eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
رسولی-شهادت-امام-صادق-شور9704-1.mp3
12.22M
تُو دنیایی که صد رنگ و محو فکر منافق‌هاست شیعه پا برجا مونده چون مدیون "قال الصادق"‌ هاست کسی که پای مکتب تو بزرگ شده نظیر نداره تموم دنیا خاک پای جابر و بهلول و زراره منم باید برای مذهبم علمداری کنم منم برا امام حاضرم باید کاری کنم🖤 🎙حاج مهدی رسولی شهادت امام جعفر صادق علیه السلام 🏴 💟|• @Dehghan_amiri20
💠الَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكْ خدايا‌ ! از خشم و فرا رسيدن غضبت ، به خودت پناه می‏آورم مثل بچه ایی‌ که از ترس خشمِ پدر ، خودشو میندازه تو بغلش تو‌ هم خودتو بنداز تو بغل خدا ا !......☔️ 📖🤲 🌿🌸|• @Dehghan_amiri20
🌸🍃🍃 🍃🌸 🍃 من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم  کان درد به صد هزار درمان ندهم 💫 🙏🙏 💟 @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃السلام وعلیک یا حضرت 🌹🍃 خداوندا به حق اسم اعظم نگردد یک سر مو از سرش کم دلش را با ظهورش شاد گردان که از چشمش نریزد اشک ماتم 🌱🌷اَلّلهُمَّـ_عَجِّل_‌لِوَلیِّڪَ_الفَرَج 💟|• @dehghan_amiri20
🌸🍃ختم جمعی قرآن کریم😍به نیابت از جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله📖🤲 ✨جزء بیست‌و‌ششم ✨صفحه: ۵۲۵ ✨سوره: طور 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️ 🕊🌿امام صادق علیه السلام فرمودند شيعيان ما را در اوقات نماز آزمايش كنيد كه چگونه بر خواندن نماز خود در موعد مقرر محافظت مى كنند. ✨📚سفينة البحار، ج 2، ص 44 💟|• @Dehghan_amiri20
سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به بقیع و كبوتران بقیع سلام من به مزار معطّر صادق كه مثل ماه درخشد به آسمان بقیع🙏 شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد🏴✨ 💟|• @Dehghan_amiri20
💔تولدی دوباره سلام و عشق ارزاق معنوی برای سالروز شهادت سردار شهید مهدی امینی ❤ شماره ای رو از ۱ تا ۱۲ انتخاب کنین و همراه متن عشق کنین🌺 شماره ۱ 🌸 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/c3idgk2 شماره ۲☺️ مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cjeor0t شماره ۳💜 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/clcmi3t شماره ۴🍃 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/c3tb6e3 شماره ۵ 🍎 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cxwt1sx شماره ۶ 💚 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cj578c1 شماره ۷💙 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cdynmut شماره ۸💛 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cft91tl شماره ۹🌺 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cajf2h5 شماره ۱۰💙 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cvxmn89 شماره ۱۱🍃 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/csd4een شماره ۱۲🙃 مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/c56hl5o
🌷🍃سرم داد زد..... شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت ‌المال بود، کشاورزها کنار جاده اهواز، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات می‌گذاشتند، می‌فروختند، مهدی مدام رفت و آمد داشت، گفت: اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد، خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم، یک داد زد اون خودکار رو بذار سرجاش، گفت: از خودکار خودمون استفاده کن، اون مال بیت ‌الماله، نه استفاده شخصی، ترسیدم، فکر کردم چی شده! من فقط می‌خواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم، همین، گفتم، تو دیگه خیلی سخت می‌گیری، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم، گفت: به کسی کار نداشته باش، ما باید ببینیم حضرت علی (علیه السلام) و امام چه طور زندگی می‌کنند. ✨🕊🌷 🥀 💦 💟|• @Dehghan_amiri20
✨🌷شهید باب الله ابراهیمی خدايا! تو خود شاهدى كه هيچ‏گاه براى منافع گروهى و به نفع كسى شعار نداده‏‌ام و می‌خواستم همواره در خود احساس كنم كه مورد لطف اولياى الهى هستم .. همواره در نظرم اين بوده است كه خشنودى خداوند را به دست آورم و يك لحظه نخواستم كوچك‏ترين تمايلى به اين دنياى پست و پوچ نشان بدهم. 🦋🌸 💟|• @Dehghan_amiri20
💌🍃 نگرانی های ارزشمند... 📿🌹 ✨ 💟🍃@Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
‍ #مثل_هیچکس #قسمت_سوم بعد از یک مکث کوتاه جلوی در، وارد دانشگاه شدم. و این آغازی بود برای آنچه که
💠✨ در خانه ی ما همیشه نسبت به مسائل دینی نوعی سکوت مبهم وجود داشت... خانواده ی پدر و مادرم مذهبی نبودند. یکی از مادربزرگ هایم زمانی که خیلی بچه بودم از دنیا رفته بود. بجز آبنباتهای رنگی که هر هفته برایم میخرید هیچ خاطره ی واضح دیگری از او نداشتم. آن یکی مادربزرگم هم مذهبی نبود اما نمازش را میخواند و روزه اش را میگرفت. مهم ترین اعتقاد مذهبی خانواده ام این بود که هرسال هرطور شده برای زیارت امام رضا به مشهد بروند. مادرم یک بار برایم تعریف کرده بود که وقتی بعد از چند سال تلاش برای بچه دار شدن مرا باردار شد بخاطر خطر سقط جنین تمام مدت استراحت مطلق کرد، وقتی هم که من زودتر از موعد به دنیا آمدم دکترها امید چندانی به زنده ماندنم نداشتند و به آنها گفته بودند باید از من قطع امید کنند. مادرم می گفت با نذری که کردم زندگی دوباره ات را گرفتم. و اینگونه شد که من بجای ماهان خان تبدیل شدم به آقا رضا! ظاهرا بعدها عمو مهرداد خیلی اصرار کرده بود که اسمم توی شناسنامه رضا باشد و مرا ماهان صدا کنند اما مادرم نپذیرفته بود. عمو مهرداد مخالف سرسخت این نوع اعتقادات بود و تمام این افکار را خرافه میدانست. زیاد پای حرفهایش ننشسته بودم اما آنقدر بلند بلند اظهار نظر می کرد که همه فامیل با افکارش آشنایی داشتند. برای من که تا آن روزها هیچوقت ذهنم درگیر این مسائل نشده بود، جستجو کردن و ماجراجویی درباره حرف هایی که در کلاس بین بچه ها رد و بدل می شد جذاب بود. ترم اول کم کم رو به اتمام بود. تصمیم گرفتم در فاصله ی کوتاه آغاز ترم جدید کمی مطالعه کنم. بدون برنامه و تحقیق قبلی به خیابان انقلاب رفتم و با راهنمایی فروشنده چند کتاب خریدم و شروع به خواندن کردم... ✍به قلم خانم فائزه ریاضی دارد.... 💟|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💠✨ #مثل_هیچکس #قسمت_چهارم در خانه ی ما همیشه نسبت به مسائل دینی نوعی سکوت مبهم وجود داشت... خانواد
💠✨ بدون برنامه و تحقیق به خیابان انقلاب رفتم و با راهنمایی فروشنده چند کتاب خریدم و شروع به خواندن کردم تا دوباره ترم جدید آغاز شد. محمد یکی از بچه های کلاس بود. پسری چشم و ابرو مشکی که همیشه ریش می گذاشت و یک کیف دانشجویی قهوه ای از دوشش آویزان بود. فرزند شهید بود. آرمین و کاوه که به واسطه ی پروژه های گروهی از ترم قبل با آنها آشنا شده بودم همیشه با پوزخند درباره اش حرف می زدند. هیچ شناختی از محمد نداشتم اما نسبت به حرف بچه ها درباره اش حس خوشایندی به من دست نمی داد. او تنها کسی از گروه بچه مذهبی های کلاس بود که منصفانه در بحث ها صحبت می کرد. آهنگ جملاتش به دلم می نشست. دلم میخواست بیشتر با او آشنا شوم اما تفاوت ظاهری فاحشی بین ما وجود داشت که مانع از آشنایی بیشترم با او میشد. با آغاز ترم جدید و شروع مجدد کلاس ها روابطم با آرمین و کاوه صمیمی تر شد. گاهی بعد دانشگاه باهم در خیابانها پرسه می زدیم ، شیطنت می کردیم و وقت میگذراندیم. چندباری هم به دعوت خانوده ام به خانه مان آمده بودند. تنها چیزی که اذیتم می کرد اخلاق تند و انتقادپذیر نبودن آرمین بود. هر کسی در هر زمینه ای با او مخالفت می کرد به بدترین شکل ممکن جوابش را می داد. من و کاوه همیشه سعی میکردیم جایی که احتمال بروز مشکل میدهیم بحث را عوض کنیم. پدر آرمین پزشک بود و همین جایگاه اجتماعی خانواده اش باعث مغرور شدنش میشد. البته پدر و مادرم از بابت آشنایی ام با او که فرزند یک پزشک تحصیلکرده بشمار می آمد خوشحال بودند. احساس می کردم بعنوان یک دوست باید او را متوجه ضعف اخلاقی اش کنم اما خطر از هم پاشیدن این رابطه مرا می ترساند. یک روز سر کلاس زبان برای ترجمه ی یک عبارت بین بچه ها اختلاف افتاد. آن روز آرمین کنفرانس داشت و باید درباره ی موضوع مشخصی یک ربع صحبت میکرد. پس از پایان کنفرانس با غروری که در نگاهش موج میزد، سینه اش را جلو داد و با لبخندی ملایم و رضایت بخش سر جایش نشست که ناگهان صدایی از وسط کلاس بلند شد : _ ضمن تشکر از کنفرانس دوستمون و با جسارت در محضر استاد، جایی از جملات ایشون مشکل گرامری داشت. ذکر اشتباهات کنفرانس توسط دانشجوهای دیگر متد رایجی بود که خود استاد بچه ها را به آن عادت داده بود. اما آرمین به دلیل اینکه از دوره ی دبستان بدون وقفه به کلاس زبان رفته بود فکرش را هم نمیکرد کسی بخواهد از او ایرادی بگیرد. _ چی؟ مشکل گرامری؟ با لحن طعنه آمیزی ادامه داد : _ اونوقت مشکل گرامری منو تو میخوای تشخیص بدی؟ تو اصلا بلدی اِی بی سی دی رو بترتیب بگی؟ استاد رو به محمد گفت : _ کدوم قسمت ایراد داشت؟ من متوجه نشدم. بگو؟ آرمین قبل محمد صدایش را بلند کرد : _ استاد اینا اصلا درس نخوندن و کنکور ندادن که بخواد چیزی حالیشون بشه. رفتن یه کارت بنیاد شهید نشون دادن اومدن سر صندلی اول کلاس نشستن. از اینکه این جملات را درباره ی محمد از زبان دوستم می شنیدم خیلی ناراحت بودم. توی دلم میگفتم ایکاش این بحث ادامه نداشته باشد و همینجا تمام شود چون با شناختی که از آرمین داشتم میدانستم اگر ادامه پیدا کند کار به جاهای باریک کشیده می شود. استاد که متوجه وخامت اوضاع شده بود بدون اینکه اشکال کنفرانس آرمین را پیگیری کند سرش را داخل کتاب برد و با گفتن این جمله که "خوبه حتی اگه حق با ماست انتقادپذیر باشیم" ، بحث را تمام کرد و درس خودش را ادامه داد. کلاس تمام شد. درحال جمع کردن جزوه ها بودم که دیدم محمد سمت ما می آید. توی دلم گفتم خدا بخیر بگذراند... ✍به قلم خانم فائزه ریاضی .... 💟|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا امام صادق (ع) را رئیس مذهب شیعه می‌نامند؟ 🔹حجت‌الاسلام میرباقری پاسخ می‌دهد. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
🏴 🍃 دلم را مےفرستم تا بقیعت کسے امروز شاید زائرت نبود . . . 🖤| @Dehghan_amiri20 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃السلام وعلیک یا حضرت 🌹🍃 هوای کهنه ی این شهر تازه دم کرده گناهکاریمان تنزل النقم کرده ظلمت نفسی ما را شنید دلبر و گفت امان ز نفس کسی که به خود ستم کرده به شوق یوسف اگر چشم مان چو یعقوب است هنوز گریه به درد فراق کم کرده 🌱🌷اَلّلهُمَّـ_عَجِّل_‌لِوَلیِّڪَ_الفَرَج 💟|• @dehghan_amiri20
🌸🍃ختم جمعی قرآن کریم😍به نیابت از جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله📖🤲 ✨جزء بیست‌و‌ششم ✨صفحه: ۵۲۶ ✨سوره: نجم 📚🍃|• @dehghan_amiri20
☀️📜 💚🍂حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: عذر برادرت را بپذیرواگر عذری نداشت عذری برایش بتراش. 📚✨میزان الحکمه،ج۷،ص۱۳۰ 💟|• @Dehghan_amiri20
🕊🌹 🍂همیشه میگفت: من دوست💞 دارم هرکاری می‌توانم برای مردم انجام بدم حتی بعداز شهادت🕊 ... چون حضرت امام گفتند: مردم ولی نعمت ما هستند 🌹… "شهید محمدرضا تورجی‌زاده"❤️