eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ناگفته های دفاع مقدس 🔸اسلحه های سپاه از کجا تامین شد ؟ آیا میدانید ۷۰ در صد از سلاحهای سپاه در زمان ۸ سال دفاع مقدس از غنایم این جنگ بود. 3 اسلحه متفاوت که از عراقیها به غنیمت گرفته شد: 1-اسلحه های گوشه زن در ایران نیروهای رهایی گروگان و جنگ شهری سپاه، از این اسلحه استفاده می کنند. اولین بار ایران این اسلحه را به طور غنیمت از نیروهای بعثی عراق به دست آوردند و پس از آشنایی با طرز کار این اسلحه، مقدار محدودی از آن را خریداری و در اختیار نیروهای ویژه خود قرار داد. 2- راکت انداز متفاوت 3- بی بی کلاش در زمان جنگ، بعضی از افسران زن عراقی اسلحه های مخصوصی در دست داشتند که از نوع کلاشینکف ولی در ابعاد کوچکتر بود که رزمندگان پس از بدست آوردن آن لقب بی بی کلاش بر آن نهادند منبع:تبیان @defae_moghadas 🍂
🍂 صدای سوت کتری توی سنگر بساط گرمِ چایی با سه دیگر ببین ، بشنو سرآغازی جدید است دوباره صبح و شور و یاد سنگر   سلام‌ صبح‌ بخیر🙌 @defae_moghadas
🔻 اسناد همکاری صدام با اروپا در جنگ تحميلی براساس اين اسناد، پس از شكست كودتای نوژه در تابستان 1359، با اشاره ايالات متحده آمريكا و تشويق جيمي كارتر رييس‌جمهور وقت آمريكا چراغ سبز براي حمله صدام به ايران به ديكتاتور عراق نشان داده مي‌شود. در اين اسناد انتقال لوله‌های فولادی برای ساخت توپخانه بسيار سنگين و دوربرد از كشور انگليس به رژيم صدام افشا شده است. در بخش همكاری‌های آلمان با رژيم صدام به غير از همكاري‌هاي شركت‌هاي شيميايی آلمانی در جهت ساخت بمب‌های مهلك شيميايی به مقادير ديگری از انتقال تجهيزات از جمله مسلسل‌های سنگين نيز اشاره شده است. فرانسه در اين اسناد كلكسيونی از سلاح‌های مرگبار برای ارسال به عراق در دوران جنگ تحميلی را به خود اختصاص داده است. در يكي از اين معاملات با واسطه فرانسه نفربرهی پيشرفته همراه با رادارهاي ردياب نيروهاي زمينی عمل‌كننده براي جلوگیری از حملات رزمندگان اسلام مورد اشاره قرار گرفته است. همچنین در اين اسناد به همكاری نظامي يوگسلاوی سابق، بلغارستان، هلند و چند كشور اروپای شرقی نيز اشاره شده است. منابع عراقی در پايان افشاگری خود اشاره مي‌كنند كه از اواسط جنگ تحميلی بهای بسیاری از اين سلاح ‌های مرگبار به وسيله چك‌های صادرشده از طرف دولت‌های كويت و عربستان صعودی پرداخت شده است. منبع: سایت ساجد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه 9⃣1⃣ ✍️... آن روزها نیروهایی از اهواز و اصفهان و دزفول و مسجدسلیمان و مشهد و شیراز به هویزه آمدند تا در عملیات شرکت کنند . عده قابل توجهی از آنها دانشجویان پیرو خط امام بودند که در تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ شرکت داشتند . شب دوازدهم پنجشنبه بود و صادق آهنگران آمد و مراسم دعای کمیل خوبی در آنجا برگزار شد . او نوحه ای نیز خواند و رزمندگان حسابی حال معنوی پیدا کردند . روز دوازدهم دیماه باران خوبی بارید . اتفاقا عصر همان روز سیدحسین به بچه ها گفت : - باید بروید مینهایی را که کاشته ایم بیرون بیاورید . ممکنه تانکهای خودمان روی آنها بروند . یونس شریفی و احمد رسول خمینی و حسن بوعذار و پنج نفر دیگر شبانه به حوالی روستای طویبه رفتند تا مینها را جمع کنند . هوا بسیار سرد بود و از سرما می لرزیدند . حسن بوعذار اول بچه ها را به جایی در نزدیکی روستا برد . برادرش ساکن آن روستا بود و با گوسفندهایش به مرتع آمده و چادر سیاهی بر پا کرده بود . به چادر که نزدیک شدند لفته ترسید و خواست آنها را هدف قرار دهد که حسن خودش را معرفی کرد . لفته گفت : - اگر بعثیها بعد از شما بیایند و رد چرخهای شما را ببینند ، من را اعدام می کنند . حسن گفت : - حالا وقت این حرفها نیست . آتشی روشن کن تا خودمان را گرم کنیم . لفته آتشی در چادر روشن کرد و همه خودشان را گرم کردند . بعد چایی درست کرد که همه خوردند و از او تشکر کردند . ادامه دارد... @defae_moghadas 🌸 https://sapp.ir/dein_book 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
🔻 یادگاری باز امشب عقده را وا می کنــم؛ چفیه های خســته را تا می کنم. چفیه یعنی داستان برگ و بــاد؛ خاطراتِ روزهای تلخ و شــاد. چفیه، تنــها یـادگار بی کســــی؛ آشـــنای جبـهه و دلواپـــــــسی. سنگر و مهر و گلاب و زمزمـه یـک بیابان تشنه و یک قمـقمه چفیه، کامِ تشنه را جان می دهد؛ بوی سنگر، بوی باران می دهد چفــــیه ام آوارهء گــردابـهاست. یـادگارِ موجـــهای بی ریـــاست. دوست دارد عقده ها را واکــند؛ بغضــهای خسته اش را ها کند. دوست دارد فاش سازد راز را؛ سر بگیرد قصـّــهء پــرواز را. دوست دارد تا شلمچه پر زنــد، بر غریـبانِ هویـزه سر زنـــد. دوست دارد وا گــــذارد بال را فاش سـازد قصّهء گــودال را. دوست دارد یاد گیــرد فکّـه را؛ یـاد آرد خاطـــرات رفــــته را. دوست دارد کاوه را ازبر شــود رهســـــپار وادی دیـــگر شـود. چفیه، ای دیرآشـــنای شانه ها رازدارِ تــــربـت پــروانــه ها بازگــو از خاکــریز جبـــهه ها از شـبِ پــروازِ یــاران تا خدا. از دوکوهه، از شب پیوند، گو از شب طوفــــــانی اروند، گو از شهیدانِ رها در خــون بـگو از غریبِ خفته در مجنون بگو از پلاک و سنگر و خمپاره ها از نمــــاز عاشــقان بــی ریــا باز گــو از نخلــهای ســـوخته از نــگاهِ تا ثریّـا دوخــــــــــته خاطرات عاشقان را خوانده ایــم چفیه، ما از قافله جا مانـــــده ایم. چفیه های خسته در آغوشِ باد قصـّه ی پــرواز را آرد به یاد. بال و پر راعاشقان وا می کنند خاطـــراتی تــازه برپا می کنند من انیـسِ چـفیه های خاکی ام همـــدم همــسنــگرِ افلاکــی ام @defae_moghadas 🍂
ایستاده از چپ، شهید محمد شمخانی ، حسین امیری، شهید غیوراصلی فرمانده دوره و آموزش سپاه ، نشسته از چپ شهید مهربانی ، نفر وسط مرحوم جرفی و نفر آخر از راست عبدالامیر عبیدی نژاد . عکس مربوط به دوره 7سپاه، آذرماه 58 مکان: پورکان دیلم یا پادگان شهید غیوراصلی. شهید حمید جرفی در سوسنگرد و در سال 59 مجروح شد و بعد از شش ماه در حالت کما بودن، بشهادت رسید @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مقاومت در اروند (18) جمشید عباس دشتی ┈┈••✾•🔴•✾••┈┈• فرد عراقی بر حسب وظیفه مرا بازدید بدنی کرد از توی جیب پیراهنم یک عدد جا نمازی به همراه دو عدد مهر نماز در آورد. جانماز را به کناری انداخت متوجه شد چیزی از داخل آن به زمین افتاد آن را برداشت یک جلد قرآن جیبی به همراه رسید تعاون (مربوط به وسایل شخصی که قبل از عملیات تحویل داده بودیم ) بود. متوجه قرآن شد روی آن با مهرهای آب خورده گلی شده بود آن را با دست پاک کرد و بوسید و به پیشانی گذاشت. رسید تعاون اسم و مشخصاتم در آن نوشته شده بود. فکر می کنم بالای رسید آرم سپاه بود. نگاهی به برگه و آرم سپاه کرد و نگاهی به من. پرسید... انت جمشید .... یعنی: تو جمشید هستی؟ با سر اشاره دادم بله. ادامه داد .... انت حرص خمینی ... یعنی تو پاسدار خمینی هستی؟ با سر اشاره دادم خیر. برای او قابل قبول نبود که من پاسدار نیستم شاید هم حق داشت که قبول نکند که من پاسدار نیستم. چرا که چند روز بعد از عملیات در منطقه و آن هم بین دو خط عراقی مرا اسیر کرده باشد. با این حال او سعی می کرد که کسی متوجه پاسدار بودن من نشود 🔸 چرا تا قبل از اسارت مدارک خود را از بین نبردید؟ 🎤 ما در سخت ترین شرایط به فکر اسارت نبودیم و از طرفی طی این مدت فراموش کرده بودم که رسید تعاون توی جیبم هست. او آن ورقه را پاره کرد و داخل آتش انداخت تا دست کسی نرسد. بعدها در اسارت فهمیدم که هیچ جرمی بالاتر از پاسدار بودن در بین اسرا برای عراقی ها نیست و آن بنده خدا چه خدمت بزرگی به من کرد. او شخصیت عجیبی داشت در حالی که اعتقاد داشت پاسدار هستم ولی مرا پاسدار معرفی نکرد. او بر خلاف بقیه عراقی ها که بعدها با آنها روبرو شدم که فقط سعی داشتن شخصیت اسیر را خرد کنند و اسیر را وادار به توهین به مسئولین نظام و امام کنند، او این چنین شخصیتی نداشت و فقط سوالات شخصی که خانواده شما چند نفره ؟ و شما فرزند چندم خانواده هستی؟ خودش را مشغول کرد. 🔸 ممکنه شیعه بوده باشد؟ 🎤 شاید. او وقتی متوجه شد توان جواب دادن ندارم یک گونی خالی آورد و روی زمین پهن کرد و از من خواست روی آن کنار آتش استراحت کنم. در همین حین از طریق بی سیم اطلاع داد که ما یک اسیر ایرانی در اختیار داریم. طرف مقابل با تعجب پرسید: درست شنیدم شما اسیر ایرانی گرفتید؟ کی؟ جواب دادند بله همین الان . او اسم مرا پشت بی سیم و مجروح بودنم را اعلام کرد. به خواب کوتاه چند دقیقه ای رفتم. ┈┈••✾•🔴•✾••┈┈• ادامه دارد ⏪ 18👉 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یادش_بخیر😔 👌سی و دو سال پیش مثل چنین لحظه و ساعتی داشتیم سواره و پیاده می رفتیم سمت شهرک دوعیجی و منطقه درگیری نماز مغرب را توی نخلستان خواندیم .. موقع رفتن حدود ۱۲۰ نفر بودیم و برگشتنی حدود سی نفر از پاره های تن اطلاعات به شهادت رسیده و تعداد بیشتری مجروح و مابقی با دلی شکسته و تنها به عقب برگشتیم راوی دل شکسته 😔 @defae_moghadas 🍂
دلم تـو را می خواهد نه برای رسیدن به تـــو فقط جرعه ای از آرامشِ نگاهت را می خواهم...
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند @Defae_moghadas 🍂
یاد خودروهای بهشتی بخیر ... که انبوهی دل را سوار می کرد ، و از جاده صراط از میان آتش به مقصد بهشــت می رساند ..... خوزستان ، سال ۱۳۶۰ ، منطقه عمومی بستان ، حاشیه دهکده شاوریه ، محور لشکر امام حسین (ع) ، عملیات طریق القدس🌷 📎 عکاس: محمدرضا شریف الدین @Defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی هست این لحظات را فهمیده باشد؟ کسی هست این لحظات را چشیده باشد؟ کسی هست حس بی انتهایی را نوشیده باشد و بوی خوش فنا شدن را استنشاق کرده باشد؟ آنهم احساسی را که نه دیدنی ست، نه نوشیدنی نه چشیدنی و نه بوییدنی حواس ما کم است برای درک آن همه احساس و.... اینجا لحظات خدایی ست و حالات الهی... @Defae_moghadas 🍂
امروز ندانم ز چه دست آمده ای کز اول صبح مست مست آمده ای گر خون دلم خوری ز دستت ندهم زیرا که به خون دل به دست آمده ای سلام...... صبح بخیر 🌺 @Defae_moghadas 🍂
عملیات والفجر8 بهمن ماه سال 64 شهرفاو-فرمانده گروهان تقوا برادر اسماعیل زبیدی در حال آب دادن به اسیر عراقی @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 🔻 نوشته یک دوست ....خدا را شاکرم که با هم سن و سالهائی هم رزم بودم که وقت جهاد بی هراس از دشمن، سر را برای اهل البیت گذاشتند و وقت مزاح و شوخی آخر شوخ طبعی.......... یادش بخیر آن شب عملیات که سر شب به یکی از نیروهای توی خط گفتم چند تا موشک آر پی چی داری؟ گفت چهل تا.....دو ساعت بعد باز پرسیدم ...باز گفت چهل تا....دم صبح پرسیدم ...باز گفت چهل تا .....بهش گفتم آخه پدر صلواتی از دیشب تا الان آنقدر موشک شلیک کردید که قبضه ها ترکیده....!! نیشش تا بنا گوش باز شد و با کمی خجالت تصنعی گفت که ....اخه حرف مرد یکیه.....😁😁😁😁 و چقدر روحیه داد اون لحظه بختیاری @Defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه 0⃣2⃣ ✍️... آنها ماشینها را همانجا نزدیک روستا گذاشتند و پیاده به سمت مینها رفتند . حسن بوعذار مینها را پیدا می کرد و بقیه آنها را خنثی کرده و از زمین بیرون می آوردند . حسن همه مینها را پیدا کرد به جز یکی که هرچه جستجو کرد نتوانست آن را بیابد . به ناچار با مینهای خارج شده به سمت ماشینها برگشتند و از آنجا به هویزه رفتند . قرار بود بچه ها در قالب یک گردان ۳۰۰ نفره ، به عنوان نیروی پیاده در عملیات شرکت کنند . حسین از آن شب درون سنگر چه زیبا نوشته است : من در سنگر هستم. دراین خانه ی محقّر. در این خانه ی فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردى زمستان و گرماى خون، در این خانه ی ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکى قبر و عظمت آسمان. امشب پاس دارم. ساعت ۱/۳۹ چه شب باشکوهى! چه شب با شکوهى است! من به یاد انس على ابن ابیطالب با تاریکى شب و تنهایى او می افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می گفت. سر در چاه نخلستان می کرد و می گریست. در همین تاریکى شب على برمی خاست و به نخلستان می رفت. فاطمه وضو می گرفت، پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت می پرداختند. ادامه دارد... صفحه @Defae_moghadas 🌸 https://sapp.ir/dein_book 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
شهید سید حسین علم الهدی