eitaa logo
دل‌گویه
316 دنبال‌کننده
811 عکس
36 ویدیو
32 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می‌آورَد بــــــویش   کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش 🖊فاضل نظری به محرم رسیدیم الحمدلله -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او یعقوب‌وار وا اسفاها من همی‌زنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
عهد 84.pdf
4.95M
🌸نشریه عهد شماره 84 🌸 عمده یادداشت ها از پرونده گوهرشاد بوده. یادداشتهایی که از کانون نویسندگان در این شماره چاپ شده: سید محسن حسینی محمدرضا آقازاده احمد جعفری خانم موسوی خانم طیار دو یادداشت خانم میری طایفه فرد -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او اصلا پای روضه تو چای خور شدیم السلام علیک یا ثارالله
بسم الله... با خودم فکر می‌کنم اصلا چرا باید رباب، با آب هم قافیه باشد؟ روضه خوان‌ها زیادی شلوغش می‌کنند حرمله آنقدر ها هم که می‌گویند تیرانداز ماهری نبود، هدف‌های روشنی داشت. گلوی تو...چشم عباس...سینه‌ی حسین علیه‌السلام تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت. شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی خون تو جاذبه‌ زمین را بی اعتبار کرد حالا پدرت یک قدم می‌رود بر‌می‌گردد می‌رود برمی‌گردد... می رود با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره‌ای بسازد. تا دیگر صدای سم اسب‌های وحشی از خواب بیدارت نکند رباب می رسد از راه با نگاه با یک جمله کوتاه: آقا خودتان که سالم‌اید انشاء الله ... «سید حمیدرضا برقعی»
به‌نام‌او بر فرض تو را بسوزانند با سینه‌های مالامال از نورت چه می‌کنند؟
به‌نام‌او این‌همه کشور مسلمان متحد در یک امر مشترک. این قاب رو کجا می‌دیدیم؟ اگر با همین اتحاد کنار هم بمانند. اسرائیل سال دیگر را نمی‌بیند. ان‌شا الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد. علمدار نیامد. خدایا تا ظهور حضرت یار، علمدار ایرانم را حفظ کن.
به‌نام‌او سادات من را ببخشند نمی‌دانم این جمله از کجا آمد و یا چه کسی این را اولین بار گفت؟ شاید مداح وقتی داشته روضه عمو را می‌خوانده، سیمش وصل می‌شود و پرده‌ها کنار می‌رود. آن گوشه‌ی مجلس امام زمان(عج) را می‌بیند و از حال ایشان منقلب می‌شود. مداح هم نمی‌تواند راز دل بگوید چون شنیده‌است: هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردن و دهانش دوختند. دهانش دوخته شد و با جمله سادات من را ببخشند عرض ارادت و شرمندگی‌اش را بیان کرده‌است. خودشان فرمودند در مجلسی که روضه عمو خوانده شود، می‌آیند. راستی امشب شهادت‌نامه عشاق امضا می‌شود. امام مهدی علیه السلام در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه عرضه می‌دارند: السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ سلام بر عباس (علیه السلام) فرزند امیرمومنان (علیه السلام) که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طایی را لعنت کند. بحارالانوار، ج 45، ص 64 و ج 101 ص 269
به‌نام‌او یک سنجاق کوچولو و طلایی نقطه اتصال روسری مادربزرگ بود. روسری‌اش پر بود از سفیدی مانند موهایش، مانند قلبش. اصلا جرات نداشتیم پیشش رنگ تیره بپوشیم. همیشه می‌گفت سیاه فقط برای عزای ارباب، من مُردم هم حق ندارید سیاه بپوشید. تسبیح رنگی‌اش را همیشه در دست داشت و لبش به ذکر بود. اصلا خانه‌اش محل ذکر بود، محل توجه به الله، به آل الله(علیهم‌السلام). یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً . سوره احزاب آیه ۴۱ ای کسانیکه ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید. ▫️▫️▫️ در حیاط مشغول بازی بودیم که صدای تق‌تق عصا از کوچه باریک مادربزرگ شنیده می‌شد. عصاکوبان از دالان باریک خانه رد می‌شد و خودش را به دهلیز می‌رساند. یااللهی می‌گفت و خبر از آمدنش می‌داد. مادربزرگ چادر فلفلی گل‌ریز خود را سر می‌کرد و گوشه‌اش را با دندان محکم می‌کرد. - بفرمایید حاج‌آقا. خانم‌ها یاالله... خانم‌ها خودشان را جمع‌وجور می‌کردند و آماده شنیدن روضه حاج‌آقا فحول می‌شدند. رسم هرماهه مادربزرگ بود که پانزدهم هرماه روضه برپا کند و فامیل را از ریزودرشت مهمان خوان ارباب... دستانش پر از خالی بود، اما دلش متصل به دریای فضل اباالفضل‌العباس(ع). ▫️▫️▫️ حاج‌آقا روی منبر خانه مادربزرگ می‌نشست. منبر که نه، یک صندلی قدیمی بود که رویش چادری مشکی کشیده شده بود و جلوی آن کمدچه‌ای قدیمی که ترمه عروسی‌اش را حمایلش کرده بود. حاج‌آقا با ذکر یک مسأله شرعی شروع می‌کرد و با یک ذکر مصیبت کوچک به پایان می‌برد. از گوشه خانه خانمی چادر به رویش می‌گرفت: - حاج‌آقا یه روضه از موسی‌بن‌جعفر(ع) بخوان، گرفتار(زندانی) دارم... حاج آقا هم شروع می‌کرد از زندان هارون گفتن و صدای ناله زن بلند می‌شد. گویی درد او بود که از زبان حاج‌آقا بیان می‌شد. شاید آن زن درد اهل‌بیت(ع) را با درد خود مقایسه می‌کرد و خجلت‌زده می‌نالید. ▫️▫️▫️ اما در پشت صحنه‌ این مادربزرگ بود که آبروداری می‌کرد، سینی برنجی را می‌آورد، چای را در استکان کمرباریک‌ می‌ریخت و صله‌ را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه می‌کرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسه‌ای می‌گذاشت که حاج‌آقا حتماً با خودش ببرد. اواخرِ روضه، حاج‌آقای دیگر می‌رسید. به حرمت حاج‌آقا فحول، داخل مجلس نمی‌آمد، روی پله می‌نشست و صبر می‌کرد روضه تمام شود... توپ سرگردان پسربچه‌ها به سوی حاج‌آقا می‌پرید و چنددقیقه‌ای حاج‌آقا را هم‌بازی آن‌ها می‌کرد... تا اینکه صدای مادربزرگ می‌آمد - حاج‌آقا بفرمایید... به رسم ادب با حاج‌آقا فحول مصافحه و عرض ادب می‌کرد. این‌بار حاج‌آقای جوان از مسائل روز کشور می‌گفت و با روضه کوتاهی خاتمه می‌داد. از آن اتاق صدای خانم هم‌سایه بلند می‌شد: حاج‌آقا روضه خانم رباب را زحمت بکشید. حاج‌آقا هم شروع می‌کرد: - لالا لالا علی‌اصغر... بخواب مادر، بخواب مادر... ناله این‌بار از دیوار هم شنیده می‌شد. صدای زن هم‌سایه دل‌سوخته از بی‌اولادی گم می‌شد در میان ناله‌ها... حالا راحت‌تر زار می‌زد... ▫️▫️▫️ آخرای روضه دوتا از نوه‌های بزرگ‌تر از بازار می‌رسیدند. پول‌های خانم‌ها که جمع شده‌بود، بچه‌ها راهی بازار شده‌بودند برای خرید آجیل مشکل‌گشا... عزیز آجیل را کم‌کم در دستان ما می‌ریخت تا به همه‌ بچه‌ها به قاعده برسد. شیرینی روضه ارباب بود که با شهد آجیل به‌کام‌مان می‌ریخت و ما نفهمیدیم کی عاشق حسین(ع) شدیم... ▫️▫️▫️ مادربزرگ را خوب خریدند. او خادم خوبی برای فرزندان حضرت زهراء(سلام‌الله‌علیها) بود. او که هر پانزدهم ماه را روضه می‌گرفت، عاقبت هم پانزدهم شعبان در میانه جشن و شادی اهل‌بیت(ع)، چشم از دنیا فروبست... 🖊فاطمه میری طایفه‌فرد -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او به یاد تمام لحظه‌ها هرجای دنیا باشی دهه اول محرم دلت هوای جایی را دارد که با حسين(عليه‌السلام) آشنا شدی. دل من از مرزهای غربی ایران، هوای امام‌زاده اسماعیل را دارد، وقتی که روز تاسوعا عطر قرمه‌سبزی‌اش، کل شهر را پر می‌کرد. آن‌وقت می‌نشستم کنار عکس پسر دایی شهیدم که نشسته بود کنار دوستان شهیدش و زندگی می‌کردم. دلم هوای مسجد نبی را کرده، آن موقع که آشیخ حسين انصاریان منبر می‌رفت و ما هم می‌رفتیم زیرزمین مسجد و با کلی بچه قد و نیم قد رابین‌هود می‌دیدیم. بعد توی تاریکی مسجد تمام بچه‌ها مادرهایشان را پیدا می‌کردند. دلم هوای مسجد سوخته چنار را کرده، وقتی که کنار قبر داوود بن سلیمان، عزاداری می‌کردم و بوی قدم‌های امام رضا(علیه‌السلام) مدحوشم می‌کرد. به یاد تمام لحظه‌های پر از معنویت هیأت شهدای گمنام در شب عاشورا... دلم هوای مسجد پنجه‌علی را کرده، آن‌وقت که پیرمرد مسجد با تمام صدایش می‌گفت: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع ...و من از همان موقع آرزو می‌کردم که ای کاش خورشید ۱۰ محرم ۶۱ هجری هیچ‌وقت طلوع نمی‌کرد. به یاد همه کسانی که شهد حسين(علیه‌السلام) را به کام‌مان ریختند و الان نیستند، فاتحه‌ای قرائت کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او ...اما در پشت صحنه‌ این مادربزرگ بود که آبروداری می‌کرد، سینی برنجی را می‌آورد، چای را در استکان کمرباریک‌ می‌ریخت و صله‌ را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه می‌کرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسه‌ای می‌گذاشت که حاج‌آقا حتماً با خودش ببرد... بارگذاری متن در خبرگزاری رسمی حوزه👇 https://hawzahnews.com/xcnGx -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا سیده زینب... قرار روضه اسارت است حماسی بهتر... زینب تکرار حیدر است. یا زینب کرار مدد
تنها شهید ایرانی عاشورا شاعر رجز معروف أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر کیست ؟ " اسلم ابن عمرو ترکی قزوینی" یا دیلمی شاعر، کاتب، قاری قرآن، کمان دار و مسلط به زبان های عربی، ترکی و فارسی اهل دیلمان " گیلان تا قزوین فعلی " از قبیله ایرانی های مقیم کوفه به نام " بنی الحمراء" تربیت یافته سه امام در سه دهه: ۱۰ سال در خدمت امام علی (ع) در کوفه ۲۰ سال در خدمت امام حسن و امام حسین(ع) در مدینه (تا هنگام شهادت در کربلا در سن حدود ۴۵ سالگی ) جزء ۷ نفری از اصحاب که در مقاتل ذکر شده حضرت اباعبدالله در لحظه شهادت شخصا بر بالین آنها حاضر شده است. نقل است در هنگام شهادت به امام گفته است " مثل من سعادت مند کیست که فرزند رسول خدا در لحظه رفتن از این دنیا صورت بر صورتش نهاده است " مزار اسلم در مقبره دسته جمعی شهدای کربلا در قسمت شرقی حرم مطهر امام حسین(ع) قرار گرفته است 🖊برگرفته ازکتاب: " کیست مثل من؟ " به قلم محمد رضا عبدالامیر انصاری ترجمه احمد امیری شادمهری -----------❀❀✿❀❀--------- @tarikh_j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا