) و موفق ترین و پرجریان ترین گردان عمل کننده در کل عملیات که توانست به راحتی خط دشمن را شکسته و به عمق دشمن وارد شود و ماموریت خود را به گفته فرماندهان جنگ، تمام و کمال به انجام برساند خواهد بود و بی شک لحظات پر تنشی را از این واقعه خواهید خواند. --------------------------------- نشر جریانات لحظه به لحظه این عملیات در دیگر گروه ها و کانالها بلامانع می باشد و نیاز به هیچ اجازه ای نیست. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 1 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• معمولا با شروع زمزمه هر عملیات، فرماندهان گردان ها در تکاپوی جمع آوری نیرو و جذب آنها به یگان خود می افتند. فرماندهان گردان کربلا نیز از این قاعده مستثنی نبوده و از اوایل آبان نیروهای قدیمی خود را در مرحله اول فراخوان کردند و آنها را به مقر عملیاتی خود در پادگان کرخه انتقال دادند تا نوبت به نیروهای سهمیه‌ای برسد. مقر عملیاتی گردان در پشت پادگان کرخه و در نزدیکی پل نادری و در قسمت شمالی رودخانه کرخه در منطقه‌ای نسبتا مسطح و تپه ای قرار داشت. در این مقر چادرهای زیادی از همه گردان های لشکر ۷ علم شده بود که شور و حال خوبی به بچه‌ها می داد. چادرهایی که قدمگاه شهدای زیادی بود و هر چادر به نام شهیدی مزین شده بود. با تکمیل نیروها، گردان به رقمی حدود ۴۰۰ نفر رسید که در این فرصت برنامه‌ریزی آموزشی و توان سنجی نیروها به انجام رسید و وارد اولین فاز عملیات یعنی آموزش های عمومی و رزمی شدیم. ادامه دارد ⏪ @defae_moghadas 🍂
پشت پادگان کرخه @defae_moghadas
🍂 🔻 2 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• فرماندهی گردان کربلا بر عهده سردار حاج اسماعیل فرجوانی بود. جوانی پرشور و اهل دل که خود در دل نیروهایش جایگاهی ویژه داشت. او از فتح المبین فرماندهی را پذیرفته بود و در مقاطعی در جایگاه فرماندهی تیپ تجاربی کسب نموده بود. بارها و بارها مجروح شده و باز آمده بود تا در متن جنگ باشد. ولی این بار حکایتش فرق کرده بود و با اینکه یک دست خود را در عملیات بدر از دست داده بود، کاری کرد که..... در عملیات والفجر۸ بهترین معاونین گردان، یا به شهادت رسیدند و یا مجروح شدند. با این حال این فرمانده دلیر موفق شد کادری قوی از فرماندهان و نیروها را برای این عملیات سازماندهی کند تا افتخار خط شکنی را از دست ندهد. از او بیشتر خواهیم نوشت... •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• ادامه دارد ⏪ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا