eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم : ؟ پاسخ داد: آری. گفتم : سبب این نامگذاری چیست؟ چرا دوکوهه؟ گفت : علتش را نمی دانم. ولی دو کوهش را می شناسم. [از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می‌کند. حاج همت و حاج احمد متوسلیان ... . گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛ هزار کوهه بنامیمش... 🌺 @Dehghan_amiri20 🌺
🌷تو رفتی و گفتی که شرف مرز ندارد در پیچ و خمِ عشــق همیشه سفری هست. . . 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💠✨فرمانده یا ...✨💠 تازه رسیده بودم به قرارگاه. همانطور که داشتم می‌رفتم، صحنه‌ای عجیب دیدم. در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف‌های ناهار بچه های قرارگاه را می‌شست.گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست. آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو بیا، فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، بشقاب‌های نیروهایش را بشوید!؟ فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکس گرفتم. می‌خواهم با تو باشم، ص ۷۰ 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💠اخلاق ناب فرماندهی 🌿🌸اخلاص و اقتدار وقتی حاج احمد متوسلیان شنید که قرار هست نماینده تام الاختیار بنی‌صدر از منطقه مریوان بازدید کند، خیلی عصبانی شد و برای جلوگیری از این بازدید با عجله به سمت پادگان حرکت کرد. با دیدن سرهنگ نخعی، جلو رفت و گفت: «کی گفته این بیاد اینجا؟ کی به این اجازه داده از مناطق ما بازدید کنه؟» خلاصه کار بالا گرفت، به‌طوری که با نماینده بنی صدر دست به یقه شد. او هم تهدید کرد که من بر می‌گردم و این برخورد تو را گزارش و تو را عزل می‌کنم. بعدها وقتی آیت الله خامنه‌ای(دام ظله) به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع برای بازدید به مریوان آمده بودند؛ فرمودند: «بنی‌صدر داستان حاج احمد را به امام رسانده بود و خواستار عزل و اخراج او از کل نیروهای مسلح شده بود، اما بنده به امام عرض کردم که متوسلیان را می‌شناسم، آدم مخلص و مقتدریه... ». 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
💠اخلاق ناب فرماندهی.... 🌸🌱فرمانده یا ... تازه رسیده بودم به قرارگاه. همانطور که داشتم می‌رفتم، صحنه‌ای عجیب دیدم. در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف‌های ناهار بچه های قرارگاه را می‌شست.گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست. آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو بیا، فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، بشقاب‌های نیروهایش را بشوید!؟ فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکس گرفتم. 🕊 🌺 🍃 💟|• @Dehghan_amiri20
🍀🦋اخلاق ناب فرماندهے متأسفانه چهره برادر احمد را خشن ترسیم کرده‌اند. حاج احمد آنقدر مهربان بود که وقتی برای کوچک‌ترین نیرویش، اتفاقی می‌افتاد، همه شهر را به دنبالش می‌گشت. فرمانده و غیر آن، برایش فرقی نداشت. حتی در عملیات فتح‌المبین، حواسش به خواهرها بود و از بچه‌ها خواسته بود که ما را سیزده‌بدر ببرند، چقدر هم آن روز به همه ما خوش گذشت. برادر احمد هر روز بین ساعت ۱۱ الی ۱۲ برای پانسمان می‌آمد و در این ساعت هم بسیار دقیق و مقرراتی بود. یک روز نیامد. خیلی منتظر شدیم اما خبری نشد و با برادر میرکیانی تماس گرفتیم. گفت: برادر احمد از سحر تا حالا، در حمام هستند! گفتم شرایط ما را به ایشان بگویید؛ ما ناراحت گچ پای ایشان هستیم که با کوچک‌ترین نمی پاک می‌شود. از طرفی برق هم رفته و ما برای استریل وسایل، باید موتور برق روشن کنیم و منتظر ایشان هستیم. ۱۰ دقیقه بعد برادر میرکیانی و برادر احمد آمدند. خیلی نگران بودم و حتی ناراحت بودم از سهل ‌انگاری برادر احمد، اما دیدیم گچ پا سالم است! برادر میرکیانی من را صدا زد که «چیزی به برادر احمد نگویید؛ ایشان از صبح در حمام، لباس چرک‌های بچه‌ها را می‌شستند.» پای گچ شده را هم با نایلون پوشانده بود تا آسیبی نرسد. من رفتم به ایشان برسم، دیدم پوست انگشتان رفته و خون آمده است، اما به روی خودش نیاورد، من هم چیزی نگفتم. ✨🍃🌸 🍃🌹 🍃 🌺 🍃 🌷 💟🍃|• @Dehghan_amiri20