eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🍃🌸 🍃🌸من باید مثل سرباز در خط زندگی کنم روزی یک نامه مهم رمزی از قرارگاه رده بالاتر به لشکر ابلاغ شد. یادم می آید تیرماه بود وساعت ۳بعدازظهر. گرمای طاقت فرسا همه جا را فراگرفته بود واگر به دشت مقابل نگاه میکردی امواج متحرک حرارات را که از شن های تفتیده بلند میشد براحتی می توانستی ببینی و می توانم بگویم که از شدت گرما نیروهای ایرانی وعراقی دست از جنگ کشیده بودند. در چنین شرایطی نامه را برداشتم وبه طرف کانکس فرماندهی رفتم با خودم می گفتم «درمدتی درداخل کانکس فرماندهی می روم با توجه به اینکه آنجا کولر گازی دارد لحظاتی از دست گرما فرار خواهم کرد» وبا این نیت تقه ای به در کانکس زدم، جوابی نیامد با خودم گفتم شاید «جناب نیاکی بخاطر خستگی های دیشب که تا نزدیکی های صبح در منطقه بود استراحت می کنند» تصمیم گرفتم که به سنگر خود برگشته وساعتی منتظر بمانم . ناگهان صدای جناب نیاکی درفضا پیچید سرکارمحبی کاری داشتی؟ ووقتی به دنبال صدا گشتم درعین ناباوری جناب نیاکی را دیدم که پتویی در سایه کانکس انداخته بود وروی شنهای داغ پرونده ها را مطالعه میکند. البته با همان عینک همیشگی با قاب سیاه رنگ و رنگ ورو رفته. با تعجب گفتم جناب سرهنگ چرا اینجا نشسته اید؟چرا در کانکس استراحت نمی کنید؟ ایشان صادقانه گفتند: «من باید مثل سرباز در خط که حکم فرزند مرا دارد زندگی کنم.» .... 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🍃🌺فاصله ای که با شهدا داریم🍃🌺 🌸همه اطرافیان می‌گفتند ایشان فرمانده بزرگی است، حتما پول فراوانی هم دریافت می‌کند، آن وقت شما در زندگی ترقی نمی‌کنید و همان پیکان مدل پایین را دارید. بعد از شهادت ایشان، متوجه شدیم تمام مبالغی را که به عنوان فوق‌العاده دریافت می‌کرده یا به سربازان شهرستانی به عنوان پاداش خوب جنگیدن می‌داده یا برای گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه می‌کرده است. به طوری که در حال حاضر شاید بالغ بر هزار قطعه عکس از مناطق جنگی از ایشان به یادگار مانده است. 🌸ایشان رئیس اداره سوم ستاد مشترک بود. مدتی آنجا بود پس از آن گفته بود که من احساس می‌کنم در تهران ارتباطم با خدا دورتر شده است و تقاضا می‌کند که به عنوان فرمانده لشکر در خط حضور داشته باشد. سروان چراغی رئیس بازرسی لشکر این خاطره را برای من بیان کردند که به ایشان گفته بود شما بالاترین پست را دارید می‌خواهید تنزل درجه بدهید و با پست پایین‌تری مشغول به خدمت شوید اما ایشان اصرار  و درخواست می‌کنند که در کنار رزمندگان اسلام باشند. ایشان را با عنوان فرمانده لشکر به منطقه منتقل کردند وقتی که به منطقه رسید گفت اگر امکان دارد من را به عنوان فرمانده تیپ معرفی کنید، از ایشان اصرار و از مسئولین انکار و در نهایت ایشان با سمت جانشین لشکر در منطقه مستقر شدند. زمانی که ایشان را برده و اتاق جانشین لشکر را به ایشان نشان دادند، شهید بزرگوار گفته بودند کولر را بردارید؛ هر وقت که رزمندگان زیر کولر بودند من هم زیر کولر می‌نشینم.  🌸دختری داشت که مریض بود و مدام ایشان را برای مداوا نزد پزشک می‌بردند تا زمانی که وضعیت جسمانی دختر شهید، بحرانی شد. حین عملیات فتح‌المبین بود که همسر شهید منفرد نیاکی به ایشان نامه نوشت که دخترمان به شدت بیمار است؛ شما هم به بالین دخترت بیا. شهید نیاکی نیز گفته بودند نزد دخترم، خاله‌، عمه و بستگان دیگر هستند که کمکش کنند و نیازی به وجود من نیست اما اینجا به من نیاز هست. پس از گذشت حدود یک ماه،  دختر شهید فوت کرد. تلگراف زدند که دخترمان فوت کرده خودت را برسان، شهید نیاکی جواب تلگراف را این‌طور داد که آنجا کسی هست که فرزند من را تشییع کند اما اینجا ۱۲ هزار بچه هستند که کسی بالای سرشان نیست. شهید نیاکی عملیات را رها نکرد تا به عزیزان خود برسد بلکه بعد از اتمام عملیات و بعد از گذشت چهل روز از فوت فرزندش به خانه برگشت. این‌طور که تعریف کرده‌اند، شهید وقتی به خانه باز می‌گردد به اتاق دخترش می‌رود، در را باز می‌کند و در نجواهای خود با دخترش می‌گوید؛ دخترم ناراحت نباش! چیزی نمی‌گذرد که من هم به تو می‌پیوندم. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷