eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🕊السلام علیک یا ابا صالح المهدی حضرت 🌹 کاش صاحب برسد، بنده به زنجیر کند ما جوانان همه را در ره خود پیر کند کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
ختم جمعی قرآن کریم به نیابت از #شهیدمحمدرضادهقان جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله ✨جزء نه ✨صفحه: ۱۶۴ ✨سوره:اعراف 🌷 @dehghan_amiri20🌷
🌸🌿 🌿🌸امام محمد باقرعلیه السلام: 💠کسی که خشمش را از مردم باز دارد خداوند نیز در روز قیامت عذابش را از او باز می دارد. 💠بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند درباره مردم بگویید. 💠سخن طیب وپاکیزه را از هر که گفت بگیریداگر چه اوخود، بدان عمل نکند. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
💫🍃از کـویـرِ سـوت و کـور تـا مـرا صـدا زدی.. دیـدمـت ولـی چـه دور دیـدمـت ولـی چـه دیـر ایـن تـویـی در آن طـرف، پـشـتِ مـیـلـه‌هـا رهـا ایـن مـنـم در ایـن طـرف، پـشـت مـیـلـه‌هـا اسـیـر دسـتِ خـسـتـه‌ی مـرا مـثـل کـودکـی بـگـیـر بـا خـودت مـرا بـبـر خـسـتـه‌ام از ایـن کـویـر... 💙🍃| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💫🍃از کـویـرِ سـوت و کـور تـا مـرا صـدا زدی.. دیـدمـت ولـی چـه دور دیـدمـت ولـی چـه دیـر ایـن تـویـی
🌸🖋ذکـر روز دوشـنـبـه: یٰـا قٰـاضـی الْـحـاجٰـات؛ ای بـرآورده کـنـنـده‌ی حـاجـات... 💛🍃امـروز دوشـنـبـه ۲۷ خـرداد ۱۳۹۸ ۱۷ ژوئـن ۲۰۱۹ ۱۳ شـوال ۱۴۴۰ 💙☘| @dehghan_amiri20
من از این دنیـا ... با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌ابن‌ابیطالب(علیه السلام) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم.
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
✨💠 فاصله ای که با شهدا داریم....... ✨💠تبلیغ" ... محمدامین با توجه به اینکه روحانی بود ... خیلی مقید به تبلیغ بود الحمدلله ... یعنی فقط یک ماه رمضان یادم هست که برای تبلیغ به مناطق محروم نرفت و تو شهر خودمون مشغول شد ... و الا مرامش این بود که همیشه دست میذاشت رو محروم ترین جاهای ممکن ... یک سال ماه رمضان یادمه که برای تبلیغ رفته بود زاهدان ... دوره تبلیغش هم چهل روزه بود ... به هیچ عنوان از خاطرات تبلیغش برامون تعریف نمی کرد ... فقط از چهره سوخته و استخونیش میفهمیدیم چقدر بهش سخت گذشته ... یکبار بعد اینکه از تبلیغ در زاهدان برگشته بود ... سر سفره صبحانه حلوا شکری آورده بودم ... دیدم امین یه حالتی شد ... به عمد حلوا شکری رو گذاشتم زیر دستش ... دیدم پسش میزنه ... گفتم: خب بخور ... گفت: ببرش اونور حالم داره بهم میخوره ... گفتم: چرا آخه؟ گفت: حالا بهت میگم ... بعداً برام تعریف کرد که گویا اونجا رسم نبوده که به مبلغین سحر و افطار بدن ... گفت: منم روم نمیشد که از بابا پول بیشتری برای وعده‌های غذاییم بگیرم ... (چون معمولاً بابام هزینه های تبلیغ امین رو خودشون پرداخت میکرد) گفتم: خب پس چی خوردی؟؟؟ گفت: هیچی نبود بخورم ... چهل روز ... سحر و افطار حلوا شکری خوردم ... 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
✨🌹بیان معنوی .... بهترین نوع من و شما خیلی دوست داریم مرگ‌مان در بهترین مکان، بهترین زمان و بهترین حالت باشد. مرگ‌شان بهترین نوع مرگ بود.
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌸✨شـــهـــیـــد #مـحـمـدرضـا_دهـقـان_امـیـری
💙🕊شـــــهـــــیــــــدانــــــه...💌 🍃🌹آخـــــــــریـــــــــن خــــــنـــــــده‌هــــــــا... ☘یـکـی از آخـریـن شـب‌هـای قـبـل از رفـتـن بـه سـوریـه قـرار گـذاشـتـیـم و بـا هـم بـیـرون رفـتـیـم..🙂 خـیـلـی اصرار کـردم کـه نـرود، ولـی آمـاده رفـتـن بـود..🙃 دفـاع از حـرم را وظـیـفـه خـود مـی‌دانـسـت و مـی‌گـفـت حـالا کـه در تـوانـش هـسـت، بـایـد بـرود.. اگـر نـرود بـایـد بـعـداً پـاسـخـگـو بـاشـد‌. مـی‌گـفـت نـگـران نـبـاشـم و بـرمـی‌گـردد..🤗 گـفـتـم کـه تـو هـمـه کـارهـایـت را کـرده‌ای، از وابـسـتـگـی‌هـای دنـیـوی و مـادی دل کـنـدی، حـتـی مـوتـورت را کـه خـیـلـی دوسـتـش داشـتـی، بـه رفـیـقـت بـخـشـیـدی، تـمـام امـور دنـیـوی را گـذاشـتـی کـنـار و چـسـبـیـدی بـه آخـرتـی کـه پـیـش رویـت اسـت، آن وقـت مـی‌گـویـی کـه بـرمـی‌گـردم!..😢 چـه بـرگـشـتـنـی؟!😔 جـواب آن نـالـه‌هـا و گـلایـه‌هـا فـقـط خـنـده‌ای بـود کـه روی لـبـانـش نـشـسـت... از هـمـان خـنـده‌هـای هـمـیـشـگـی کـه آدم را سـر حـال مـی‌آورد، 😊 جـوری کـه دیـگـر نـتـوانـسـتـم ادامـه بـدهـم و چـیـزی بـگـویـم.. انـگـار آن خـنـده‌هـا آخـریـن خـنـده‌هـا بـود، خـداحـافـظـی آخـر بـود...🙃 💚 ... ❣🍃| @dehghan_amiri20
⭕️در شبی که شینزو آبه اومده بود تا پیام شیطان بزرگ رو برسونه و همه نگاه‌ها به این اتفاق بود، مسجد مقدس جمکران یک میهمان داشت که همه نگاهش به حضرت ولیعصر(عج) بود... به گفته برخی از مردم حاضر در صحن مسجد، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حدود ۲ و نیم ساعت در شبستان در نزدیکی محراب مسجد به اقامه نماز و راز و نیاز مشغول بوده‌اند. و روز پنجشنبه، امام خامنه‌ای چنان پاسخی به فرستاده شیطان بزرگ دادند، که نقشه‌های یکساله ترامپ و آمریکا و اعوان و انصار داخلیش رو نقش بر آب کرد....
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌺🍃 🌺🍃هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد  آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد 🌺 @Dehghan_amiri20 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🕊سلام حضرت 🌹 کسی نیامده جز او سر قرار خودش نشسته غرق تماشای شیعیان خودش چه انتظار عجیبیست اینکه شب تا صبح کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
ختم جمعی قرآن کریم به نیابت از #شهیدمحمدرضادهقان جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله ✨جزء نه ✨صفحه: ۱۶۵ ✨سوره:اعراف 🌷 @dehghan_amiri20🌷
🌸🍃 🍃🌸رسول خدا صلی الله علیه وآله هرکس در پی آموختن دانش باشد. بهشت در پی او است. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
💫🍃تـو را چـه غـم...؟ کـه یـکـی در غـمـت بـه جـان آیـد... #بـه‌وقـتِ_دلـتـنـگـی #خـواهـرانـه 💙🍃| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💫🍃تـو را چـه غـم...؟ کـه یـکـی در غـمـت بـه جـان آیـد... #بـه‌وقـتِ_دلـتـنـگـی #خـواهـرانـه 💙🍃
🌸🖋ذکـر روز سـه‌شـنـبـه: یٰـا أَرْحَـمَ الْـرَّٰحِـمـیـنْ؛ ای رحـم کـنـنـده‌ی رحـم کـنـنـدگـان... 💛🍃امـروز سـه‌شـنـبـه ۲۸ خـرداد ۱۳۹۸ ۱۸ ژوئـن ۲۰۱۹ ۱۳ شـوال ۱۴۴۰ 💙☘| @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
#لطفابخونید 👇👇👇
💠✨ 💠✨اخلاق ناب فرماندهی يكي از سران ضدانقلاب به نام «محمود آشتياني» با عباس تماس گرفته بود كه مي‌خواهم با تو مذاكره كنم. يك جايي را هم براي مذاكره مشخص كرده بود. عباس به همراه بنده خدايي به نام «حميد» عازم محل قرار شده و آنجا از ماشين كه پياده مي‌شوند معلوم مي‌شد كه «آشتياني» راهنمايي فرستاده تا آنها را به محل استقرار او ببرد. همراه عباس بند دلش پاره مي‌شود كه عباس! به خدا توطئه است. اينها مي‌خواهند بگيرند ما را. عباس مي‌گويد: نترس برادر! با من بيا، غلط مي‌كنند دست از پا خطا كنند. آقا اين راهنما همين طوري ما را جلو مي‌برد و مي‌پيچاند. يقين داشتم كه كارمان تمام است. روزها فقط تا شعاع سه كيلومتري دور شهر، امنيت نسبي برقرار بود و براي رفتن به دورتر بايد با ستون و تأمين مي‌رفتيم. حالا عباس چهل پنجاه كيلومتر از شهر دور شده بود. آن هم تنها، تنها كه نه، من هم بودم ولي مگر فرقي هم مي‌كرد! بالاخره به يك ده رسيديم. هرچي گير دادم به عباس كه بيا از اينجا برگرديم. دليلي ندارد كه اينها ما را اسير نكنند يا نكشند، عباس محكم مي‌گفت: من بايد با اين مردك صحبت كنم. تو نمي‌آيي، نيا. راستش اگر مي‌توانستم برمي‌گشتم، ولي ديگر جسارت تنها برگشتن رانداشتم. رسيديم به خانه‌اي كه محل استقرار «آشتياني» بود. روي تمام پشت بامها و پشت همه درها و پنجره‌ها دموكرات‌هاي سبيل كلفت و كلاش به دست زل زده بودند به ما. شايد هاج و واج بودند كه اين دو تا ديگر چه خل‌هايي هستند. آنجا بود كه صميمانه و با اطمينان فاتحه خودم و عباس را خواندم. اما عباس انگار نه انگار. به قدري خونسرد و بي خيال بود كه شك كردم نكند با حاج محمد هماهنگ كرده كه الان بريزند اين ده را بگيرند. قلبم مثل گنجشك مي‌زد. ما نيروي اطلاعاتي بوديم و اگر زير شكنجه مي‌رفتيم حرف‌هاي زيادي براي گفتن به برادران ضدانقلاب داشتيم. جلوي آشتياني كه نشستيم او شروع به صحبت كرد كه ما مي‌خواهيم با شما به توافقاتي برسيم، تا... نگذاشت حرف او تمام شود و خيلي محكم و با جسارت گفت:👇👇 ببين كاك! . شما بايد بدون قيد و شرط اسلحه را زمين بگذاريد و تسليم بشويد. دلم هري ريخت پايين. اگر ذره‌اي هم به نجاتمان اميد داشتم، بر باد رفت. منتظر بودم كه في المجلس سوراخ‌سوراخمان كنند. حق هم داشتند. عباس آنچنان از موضع قدرت آنها را تهديد مي‌كرد كه انگار لشكر «سلم و تور» پشت سرش هستند. با كمال تعجب ديدم محمود آشتياني عكس العملي نشان نداد و دوباره خواست باب مذاكره را باز كند ولي اين بار هم عباس با تحكم و ابهت خاصي حرف از تسليم بي قيد و شرط زد. هرچه محمود آشتياني گفت عباس از حرف خودش كوتاه نيامد. گفت تضميني نمي‌دهم، اگر كاري نكرده باشيد امنيت داريد. صحبتشان كه تمام شد مطمئن بودم كه همانجا سرمان را گوش تا گوش مي برند. ولي طوري نشد و راهنما دوباره ما را به ماشين رساند. تا زماني كه با ماشين وارد سپاه مريوان نشديم منتظر بودم كه يك جوري دخلمان بيايد و در دل عباس را لعن و نفرين مي‌كردم كه اين ديگر چه جور مذاكره‌اي است. چند روز بعد كه آشتياني و پنجاه شصت نفر از مزدورهايش آمدند و تسليم شدند نزديك بود از تعجب شاخ در بياورم. تسليم آنها ضربه خيلي بدي به حزب دموكرات مي‌زد. خصوصا اينكه در تلويزيون مريوان هم حرف زدند و ابراز توبه كردند و به افشاي جنايت‌هاي حزب دموكرات پرداختند. عباس به تنهايي اين دار و دسته قلچماق و ياغي را به زانو درآورده بود.» 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷