بهناماو
حلقه مفقوده در صنعت بومگردی
آدمی که از چهره پرتکرار شهری خسته میشود، منتظر فرصتی است برای آخر هفته یا تعطیلات که بزند به جاده و افق دید چشمانش برسد به ناکجا، به ناپیدا. چشمانش سبز شود از سبزهها و دستانش گرم شود از محبت و رفاقت روستاییها.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
در سالهای اخیر در فضاهای روستایی کشورمان با صنعتی به نام بومگردی مواجهیم. صنعتی که میتواند ایرانیان را بیش از پیش با فرهنگ بومی خود آشنا کند. اما واقعیت این است که آشنایی از اقلیم و فرهنگ به حاشیه راندهشدهاست. سوال اینجاست که این صنعت چه میزان توانسته در شناخت فرهنگ بومی و ملی ایران کمک کند؟ چه میزان این آشنایی، با موازین و مقررات برگرفته از همان فرهنگ بومی بودهاست؟ برای این همسویی چه میزان تلاش و فکر صورت گرفتهاست؟
این صنعت چه میزان بر روی افراد ساکن در آن منطقه اثرگذار است؟ اصلا آیا اين صنعت و این تفریح برای همه اقشار جامعه است و یا فقط قشری خاص از مردم میتوانند از آن بهره ببرند؟
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شاید وقت یک اقرار رسیده باشد و اینکه این صنعت میتوانست بهترین روش برای شناخت فرهنگ ایرانی اسلامی باشد ولی نتوانست در عمل به آن برسد.
دلیل این امر شاید از بستر برگرفته از آن باشد. هر صنعت و تجربهای ابتدا باید بومیسازی شود و بعد به عنوان یک رویداد جامه عمل بپوشد. هر اتفاقی که قرار است در هر کشوری رخ دهد باید نشأت گرفته از آن فرهنگ و اقلیم باشد. نمیشود نسخهای تجویز کرد که با ساکنان آنان همخوانی ندارد. قطعا باید اتفاقات بعدی را پیشبینی کرد. مانند شطرنج بازی که باید حرکت بعدی حریف را حدس بزند باید بداند که نتیجه و خروجی یک امری به کجا میرسد؟
▫️▫️▫️▫️▫️
این چیزی که الان با عنوان بومگردی با آن مواجه هستیم، خیلی دورتر و عقبتر از آنچیزی است که باید باشد و حلقهمفقوده آن، همان فرهنگ اصیل و ماندگار مردمان ایران است که در آمیختگی زیبایی از دین و ملیت، هویت اصیل خود را بروز میدهد.
روکشی از سنت روستایی نمیتواند دربردارنده همه هویت یک قوم باشد. باید علاوه بر روکش و رونمای بومگردیها، هویت برگرفته از این قوم نیز به نمایش درآید.
نکته دیگر در صنعت بومگردی، این است که میزان استفاده از این مناطق برای همه اقشار جامعه یکسان نیست.
آنچه الان مشاهده میکنیم حضور یک عده خاص از قشری متمول است. حال آنکه اقشار دیگر جامعه از آن محروماند. دلیل این امر عدم نظارت کامل بر هزینههای این مکانهاست. زیرا مقدار پرداخت و دریافت با هم همخوانی ندارد، پس قاعدتا در انحصار افرادی خاص قرار میگیرد. این امر باید در دستور کار مجریان نظارتی قرار بگیرد.
▫️▫️▫️▫️▫️
آیا خانهها و اتاقهایی که در اختیار میهمانان قرار میگیرد، با همان چارچوب و باید و نباید هتلها و مسافرخانههاست و یا نه از قانون خاصی پیروی نمیکند؟ عدم نظارت در این موضوع، میتواند بسیار آسیبزا باشد. این آسیب ابتدا ساکنان آن مناطق را تحت الشعاع قرار میدهد. زیرا جامعه کوچک روستایی با روابط نزدیک خانوادگی، دارای چارچوب و قانونمندی خاص خودشان است و وقتی این حریمها و قوانین شکسته شود راه برای دیگر اتفاقات باز میشود. در واقع به اصطلاح مهاجرت معکوس فرهنگی اتفاق میافتد و به جای ترویج روحیه مهربان و باگذشت روستایی و آداب و ادب برگرفته از دینداری روستاییان، ترویج بسیاری از ناهنجاریها در جامعه روستایی، عادی انگاری میشود. این امر دقیقا همان چیزیاست که باید از آن بیم داشت.
▫️▫️▫️▫️▫️
نکته دیگر و قابل تامل در حیطه بومگردی اختصاص اماکن خاص تاریخی و یا باستانی به این امر است. مکانهایی که از طرفی منحصر بفرد هستند و از طرفی دیگر مراحل کاوش و تحقیقات آنان کامل نشدهاست. این مدل از بومگردی در واقع آسیبرسانی جدی به بخشی از هویت غیرمکشوفه ایران و آن اقلیم خاص است. این امر از بدیهیات است که برای بومگردی و احیای آن، نباید تاریخ و هویت را فدا کرد. باید اماکنی به این امر اختصاص یابند که اولا استفاده آنان از حیث باستانی و تاریخی، خدشهای به مباحث تحقیقی وارد نکند و از طرفی اصل بنا اگر قدمت دارد، دچار آسیب نشود.
▫️▫️▫️▫️▫️
این مدل سبک و سیاق بومگردی در حال گسترش در تمام مناطق ایران است، درحالیکه نظارت بر این اماکن نیازمند وقت و انرژی و از همه مهمتر نیازمند قانون جامع و کامل است. اکنون که امکان نظارت و کنترل و پیشگیری از بسیاری از اتفاقات است باید کاری کرد. کاری برای فرهنگ اسلامی که در این روستاها بیشتر از هر مکان دیگری پایبند بودهاند و ریشهدار شدهاند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
حلاوت رسیدن به جواب،
پاداش کسی است که جرأت ورود سوال به ذهنش را دارد.
#کوتاه_نوشت
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
#سفرنامه
به شیرینی بم
جعبه مقوایی سفید با یک سوراخ مربعی رویش و یک عبارت، خرمای مضافتی بم مخصوص صادرات، شدهبود تمام علم دیداریام از بم. خرمایی که مادرم دم افطار مجبورم میکرد بخورم تا بتوانم روزه بگیرم. وقتی اولین بار ارگ بم را در قاب تلویزیون دیدم دانستم بم غیر از خرما چه ارگ شیرینی دارد. پس آرزوی دیدنش بود به دلم تا اینکه زلزله آمد.
گوش به زنگ اخبار بم بودم و غصهدارش. اما اقرار میکنم، منتظر شنیدن خبری از ارگ. از ارگ بم که قرار بود ثبت جهانی شود، قرار بود به دنیا شناساندهشود، تا اینکه ۵ دی ۸۲ رخ داد. اولین تصویر از آوار ارگ بم، اشک شد و بر روی صورتم ریخت.
نوش دارو بعد مرگ سهراب مصداق بارز یونسکو بود که ۱۷ تیر ۸۳ ارگ بم را ثبت جهانی کردند و لقب میراث در خطر را به ارگ بم دادند.
روزها گذشت تا اولین بار که ارگ بم را دیدم و ناخواسته این بیت حامد عسگری به زبانم آمد:
من ارگ بمم خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر قدمت ترمه و کاشی
▫️▫️▫️▫️▫️
این بار قسمت شد که ارگ بم را با یک راه بلد بروم. بلد راهی که چهرهاش گواهی از گذراندن بهارها و زمستانها داشت و من مطمئن بودم چیزی از او عایدم نمیشود؛ اما خدا از پشت فکرهای من نشان داد که آدمی گاهی دچار خطای شناختی میشود.
دوستان بم هم رسیدند. "دختران سلیمانی" نام موسسهشان بود. دخترانی که بعد از شهادت سردار، عزمشان جزم شدهبود برای بارهای گرانی که بر زمین ماندهاست.
راستش خوشحالم که ارگ بم را با دوستانی از جنس دختران بم تجربه کردم. دوستانی که باید بیشتر از آنها بگویم.
▫️▫️▫️▫️▫️
چشمم به ساعت و آسمان در گردش بود. آقای توحیدی اما عجلهای نداشت، کل وجودش در آرامش بود و من نگران خورشیدی که غروب کند و قصه بم در دلم بماند. در دلم میگفتم او مرد این کار نیست و من دارم لحظات را از دست میدهم.
با یک بیت شروع کرد و آرام آرام پیش رفت. چند جمله اول کافی بود بفهمم که اشتباه کردهام. این پیرمرد اطلاعات خوبی داشت که در هیچ سایتی نمیشد پیدا کرد.
ورودی ارگ، با مغازههای شهر شروع میشد. مغازهها پر بود از نکات کلیدی، مثلا اینکه این مغازه با توجه به معماری باید چه اجناسی بفروشد. دکور مغازهها چه داستانهایی داشتند. غرقه طلا فروشها و یا اجناس قیمتی اواسط بازار بود. "مِش" چیز جالبی بود که قبلا در معماری ما استفاده میشده و حالا آلمانیها با این نام در ارگ برای خود جا باز کردهبودند. چیزی شبیه به سَرند یا الک خودمان.
آقای توحیدی دیوار کجی را نشان داد و کلی توضیحات باستان شناسی که اگر خود باستان شناس را میآوردیم یادش نبود ولی محمود توحیدی یادش بود. چون به قول خودش بیش از دهها هزار بار تا بالای ارگ رفته و برگشته و هزاران بار با این دیوار روبرو شدهاست.
نکته جالبی هم درباره نوع خاک بم گفت که خاصيت ارتجاعی دارد برای همین باستان شناسان از خاک همین آوارها برای مرمت استفاده کردهاند. البته چیز عجیبی نیست، خاک کل این مملک جذبهای دارد مثال زدنی.
کمی جلوتر برج "بیدار باش و هشیار باش" را نشانمان میدهد و طبق عادت معلمیاش اصرار میکند بلند تکرار کنیم، برجی در وسط شهر برای اعلام اتفاقهای مهم. صدای ما میپیچد توی ارگ، حالا دوتا خانم تهرانی و یک آقای اراکی به جمع ما اضافه شدهاند. خانه سیستانیها را خوب مرمت کردهاند، خانه یهودها یا همان جهودها را هم. ساباط محل آنان هم مرمت شده بود. دلیلش را نمیدانم ولی جاهای دیگر رها شدهبود.
در سایت جهانی ارگ بم پر بود از بقایای دوران قدیم. قسمتی پارتی، قسمتی ماد و گاهی هخامنشی؛ اما همه این مکانها توسط یونسکو بستهشدهبود. برایم عجیب بود که فعلا اجازه دست زدن نداشیم. تا کی وقت آن بشود و یونسکو اجازه تفحص بدهد، خدا عالم است. بدی ثبت جهانی یک اثر همین میشود که باید با مجوز آنان کاری کرد. آنوقت آنها هم میروند حاجی حاجی مکه...
دیدار ما از بم به تراژدی گرفتن لطفعلی خان زند میرسد. شعر و تاریخ دست به یکی میشوند تا لطفعلی شمشیر را غلاف کند و سمت سرنوشت خود راهی دیار نادر شود.
سربازخانه هم جای قشنگی بود جایی که معماری ایرانی را از پس سالیان دراز به نمایش میگذاشت و انگشت حسرت در دهان دهر.
شنیدن صدا در دورترین نقطه این منطقه با وضوح کامل، حیرت باستان شناسان را برانگیخته بود. این منطقه برای دختران همراه گروه بسیار جالب بود و برای اثبات صحت و سقم آن دست به امتحان میزدند. از آقای توحیدی مطمئن نبودم که بتواند تا سر قلعه بیاید ولی اسپری آسم خود را در آورد تا قوایی تازه کند و همراه ما شد.
محمود توحیدی به خانه مادریاش اشاره میکند که چطور مادرش و مادربزرگش از آنجا راندهشدند. شنیدن داستان بم از کسانی که آنجا ریشه داشتند شنیدنی بود. خانه پدرش اما در عامه نشین بود.
▫️▫️▫️▫️▫️
#ادامه_دارد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
#برج_هشیارباش
#ورودی_ارگ_حکومتی
#مغازهها
#نمونه_مرمتی
#مادها
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye